تصویری دیگر از پاسدار شهید محمدرضا رستمی نژاد که امروز در راسک به شهادت رسید.
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
ای نفس گیر ترین
حادثه ی فصل خـزان
من بـہ اسمت بِرسم ،
سخت نَبارم سخت است . . .
#پاسدار_مدافع_حـرم
#طلبه_شهـید_میرزامحمود_تقیپور
#نام_جهادی_ابوقاسم
◽️تاریخ ولادت: ۱۳۶۱
◽️محل ولادت : مشهد مقدس
◽️تاریخ شهادت :۱۳۹۶/۸/۱۸
◽️محل شهادت : دیرالزور_سوریه
✔️روحانی شهید مدافع حرم حجتالاسلام تقی پور به دلیل شهادت در روز اربعین به #شهید_اربعین معروف شده است.
#آخرین_دست_نوشته_به_جامانده_از_شهید
«خیلی زود یکدیگر را ملاقات خواهیم کرد.(مرگ در پیش است) یادتان نرود که ان الله مع الصابرین. دوست ندارم در مرگ من لباس عزا بر تن کنید و گریه و زاری کنید. خصوصا اگر خداوند توفیق شهادت در راه خودش را عطا کرد.
سائل الزینب سلام الله علیها
انشا الله شهید میرزا محمود تقی پور
#سالروز_شهـادت🕊🍃🕊🍃🕊
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
🔖#معرفی_شهید
نام : محمــــود
نام خانوادگی : تقــــیپــــور
نام پدر : حسنعلی
نام جهادی : ابوقاســــم
تاریخ تولد : ۱۳۶۱/۶/۳۰ - گرگان🇮🇷
دین و مذهب : اسلام شیعه
وضـعیت تأهل : متأهل
شـغل : روحانی
ملّیـت : ایرانی
تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۸/۱۸ - دیرالزور🇸🇾
مزار : مشهد - گلزار شهدای بهشترضا(علیهالسلام)
#سالروزشهادت....🕊🌸
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
📜وصیت نامه شهید مدافع حرم میرزا محمود تقی پور
كاری زینبی(س) كنید و پیام رسان شهدا باشید. هیچ وقت به حال شهید غصه نخورید چرا كه شهید به بهترین سرنوشت رسیده است. حتی به حال خانواده و ایتام شهید غصه نخورید چرا كه شهید زنده است و در ثانی خداوند خیر الكفیل و خیر الولی است و خودش خوب بلد است خانواده و ایتام شهید را چطور مدیریت، حمایت و كفایت كند. حتی لباس سیاه نپوشید و عزاداری نكنید چرا كه خوشبختی و سعادت یك فرد ناراحتی ندارد.
یك روز قبل از شهادت مسجدی را از دست لشكر كفر پس گرفت و كنار رود فرات عزمش را جزم كرده بود برای تغییر نام مسجد: اربعین و فرات
#سالروزشهادت
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
🎥سیری بر زندگانی شهید مدافع حرم
میرزا محمود تقی پور
#سالروزشهادت
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویر و سخنان منتشرنشده از سردار شهید حمید مازندرانی
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
💌#خاطرات_شهدا
🔵شهید سید مصطفی موسوی
🌼همرزم شهید نقل میکنند: پسر آرامی بود و چهرهای بسیار دلنشین داشت، اما آنچه او را از دیگر بچههای همسنّ و سالش متمایز میکرد، این بود که از زمان خودش بسیار جلوتر بود و افکار و ایدههای بزرگی در سر داشت و من تا امروز پسری با این وسعت تفکر و توانمندی ندیده بودم.
🌼او هم از نظر فنی پسر بسیار ماهری بود و هم از نظر علمی و اعتقادی در مقام بالایی قرار داشت. مصطفی خیلی کتاب میخواند؛ یک روز کتاب «جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی» نوشته علی اکبری مزدآبادی را میخواند که سردار سلیمانی آمد و سید مصطفی از او خواست که کتاب را امضا کند اما سردار امتناع کرد و گفت: «درست نیست کتابی را که در مورد من نوشته شده امضا کنم و به شما که روح بزرگی دارید، اهدا کنم و پیشانی سیدمصطفی را بوسید.»
