💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
شهید عجمیان یه لباس رزمی رو خیلی دوست داشت.
یه روز به من گفتند: بریم باهم بخریم.
توی مسیر داشتیم میرفتیم برای خرید اون لباس یه دفعه گفتند: استاد نگه دار.
من ترمز کردم سریع پیاده شدند.
دیدم به سرعت به سمت خانمی رفتند که داشت جانوشابه ها رو جمع میکرد.
شهید عزیز پولی رو که برای تهیه لباس مهیا کرده بود به اون خانم دادند.
وقتی برگشت من بغض کردم با انگشت اشکامو پاک کردن و گفتند: استاد این واجبتر بود... 🥲
راوی : از آشنایان شهید 💚
#شهید_سید_روحالله_عجمیان 🕊🌱
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
~🕊
🌿و سلام بر او که می گفت:
«هر زمان خواستی گریه کنی برای
امام حسین(؏) و فرزندان و اصحابش
گریه کن که این عزیزان خدا که بهتر
و باوفاتر از آنان خلق نشده
چگونه غریبانه تحت عنوان خارجی
کشته شدند و بدن های پاکشان
سه روز و دو شب روی زمین گرم کربلا ماند»
#شهید_مسعود_رستگار♥️🕊
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
💔
شهیدی که از بیکسی برای آب نامه مینوشت …
شهید یوسف قربانی شهیدی که شش ماهگی پدرش فوت کرد،شش سالگی مادرش ،هشت سالگی مادربزرگش، ده سالگی تنها برادرش در سن بیست سالگی غریب و تنها در عملیات کربلای ۵ شهید شد
تا قیامت گریه کنید
شهید #یوسف_قربانی
#نثار_ارواح_پاک_شهیدان_صلوات🌷🌷🌷
#یادشهداکمترازشهادتنیست
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
🎥 لاتی که از تمام مدعیان شهادت جلو زد...
سیدجان التماس دعای شفاعت و شهادت 😭😭😭
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 عشق در یک نگاه💗
قسمت40
زندگیمون قشنگ تر از قبل شده بود با پا گذاشتن این کوچولو توی قلبم
دوماه گذشت تا حالت تهوع م کمتر بشه
حسام هم روزی ۱۰۰ بار زنگ میزد تا حالمو بپرسه مامان و زهرا هم هر روز میاومدن بهم سر میزدن یه روز تا غروب حسام زنگ نزد برام
دلشوره ی عجیبی گرفتم
منم چند بار زنگ زدم براش ولی گوشیش خاموش بود
غذا رو آماده کردم
که در خونه باز شد
حسام: سلام
- سلام عزیزم
مثل همیشه نبود
بعد سلام کردن حسام رفت توی اتاق لباسشو عوض کرد اومد
- خوبی حسام جان
( یه لبخند کمرنگی زد): خوبم،تو چه طوری؟
- منم خوبم
سر شام حسام فقط با غذاش بازی میکرد
- حسام جان اتفاقی افتاده ؟
حسام: نه عزیزم خستم فقط
بعد شام حسام رفت تو اتاق و خوابید
منم میزو جمع کردم و ظرفارو شستم رفتم خوابیدم
نصفه های شب صدای گریه شنیدم
ترسیدم بلند شدم نگاه کردم حسام نیست
از اتاق رفتم بیرون و دیدم حسام سجده کرده و داره گریه میکنه
قلبم از دهنم داشت میاومد بیرون
رفتم کنارش نشستم
- حسام جان ،چرا گریه میکنی؟
حسام سرشو بلند کردو اشکاشو پاک کرد
حسام: ببخش خانومم بیدارت کردم!
- قلبم داره میاد تو دهنم ،چی شده؟
حسام دستاشو گذاشت روی سرش و گفت: نرگس یاسر شهید شده
- یا فاطمه زهرا ،یا فاطمه زهرا
منم شروع کردم به گریه کردن .
