#جرعه_نوشان
🕊 طبابت حضرت
🍃🌸 یکی از بستگان نزدیک، بعد از ازدواج، مقیم مشهد شدند. فرزند اولشان چند ماهه بود و چهاردست و پا راه میرفت که کشاله رانش متورم و دردناک میشود. به پزشک مراجعه میکنند و معاینات مختلف صورت میگیرد؛ ولی تشخیص داده نمیشود. روزی که میخواستند برای نمونهبرداری اقدام کنند،
🍃🌸 تصمیم میگیرند، قبل از هر کاری به طبیب اصلی، مراجعه و شفا را از او بخواهند. خدمت حضرت میرسند و بچه را مقابل پنجره فولاد میگذارند و عرض میکنند: «آقا من اینجا مثل شما غریبم. در این وضعیت باید چه کنم؟ اگر شما کمکم نکنید از چه کسی کمک بخواهم؟»
🍃🌸 همین طور که با حضرت حرف میزدند، بچه شروع به بیقراری میکند. احتمال میدهند به دلیل درد، تحمل لباسش را ندارد. تا لباس را درمیآورند، میبینند سر یک سوزن از کشاله ران بیرون زده است. سوزن را خارج میکنند و بچه بلافاصله آرام میشود. چیزی که با عکسبرداری و معاینات پزشکی مشاهده نشده بود با توسلی کوتاه در حرم ثامن الحجج علیهالسلام دیده و به سهولت مرتفع میشود:
🔆 «یا طبیب من لا طبیب له»
✨ دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
✨ نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
✨ عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش
✨ که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
✨ طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک
✨ چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
✨ تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
✨ که رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند
📚 #تأليفات_استادبروجردي
📚 بخشی از کتاب «جرعه نوشان» ـ جلد اول
🆔@sabkezendegikareemane 🍃
💐 s.hoseini
#جرعه_نوشان
🕊 گلستان
🍃 از نوجوانی نذر کرده بودم ماه رمضان، افطاری بدهم. قیدی برای تعداد نفرات و افراد مشخصی نداشتم. در ماه مبارک رمضان خانواده خودم و همسرم را دعوت میکردم و گاهی هم به خانواده شهدا، جانبازان، کسبه محل و یا حتی به رفتگران، افطاری میدادم.
🍃 چند ماهی از ازدواج دخترم بیشتر نمیگذشت. دستم خیلی تنگ بود و کاملا در مضیقه مالی بودم. ماه رمضان آن سال، سر دو راهی مانده بودم. نه میتوانستم به نذرم عمل نکنم و نه اینکه هزینهای برای افطاری دادن داشتم چون اگر افطاری میدادم تا آخر ماه دستم خالی خالی میشد. چند روزی فکرم مشغول بود تا اینکه روزی به خودم نهیب زدم: *«به نذرت عمل کن. امام رضا علیهالسلام پولش را میرسانند.»*
🍃 بلافاصله هیئتیها را برای افطاری دعوت کردم و نزدیک غروب، پولم تمام شد و آه در بساط نداشتم. یک لحظه از ذهنم گذشت تا آخر ماه باید چه کار کنیم؟ ولی توجه نکردم و آمدم از کابینت ظرف بردارم. دیدم مقداری پول، زیر دیس است. فکر کردم مال همسرم است؛ ولی مطمئن بودم، او هم هیچ پولی ندارد. در دل گفتم شاید به جای حقوقم که خرج کردم، امام رضا علیهالسلام دوباره پول گذاشته باشند، شمردم دیدم دقیقا به اندازه حقوقم است. زمانی که برنامه هیئت تمام شد و آنها رفتند، از بچهها پرس و جو کردم پول مال کیست؟ گفتند: «ما پولی نگذاشتیم.» همسرم هم گفت: «من هم پولی نداشتم که بگذارم.»
🍃 صبح به حوزه آمدم و جریان را برای استادم تعریف کردم، ایشان هزار تومان به من دادند و فرمودند: «هزار تومان از آن پول را به من بدهيد.» مطمئن شدم حدسم درست بوده، گفتم: «به نظر شما پولها را نگه دارم؟» ایشان لبخندی زدند و فرمودند: «نه، نگه ندارید. اين سنت اهل بیت علیهمالسلام است میدهند، اگر خرج کردید دوباره میدهند، اگر نگه دارید دیگر نمیدهند.»