🎂#بهمناسبت_سالروز_ولادت
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
💙اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد💙
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸
📨#خاطرات_شهدا
🟣شهید مدافعحرم سید مصطفی موسوی
حدود یکسالی از ازدواجشان(پدرومادرِشهید) گذشت و خدا دختری به نام «سیدهزینب» در روز تولد حضرت علی علیهالسلام روزیِ زندگیشان کرد💖🎊
سهسال بعد، پس از ۱۰ماه انتظار و دلنگرانی از دیر بهدنیا آمدنِ کودک، روز هجدهم آبان۱۳۷۴ خداوند فرزند دیگری را به جمع کوچکشان اضافه کرد! پسری سبزه و ریزنقش با موهای خرمایی و چشمانی گیرا🧒🏻😍
اولین اذان و اقامه را ساداتخانم، مادرشهید، در گوش پسرش گفت. آقا سید، پدر شهید، تا شنیده بود ساداتخانم باردار است، اسم پسرش را انتخاب کرد «سید مصطفی»💚😘
وقتی هم پسرش را در آغوش گرفت، گفت: «اسمش رو گذاشتم«سید مصطفی»؛ چون توی کردستان یه مبــــارز کُردی بود که اسمش «مصطفی» بود و میخوام اسمش رو بگذارم «سید مصطفی» تا مثل اون یه مبــــارز بشه! از خدا هم میخوام که پسرم با شهــــادت از دنیا برِه»🕊❤️
با این حرف آقا سید، دلِ ساداتخانم گرفت و گفت:«چرا میگی بچهام شهید بشه؟! دوست ندارم از این حرفها بزنی!» اما آقا سید به صورت مصطفای کوچکش که آرام در آغوشش خوابیده بود، نگاهی انداخت👀🦋
آقاسید گفت:«این خواستهی قلبی منه! دوست دارم پسرم مبارز بشه و برای خدا شهیــــد بشه! این بهتریــــن آرزویی هست که از خــــدا براش کردم». بعد اسمش را در گوشش گفت و برایش اذان و اقــــامه خوانــــد🕋🔊
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت
✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات
☔️اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد☔️
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
🕊#کلام_شهید💌
خدایا! نمیدانم وقتی که مرگ به سراغم میآید، من در چه حالی هستم، اما خدایا!دوســت دارم در آن حــال، لبهایم به ذڪر یا زهرا «س»مشــغول باشـد و دلم از نور محــبت علـی و فــرزندان علــی «علیــهـم صلوات الله»لبریز باشـد. خــدایا! در دلـم تقاضـایی اســت کــه نمــیتوانم آن را بـر
زبان آورم و آن تمـنای شــهادت اســت.
خدایا آیا من لایق شــهادت هســتم؟
#شهید_سید_مصطفی_موسوی
#سالروزولادت..🕊🌸🎉🌸🕊
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
🍃دقیقا بیست سال و سه روزت بودکه بر#آسمان نقش پروازت را نگاشتی اما اینبار،رسم الخط عاشقی تو فرق میکرد.در،این روزهاکه شهر پر،است ازحرف و از،کمترکسی انتظار میرود تنهاحرف نباشد،توحرف نبودی؛آری دهه هفتادی بودی اما نه مثل بقیه:تو فرق داشتی اماهرکسی این را نمیفهمید.نمیدانستندمیخواهی به قلب #تلاویو حمله کنی.
🍃 همه ازمعرفت شهادت چیزی نمیدانستند.شهادت به سن و سال نیست که اگربود پیش از،آن #حسین_فهمیده و #بهنام_محمدی هم بودند.
🍃شهادت مردمیدان و مبارزه می خواهد.شهادت گذشتن از،دامهای دنیامیخواهدبرای رسیدن به بامهایش و اینکار هرکسی نیست.باید،بگذری بگذاری و بروی.
