بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
📝 معاملهای فقط به نفع فروشنده....
از وقتی انقلاب کردم شروع کردم به جمع کردن احادیثی که درباره وظایف هر کدوم از همسران نسبت به هم هست. اعتراف میکنم که از حیرت دهنم باز مونده از اینهمه تاکید دین به آداب مختلف همسرداری ... یعنی یه جورایی تا الان ۹ صفحه A۴ حدیث موثق جمع شده که یکیش از اون یکی کارسازتره نمیدونم این ۱۴ سال من کور بودم یا این احادیث یه جایی مخفی بودن و من ندیدمشون ؟!
به این چندتا حدیث که همه شون از پیامبر مهربانیها صلی الله علیه و آله هستند خیلی خیلی زیاد دقت کنید:
* هر زنى که بر اخلاق بد شوهرش صبر کند، خداوند سبحان ثواب حضرت آسیه را به او میدهد.
* ای حولاء! هر زنی که برای شوهر چیزی بیاورد که او را خوشحال کند،در بهشت از هر رنگی، غذای بهشتی به زن می دهند و می گویند این در مقابل آن چیزی است که در دنیا انجام دادی.
*ای حولاء! اگر زنی با عصبانیت رویش را از شویش برگرداند، ب خاکسترجهنم که برچشمانش سرمه کشند، عذاب می شود.
و این هم برای آقایون :
* با زنان مهربانی کنید و دل آنها را بدست آورید و آنها را عصبانی نکنید و مهریه را اگر به آنها داده اید با زور از آنها پَس نگیرید که در اینصورتعذاب می شوید.
* هرمردی که به صورت زنش سیلی بزند، خد دستور می دهد که مالک جهنم هفتاد ضربه در آتش بر او بزند. و هر مردیکه دستش را برای زدن بر سر زن مسلمانی فرود آورد، خدا دست او را به میخهای آتشین جهنم می کوبد …
* ای علی! خدمت به خانواده، كفاره گناهان كبيره و خاموش كننده خشم خداوند و مهريه حورالعين و زياد كننده حسنات و درجات است.
دقت کردین؟
نکته مشترک بیشتر این حدیثها اینه که نمیگن فلان کار رو بکن تا همسرت برات فلان کار رو بکنه، بلکه آدم رو به خدا حواله میدن و میگن فلان کار رو در حق همسرت بکن تا خداوند فلان پاداش رو بهت بده. یا فلان ظلم رو در حق همسرت نکن تا خداوند فلان طور عذابت نکنه ... و این نکته خیییییلی مهمه. این که بدونیم #طرف_حساب_ما خود خود خداست نه یکی بندگان ناتوانش به نام همسر!
در واقع این یک معامله دو سر سوده. یعنی اگه اون کار رو کردیم و همسرمون آدم با جنبه ای بود و اون هم در عوض فلان محبت رو بهمون کرد که فبها المراد. اما اگه پررو بود و به روی خودش نیاورد هم ضرری نکردیم، کسی ضامن پاداش ماست که وعده ش حقه و ان الله لا یخلف المیعاد ... این زندگی دنیا به هر حال میگذره و تموم میشه و اونوقت ماییم و دریایی از پاداش که پیش خداوند محفوظه! ... برای همین دیگه اصلاً جای ناامیدی نیست. تکلیف آدم هم معلومه که باید چه کار کنه و دیگه معطل نیست که ببینه فلانی برای من چکار کرد تا ببینم من هم براش باید کاری کنم یا نه ! ...
یادمه در دوران جاهلیتم یه بار داشتم به دوستم میگفتم چه خوبه که روز زن همیشه قبل از روز مرده و آدم میتونه با توجه به هدیه ای که گرفته، جبران کنه! ... اما الان میفهمم که بحث زندگی مشترک، بحث معامله با خداست. شاید برای همین هم هست که خود خدا قرار دادن مودت و رحمت بین زن و شوهر رو به عهده گرفته و فرموده : و جعل بینکم موده و رحمه ...
دیروز که داشتم اتاق خواب رو مرتب میکردم دیدم روتختی یک کم کج و کوله ست، اما نه اونقدر که به چشم بیاد. اگه قبلاً ها بود میگفتم: ولش کن. همسرخان که نمی بینه. برای چی خودت رو خسته کنی؟ ... اما یاد این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله افتادم که فرموده بودند:
وقتی زن درخانه کار میکند و مثلاً وسیلهای را از جایی برمیدارد و در جای دیگر میگذارد، در این حال خداوند به او نظر میکند. و هر که خدا به او نظر کند، او را عذاب نمیکند.
این شد که با دقت و وسواس زیاد تخت رو مرتب کردم، تا حالا که خداوند داره بهم نظر میکنه یه رضوان بادقت و درست و حسابی رو ببینه! ... چرا نکنم؟ گیریم همسرخان نبینه، گیریم اصلاً نفهمه که توی خونه کاری کرده ام. خدای بصیری که مثقال ذره ای از خوبی یا بدی از دیدش مخفی نمیمونه باید ببینه و بهم پاداش بده که میبینه ... و فقط همونه که مهمه ...
حالا ممکنه یکی از شما بگین با این کارها شوهر آدم پرتوقع میشه و دیگه نمیشه جمعش کرد! ... اما جواب من اینه که آیا در این ۱۴ سال که من از زیر کارها در رفتم و تا تونستم سرسری و در حد رفع تکلیف به خونه و رندگیم رسیدم کجای دنیا رو گرفتم؟ ... اون خسر الدنیا و الاخره که توی قرآن اومده، دقیقا حکایت منه دیگه ... قبول ندارین؟
#پست_نوزدهم ( بخش اول )
#بسیار_مهم
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane
🔰🔰🔰🔰
#پست_نوزدهم ( بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
دین مسیریه که از متن زندگی انسان میگذره. خدا از ما نخواسته که شق القمر کنیم. همین که درست زندگی کنیم و به خاطر خدا درست زندگی کنیم کافیه. یادمون نره ما با خداوند کریمی سرو کار داریم که به خاطر اعمال کوچک، پاداشهای بزرگ میده. یادمون نره ما با خداوند کریمی سرو کار داریم که به خاطر اعمال کوچک، پاداشهای بزرگ میده. وقتی میشه با انجام کارهای خونه و بوجود آوردن یک فضای مرتب و دلپذیر برای همسر و بچه ها، لبخند رضایت خدا رو به دست آورد، چرا نکنم؟ یعنی من اینقدر از نظر لطف خدا مستغنی هستم؟
مگه نه این که اصولاً هدف ما از اینهمه عبادتهای سخت و آسون و روزه های مستحبی و نمازهای طولانی و ذکرهای جور واجور همین نیست که خداوند بهمون نظر لطف کنه؟ ... مگه همه ترسمون از اون روزی نیست که آدمها از شدت هول عذاب الهی عقلشون زایل میشه و مثل مستها گیج و منگ میشن؟ طوری که خداوند در توصیفشون میگه : و تَرَی الناسَ سُکاری . و ما هم به سُکاری. و لکن عذابَ اللهِ شدید (و مردمان به نظرت مست می آيند، ولي مست نيستند بلكه سختي عذاب خدا ايشان را اینچنین از خود بيخود كرده است. )
خوب وقتی به همین سادگی میشه هم در این دنیا حس خوبی داشت و هم توی اون دنیا در امان خداوند بود، چرا فرصت به این خوبی و زیبایی رو از دست بدیم آخه؟ مگه با خودمون دشمنی داریم؟! ...
