eitaa logo
سبک زندگی
289 دنبال‌کننده
241 عکس
158 ویدیو
208 فایل
ارتباط با ما 👇 @Aryan1995
مشاهده در ایتا
دانلود
حُر دشمنِ به ظاهر،الان مقابل امام ایستاده، تا اسمِ مادرش رو آورد و فرمود ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ مادرت به عزات بشینه و گریه کنه، دیدن حُر سرش رو انداخت پایین،عرق شرم پیشانیش رو گرفت،احترام کرد،گفت:مادرت زهراست،من جرأت ندارم حرف بزنم…. دشمن شنید اسمِ مادرِ امام رو احترام کرد،ای نامرد مردمِ مدینه،دید فاطمه پشتِ دَرِ،دید صدای فاطمه پشت در میاد،حُر به نام مادر امام احترام کرد،اما نانجیب گفت اومدم برگردم،یاد علی افتادم،چنان لگدی به در زدم،صدای شکستن استخوان هاشو شنیدم…. کسی نگه:من گنهکارم،شیطون اولین کاری که میکنه،جوری تو دلت رو خالی میکنه،هی به خودت میگی: ما که آب از سرمون گذشته….حُر با اون گناهی که مرتکب شد،گناه بالاتر از این،راه حسین رو ببندی،گناه بالاتر از این دلِ زینب رو بشکنی… اما یه لحظه برگشت،یه لحظه تصمیم گرفت،یه لحظه به خودش اومد،بعد این خانواده هم عجیب خانواده ای هستن،یه لحظه اومد خدمت آقا “هَل لی مِن توبه؟” آیا من اجازه دارم توبه کنم؟ حضرت اصلاً گذشته اش رو یادش نیاورد،نگفت:تو!حالا اومدی توبه کنی؟… حضرت فرمود:” اِرفَع رأسَک”سرت رو بالا بیار… حُر برگشت،چه برگشتنی، گفت:آقا! من اولین نفری بودم که راه رو بستم،میخوام اولین نفری باشم که جونم رو برات فدا می کنم،لَه لَه میزد برا شهادت،رفت میدان،خودش رفت،نوشتن:پسرش هم رفت،غلامش هم رفت،حق رو اَدا کرد،وقتی افتاد رو زمین،حُر یه لحظه به خودش نهیب زد..گفت:حُر! منتظر حسین نباش،حبیب باید منتظر حسین باشه،زهیر باید منتظر حسین باشه،تو همین که بهت اجازه داد جونت رو فدا کنی برات بسه،منتظر نباش،نوشتن فرق حُر شکافته شده بود،خون رو چشماش رو گرفته بود،یه مرتبه دید یه دست مهربون سرش رو از رو خاک برداشت،خون رو از چشماش پاک کرد،چشمش رو باز کرد دید آقاش حسینِ…کیا آرزو دارن موقع جون دادن آقاشون رو ببینن؟ اما امان از اون لحظه ای که خودش افتاد رو خاک،هنوز داشت نفس می کشید، “و الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه” ……دستت رو بیار بالا،”یا حسین….” 