🍃میگفت من برای آمدنم به سوریه برنامه ریزی کردهام همانطور که برای حضورم درکرانه باختری...
🍃معلوم است کسی با این اهداف ازآنِ زمین نیست.همراه و همسفر سیدمجتبی،سید ابراهیم و #محمد_حسین بودو تاپایان سفر با هم رفتند تاجای خالیشان مانندسوز سرمای زمستان اعماق وجودمان را بخشکاند.
🍃به مناسبت سالروز ولادت #شهیدسید_مصطفی_موسوی
🔷تاریخ تولد: ۱۸ آبان ۱۳۷۴
🔷تاریخ شهادت : ۲۱ آبان ۱۳۹۴
🔷محل شهادت: حلب سوریه
🔷مزار شهید: گلزار شهدا.قطعه ۲۶
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
🔹شهدای مدافع حرم
🔸اگر در اینترنت نام #شهید_سید_مصطفی_موسوی را جستجو کنید عکس دو شهید جوان با دو چهره متفاوت نمایان خواهد شد. جالب است بدانید که اشتباهی رخ نداده و هر دو شهید، سید مصطفی موسوی هستند.
🔸هر دو از شهدای مدافع حرم هستند. هر دو متولد سال ۷۴ هستند. هر دو در سال ۹۴ شهید شدهاند. فقط یکی #ایرانی است و یکی #افغانستانی.
🔸جالبتر اینکه این دو شهید حدود دو ماه تاریخ شهادتشان باهم فرق دارد ولی خبر شهادت اولی که فردای همانروز منتشر شد، خیلی از خبرگزاریها عکس نفر دوم را منتشر کردند.
🔸وقتی سید مصطفی موسوی (ایرانی) در ریف جنوبی حلب شهید شد، سید مصطفی موسوی (افغانستانی) بیخبر از شهید ایرانی در حال مجاهدت بود ولی عکسش را در سایتها به عنوان شهید ایرانی منتشر کردند.
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
ياجمعة المعشوق بلّغي المغيّب عنّا السّلام
و اسأليه بخجلٍ أن نڪونَ بين ڪفّي
دعائِه المباࢪك..
السّلامُ عليكَ يا قائمَ آل محمّد سلامًا لا ينقَطع أبدا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج💛✨
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سلامتی و صلابت رهبرمون امام خامنه ای عزیز را از ایزدمنان تا ظهور حضرت حجت عج خواستاریم
برای سلامتی رهبر عزیزتر از جانمان هر روز دعا کنیم و صدقه کنار بگذاریم
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
🌼 السلام علیک یا بقیه الله
🌼خورشید خجالت زده شد
🌼وقت عشا است دوباره
🌼احوال دل گرگی ابلیس
🌼چه خوب است دوباره!
🌼 این جمعه تمام است
🌼 ولی یوسف زهرا نیامد
🌼 انگارکه اذن از
🌼 طرف حضرت الله نیامد
🌼 این جمعه هم گذشت
🌼 و من تا همیشه
🌼 چشم به راه آمدنت می مانم
🌼 اللهم عجل لولیک الفرج
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🦋🦋🦋
مایک پومپئو (وزیر خارجه دولت ترامپ) گفته ترور سردار سلیمانی کار درستی بود، اگه جوبایدن قبول نداره از جوادظریف بپرسه!!
⁉️چرا باید درست بودن ترور حاج قاسم از ظریف پرسیده بشه؟!
⁉️چرا باید وزیر خارجه سابق امریکا و وزیر خارجه اسبق ایران ورئیس شورای راهبردی دولت وفاق راجع به همچین موضوعی مهم وامنیتی هم نظر باشند؟!
🤔 چه ارتباطی بین آمریکایی ها و ظریف وجود داره ؟!