حسام: نرگسی ،تو رو خدا گریه نکن ،واست خوب نیست
- واییی حسام مادرش خبردارشده
حسام: مادر یاسر خودش خواب دیده بود ،میدونست که یاسر شهید شده
- واااییی الهی قربون اون دلش برم
حسام : نرگس جان ،تو رو جون حسام گریه نکن
تا اذان صبح بیدار بودیم بعد خوندن نماز رفتم خوابیدم ،صبح که بیدار شدم حسام نبود
شمارشو گرفتم ،بعد چند تا بوق جواب داد
- الو حسام
حسام: سلام نرگسم ،خوبی؟
- سلام ،کجا رفتی ؟
حسام: قراره امروز پیکر یاسر و بیارن ،دارم میرم خونشون
- حسام جان آدرسشو بفرست منم بیام
حسام: نمیخواد ،تو وضعیتت خوب نیست بمون خونه
- عع حسام ،اگه آدرسو نفرستی زنگ میزنم واسه خانم موسوی ،آدرسو میگیرمااا
حسام: باشه ،آماده شو خودم میام دنبالت
- قربونت برم من باشه
آماده شدم ،رفتم پایین منتظر شدم تا حسام بیاد
وقتی حسام اومد باهم رفتیم سمت خونه اقای ساجدی
•••••
🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 عشق در یک نگاه💗
قسمت41
سر کوچه هجله ای درست کرده بودن
اشک مهمان صورتم شد
وارد حیاط خونه شدیم
حسام بیرون ایستاد ،من وارد خونه شدم
رفتم گوشه ای نشستم
مادر آقای ساجدی ،عکس پسرش و گرفته بود تو بغلش و هیچی نمیگفت ،حتی گریه هاشم خشک شده بود
خواهرای اقای ساجدی گریه میکردن و از تنهایی برادرشون حرف میزدن
بعد نیم ساعت ،پیکر اقای ساجدی رو آوردن
با اومدن تابوت همه شیون سرداده بودن
مادر آقای ساجدی بلند شد و رفت داخل یه اتاق
با یه کت و شلوار دامادی برگشت
مادر آقای دامادی: یاسر جان دم رفتن گفته بودی برام لباس دامادی بخر ،گفتی
ایندفعه برگشتم میرم خاستگاری
یاسر مادر ،بلند شو بریم برات خاستگاری
یاسر جان دومادیت مبارکت باشه
صدای گریه ها بلند شد
بعد چند دقیقه دوستای اقای ساجدی اومدن و زیر تابوت و گرفتن و رفتن
انگار با رفتن پسر ،مادر جان داد😭
مادر مات و مبهوت کت و شلوار و دستش گرفته بود و دم نمیزد
کمی بعد حسام صدام کردو رفتم بیرون
حسام : نرگس جان خوبی؟
( اشک میریختم و گفتم): حسام مادرش
حسام : نرگسی بریم خونه ،حالت خوب نیست
به اصرار حسام رفتیم خونه
حالم اصلا خوب نبود ،همش مادر ساجدی جلوی چشمام بود ،که چه طور آروم به پسرش نگاه میکرد واسه تشیع پیکر ساجدی،حسام منو نبرد همراه خودش ،زنگ زده بود واسه زهرا ،زهرا اومد پیشم
منم مثل مرده ها یه گوشه کز کرده بودم و اشک میریختم
زهرا: نرگس جان ،آجی خوشگلم ،اگه به فکر خودت نیستی ،به فکر اون بچه معصوم تو شکمت باش
اون چه گناهی کرده که گیر تو افتاده
- وااایی زهراا تو ندیدی مادرشو ،
زهرا: خدا انشاءالله بهشون صبر بده
ولی به خدا کاره تو هم درست نیستااا ،
نزدیکای غروب بود که حسام اومد
بادیدنش فهمیدم که چقدر سخت از بهترین دوستش جدا شد
حسام اومد سمتم و دستمو گرفت: خوبی نرگسم ؟
زهرا: چه خوبی اقا حسام،از صبح تا الان داشت گریه میکرد ،به خدا این دختر دیونه است
حسام: شرمنده زهرا خانم،مزاحم شما هم شدیم
زهرا: این چه حرفیه ،به خدا دلم میخواد نرگس و خفه اش کنم ،یه کم حرف گوش نمیده ،شاید به حرف شما گوش بده
حسام یه نگاهی به من کرد، با نگاه حسام قلبم آروم گرفتم
نگاهش پر از حرفای قشنگ بود که جلوی زهرا نمیتونست بگه
زهرا: خوب من دیگه برم
حسام: زهرا خانم ،زنگ بزنین اقا جواد هم بیاد دور هم باشیم
زهرا: آقا جواد امشب تا دیر وقت سرکاره ،در ضمن شام درست کردم ،یه کم غذا بدین این دختره بخوره
طفلک اون بچه داخل شکمش
از گرسنگی تلف میشه آخر
(حسام خندید): چشم ،دستتون درد نکنه ،میخواین برسونمتون؟
زهرا: نه خودم میرم ،نرگس تنها نباشه بهتره
•••••
🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
دلتنگ اینجا . . .😭😭😭
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
به اندازهی همه دونههای گرد و غباری که خادمات تو حرمت تمیز میکنن دوست دارم امام رضا جانم ♥️
جمعه های دلتنگی 🥀
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
#قرارشبانه
#دعای_فرج
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ.
