eitaa logo
سبک زندگی
83.7هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
14 فایل
🟠کانال سبک زندگی 🌹براین باوریم آموزش مرز ندارد و آموختن حقی همگانی ست 💠کانال اختصاصی(محمدعلی سواعدی👈🏻 @ma_salam ) 🗣ادمین @admins_1 🚥تبلیغات @mobin_gt 💳حمایت مالی 6104337408863924 سلامتی @salamatkade_shefa تربیتی @mahde_golhayebeheshti
مشاهده در ایتا
دانلود
📙 داستان کوتاه ذهن مسموم زنى ازدواج کرد و به خانه جديد رفت بعد از مدتی ، با شوهر ، دچار اختلافات شد . هر روز ، سر موضوعات کوچک و بزرگ ، دعوا به پا می کرد . نه می خواست با او کنار بیاید نه می خواست ببخشد آنها هر روز با هم جروبحث می کردند روزی که خیلی عصبانی شده بود نزد یکی از دوستانش که داروساز بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد که بتواند با آن ، شوهر خود را بکشد . دوستش گفت : اگر سمی قوی به تو بدهم همسرت فورأ کشته می شود آنوقت همه به تو شک می کنند چون همه می دانند که باهم مشکل دارید و بعد از تحقیق پلیس و پزشک قانونی ، متوجه سم می شوند پس اگر نظر مرا بخواهی ، یک سم ضعیف ببر و هر روز در خوراک او بریز تا آرام آرام ، او را از پای درآورد . زن با خوشحالی سم را گرفت . و خواست برود که داروساز گفت : توصیه می کنم در این مدت ، تا میتوانی به همسرت مهربانی کن تا پس از مردن او ، کسی به تو شک نکند زن ، تشکر کرد و رفت . و به تمام توصیه های داروساز عمل کرد . هفته ها گذشت هر روز در غذای شوهرش سم می ریخت و با مهربانی و عشق ، به او می داد هر روز به شوهرش محبت می کرد اشتباهات شوهرش را نادیده می گرفت چون می دانست که او به زودی می میرد او را زود می بخشید کلمات و جملات محبت آمیزش ، هر روز زیادتر و متنوع تر می شدند . خواسته های او از شوهرش کمتر شد همین کارها و محبت ها باعث شدند تا اخلاق شوهر نیز ، تغییر کند . زندگی آنها پر از عشق و شادی گردید . زن اکنون خود را ، خوشبخت ترین زن جهان می داند . تا چند روز یادش رفت در غذای شوهرش سم بریزد بعد از چند روز ، یادش آمد که قرار بود شوهرش را بکشد و به او سم داد ناگهان برآشفته شد دیگر نمی خواست شوهرش بمیرد با سرعت نزد دوست داروسازش رفت و ماجرای خود را شرح داد و گفت : من او را به قدر مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد او بمیرد دارویی بده تا سم را از بدن او خارج کند داروساز لبخندی زد و گفت : آنچه به تو دادم سم نبود ، آرد بود سم در ذهن خود تو بود سم در اخلاق تو بود سم در حرفهای نیش دار تو بود و حالا ، تو با مهربانی و عشق و محبت ، آن سم ها را از خودت بیرون کردی . @sabkezendegi_ivle