حسن عباسی همیشه میگه: " استراتژیست موفق اون کسیه که تهدید رو تبدیل به فرصت کنه." ... حالا من هم مثل یک استراتژیست موفق تهدید خونه تکونی رو به فرصت قرار گرفتن در معرض نظر لطف الهی تبدیل میکنم! ... معرکه ست، نه؟ ...
فکرش رو بکنید! اگه آدم با جابجا کردن یک چیز توی خونه بتونه نظر لطف خدا رو شامل حال خودش کنه و از عذاب هولناک قیامت در امان باشه، حسابش رو بکنید که با اونهمه شستن و جابجا کردن و مرتب کردنهایی که در خونه تکونی هست چقدر لطف و امان الهی برای خودمون به ارمغان میاریم؟ ... حالا گیریم اصلاً آقایون نفهمن و فکر کنن دست به سیاه و سفید نزدیم ... اونی که باید ببینه دیده و چه دیدن زیبایی ... و من اوفی بعده من الله؟ فاستبشروا ببیعکم التی بایعتم به . و ذالک هو الفوز العظیم. ( و چه کسی از خداوند به عهدش وفادارتر است؟ پس از معامله ای که کردید شادمان باشید که آن پیروزی بزرگی برای شماست. )
در دلم چیزی هست
مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم، که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
دورها آوایی ست ، که مرا میخواند ...
* خواهر نازنینم ، «من چادرم را دوست دارم» عزیز ، خاطره ای که دیروز نوشتم رو قابل دونسته و به عنوان دویست و هفدهمین خاطره ی چی شد چادری شدم، در وبلاگ ارزشمندش ثبت کرده ... اگه دوست داشتین یه تک پا تشریف ببرید اینجا ( پست بعد) و بخونیدش. عنوانش هم هست :
چادر، فِلیکس فِلیسیس من است...
#پست_نوزدهم ( بخش دوم )
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane
🔰🔰🔰🔰
#پست_بیست_و_یکم (بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
3⃣ اپیزود سوم : " چادرت را بتکان، قصد تیمم داریم" ...
تمام روز، با وجود اونهمه کار و خستگی،حس و حال شادمانه ای داشتم تا وقتی که نوبت به تمیز کردن شومینه و هیزمهای داخلش رسید. من و این شومینه ی علیه ما علیه با هم ماجراها داریم ... هر طور بود بغضم رو قورت دادم و نگذاشتم کسی چیزی بفهمه ... شب وقتی همه خوابیدند برای خستگی در کردن به سراغ شعرهای شاعر محبوبم رفتم و از شانسم بین اونهمه شعر، شعری آمد که مقاومت در مقابلش ممکن نبود ... و شد آنچه که شد ... فقط خدا را شکر که همه خواب بودند!
و من نوشتم:
حمیدرضا برقعی میگوید:
" با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید رباب ، با آب هم قافیه باشد؟
و این که روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند.
حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود،
هدف های روشنی داشت! ... "
...
من هم دیروز موقع خانه تکانی با خودم فکر میکردم
خدا را شکر که زود هوا گرم شد و این شومینه ی لعنتی جمع شد
با آن هیزمهای سفالی اش که با هیزمهای واقعی مو نمی زنند.
و هر وقت روشن میشوند، مجبورم در گوشه ای گم و گور شوم،
تا زبانه کشیدن شعله ها را نیبنم.
و دیگران هم اشکهایی که ناخودآگاه به صورتم می غلتند را نبینند.
آخر چطور در قرن بیست و یکم توضیح بدهم که من طاقت دیدن هیزمهای شعله ور را ندارم ...
حتی اگر آنچه آتش گرفته فقط چند تکه هیزم سفالی باشد،
نه در خانه ی حضرت مادر (سلام الله علیها ) ...
و این که چه خوب شد که خانه تکانی تمام شد و گرد و خاکهای کف خانه جمع شد.
چون پاهای خانم کوچولوی من که اتفاقا فقط ۳ سال دارد،
به خاطر حساسیت به خاک پوسته پوسته شده است.
وقتهایی که به پاهایش کرم میزنم تا خوب بشود، سخت ترین لحظه های دنیاست.
با چشمهای درشت تیله ای رنگش نگاهم میکند و انگشتهای کوچکش ناباورانه رد اشک را که بر گونه هایم خط انداخته، دنبال میکند.
_ مامانی، من که کار بد نکردم!
_ نه گنج من! شما هیچوقت کار بد نمیکنی.
_ پس چرا گریه میکنی؟
الکی میخندم و او گیج تر میشود.
آخر چطور برایش بگویم ماجرای دخترکی که اون هم فقط ۳ سال داشت ... و پاهایی به همین کوچکی و ظرافت ... پاهایی که از خارهای بیابان نه پوسته پوسته، که پاره پاره شده بود، اما ...
پس به ناچار دوباره به زور میخندم و پاهایش را غرق بوسه میکنم ... و تمام دلم را به پاهای تاول زده آن دختر سه ساله دخیل میبندم .
و خانم کوچولو آخر نمیفهمد که اگر آنقدر از دستش ناراحتم که دارم گریه میکنم، چرا پاهایش را اینطور با ولع میبوسم؟
نمیداند که باید دُم خنده ی الکی ام را باور کند؟ ، یا رد اشکهایی که به یاد عزیز دردانه ی عمو عباس علیه السلام بر صورتم جاریست؟ ...
" الحمد لله علی عظیم رزیتی " ... سپاس خدای را بر عظمت اندوه من ....
#پست_بیست_و_یکم (بخش_دوم)
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane
🔰🔰🔰🔰
#پست_بیست_و_دوم (بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
و در کنارش کسانی رو میشناسم که از بس به معنویات توجه کردن، از زندگی مادی به دور موندن و یه عقده های پنهانی توی وجودشون شکل گرفته که من خودم ازشون میترسم. چون مثل یک بمب در حال انفجارن. همونهایی که تا دنیا بهشون رو میاره خودشون رو گم میکنن و دیگه وامصیبتاه!
حضرت علی علیه السلام خیلی قشنگ این مطلب رو توضیح داده اند:
"مؤمنان پرهیزکار در دنیا به بهترین صورت زندگی میکنند، و به گواراترین ترین صورت، از آن برخوردار هستند . با اهل دنیا، در دنیایشان شریکند. از بهترین آنچه آنان می خورند، می خورند، و از بهترین نوشیدنی آنان می نوشند، از بهترین آنچه می پوشند در بر می کنند، در بهترین خانه ها، سکونت می یابند، از برترین ازدواج های آنان برخوردار و از والاترین مرکب های آنان بهره مندند .