🍃 اشکهایم را پاک کردم. پولها را بوسیدم و رو به مشهد مقدس نمودم و بعد از سلام به حضرت عرض کردم: «امام رئوف! دلم میخواهد هر چه دارم برای شما خرج کنم، نه برای اینکه دوباره به من بدهید که شما خانواده کریم هستید و شما کریم بن کریماید. نگفته و بدون درخواست کرم میکنید و میبخشید، مظهر اسم «وهّاب» خداوندید استادم میفرمايند: «یا وهاب یعنی خدایی که مفتی و مجانی میبخشد و بدون بهانه عطا میکند» من میخواهم در مسیر عاشقی هیچ چیز برای خودم نگه ندارم و همه وجودم را برای خدا و پیامبر و آل پیامبرش تقدیم کنم که شایستگیاش را دارند؛ «بابی انت و امی و مالی و اسرتی»
✨ مرحبا ای پیک مشتاقان، بده پیغام دوست
✨ تا کنم جان از سر رغبت، فدای نام دوست
✨ واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
✨ طوطی طبعم زعشق شکر و بادام دوست
✨ زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
📚 #تأليفات_استادبروجردي
📚 بخشی از کتاب «جرعه نوشان» ـ جلد اول
🆔@sabkezendegikareemane 🍃
💐 s.hoseini
#جرعه_نوشان
بال ملائک 🕊
🍃 اردیبهشت سال ۱۳۹۴ بود استاد در پایان یکی از کلاسهای جنبی اعلام کردند: فرزند یکی از طلاب از طبقه چهارم سقوط کرده و در حال حاضر در بیمارستان بستری است؛ البته مطمئن هستم ملائکه، این بچه را گرفته و زمین گذاشتهاند و از همه خواستند برای سلامتی و عافیت او دعا کنند و کاملا امیدوار بودند که کودک، آسیب جدی ندیده است.
🍃 به محض شنیدن خبر، نگران شدم و احساس کردم برای، نوهام (محمد) اتفاقی افتاده؛ چون پسری بسیار پرانرژی و پرجنب و جوش است. با دخترم تماس گرفتم و از حال محمد جویا شدم؛ و او با آرامش گفت: محمد همراه من است و مشکلی پیش نیامده. باور کردم در مؤسسه ماندم، طلاب که از حال کودک مطلع شده بودند، اعمال امداود و ختم قرآن برای پخش کردند بنده هم به نوبه خود سهیم شدم در حالی که همچنان نگران بودم اما همه كلاسهايم را تا بعدازظهر شرکت کردم؛ غروب نیز به جمع خصوصی تعدادی از طلاب دعوت شدم مجلسی بود که قبل از آن، توفیق حضور در آن را نداشتم، غافل از این که همه این برنامهها از جانب امام رئوف بود تا من دیرتر به منزل برسم و محمد از اتاق عمل بیرون آمده باشد.
🍃 به خانه که برگشتم از هیاهو و گفت گویی اهل منزل دریافتم پسری که از طبقه چهارم پرت شده و اعمال ام داود و قرآن برای او پخش کردند محمد نوهی من بوده است . اما به لطف امام رضا علیهالسلام با اینکه از طبقه چهارم با ارتفاع بيست متر سقوط کرده بود نه تنها زنده بود که صدمه جدی نیز ندیده بود و عملش به خیر گذشته خونمردگی داخل جمجمهاش به راحتی تخلیه شده بود.
🍃 زنده ماندن محمد، فقط و فقط معجزه امام رضا علیهالسلام بود و بس، بهخصوص که استادم با صراحت فرمودند: «من مطمئنم که ملائکه، این بچه را گرفته و روی زمین گذاشتهاند.»من و دخترم هر دو توفیق طلبگی حوزه علی بن موسی الرضا علیهالسلام را داریم و از جیرهخواران خوان نعمت امام رئوف هستیم ؛ و تا پایان عمر لحظه به لحظه، خود را مدیون این کرامت و عنایت خاص حضرت میدانیم و سعیمان بر این است که علاوه بر شکر لسانی، در عمل هم، شاکر باشیم.
✨ هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
✨ خداش در همه حال از بلا نگه دارد
📚 #تأليفات_استادبروجردي
📚 بخشی از کتاب «جرعه نوشان» ـ جلد اول
🆔@sabkezendegikareemane 🍃
💐 s.hoseini
#جرعه_نوشان
🕊️ شفای عاجل
🍃 مِهر حضرت، چنان با دل و جان محبین عجین شده که هر گاه، امکان
زیارت فراهم میگردد، جهت اعلام محبت و مودّت، بیتاب شده خود
را به مشهد الرضا میرسانند ؛
🍃 بخصوص اگر غصهای بر جانشان
سنگینی کرده که جز با عنایت حضرت، مرتفع نگردد.