#دعایفࢪج
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَـــرَج
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
💚🌿
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً...
خدایا، ولىّ ات حضرت حجّه بن الحسن که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد در این لحظه و در تمام لحظات سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى که خوشایند اوست ساکن زمین گردانیده،و مدّت زمان طولانى در آن بهرهمند سازى آمین یا رب العالمین
#دعای_سلامتی_مولا
#اللهمعجللولیکالفرج✨🕊
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🕊🕊🌾🌸🌾🕊🕊
✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
سید نعمت الله جزایری نقل میکند:
که در یک سال قحطی شد
در همان وقت واعظی در مسجد
بالای منبر میگفت:
کسی که بخواهد صدقه بدهد
هفتاد شیطان به دستش میچسبند
و نمیگذارند که صدقه بدهد
مؤمنی این سخن را شنید
و با تعجب به دوستانش گفت:
صدقه دادن که این حرفها را ندارد
من اکنون مقداری گندم در خانه دارم
میروم آن را به مسجد آورده
و بین فقرا تقسیم میکنم
با این نیت از جا حرکت کرد و به منزل خود
رفت وقتی همسرش از قصد او آگاه شد
شروع کرد به سرزنش او که در این سال
قحطی رعایت زن و بچه خود را نمیکنی؟
شاید قحطی طولانی شد!
آن وقت ما از گرسنگی بمیریم و ...
خلاصه به قدری او را ملامت و وسوسه کرد
تا سرانجام مرد مؤمن دست خالی به
مسجد برگشت
از او پرسیدند چه شد؟
دیدی هفتاد شیطان به دستت چسبیدند
و نگذاشتند
مرد مؤمن گفت: من شیطانها را ندیدم
ولی مادرشان را دیدم که نگذاشت
این عمل خیر را انجام بدهم
⬅️ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
یا علی آیا میدانی که صدقه از میان
دستهای مؤمن خارج نمیشود
مگر اینکه هفتاد شیطان به طریق مختلف
او را وسوسه میکنند تا صدقه ندهد!