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗عشق در یک نگاه💗
قسمت13
سه روز بعد پاسپورتم اومد
که فردای اون روز به همراه بابا رفتیم دانشگاه که مدارک و به خانم موسوی تحویل بدیم
در اتاق و باز کردیم فقط خانم موسوی داخل اتاق بود
- سلام
خانم موسوی با دیدن بابا ،از جاش بلند شد : سلام خیلی خوش اومدین
بابا: سلام خیلی ممنون ،اومدیم که مدارک نرگس جان و تحویل بدیم ،بعد اینکه میخواستم سفارش بکنم که خیلی مواظبش باشین
خانم موسوی: اول اینکه تبریک میگم به نرگس جون که اسمشون افتاد ،بعد اینکه چشم من خودم مواظبش هستم
- ببشخید زمان رفتن کی هست؟
خانم موسوی: آخر همین ماه ،تاریخ دقیقشو چند روز دیگه میگم بهتون
بابا: خدا خیرتون بده،خیلی ممنون
- باشه پس منتظر میمونم
بابا: نرگس جان مدارک و تحویل خانم بده ،بریم
- چشم ، بفرمایید
خانم موسوی: دستت درد نکنه
خدا حافظی کردیم و از اتاق خواستیم بریم بیرون که آقای زمانی جلومون ظاهر شد
آقای زمانی به بابا دست داد و سلام و احوال پرسی کردن ،من آروم سلام کردم
زمانی: سلام
خانم موسوی: آقای اصغری،اقای زمانی از بهترین دانشجوهای این دانشگاه هستن،ایشون هم اسمشون افتاد
با گفتن این جمله تمام بدنم خشک شد
ای کاش زودتر میفهمیدم ،نمیتونستم الان بگم پشیمون شدم
اه لعنت به من
خداحافظی کردیم ورفتیم سمت خونه
توی راه ،اصلا هیچ فکری به ذهنم نمیرسید
توی راه بابا رفت مغازه منم رفتم خونه
درو باز کردم ،مامان داخل حیاط بود داشت به گل ها آب میداد
- سلام
مامان: سلام ،عزیزم، مدارک و دادین؟
- اره
رفتم داخل اتاق
زهرا داشت درس میخوند
زهرا: سلام کربلایی خانم
- سلام
زهرا: باز چت شده ؟
- زهرا میدونستی که آقای زمانی هم اسمش افتاد؟
زهرا: نه جون مامان، مگه اسم اونم افتاده؟
- اره
زهرا: خوب ،چرا تو ناراحتی؟
- هیچی بابا ،بیخیال
زهرا: من که میگم همه اینا یه نشونه اس ،حالا تو باور نکن
- تو منو کشتی با این نشونه هات
•••••
🍁نویسنده: فاطمه ب🍁
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است
در غیر این صورت نویسنده راضی نیست
و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗عشق در یک نگاه💗
قسمت14
دو سه روز بعد تاریخ دقیق سفرو اعلام کردن،۲۷ این ماه
واایی باورم نمیشد ۱۲ روز دیگه قراره بریم
از طرف ترس تو وجودم بود ،از یه طرف میگفتم خوب آقا خودش طلبیده ،توکل کردم به خدا
یه روز تلفن خونه زنگ خورد
مامان گوشی رو برداشت
نفهمیدم چی میگفت ،فقط هی میگفت تشریف بیارین
بعد از اینکه خداحافظی کرد رفتم سمتش
- کی بود مامان؟
مامان: خاله معصومه ات بود
- چی میگفت؟
مامان: امشب قراره بیاین واسه امر خیر!