آنها از هر دو خیر دنیا و آخرت برخوردارند .با اهل دنیا در برخورداری آنان از دنیایشان شریکند، اما اهل دنیا در برخورداری مؤمنان از آخرتشان، بهره ای ندارند .... پس آنان که از اندک عقلی برخوردارند، مشتاق چنین زندگی هستند. "
امام باقر علیه السلام هم در دعای خودشان، از خداوند رفاه دنیایی طلب می کنند و میگن:
"خدایا! از تو می خواهم تا زمانی که مرا زنده می داری، به من رفاه در معیشت عطا کنی، آنچنان معیشتی که با آن بر اطاعت و فرمانبرداریت قوت بیابم و به رضوان تو نایل گردم ... و دنیا را زندان من، و جدایی از آن را باعث اندوه من قرار نده …"
تفاوت رو متوجه شدین؟ ما یه چیزی شنیدیم که میگن " الدنیا سجن المومن" ( دنیا زندان مومن است) . اما اینجا می بینیم که امام میگن: "دنیا را زندان من و جدایی از آن را باعث اندوه من قرار نده." ... یعنی درسته که مومن دلش میخواد از این دنیا بره و این دنیا براش حکم زندان رو داره، اما این اشتیاق از روی بدبختی و برای فرار کردن از بیچارگیهای این دنیا نیست. اونها با وجودی که در این دنیا خوشبختند و از مواهب دنیا که خدا بهشون داده لذت میبرن، وقتی میبینن زیباییهای اون دنیا بهتر و پایدارتره ( و الاخره خیر و ابقی ) مشتاق میشن که زودتر به اونجا برن.
حالا میفهمم که زندگی دنیا خیلی خیلی مهمه. خیلی مهمه که ما موفق بشیم لگوهایی که بهمون داده شده رو به بهترین نحو بچینیم تا در دنیا به زندگی گوارا دست پیدا کنیم. برای این منظور باید به چند نکته دقت کرد:
* در زندگی گوارا، باید هم از «حسنه دنیا» برخوردار بود و هم از «حسنه آخرت » ( ربنا آتنا فی الدنیا حسنة وفی الاخرة حسنة )
* و در عین توجه به آخرت نباید سهم و نصیب خودمون از دنیا رو فراموش کنیم . ( ولاتنس نصیبک من الدنیا )
* و چونکه حیات طیبه، با استفاده از « #طیبات » امکان پذیره، این که خودمون رو از رزق طیب الهی محروم کنیم، و همه ش به مقامات معنوی دلخوش باشیم درست نیست: قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق؟ (بگو چه کسی زینت های الهی را که برای بندگان خود آفریده و روزی های پاکیزه را حرام کرده است؟)
و این چیزیه که من اینجا دنبالشم : زندگی گوارا ... زندگی که هم من توش به وظایفم و جهادم عمل میکنم و هم همسرخان با من با مودت و مثل یک ریحانه رفتار کنه ...
شاید هنوز مختصات دقیق زندگی گوارا رو ندونم، اما خوب میدونم این زندگی مسالمت آمیزی که نه من توش احساس آرامش کنم و نه همسرخان و مدام برای به دست آوردن حقوق اولیه مون توی زندگی با هم کلنجار بریم رو نمیشه بهش گفت : زندگی گوارا ...
برای رسیدن به چنین زندگی، خداوند راه را اینطور به ما نشان داده :
مَن عَمِلَ صالِحًا مِن ذَكَرٍ أَو أُنثىٰ وَهُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً ۖ وَلَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ ما كانوا یَعمَلونَ
یعنی هر كس كار شایسته انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، و به خداوند ایمان داشته باشد، او را با یک زندگی گوارا زنده میکنیم؛ و پاداش آنها را به بهترین اعمالی كه انجام میدادند، خواهیم داد.
این " زنده میکنیم " یعنی کسی که این زندگی گوارا رو تجربه نکنه، انگار اصلاً زندگی نکرده. و چون زندگی دنیا مقدمه زندگی آخرته ، به آخرتش هم امیدی نیست ... و من همه ترسم از اینه که بعد از یک عمر زندگی مشمول این آیه از قران بشم که :
" هل انبئکم بالاخسرین اعمالا؟ الذین ضل سعیهم فی الحیات الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا
( آیا میخواهید بدانیدکه زیانکار ترین افراد در عمل چه کسانی هستند؟ آنهایی که تمام زحماتشان در دنیا به هدر و گمراهی رفته، ولی خودشان فکر میکنند که بهترین اعمال را انجام داده اند! )
#پست_بیست_و_دوم (بخش_دوم)
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane
🔰🔰🔰🔰
#پست_بیست_و_سوم (بخش_دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
* بجای لباسهای اسپرت، دامن و لباسهای مدل دار بپوشه. ( بجز یک وقتهایی برای تنوع، یا وقتی که مطمئنه شوهرش اصلاً فقط لباسهای اسپرت دوست داره، که کمتر مردی اینطوری هست) ...
* توی خونه حتماً حتماً صندل پاشنه دار بپوشه که هم باعث میشه ساق پا فرم بهتری بگیره و هم خود به خود باعث میشه آدم مجبور بشه بر ای حفظ تعادلش هم که شده حرکاتش رو با آرامش و طرافت بیشتری انجام بده.
* به دستهاش بیش از اندازه برسه و این رسیدگی رو به شوهرش نشون بده. مثلاً اصلاً و تحت هیچ شرایطی بدون دستکش کار نکنه. استفاده از کرم صد آفتاب و عینک آفتابی و این شیکی جات هم باعث میشه ناخودآگاه همسرتون احساس کنه که شما موجود ظریفی هستید و باید مراعاتتون رو بکنه.
* باید کلی کش و سنجاق و گل سر و تل و ... داشته باشه و هر روز موهاش رو یه مدل درست کنه. اما لازم نیست خیلی شلوغ و حرفه ای باشه، چون بدتر مرد گیج میشه.
* نکته مهم : کارهای پیرایشی مثل بند انداختن و ابرو برداشتن و رنگ کردن و ... به هیچ عنوان نباید در حضور همسر انجام بشن.
از نظر رفتار و برخورد :
* حتی اگه ذاتا ترسو نیست، چندوقت یک بار وانمود کنه از یه چیزی میترسه و اجازه بده همسرش مثل هوختشره به دادش برسه و کمکش کنه و بعد هم در اولین فرصت کلی با آب و تاب درباره اون شجاعت همسرش برای دیگران تعریف و تمجید کنه. البته جلوی خود سوژه!
* حتی اگه زورش به قدر کافی هست، وانمود کنه که زورش به یک سری از چیزها نمیرسه و اجازه بده همسرش با انجام اون کارها احساس قدرت کنه. کارهای مثل باز کردن در شیشه ها، یا جابجا کردن چیزهای سنگین و از همه مهمتر حمل وسایل مثل ساکهای خرید، یا موقع مسافرت چمدان ... این خیلی مهمه که زن هیچوقت نشون نده که زورش زیاده.
* هیچوقت صداش رو بالا نبره. نه روی شوهر و نه روی بچه ها و هر کس دیگه ... طوری که همسرش خیال کنه اصلاً ولوم صداش بالاتر از این نمیره! ( مهتاب میگه این خییییییییلی مهمه. یعنی یه جورایی اساسیه )
* موقع صحبت کردن با شوهر یه جوری کشدار و با ناز حرف بزنه و تا میتونه عزیزم و جانم قاطی حرفهاش کنه.