🍃 چند سالی از ازدواج ما نگذشته بود که متوجه بیماری قلبی همسرم
شدیم شورای پزشكی پس از آزمایشات متعدد، اعلام نمود ایشان در اسرع وقت باید جراحی قلب باز نموده در صورت تاخیر امکان خطر
حمله قلبی حتمی خواهد بود.
🍃 از این رو خیلی زود باید تصمیم میگرفتیم اما هیچ یک از ما راضی به
عمل جراحی نبوده احساس میکردیم امام رئوف با جلوه نام «نعم الطبیب» خداوند، همسرم را شفا داده نیازی به عمل جراحی نخواهد بود لذا بدون معطلی بلیط مشهد تهیه نموده خود را دخیل پنجره فولادش کردیم.
🍃 روزهای سختی برما گذشت. بهخصوص که فرزند دومم را شش
ماهه باردار بوده از شرایط جسمی و روحی مناسبی برخوردار نبودم اما با همه سختیها، خاطراتی شیرین از آن ایام برجای مانده است.
🍃 بر سلطانی وارد شده بودیم که از ناگفتههای ما مطلع و بر مرتفع نمودن آن قادر بود. از این رو تدبیر زندگیمان را به حضرت سپرده عاجزانه خواستار شفا و عافیت همسرم شدیم.
🍃 به لطف خدا خیلی زود همه چیز تغییر کرده گره از کار فرو بسته ما باز شد . از آن زمان تاكنون حدود بیست سال میگذرد و همسرم نه تنها مجبور به عمل جراحی نشدند؛ بلکه بطور کامل بهبود یافتند .
🍃 همیشه در زندگی خود را مدیون حضرات معصومین علیهمالسلام میدانستیم اما پس از شفای همسرم به عینه مشاهده نمودیم که اراده خداوند از طریق این بزرگواران تجلی یافته و مصدر همه امور به آنان سپرده شده است.
📚 #تأليفات_استادبروجردي
📚 بخشی از کتاب «جرعه نوشان» ـ جلد اول
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane
#جرعه_نوشان
🕊️ طریق نور
🍃 منزل ما در تهران خیابان اختیاریه بود و به مؤسسه علمیه السلطان علیبنموسیالرضا علیهالسلام نزدیک بودیم. بنا به دلایلی نقل مکان کردیم و به کاشانک رفتیم. چون هر روز میبایست تا حوزه میآمدم، تصور کردم هزینه بنزینم زیاد میشود، علاوه بر آن وقت زیادی را از دست میدادم. از وقتی این فکر به ذهنم خطور کرد، تا زمانی که در تردد بین حوزه و منزل بودم بنزین ماشینم تمام نمیشد حتی گاهی اتفاق میافتاد طي یکی دو ماه فقط یکبار بنزین ميزدم؛ مگر زمانی که به غیر از حوزه جای دیگری میرفتم که بنزینم مصرف میشد.
🍃 *به لطف امام رضا علیهالسلام بعد از گذشت چندین سال این جریان همچنان ادامه دارد. بواسطه اين اتفاق بياد آوردم كه امام صادق علیهالسلام میفرمايند: «نمک غذایتان را از ما خاندان طلب کنید» و ما چون معمولا در پی گرفتن حاجات بزرگ از ائمه اطهار علیهمالسلام هستیم گمان میکنیم حوائج کوچک و مختصر نیازی به توسل ندارد در حالی که هر آنچه انسان را از بندگی خدا باز می دارد باید به واسطه حضرات معصومین علیهمالسلام مرتفع بشود.* دغدغههایی همچون درمان یک بیماری صعب العلاج، خرید یک آپارتمان و حتی پرکردن یک باک بنزین، همه و همه به اذن الهی بدست پر برکت این بزرگواران انجام میپذیرد .«بیمنه رزق الوری»
📚 #تأليفات_استادبروجردي
📚 بخشی از کتاب «جرعه نوشان» ـ جلد اول
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane
#جرعه_نوشان ۵۴
🕊️ ادب باعافیت
🍃 چندین سال پیش، توفیق زیارت امام رضا علیهالسلام هر دو هفته یک بار و یا هفتهای یک بار به من داده میشد؛ بلیط تهیه نمیکردم؛ به فرودگاه میرفتم و زمان پرواز، بلیط میخریدم.
🍃 در یکی از زیارات که وارد حرم شدم عرض کردم: «آقاجان! این بار بلیطم را به کسی میدهم که چند سال است زیارت مشرف نشده.» با این حرف گمان كردم که خیلی ایثار و از خودگذشتگی کردهام.
🍃 تقریبا با این خواسته نابجا توفیق زیارت امام رضا علیهالسلام را تا دو سال از دست دادم و حسرتِ پابوسی حضرت را داشتم؛ هر چه برنامهریزی میکردم امکان زیارت میسر نمیشد.