✍ منابع:
↲ابليس نامه، صفحه ۶۰
↲انوار نعمانيه، ۳/۹۶
↲وسائل الشيعه، ۶/۲۵۷
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️❤️
خدایا ❤️🙏
با افتادن هر برگ 🍁
در این فصل برگریزان🍁
غم و غصه همه
بندگانت هم بریزان🍁🙏
✨آمیـــن یا رَبَّ♥️🙏
در این شب زیبای پاییزیی 🍁
آرزو میکنم🍁🙏
افتادن هر برگ 🍁
آمینی باشد😇
برای آرزوهای قشنگتون...🍁🍃
شبتون آروم 🍁🙏
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
✨﷽✨
💢 #امنیـت_درخـــــواب
⚜ ازمولایمان امـام صـادق (ع)
نقـــــل شـده است:
▫️هـر کـس هنگامی که میخـواهد بخـوابد وپـهلـو بـر بستـر مینهد؛ابـتـدا تسبیح حضرتفاطمـه(ص)بگوید
وبعد از آن آیهالکرسی را قـرائت نماید،از همـه خطـرات محفـوظ خـواهـد بود.[۱]
⚜ مولایمان امـام بـاقـر (ع)نیـز در ایـن بـاره فـرموده است:
▫️هـر کـس هنـگام خـواب بـیتابی وتـرس بـه سـراغش بیاید، وقتی که وارد رختخوابش میشـود سـورهـای نـاس و فـݪق و آیـةالکرسی را قرائـت نمـاید.[۲]
⚜ پیـامـبر(ص)فـرموده است:
▫️هـر کـس آیـــــةالکرسي را هنگام خـواب بخـوانداهل خانه و همسایگانش را در امنیت قرار میدهد.[۳]
⚜ مولایمان امام صادق
علیه السلام:
▫️"هرکس هنگامی که به بستر خواب میرود سه مرتبه این دعارابخواند ازگناهان بیرون آیدمانند روزیکه ازمادر متولد شده"[۴]
✨الْحَمْدُلِلّٰهِ الَّذِي عَلافَقَهَرَ
✨وَالْحَمْدُلِلّٰهِ الَّذِي بَطَنَ فَخَبَرَ
✨وَالْحَمْدُلِلّٰهِ الَّذِي مَلَكَ فَقَدَرَ
✨وَالْحَمْدُلِلّٰهِ الَّذِي يُحْيِي
✨الْمَوْتىٰ وَيُمِيتُ الْأَحْياءَ،
✨وَهُوَعَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
📘۱۔المحاسن ،ج۲،ص۳۶۷
📘۲۔مکارم الاخلاق،ص۲۸۸
📘۳۔بحارالانوار،ج۸۹،ص۲۶۹
📘۴۔شیخ صدوق و شیخ طوسی( «عُدَّة الدّاعی» )
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
🌙✨🌘 نماز شب
سعی کنید نماز شبتون ترک نشه.فقط 11 دقیقه وقت می بره.
🌷 نماز شبو تو سه زمان می تونی بخونی: 👇
1⃣ بعد از نماز عشاء
2⃣ بعد از نیمه شب
3⃣ از صبح تا شب،به نیت قضا
⬅ بهترین زمان برای خوندن نمازشب، یک ساعت قبل از اذان صبحه.
ولی اگر در بهترین زمان نتونستی بخونی،توی دو
زمان دیگه بخون،ولی ترکش نکن.
🌷چه جوری نماز شب بخونیم؟
🌗 4 تا دو رکعت به نیت نماز شب.
🌗 2 رکعت به نیت نماز شفع
🌗 یک رکعت به نیت نماز وتر
➕ جمعا" میشه 11 رکعت.
❌ نماز شبو طولانی نخون، بخصوص اگر نیمه شب می خوای بخونی.
اینجوری خسته میشی، اونوقت شیطون دیگه نمیذاره بخونی.
✅ توی نماز شب، فقط حمد بخون، سوره لازم نداره
✅ قنوت نمی خواد بگیری در قنوت نماز وتر هم لازم نیست
به چهل تا مومن دعا کنی.
لازم نیست سیصد تا استغفار بگی،
بلکه سه بار تسبیح ( تسبیحات اربعه) گفتن کافیه.
✅ فضیلت نمازهای شفع و وتر بیشتر از هشت رکعتیه که به نیت نماز شب خوانده میشه. می تونید فقط به نماز شفع و وتر اکتفا کنید و هشت رکعت نماز شبو نخونید.
✅ اگر وقت برای نماز شب،
کم باشه می تونید فقط نماز وتر بخونید.
✅ لازم نیست یازده رکعتو یه بار بخونی تا خسته بشی،
بینشون فاصله بده. همانطور که پیامبر با فاصله نماز شب می خواند.
✅ مثلا دو رکعت ساعت 9 شب بخون،
دو رکعت ساعت 9:30،
دو رکعت ساعت 10، ....
و به همین ترتیب. با فاصله خواندن فضیلتش بیشتره.
✅ اگر نتونستی بعد از نماز عشا، یا نیمه شب بخونی،
از صبح تا شب، وقت داری قضاشو بخونی.
✅ امام صادق علیه السلام از قول رسول خدا، نقل می کند
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🦋🦋🦋