* همیشه شاد و سرزنده باشه، ولی گاهی هم تو خودش بره و سر سنگین بشه تا قدر شادیهاش دونسته بشه. با همه مهربون باشه، ولی کلاً هیچ وقت اینقدر لطف نکنه که بشه وظیفه ش.
* همیشه همیشه همیشه یه آرایش ملایم داشته باشه و معطر باشه. حداقل یک روز در میان حموم کنه و موهاش رو سشوار بکشه. سر و وضع مرتب و آرایش مثل یک سپره. به مردها آلارم میده که من به خودم توجه دارم و کسی اجازه نداره با من بی احترامی کنه. برای همین همسر آدم به مقدار معتنابهی با احترام با آدم برخورد میکنه و به خودش اجازه نمیده هر برخوردی داشته باشه.)
نکته: مهمه که آرایش ملایم و دلپذیر باشه. مردها از آرایش سنگین بیزارن و بدتر اعصابشون به هم میریزه.
* حتماً در هنگام مشکل ماهانه یکی دو روز خودش رو تحویل بگیره و دست به سیاه و سفید نزنه و در این مدت کارها با همسر باشه. هم برای حفظ سلامتی زن و هم اینکه آقا یک کم قدر سلامتی خانم رو بفهمه. ( البته شگردش اینه که چون آقایون بیرون کار میکنن و طبعاً شب که میان خسته ن، باید خانوم از قبل به طور نامحسوس مقدمات کارها رو فراهم کنه و آقا فقط بخشهای آخر کار رو انجام بده. در واقع آقا به مصداق کار رو کی کرد اون که تموم کرد، هم کار کرده و احساس خوبی داره و هم خسته نشده و خاطره خوبی از کار خونه توی ذهنش ثبت میشه و سری بعد که قراره کار کنه فراری نیست. البته هرچی بگذره آقایون کارکشته تر میشن و دیگه خودشون با ذوق کار میکنن.)
کدبانو گری :
* زن ملکه خونه ست و برای مرد وضعیت خونه نمودیه از شخصیت زن. اگه خونه نامرتب باشه مرد میفهمه زن اونقدر برای خودش ارزش قائل نیست که محل زندگیش رو مرتب کنه. برای همین به خودش اجازه میده از زن ایراد بگیره و بعد هم روشون به روی هم باز میشه.
#پست_بیست_و_سوم (بخش_دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane
🔰🔰🔰🔰
#پست_بیست_و_سوم (بخش_سوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
* از اون مهمتر آشپزخونه ست و از همه مهمتر ظرفشوئیه. مردها ی ایرانی به ظرف کثیف خیلی حساسن. یعنی اگه تمام خونه برق بزنه، ولی توی ظرفشویی پر از ظرف باشه ناخودآگاه اعصابشون خورد میشه.
برای همین هیچوقت نباید زن بدون این که شب آشپزخونه رو مرتب کنه بره بخوابه. یعنی براش مهم باشه که اونجا حتماً مرتب بشه. حالا این که خودش بشوره یا همسرش یا حتی ماشین ظرفشویی، خلاصه باید قبل از خواب مرتب بشه.
* لباس مردها مستقم به احساسشون وصله! یعنی به کسی که لباسشون رو مرتب میکنه ناخودآگاه وابستگی عاطفی پیدا میکنن و به قدری ازش ممنون میشن
که سعی میکنن در اولین فرصت چند برابر جبران کنن.
خوب دیگه تا همینجا بسه. من الان دارم از شرمندگی آب میشم و توی زمین فرو میرم. تعارف که نداریم. خدا کنه شماها مثل من نباشین. و بیشتر مطالبی که گفتم رو خودتون از قبل بدونین و عمل کرده باشین.
**
دوستهای خوبی که برام کامنت گذاشتین، من از صبح مشغول مرتب کردن و آماده کردن این پست بودم و نرسیدم به کامنتهای پر محبتتون جواب بدم. اما همه شون رو خوندم. الان کلی خورده
کاری وقت گیر سرم ریخته. خانوم کوچولو هم دیگه صبرش تموم شده و مدام بهانه میگیره. آخه از صبح سر من توی این لپ تاپ بوده! ... ولی مطمئن باشین سر فرصت بهشون جواب میدم.ممنون که همراهمین.
بعداً نوشت : آقا من داشتم جارو برقی میکشیدم و همینطور به مطالب مهتاب جان فکر میکردم که یادم اومد چندتا نکته رو نگفتم.
۱. من اینجا فقط از مهتاب جان نقل قول کرده ام و اینها نظرات من نیست. حتی نسبت به بعضیهاش ان قلت دارم. مثلاً اون مورد غذا نخوردن که خوب باید حواسمون باشه با یه شگردی انجام بشه که به اسراف منجر نشه. مثلاً اضافیش رو از اول حواسمون باشه دست نزنیم تا بشه برش گردوند توی قابلمه، یا بریزیم توی بشقاب همسر ایشون نوش جان کنند و ... و این که حواسمون باشه اون وسط یه وقت دروغ نگیم که کارمون از بیخ و بن خراب بشه ... خلاصه یه ظرافتهایی لازمه که نه سیخ بسوزه و نه کباب!
۲. فکر میکنم لازمه بدونین که رویکرد من در تنظیم سوالهایی که پرسیدم چی بوده. من با توجه به مشکل خودم که با این که میدونم همسرخان دوستم داره، ولی احترامم رو نداره و به قول خودمون دست و دلش سر من و احساساتم نمی لرزه، سوالات رو تنظیم کردم ... این که چطوری کاری کنیم که همسرمون در کنار این که دوستمون داره، احتراممون رو هم داشته باشه و فکر نکنه ما اونقدر قوی هستیم که نیاز به توجه و محبت و رسیدگی نداریم و مثل علف هرز خودمون یه جوری سر میکنیم! ... در واقع ما سر همسر رو کلاه نمیذاریم، بلکه چون آقایون معمولاً به نفعشونه نیاز خانمها به خودشون و توجهشون رو نادیده بگیرن، با جلب کردن توجه همسر به ظرافت زن ، این نیاز رو بولد میکنیم.
۳. و بالاخره از همه اینها مهمتر این که در حین اجرای این شگردها یادمون نره:
" قل اللّهم مالك الملك توتى الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء. و تعز من تشاء و تذل من تشاء. بيدك الخير انك على كل شىء قدير "
بگو بار خدایا! اى خدایى که مالك حقیقی عالم تو هستى! تو به هركس بخواهى ملك و سلطنت مى دهى و از هركس بخواهى مى گيرى. و به هركس بخواهى عزت و اقتدار مى بخشى و هر كه را بخواهى خوار مى كنى.
خدايا هر خير و نيكوئى بدست تو است و تو بر هر چيزى توانائى.