🍃 فراق و دوری حضرت به من آموخت که در محضر سلطان، ادب را رعایت کنم و از هر گونه پیشنهاد نابجایی خودداری کنم و سر رشته کار را به دست مبارک خودشان بسپارم بايد باور كرد زیارت، عنایت است و بس. اگر به دلایلی در یک مقطع زمانی، توفیقاتی نصیب كسی میشود، باید شاکر آن توفیقات باشد و قدر آن نعمات را بداند و نهایت استفاده را بکند.
✨ گرچه دوریم از بساط قرب، همت دور نیست
✨ بنـده شاه شماییـم و ثنـاخوان شـما
📚 #تألیفات_استادبروجردی
📚 بخشی از کتاب «جرعه نوشان» ـ جلد اول
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane
#جرعه_نوشان ۵۵
🕊️ *زائر سه ساله*
🍃 سه سالم بود که در یکی از دفعاتی که حرم امام رضا علیهالسلام مشرف شدیم بنده در حرم گم شدم.
🍃 مادر و خاله جانم زمان زيادی دنبال من گشته و اذیت شده بودند. به همه جا سر زده بودند و با هول و اضطراب همه صحنها را گشته بودند. بالاخره به لطف امام رئوف مرا در دفتر گمشدگان پیدا کردند.
🍃 به مجرد اینکه آنها را دیدم خودم را در آغوش مادرم انداختم و نمیدانستم چه کار بکنم. اشک میریختم و میلرزیدم. مادرم مرا میبوسید و نوازش میکرد اما خالهام که تحملش تمام شده بود و تحت استرس زیاد قرار گرفته بود ناخودآگاه شروع کرد به دعوا کردن با من و یک پشت دستی روی دستم زد که چرا دست ما را رها کردی و رفتی. هم خودت اذیت شدی هم ما را از پا در آوردی.
🍃 با این کار ایشان من دیگر از غصه و دلشکستگی داشتم میمردم. هیج وقت آن زمان را از یاد نمیبرم. نفسم بند آمده بود و گریهام شدت گرفته بود.
🍃 آن شب خالهام امام رضا علیهالسلام را در خواب میبینند که حضرت، داخل صحن ایستادهاند و جواب سلام زّوارشان را میدهند؛ اما هنگامی که ایشان به حضرت نزدیک میشوند و سلام میکنند، حضرت، روی مبارکشان را برمیگردانند و میفرمایند: «برای چه زائرِ ما را دعوا کردید و زدید؟»
🍃 بعدها که بزرگ شدم و در جریان قرار گرفتم شرمنده رافت و مهربانی حضرت شدم که بچه سه ساله را زائر خودشان خطاب کردند و از ناراحتی او ناراحت شدند.
📚 #تألیفات_استادبروجردی
📚 بخشی از کتاب «جرعه نوشان» ـ جلد اول
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane
#جرعه_نوشان
🕊️ زیارتی گوارا
🍃 به دلیل ازدحام جمعیت، عادت نداشتم به ضریح نزدیک شوم معمولا از دارالحکمه وارد رواق چند ضلعی میشدم و از راهرویی که ورودی آن پنجرههایی شبیه پنجره فولاد دارد تا نزدیکترین مکانی که ضریح دیده میشود میرفتم و در گوشهای میایستادم و زیارتنامه میخواندم.
🍃 یک بار که حرم مشرف شدم، چنان دلتنگ بودم که سرم را به آن پنجره تکیه دادم و بوسیدم و گفتم: «آقا علی بن موسی الرضا! چون نمیخواهم زوار اذیت شوند و ازدحام بیشتر شود به ضریح نزدیک نمیشوم اما آنچنان دل تنگ شما هستم که این پنجرهها را به نیت ضریح میبوسم و حس میکنم در کنار ضریح ایستادهام.»
🍃 پس از این گفتگو وارد رواق ضریح شدم و شروع به زیارتنامه خواندن کردم. طولی نکشید که درهای منتهی به ضریح بسته شد خدام همه را بیرون کردند و تنها من و دو نفر ديگر باقی مانديم. باورم نمیشد، ما بودیم و ضریح. زمان را احساس نمیکردم. نفهمیدم چند دقیقه، خود را به ضریح چسباندم و راز و نیاز کردم؛ در آن زمان حتی یک بار به من گفته نشد که از ضریح فاصله بگیرم.
✨ آقای مهربانم!
🍃 مظهر «علیم بذات الصدور» خداوند ، حاضر نشدید که زائر شما با دلتنگی از حرم مطهرتان بیرون برود
📚 #تألیفات_استادبروجردی
📚 بخشی از کتاب «جرعه نوشان» ـ جلد اول
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane