دقیقا رمضان ۴ سال پیش بود. امتحان پسرم روز ۱۹ ماه مبارک تمام می شد و ما می توانستیم از قم به شهرستان برویم.
اولین شب قدر را در مسجد محل شرکت کردیم. این اولین باری بود که مراسم احیا در قم بودیم. مراسم فوق العاده بود.
همسرم برای رفتن به شهرستان دو دل بود. استخاره زد و برای ماندن در قم خیلی بد آمد!
هر چندحکمت نتیجه استخاره را نفهمیدیم ولی با این وجود به شهرستان سفر کردیم.
روز ۲۰ رمضان بعد از طی بیش از هزار کیلومتر به شهرستان رسیدیم.
غروب که شد سرگیجه ای شدید داشتم. همسرم پیامهای گوشی اش را چک می کرد که متوجه شد پسر ۱۷ ساله همسایه دیوار به دیوارمان در یک درگیری کشته شده!!
بعد از شنیدن این خبر به قدری گریه کردم که ناتوان شدم و حالت ضعف داشتم.
خیلی سوزناک بود .از آنجایی که بسیار آدم احساسی هستم آرامش نداشتم همه فکرم همسایه ام بود...
آنجا بود که حکمت خیلی بد آمدن استخاره را فهمیدم.
#خاطرات_قدر
#خاطرات_احیا
#ماه_رمضان
"پاتوق نوجوان"🌿
-@sabkebandegi』.