برم تا خانوم کوچولو با لوله جارو برقی دیوار رو قلوه کن نکرده، دم عیدی! .... راستی چرا من اینقدر پرچونه ام، آیا؟ :دی
#پست_بیست_و_سوم (بخش_سوم)
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane
🔰🔰🔰🔰
#پست_بیست_و_چهارم (بخش_دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
دیشب در یک اقدام ضربتی تمام لباسهای گل و گشادم رو گذاشتم توی کیسه تا ببرم بدم به بندگان خدا. بعدش به مصداق دیو چو بیرون رود فرشته درآید، رفتم از تدارکات گردان ( یعنی کمد لباسهای مهمانی ) لباسهای رزمم رو تحویل گرفتم. یه کت دامن و یه پیراهن قشنگ که خیلی مجلسی نیست و گرفته بودم برای مهمونی بپوشم رو گذاشتم دم دست. البته توشون راحت نیستم و یک کم برام تنگن، ولی چاره ای نیست. لباسهای گشادم همه از همونهاست که همسرخان بهشون میگه روده و ازشون بیزاره. باید تحمل کنم تا یکی دو کیلو کم بشم و توشون راحت باشم!
در همین راستا یکی از دمپایی مهمونیهام که دارای کلیه خصایل جمالیه و کمالیه هست ( یعنی هم خوشگله و هم پاشنه ش 5 سانت هست، البته یکسره! ) رو آوردم گذاشتم دم دست.
عصر هم وقت آرایشگاه دارم. میخوام تا موقع رفتن همه کارهام رو تموم کنم که وقتی برگشتم برم حموم و دیگه مرتب و منظم برم به استقبال آخرین شب سال و سبزی پلو ماهی! و البته اون کم خوردن و یک قاشق آخرش که من رو کشته !
***
فکر نکنم دیگه قبل از سال تحویل بتونم پستی بگذارم. برای همین میخوام عیدیتون رو همین الان بهتون بدم. راستش میخواستم توصیه های مهتاب جان رو به عنوان عیدی براتون بذارم، اما کامنت آیدا جان ایده بهتری بهم داد. دیدم عیدی بهتر از اون پیدا نمیشه.
یادتونه توی بحث زندگی گوارا گفتم زندگی گورا زندگی هست که هم دنیای زیبا به آدم بده و هم آخرت زیبا ؟، موقع نوشتن این "هم دنیا و هم آخرت" هی یه مطلب میومد به ذهنم، ولی نمیفهمیدم چیه. با کامنت آیدا جان اون مطلب یهو یادم اومد. یه خاطره از علامه طباطبایی، نویسنده تفسیر بی نظیر المیزان، بود که میگن:
" در ایام تحصیل در نجف، یک روز در مدرسه ایستاده بودم. مرحوم قاضی که از آن جا عبور میکردند وقتی به من رسیدند، دستشان را روی شانه من گذاشتند و گفتند : ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان!
یعنی نماز شب این قدرت رو داره که خود به خود آدم رو در مسیر رسیدن به زندگی گوارا قرار بده.
و اما حدیث زیبایی که آیدا جان گفت و من اعتراف میکنم که قبلاً نشنیده بودم این هست. این حدیث بی نظیر و ملحقاتش رو، ضمن تشکر از آیدا جان، بعنوان عیدی به همه مون تقدیم میکنم:
زنی به خدمت امام صادق علیه السلا آمد و گفت: ای پسر پیغمبر! شوهرم مرا دوست نمی دارد. چه کنم؟
حضرت فرمود؛ «عَلَیک بصلوة اللّیل» بر تو باد نماز شب
پس از مدتی، زن به خدمت حضرت رسید و تشکر کرد و گفت: شوهرم از آن وقت هیچ کس را به اندازه من دوست نمی دارد.
پس آن حضرت فرمود: خدا رحمت کند زنی را که سحر برخیزد و شوهرش را بیدار کند. و همچنین مردی که برخیزد و زنش را بیدار کند و نماز شب بخوانند.
بعد من یه تحقیق در این باره کردم و دیدم ای واااای چه خبره! اصلاً یه سری از چیزهای دنیوی که ما به عنوان زن دنبالشیم و حتی در توصیه های مهتابی هم هست با نماز شب خود به خود حاصل میشه.
مثلاً :
*پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله می فرمایند : من کثرة صلاته باالیل، حسن وجهه بالنّهار: هر که نماز شب زیاد بخواند هنگام روز زیبا و خوش سیما می گردد.
*از امام زین العابدین علیه السلام سؤال شد: ما بال المتهجدین باللیل من أحسن النّاس وجها؟ چرا شب زنده داران از همه مردم خوش سیماترند؟
فرمود: لأنّهم خلو باللّه فکساهم اللّه من نوره. چون با خداوند خلوت می کنند، خدا نیز جامه ای از نور خویش بر آنان می پوشاند.
* امام صادق علیه السلام :
صلاة اللّیل تحسن الوجه : نماز شب صورت انسان را زیبا می کند.
*صلاة اللّیل تُبیض الوجه : نماز شب روی را سفید می گرداند.
* صلاة اللیل تحسن الخلق : نماز شب انسان را خوش اخلاق می کند
* صلوة الیل تطیب الریح : نماز شبْ انسان را خوشبو می کند.
باز هم بگم؟ ... خوب وقتی یک همچین راه تضمین شده ای برای رسیدن به خیر دنیا و آخرت و همون زندگی گوارا وجود داره، چرا از دست بدیم؟ مگه یه نماز شب چقدر وقت میبره؟ همه ش ۱۱ رکعته دیگه؟ یعنی این خواب اینقدر با ارزشه؟ یعنی نمی ارزه برای به دست آوردن زندگی گوارا یک ربع ازش بزنیم؟ ... معلومه که می ارزه.
اون مورد آخر تصمیماتم همینه. میخوام از همین امشب شروع کنم. در آخرین شب سال . میخوام بابت تمام زندگی گذشته ام از خدا معذرت بخوام ... و ازش بخوام که زیر سایه ی لطف امامی که تجسم حقیقی زندگی گوارا در زمان ماست، طعم شیرین زندگی گوارا رو در تمام لحظه ها و روزهای سال جدید به خودم، خانواده م و همه دوستهای خوبی که اینجا دارم بچشونه.
عید حول حالناست که واجب است بفهمیم ...
عید تفاضای سبز شدن است ...
من رو در لحظه تحویل سال از دعا فراموش نکیند
و پیشاپیش سال نو همه تون مبارک .
#پست_بیست_و_چهارم (بخش_دوم)
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
❤️ما جمعه را به عشق تو تعطیل کرده ایم...
ل
باران که می بارد تو می آیی باران گل، باران نیلوفر
باران مهر و ماه و آیینه باران شعر و شبنم و شبدر
باران که می آید تو در راهی از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و باد و آسمان جاری
از لحظه های تشنه ی دیدار تا روزهای با تو بارانی
غم میکشد ما را و می بینی دل میکشد ما را و میدانی
( دانلود کنید )
آقای خوبم!
امسال در لحظه تحویل سال، فقط و فقط به شما فکر میکردم و امسالم با نام نامی شما تحویل شد.
ای آخرین ذخیره ی خداوند بر روی زمین! این جمعه، نه فقط هفته ی آینده، که سال پیش رویم را هم به دستهای مهربان شما میسپارم ... فقط خدا کند که امسال آخرین سال باشد ... آخرین سال از شما دور بودن. آخرین سال ندبه خواندن ... لااقل برای من ...
سالها پیش، کسی* غریبانه گفت:
" با بهاران روزي نو مي رسد و ما همچنان چشم به راه روزگاري نو. اکنون که جهان و جهانيان مرده اند، آيا وقت آن نرسيده است که مسيحاي موعود سر رسد؟ و يحيي الارض بعد موتها؟ ... "
آن موقع جهان هنوز لایق روز و روزگار موعود نبود، اما شما چه زیبا به خود او نظر کردید و به حیاتی ابدی زنده اش کردید. و حالا او به همراه تمام آنهایی که " احیاءٌ عند ربهم یرزقون" اند، از آن بالا به ما " قبرستان نشینان عادات سخیف" نگاه میکنند و به حال زارمان تاسف میخورند ...
امسالم را به شما میسپارم که به اذن خداوند، صاحب حقیقی تمامی دقایق عالم امکانید. و اگر بنا باشد دعای " حول حالنا" ی من اجابت شود، فقط و فقط یک راه دارد: امضای شما ...
آقای خوبم!
مرا ببینید ... تلاشم را ببینید ... حیرانیم را ببینید ... و این دستهای لرزان التماس را ، بی عیدی باز نگردانید ... و عادتکم الاحسان ... و سجیتکم الکرم ...
#پست_بیست_و_پنجم
#تو_فقط_لیلی_باش
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane
🔰🔰🔰🔰
#پست_بیست_و_ششم (بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
پس اصل ماجرا همین ۱۱ رکعته ... یا حتی اگه دلتون خواست ۳ رکعت ... اما حالا اگه بخواین به قول معروف پلوی زعفرون دار داشته با شین، مستحباتی هست که میتونین انجام بدین و حالش رو ببرین! ... و یک عالمه ذکرها و مستحباتی که با یه سرچ کوچولو میتونین پیداشون کنید. اینجا و اینجا و اینجا شاید بتونن کمک خوبی براتون باشن.
این توضیح مهمه که تمام اعمال بجز اصل اون ۱۱ رکعت، حتی قنوت نماز وتر مستحبن و اگه دوست داشتید میتونید نخونید. یا یه قنوت ساده بگین و حتی به زبون فارسی دعا کنید! این رو گفتم که یهو با دیدن اعمال مستحبی در اون لینکهایی که معرفی کردم، هول برتون نداره!
اما خود من چون به غایت تنبلم و میترسم همین پلوی ساده ( یعنی همین ۱۱ رکعت ) هم از دستم دربره، فعلاً دور و بر مستحبات نمیگردم. و در نتیجه نماز شبم نهایتاً یک ربع طول میکشه. و بعدش دوباره میرم میخوابم. ( اعتراف میکنم که یکی دو بار که شیطون داشت گولم میزد و میگفت: " اوووووووه! با اینهمه خستگی چطوری میخوای ۱۱ رکعت نماز بخونی! " ، به همون ۳ رکعت اکتفا کرده ام! ) ، اما اصلاً ناراحت نیستم.
در مستحباب اون چیزی که مهمه نشاط هست ... یعنی اگه یک رکعت بخونی، ولی با نشاط و شادابی، بهتره از ۱۰ رکعت با کسالت و از روی اکراه. وقتی خدا خودش اینقدر مهربونه که گفته عیبی نداره، هر وقت برات سخت بود، یا اصلاً هر وقت دلت خواست میتونی به جای ۱۱ رکعت، ۳ رکعت بخونی و من همون ثواب رو بهت میدم، من چرا بیخود مته به خشخاش بذارم؟ ... میگن شاه میبخشه، ولی وزیر نمی بخشه، حکایت اینجور وقتهاست!
تازه این نماز جزو نمازهای مستحبیه و مشمول تمام قوانین اون نمازها میشه، یعنی:
* میشه اون رو در حالی که رو به قبله نیستیم، یا درحال حرکت هستیم هم بخونیم ... یا حتی درحال دراز کشیدن ( در این باره از دفتر مرجعتون سوال کنید تا دقیقاً براتون شرح بدن) ...
* میتونیم دیگه سوره رو نخونیم و به حمد کافی اکتفا کنیم.
* برخلاف نمازهای واجب، در نماز مستحبی اگه در تعداد رکعتها شک کردیم میتونیم هر طوری راحتتریم تصمیم بگیریم. یا مثلاً اگه اعمال رو کم و زیاد انجام دادیم نمازمون باطل نمیشه.
فکر کردین تموم شد؟ نخیر! یه سورپرایز دیگه هم هست:
حالا اگه با تمام این حرفها خواب موندیم، یا به هر علتی نتونستیم شب نماز شب رو بخونیم، میشه توی روز قضاش رو بخونیم. اونوقت نه تنها خدا ناراحت نمیشه، بلکه تازه بنده ی نورچشمی هم میشیم. به این روایتها توجه کنید:
* از امام صادق علیه السلام روایت است که شخصی به آن حضرت عرض کرد: فدایت شوم چه بسا اتفاق میافتد که یک، دو، یا سه ماه نماز شب از من فوت میشود و من آن را در روز قضا میکنم. آیا این کار جایز است؟ فرمودند: به خدا قسم این کار مایه روشنی چشم تو است. و این جمله را سه بار تکرار کرد.
* رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خدای تعالی به بندهای که قضای نماز شب را بجای میآورد مباهات میکند و میفرماید: ای فرشتگان، این بنده چیزی را که به او واجب نکردهام قضا میکند. گواه باشید که من او را آمرزیدم.
و این که قضاى نماز شب بر تقدیم آن (یعنى پیش از نیمه شب خواندن ) رجحان دارد. یعنی اگه میدونیم شب خواب میمونیم، لازم نیست قبل از نیمه شب نماز رو بخونیم، بلکه بهتره صبر کنیم فرداش قضاش رو بخونیم. جالبه نه؟
حالا جالبتر اینه که این وسط برای اونهایی که مشتری دائم باشن یه تخفیفهایی هم هست! مثلاً حاج آقا فاطمی نیا میگن: "دانشجویی که فردا امتحان دارد و وقت نمی کند، یا زنی که کارهای خانه را انجام داده، شب خسته است و نمیتواند برای نماز شب بلند شود، اگر فرزندش از خواب بیدار شد و خواست شیر بخورد، یا باد دری را باز کرد، یا به هر صورتی که نیمه شب بیدار شد، ذکر «یا اکرم الاکرمین» را بگوید و دوباره بخوابد، و مطمئن باشد که ثواب نماز شب را خواهد برد ."
***
یکی از اسامی روز قیامت یوم الحسرت هست ... یعنی در اون روز آدمها کلی حسرت میخورن که چقدر آسون میشده بهشتی بشن و نشدن. وقتی داشتم درباره نماز شب تحقیق میکردم تمام مدت این موضوع در سرم دور میزد که چرا من تا الان نفهمیده بودم که نماز شب خوندن چقدر راحته و چقدر خدا برامون تسهیلات ایجاد کرده که یه وقت این فیض عظیم رو از دست ندیم. چرا همه فکر میکنن نماز شب خوندن یه چیزیه تو مایه های کوه کندن!