ویژگی‌های ملت حسینی.pdf
589.7K
ما ملت امام حسینیم
بررسی نگاه اسطوره ای و سکولار به عاشورا.mp3
5.12M
📜 🗒 📋 نگاه اسطوره‌ای و سکولار به عاشورا 🎙 🔗 اشتراک بگذارید 🔗 🔻 ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/127336613C3dff1fb025
سبک زندگی
📜 #نشست_های_عاشورایی 🗒 #جلسه_چهارم 📋 نگاه اسطوره‌ای و سکولار به عاشورا 🎙#استاد_غلامی 🔗 اشتراک ب
امام حسین علیه‌السلام داماد یزدگرد بود؟ هدف امام حسین علیه‌السلام اخلاق بود؟
انقدر ابی عبدالله رو این امانتِ برادرش حساس بود ، روزِ عاشورا به خواهر گفت دست این بچه رو رها نکنی این بزرگ شدۀ دامنِ منه .. این یه سالش بوده باباش به شهادت رسیده .. انقدر وابسته به ابی عبدالله بود ، اصلاً یه لحظه از بغل عمو تکون نمی خورد .. از صبح عاشورا که ابی عبدالله این بچه رو داد دستِ زینب دیگه قرار نداشت. هر وقت عمه از خیمه اومد بیرون ، اینم دنبال عمه اومد .. هی میدونُ نگاه میکرد ، عمه ؛ عموم کجاست الان؟ هر وقت عمو می رفت و برمیگشت هی میومد خودشُ پیش عمو جا می کرد.. هی میومد می دید عمو یه بدنُ آورد تو خیمه .. عبدالله ابن حسن آخرین شهید قبل از حسینِ .. شهیدیِ که تو بغل ابی عبدالله ، دقایقی قبل از شهادت خود ابی عبدالله به شهادت رسیده. یعنی عبدالله همه چی رو دیده. عبدالله بدن قاسمُ دیده ،بدن علی اکبرُ دیده، یه نگاه کرد دید هیشکی نمونده ..همه صحنه هارو از دور داره می بینه ، وداع عمو و عمه رو دید ، زیرگلو بوسیدنارو دید .. پیراهن دادنارو دید .. داره از دور نگاه می کنه ، دستش تو دست عمه ست چشمش دنبال عموِ .. یه مرتبه دید:بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد حسین .. عمو کی افتاد؟ وقتی افتاد که تیر حرمله به قلبش خورد ، تیرو از کمر درآورد .. خون مثل ناودان از سینه می ریزه .. دیگه نتونست خودشُ از رو اسب نگه داره .. دیدن میگه بسم الله و بالله و فی سبیل الله .. دید عمو با صورت افتاد....یه مرتبه دید دورِ عمو محاصره شد .. لااله الاالله .. نگاه کرد دید عمو افتاد ، دورِ عمو محاصره ست؛ دیگه عمو رو نمی بینه ، گرد و خاکه .. یه مرتبه گردوخاک افتاد...میدونی عبدالله چی دید؟ تا گردوخاک افتاد دید موهایِ عمو تو دست قاتلِ دید ابن کعب شمشیرشُ بالا برده .. دستشُ از دست عمه کشید. دوید وسط میدان ، سپر نپوشید، زره نپوشید، کلاهخود نداشت ، کفش نداشت ، شمشیر نداشت ، پابرهنه می دوید .. فقط یه رجز داشت هی میگفت والله لاافارق عمی ... رسید بالا سر عمو ، دید الانِ که سر جدا بشه ، دستشُ سپر کرد ... دست از بازو قطع شد ... تا دستش از بازو قطع شد افتاد تو بغل عمو یه ناله زد ، یه حرفی زد جیگر حسینُ کباب کرد. یه بچه یازده ساله تا افتاد تو بغل عمو گفت : واه اُمّاه عبدالله تو بغل حسینِ داره دست و پا می زنه .. یه مرتبه نانجیب صدا زد حرمله بیا ..حرمله تیر آخر سه شعبه شُ گذاشت تو چلۀ کمان ... یه جوری تیر زد بدن عبدالله به سینۀ عمو دوخته شد ...یا حسین
سرمایه روانشناختی.mp3
7.59M
📜 🗓 🔖 سرمایه‌های روانشناختی ۱ 🎙 📋 تعداد جلسات: ۷۳ 🔗 اشتراک بگذارید 🔗 🔻 ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/127336613C3dff1fb025
نکات کاربردی (مدیریت عاطفی).mp3
5.02M
📜 🗓 🔖 نکات کاربردی(مدیریت عاطفی) 🎙 📋 تعداد جلسات: ۱۰۹ 🔗 اشتراک بگذارید 🔗 🔻 ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/127336613C3dff1fb025
زمینه های اجتماعی عاشورا.mp3
5.63M
📜 🗒 📋 زمینه‌های اجتماعی عاشورا 🎙 🔗 اشتراک بگذارید 🔗 🔻 ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/127336613C3dff1fb025
از امام سجاد نقل کرده هدایة الکبری شب عاشورا آخرش دلش طاقت نیاورد،بلند شد؛ گفت: “یا عم! وَ انا اُقتَل؟! “منم شهید میشم یا نه؟! “فَاَشفَقَ علیه …”امام حسین شروع کرد مهربونی کردن یتیم برادرشِ … بعد فرمود: “یابن اخی کیف الموت عندک؟” برادرزاده مرگ در نزد تو چگونه است؟ صدا زد: “یا عم! احلی من العسل” عمو از عسل برای من شیرین تره … قاسم این جوری جواب امام حسین رو داد،حالا از امام حسین اجمالا که همه شهید میشن مردی نمیمونه روز عاشورا شد قاسم آمادۀ میدان شد. “فَلَمّا نَظَرَ الیه الحسین اِعتَنَقَه…” وقتی آقا قاسم رو دید،برادرزاده رو در آغوش گرفت ،شروع کردند گریه کردن “وَ جَعَلا یبکیان حتی غُشِیَ علیهما…” انقدر تو بغل هم گریه کردند بی حال شدند … ثم اِستَأذَنَ الغلام لِلحَرب…”قاسم اجازه خواست ، “فَأبی عَمُّه الحسین” اجازه نداد … قبول نکرد … ای وای … چه گذشت بر قاسم… خوارزمی نوشته: “فَلَم یَزَلِ الغلام یُقَبَّل الیَدَی و رِجلَیْه …” شروع کرد دستای امام حسین رو بوسیدن … دید فایده نداره افتاد به پای امام حسین … “و یَستَأذنَهُ الاِذن حتّی أذِنَ لَه…” عمو بذار برم … اجازه رو گرفت در مقاتل ما نام دو نفر رو داریم که روز عاشورا برای اذن میدان دست و پای امام حسین رو بوسیدن. یکی جون غلام امام حسین بود که صورتش سیاه بود. یکی قاسم بود که مثل فرزند عزیز بود‌. صورتش مثل ماه بود ، راوی میگه اجازه گرفت ؛ ” فَخَرَجَ ودُموعُهُ عَلى خَدَّیهِ…” این نوجوون اومد میدون ولی اشکاش هنوز رو گونه هاش بود پاک نکرده بود....رفت میدان جنگ نمایانی کرد ، تعدادی رو به درک واصل کرد اون ملعون وقتی اینجوری دید “شَدَّ علیه …” بهش حمله ور شد (من نمیخوام بگم اینجا چه اتفاقی افتاد..‌) “فَصاحَ یا عمّاه…”صدا زد عمو… ” وَانجَلَتِ الغَبرَةُ…” راوی میگه: گرد و غبار شده بود ، یه وقت دیدم گرد و غبار خوابید “فَإِذا بِالحُسَینِ علیه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلام…” دیدم این آقا بالای سر این نوجوون ایستاده … “وهُوَ یَفحَصُ بِرِجلَیه…” قاسم هی داره پاشو به زمین میکشه… افتادم از پشت فرس عمو به فریادم برس دیگر فتادم از نفس عمو به فریادم برس یا حسین
سقیفه و پیدایش دو مکتب.mp3
5.28M
📜 🗒 📋 سقیفه و پیدایش دو مکتب 🎙 🔗 اشتراک بگذارید 🔗 🔻 ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/127336613C3dff1fb025
بچه رو روی دست گرفته ابی عبدالله، ان لم ترحمونی، به من رحم نمی كنید، فارحموا هذا الطفل، به این بچه رحم كنید، إما تَروُنَهُ کیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً، باید معنی كنم، ماهی رو از آب بیرون میندازن، تا اون موقعی كه جون داره، خودش رو هی از رو زمین بلند می كنه، بالا و پایین خودش رو میندازه، دیگه جونی براش نمی‌مونه، این لب هاش رو بهم می زنه، عرب این لحظه رو می گه تلضی. ابن سعد ملعون، دید وضع سپاه داره به هم می ریزه، یه نگاه به حرمله نانجیب كرد، امتحانش رو پس داده، او چشم اباالفضلم هدف گرفته، گفت: چرا جوابش رو نمی دی؟ نانجیب گفت: بابارو نشونه بگیرم یا بچه رو؟ گفت: مگه سفیدی زیر گلوی علی رو نمی بینی؟ هنوز حرف های حسین تموم نشده، یه وقت دید علی داره بال بال می زنه (فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ) حسین بچه رو زیر عبا گرفت، بین میدون متحیر بود، نمی دونست كجا بره، یه قدم می رفت سمت خیمه ها باز برمی گشت، خلاصه چیكار كرد ابی عبدالله رفت سمت خیمه ها، دیدند اومد پشت خیمه ها نشست روی خاك ها، با غلاف شمشیر یه قبر كوچولویی كند.
سیاست های تبعیضانه خلیفه دوم.mp3
6.56M
📜 🗒 📋 سیاست‌ تبعیضانه خلیفه دوم 🎙 🔗 اشتراک بگذارید 🔗 🔻 ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/127336613C3dff1fb025