- امر خیر؟
مامان: خانم تحصیل کرده ،یعنی دارن میان خاستگاری واسه زهرا
- وااییی شوخی نکن ،واسه جوادشون؟
مامان: اره دیگه
- زهرا چی میدونه؟
مامان: اره قبلن ازش پرسیدم ،مزه دهنشو متوجه شدم
-وااایی میکشمش
تند تند رفتم توی اتاق
زهرا: واااییی ترسیدم دیونه این چه جور اومدنه؟
- خوب؟ مزه دهنت چیه؟
زهرا: هاااا
( یه بالشت و گرفتم ،شروع کردم به زدنش )
- الان من غریبه شدم هااا، خاستگار میاد چیزی به من نمیگی
زهرا: واااییی ،،ماماااااان بیا نجاتم بده از دست این دیونه
- دیونه خودتی
زهرا: اخه چیزی نشده بود که،مامان یه سوال پرسید منم جوابشو دادم
( نشستم کنارش): چی پرسید؟ چی جواب دادی؟
زهرا: ولا نکیر و منکر کمتر از تو سوال میپرسن
- بگو دیگه لوس نباش
زهرا: گفت نظرت درباره اقا جواد چیه؟ گفتم پسر خوبیه
- اها پس پسره خوبیه؟
پاشو، پسر خوب داره امشب میاد خاستگاری
زهرا: ( قرمز شد ): چی؟ امشب؟
- نه خیر گذاشتن یه کم بزرگتر بشی بعد بیان
زهرا: دیونه
•••••
🍁نویسنده: فاطمه ب🍁
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ارتباط موفق 34.mp3
11.23M
ارتباط_موفق ۳۴
💞 بخشندگی؛ یعنی ترجیحِ دیگران به خود!
- بخشندگی، دقیقاً مقابلِ بدجنسی است!
هر چه سطحِ بخشندگی نفسِ انسان، بیشتر میشود؛
میزان بدجنسی او نیز کمتر میشود!
☜ قدرت جذب انسانهای بخشنده، بسیار بالاتر از انسانهای دیگر است.
استاد_شجاعی 🎤
استاد_حسینی_قمی
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
💢 #قرارهرشبمانبامولا 💢
#دعــــــــــــای_فـــــــــرج
❁༄𑁍༄❁༄𑁍༄❁༄𑁍༄❁༄𑁍
✿ฺ اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ
✿ฺوَ انْکَشَفَ الْغِطآء وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ
✿ฺوَ ضاقَتِ الاَْرْض وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ
✿ฺوَ اَنْتَ الْمُسْتَعان وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی
✿ฺوَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ
♡ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد
اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِران یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ ♡
✿ฺالْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
✿ฺاَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
✿ฺالسّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
✿ฺالْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
✿یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
✿ฺبِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین
❁༄𑁍༄❁༄𑁍༄❁༄𑁍༄❁༄𑁍
🎀اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا.
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🦋🦋🦋
✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
شخصی روزی با خدا مکالمهای داشت:
خداوندا دوست دارم بدانم
بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟
خداوند آن مرد را به سمت دو در هدایت کرد
و یکی از آنها را باز کرد
مرد نگاهی به داخل انداخت
درست در وسط اتاق
یک میز گرد بزرگ وجود داشت
که روی آن یک ظرف خورش بود
و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد
افرادی که دور میز نشسته بودند
بسیار لاغر و مریض حال بودند
به نظر قحطی زده می آمدند
آنها در دست خود قاشقهائی
با دسته بسیار بلند داشتند که این دستهها
به بالای بازوهایشان وصل شده بود
و هر کدام از آنها به راحتی میتوانستند
دست خود را داخل ظرف خورش ببرند
تا قاشق خود را پر کنند
اما از آنجائی که این دستهها
از بازوهایشان بلندتر بود
نمیتوانستند دستشان را برگردانند
و قاشق را در دهان خود فرو ببرند
مرد با دیدن صحنه بدبختی
و عذاب آنها غمگین شد
خداوند گفت: تو جهنم را دیدی
آن ها به سمت اتاق بعدی رفتند
و خداوند در را باز کرد
آنجا هم دقیقاً مثل اتاق قبلی بود
یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن
که دهان مرد را آب انداخت
افراد دور میز مثل جای قبل
همان قاشقهای دسته بلند را داشتند
ولی به اندازه کافی تپل و قوی بودند
میگفتند و میخندیدند
آن شخص گفت: نمیفهمم
خداوند جواب داد: ساده است
فقط احتیاج به یک مهارت دارد!
میبینی؟ اینها یاد گرفتهاند
که به یکدیگر غذا بدهند
در حالی که آدمهای طمعکار
تنها به خودشان فکر میکنند
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°