در واقع داشتم فکر میکردم با اینهمه مهربونی خدا، آدم باید چقدر در بد بودن مهارت داشته باشه که از اینهمه همراهی ها و گذشتها و آسان گیریهای خدا بی نصیب بمونه و نتونه درست و زیبا زندگی کنه و عاقبت کارش به جهنم ختم بشه!
این بود انشای من درباره نماز شب! ... من رو هم از دعای خیرتون فراموش نکنید که بسیار محتاجم.
#پست_بیست_و_ششم (بخش_دوم)
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane
🔰🔰🔰🔰
#پست_بیست_و_هفتم (بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
دقت کردین؟ اسما در زمان کودتای سقیفه در خانه ی رئیس کودتاگران بود و همسر بزرگترین دشمن حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها! ... هر روز با چشمهای خودش میدید که چه توطئه هایی درباره ی اونها در جریانه و حتی گاهی یواشکی اونها رو به گوششون میرسوند. به این ماجرا دقت کنید:
على بن ابراهيم به سند خود از امام صادق عليه السلام نقل مى كند: در خانه ى ابوبكر پس از مشورت كردن درباره ى قتل على عليه السلام قرار بر اين شد كه چون ابوبكر سلام نماز را بدهد، خالد بن وليد، على را به قتل برساند. تا جريان حاكم بتواند نفس راحتى بكشد و براى هميشه از دست رقيبى پر قدرت رهايى يابد. اسماء كه از خبر توطئه به شدت وحشتزده شده بود. بىدرنگ خدمتكارش را خواست و به او گفت هم اكنون به خانه على مىروى و اين آيه شريفه را برايش مىخوانى: «ان الملاء ياتمرون بك ليقتلوك فاخرج انى لك من الناصحين» (جمعيت مىخواهند تو را بكشند از شهر بيرون برو، و من از خيرخواهان به تو هستم. )
خدمتكار به سرعت خود را به على رساند و آيه را خواند. اميرمؤمنان با خونسردى فرمود: برگرد و به اسماء بگو: پس چه كسى ناكثين، قاسطين و مارقين را خواهد كشت؟ خدا بين من و آنها فاصله خواهد انداخت.
هنگام اذان شد. على علیه السلام خود را به مسجد رساند تا در نماز شركت كند. در اواخر نماز خليفه از نقشهاى كه ريخته بود، پشيمان شد. چون وقتى عواقب كار را مىسنجيد. برق شمشيرهاى برهنه بنىهاشم چشمانش را خيره میساخت; بنا بر ملاحظات سياسى و قبيلهاى از قتل منصرف شد. نماز خليفه رو به پايان بود. او قبل از آن كه با «سلام» نماز را خاتمه دهد، گفت: «اى خالد آنچه را به تو دستور داده بودم انجام مده ... السلام عليكم و رحمة الله و بركاته. » ... ( چه نمازی شد اون نمازی که وسطش پیغام پسغام هم رد و بدل میشه !!!! )
بعد از پايان نماز همهمههاى مشكوك صحن مسجد را پر كرد. و نگاه تهديدآميز و خشمآلود على علیه السلام متوجه خالد شد. او را مخاطب ساخت و پرسيد: از تو چه خواسته بود؟ خالد گفت: قرار بود وقتى نماز تمام شد گردنت را بزنم. على خالد را چنان محكم بر زمين كوفت كه استخوانهايش به صدا آمد. مردم كه به دور آنها جمع شده بودند خالد را بىهوش نقش زمين يافتند. لحظهاى بعد، خالد به هوش آمد و قسم خورد كه خليفه و معاونش از وى درخواست كشتن تو را كرده بودند. اهل مسجد به درخواست خليفه، عباس بنعبدالمطلب را واسطه قرار دادند و خالد را از مسجد بيرون بردند. على اين بار گريبان طراح اصلى توطئه را گرفت و با لحنى كه آكنده از خشم و نفرت بود چنين بانگ زد: اگر وصيت پيامبر دست مرا نبسته بود به تو مىفهماندم كدام يك تواناتريم
دیدین؟ حالا حق دارم عاشق همچین زنی باشم که حتی در خانه ی دشمن هم دلش با محبت این خاندان گره خورده ست، و یواشکی به راه دلش میره؟ اما شاهکار شخصیت دوست داشتنی اسما در دو جا بود :
1. در ماجرای فدک، وقتی عمر از حضرت مادر خواست برای این مدعا که فدک در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله به ایشان بخشیده شده و ارث محسوب نمیشه، شاهد ارائه کنه، از بین اونهمه آدم تماشاچی فقط این چند نفر حاضر به شهادت شدند: امام على علیه السلام ، امام حسن علیه السلام، امام حسين علیه السلام، فاطمه سلام الله علیها ام سلمه، ام ايمن، و اسماء بنت عمیس ...
مهم نیست که عمر به بهانه های مختلف شهادت اینها رو رد کرد و حق به حقدار نرسید. چیزی که برام مهمه اینه که بقیه شاهدها چیزی برای از دست دادن نداشتند، اما اسما همسر طرف مقابل ماجرا بود! یعنی داشت بر ضد همسر خودش شهادت میداد ... و اونقدر شجاعت داشت که نترسه که وقتی برگردن خونه تازه اول مصیبتش باشه!
2. حضرت مادر قبل از شهادتشون از اسماء مصرانه خواسته بودن که نذاره بعد از شهادت، اون دو نفر حتی لحظه ای به پیکر پاکشون نزدیک بشن. برای همین قرار شد شهادتشون مخفی نگه داشته بشه تا شبانه دفنشون کنن و مزارشون برای همیشه مخفی بمونه. عايشه دختر ابوبكر مىخواست با تظاهر به این که نگران حال حضرت مادره، هر طور شده خودش رو به پيكر پاك مادر برسونه و سر و گوشی آب بده، اما اسماء چنان جلوش ایستاد، که رفت و شکایت اون رو به پدرش کرد و گفت: "اين زن خثعميه مانع مىشود و هودجى همانند هودج عروسى براى فاطمه درست كرده است."
#پست_بیست_و_هفتم (بخش_دوم)
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane
🔰🔰🔰🔰
#پست_بیست_و_هشتم (بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
یا مثلاً در این چند روز یکی دو بار در عالم خواب و بیداری صدای همسرخان رو شنیدم که داشت به بچه ها تذکر میداد: " بچه ها ساکت! مگه نمیبینین مامانتون خسته شده، داره استراحت میکنه!" ... و اوجش هم دیروز عصر بود که با چایی که خانوما خانوما به اشاره همسرخان دم کرده بود، از خواب بیدار شدم! (درسته که چاییش خوب دم نکشیده بود، و بچه م قند هم یادش رفته بود کنارش بذاره، اما شیرینی این توجه برام از هر قندی شیرینتر بود!)
شاید این چیزها برای شما و در خانه ی شما عادی باشه، ولی قبلاً همسرخان معتقد بود کار خونه وظیفه منه و تازه اونقدرها هم خسته کننده نیست. درنتیجه خستگی من اصلاً به رسمیت شناخته نمیشد، چه برسه به این که بخواد به بقیه هم تذکر بده که مراعاتم رو بکنن.
حالا که کار به اینجا رسید بذارین چندتا دیگه نیمه های پر لیوان زندگیم در این هفته رو هم براتون بگم:
* اول از سبزه نازنینم بگم که برای خودش خانومی شده و شده نورچشمی همسرخان! مدام میره بهش سر میزنه و چند دقیقه ای نگاهش میکنه. حق هم داره. یه رنگ سبز شفافی داره که من قبلاً توی سبزه هایی که میخریدیم ندیده بودم. نمیدونم چرا اون سبزه ها رنگشون یه جورایی کدره. البته من تا سبزه خودم رو ندیده بودم، متوجه این موضوع نبودم، برای همین بهتون حق میدم که احتمالاً متوجه منظورم نشید ... حتی توی دلتون اون جمله ی سعدی رو نثارم کنید که : هرکسی را عقل خود به کمال، و سبزه ی خود به جمال!
پریشب بالاخره همسرخان به زبون اومد و اعتراف کرد سبزه مون خیلی خوشرنگه و حیفه توی بالکن باشه و مقابل چشمهای حیرت زده من آورد گذاشتش روی اوپن کنار تنگ ماهی! ... حتی اونقدر دوستش داره که میگه حیفه بذاریمش خونه، خراب بشه. باید با خودمون ببریمش مسافرت! ( شاید سبزه بردن برای شما یه چیز عادی باشه، ولی توی این 14 سال نه تنها ما هیچوقت سبزه مون رو با خودمون نبردیم، یلکه همسرخان کلی ملت رو که سبزه پشت شیشه ماشینشون بود مسخره میفرمودند! )
*سر میز داشتم برای همه دوغ میریختم. وقتی برای خانوم کوچولو ریختم، تنگ دوغ رو گذاشتم روی میز تا لیوانش رو بدم دستش، که همسرخان از فرصت استفاده کرد. تندی خم شد و به سختی تنگ دوغ رو ازجلوی من برداشت و لیوان من رو خودش پر کرد! ... البته اونقدر پر که مجبور شدم با قاشق کمی خالیش کنم تا بتونم لیوان رو بردارم و ازش نریزه! ... مدتها بود که از این شیطنتها نکرده بود. برای خالی نبودن عریضه مقداری غرغر کردم، ولی ته دلم بال درآورده بود! ... این نشونه خوبی بود. چون آدم از این شیطتنها فقط وقتی میکنه که خلقش خوش باشه و طبعش لطیف.
*نزذیک ظهر خواهر همسرخان بی مقدمه زنگ زد و گفت: همه اینجان شماها هم بیاین دور هم باشیم. اگه قبلاً ها بود همسرخان، بدون مشورت با من خودش مطابق میل خودش جواب میداد. با این بهانه که: شماها که کار خاصی ندارین. من باید مطابق برنامه خودم هر جوری به کارم لطمه نزنه تصمیم بگیرم! ( اند دموکراسی هستن ایشون! ) ... برای همین من توجه چندانی به ماجرا نکردم. اما در کمال حیرت دیدم بهش گفت: صبر کن ببینم اینا برنامه شون چطوریه، بهت خبرمیدم!!! ... و تلفن رو قطع کرد!
یا للعجب! ... یعنی من خداییش به این هم راضی بودم که آروم و با لبخوانی نطر من رو بپرسه تا کسی نفهمه داره با من مشورت میکنه. نه این که بدون ترس از انگ زن ذلیل بودن، اعلام کنه که بعد از کسب تکلیف تماس خواهد گرفت! ... نمیدونین اون مهمونی چقدر بهم مزه داد! ... خونه خواهر شوهر، اینهمه خوشمزه، نوبره به خدا !
البته این رو هم بگم که هنوز هم همچنان آستانه تحملش بسیااااار پایینه، و تا چیزی بر وفق مرادش نباشه عکس العملی چندین برابر اون چیزی که معموله نشون میده. خدا میدونه تو این عید دیدنیها و پشت ترافیک خیابونهای تهران ما چه ها کشیدیم!
الان هم به شدت نگرانم. از اول عید قرار بوده بریم مسافرت، ولی به خاطر کار همسرخان، نتونستیم. اما انگار بوش میاد که قراره بهش مخصی بدن. گفته چمدون رو آماده کنم تا هر وقت اوکی شد، معطل نشیم. البته شاید باز هم سرکاری باشه و تا آخر عید مهمون خونه خودمون باشیم! ... تازه اگه بریم هم معلوم نیست چند روزه ست. شاید مرخصیش کم باشه و مجبور بشیم یکی دو روزه برگردیم.
خیلی دوست دارم محکم بایستم و بگم: دوست ندارم بریم ... ولی وقتی میبینم خانوم کوچولو و خانوم خانوما چقدر ذوق دارن، و خود همسرخان هم چقدر خسته ست و به یه سفر احتیاج داره، دلم نمیاد.
#پست_بیست_و_هشتم (بخش_دوم)
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane
🔰🔰🔰🔰
#پست_بیست_و_هشتم (بخش سوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
شما که غریبه نیستید، من یه جورایی از مسافرت با همسرخان میترسم! سفر پره از موقعیتهای پیش بینی نشده و با این آستانه تحمل پایین همسرخان، میترسم مثل بقیه مسافرتها اذیت بشم. یعنی فقط کافیه جاده شلوغ باشه، یا مثلاً جای مناسب، راحت گیرمون نیاد، یا بچه ها زیاد سرو صدا کنن ، یا محاسبات مالی که برای هزینه های سفر کرده، به هم بخوره و هزار جور بهانه دیگه! ... اصلاً میترسم سختی سفر باعث بشه این یکی دوتا جوانه زیبایی که توی رفتارش روییده هم له بشه و همه چیز برگرده سر جای اولش!
اما چاره چیه؟ خیلی چیزها در دنیا هست که دست من نیست.
شهید آوینی جمله زیبایی داره که میگه:
هیچ راهی برای آن که از آینده باخبر شویم، و بدانیم که چه در انتظار ماست وجود ندارد. پس ای نفس! بر خدا توکل کن و صبر داشته باش! ... همه چیز از جانب اوست که میرسد. و اینچنین، هرچه باشد نعمت است ...
من هم همه چیز رو به دستهای مهربان خدا میسپارم. خد ا رو چه دیدید؟ شاید اصلاً این سفر لازمه تا یه سری اتفاقات خوب جدید توی زندگیمون بیفته ... شما هم اگه دیدید چند روز صِدام در نیومد، بدونید به این سفر بالاتر از خطر رفته ام! ... اونوقته که خواهش میکنم دست به کار شید و به حق نون و نِتی که این مدت با هم خوردیم و به حق همصحبتیمون، خالصانه ترین دعاهاتون رو برام بفرستین و از خدا بخواین کمکم کنه که بتونم این سفر رو به خیر و خوشی پشت سر بذارم و یه سفر خاطره انگیز و پربرکت بشه برام. به قول حافظ:
همتم بدرقه راه کن ای طائر قدس که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
#پست_بیست_و_هشتم (بخش_سوم)
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane