eitaa logo
🕊سبک بالان عاشق🕊
358 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
10.6هزار ویدیو
38 فایل
﷽ آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن ... ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و پیشنهاد 👇 @shahadat07 با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ 🕗 تاخراسان راهی نیست...✋ دست بر سینه و عرض ادب حتی اگر وارونه‌اے حتی اگر شڪسته‌اے فقط چشم‌هایت را ببند و زمزمه ڪن : 🌹بسم الله الرحمن الرحیم ‌‌‌‌🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلى 🌹علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى 🌹الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ 🌹و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ 🌹و مَنْ تَحْتَ الثَّرى 🌹الصِّدّیقِ الشَّهیدِ 🌹صلاةً کَثیرَةً تامَّةً 🌹زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً 🌹کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک.... بازهم دربه درشب شدم ای نور سلام باز هم زائـرتان نیستم از دور سلام بازبانی که به ذکرت شده مامورسلام به سلیمان برسد از طرف مور سلام خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رضا رو داری....😍 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
Salavat-khas.mp3
478.4K
═════🏵 ﷽ 🏵═════ 🌼 صلوات خاصه امام رضا 🌼 🎙 سعادتمند ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ای صفای قلب زارم هرچه دارم از تو دارم یا امام رضا 💚💖 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Hossein Taheri - Rozamo Ba Har Ki.mp3
7.79M
صلی الله علیک یااباعبدالله ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاامام رضا گره از مشکلات همه باز کن🤲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‍ ‍ 🌸صلوات خاصه امام رضا( ع)🌸 🌺قرار عاشقی🌺 🌹هر شب راس ساعت ۲۰🌹 💠اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ💠 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم یاامام رضا گره از مشکلات همه باز کن🤲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
یا امام رضا! یه دستمال نم دار روی دل ما بکش...🤍❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
زن اگر پرنده آفریده میشد، حتما طاووس بود. اگرچهار پا بود، حتما آهو بود. اگرحشره بود، حتما پروانه بود. او انسان آفریده شد، تا خواهر و مادر باشد و عشق... زن چنان بزرگ است که اشرف موجودات خداست. تا حدی که یک گل، او را راضی میکند، و یک کلمه، او را به کشتن میدهد. پس ای مرد، مواظب باش، زن ازسمت چـــپ، نزدیک به قلبت ساخته شده تا او را درقلبت جا دهی. شگفت انگیز است! زن درکودکی درهای برکت را به روی پدرش میگشاید، درجوانی دین شوهرش را کامل میکند و هنگامی که مادرمیشود، بهشت زیر پای اوست. قدرش را بدانیم... تقدیم به تمام ایران زمین🌷 👤دکتر علی شریعتی ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈┄┅═✧❁🌷 ﷽ 🌷❁✧═┅┄┈• شهید حمیدرضا صباغی شهید 18 ساله 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 تاریخ تولد: 30 / 6 / 1344 تاریخ شهادت: 4 / 12 / 1362 محل شهادت: جزیره مجنون عملیات: خیبر شهید حمیدرضا صباغی سی‌ام شهریور 1344 در شهرستان اراک استان مرکزی متولد شد. پدرش هاشم کارگر کارخانه ماشین‌سازی بود و مادرش طاهره نام داشت. تا پایان مقطع دبیرستاندر مدرسه صمصامی بیات در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. در برقکاری هم مهارت داشت. به ورزش کشتی مشغول بود. به نماز اول وقت بسیار اهمیت می داد. همیشه با وضو بود. به پدر و مادر خود بسیار احترام میکرد. همواره میگفت همیشه در زمان عصبانیت بسم الله و صلوات بفرستید. همیشه تاکید داشت که راه امام را ادامه دهید. حافظ قرآن و حافظ نهج البلاغه بود. در هنر خوشنویسی و همچنین نقاشی هم تجربیات هنری خوبی کسب کرده بود. از طرف بسیج به جبهه اعزام شد و در گردان علی بن ابیطالب مشغول به فعالیت شد. حمیدرضا چهارم اسفند 1362 طی عملیات خیبر در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش به سر و سینه به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد قسمتی از وصیتنامه شهید حمیدرضا صباغی: من از مردن نمیترسم. من از ماندن میان من و ما بودن پریشان خاطری دارم. خدایا، یاریم کن، ایمان راسخ ده که بگریزم ز من، بشکافمش این سد من‌ها را و ما گردم. از شما برادران و خواهرانی که وصیتنامه مرا میخوانید تقاضا دارم اندکی تفکر کنید. من اگر در این دنیای فانی شخص خوب یا بدی بودم، از این دنیا رفتم و همه مثل من با این دنیا بدرود خواهید کرد، پس بنگرید که چگونه انسانی هستید. آیا میتوانید در آن دنیا جوابگوی اعمال خود باشید؟ اگر دیدید مقید به اسلام نبوده و نمیتوانید در دنیای ابدی جوابگوی اعمال خود باشید، توبه کنید که خدا توبه‌کنندگان را دوست دارد. راه سعادت شما در پیروی امام عزیزمان میباشد. قسم به خون شهدا، پشتیبانی از ولایت‌فقیه در این زمان یاری کردن و پشتیبانی کردن حضرت علی(ع) در جنگ صفین است و یاری کردن حسین(ع) در صحرای کربلا. مبادا امام را تنها بگذارید، آن زمان از افرادی خواهید بود که علی(ع) را ترک کرده و جنگ نهروان را به راه انداختند و شمشیر بر روی حضرت کشیدند و او را در محراب عبادت به شهادت رساندند و از آنهایی خواهید بود که حسین(ع) را به کوفه دعوت کرده و سپس شمشیر بر روی حسین(ع) کشیده و ماجرای کربلا را به راه انداختند ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همیشه نگاﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ! یک نفر ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺧﻮﺏ؛ ﯾﮑﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺬﺍﺏ و ﺩﯾﮕﺮی ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺣﺴﺎﺏ نمیکند .یک نفر تو را دوست دارد و دیگری از تو متنفر است... اما ؛ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ . ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ❤ خدا؛ پرونده ای را که مردم مینویسند، نمیخواند ...🙂 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
عزیزی میگُفت: هر وقت احساس‌ کردید از دور‌ شدید و دلتون واسه‌ آقا تنگ‌ نیست این‌ دعای کوچک‌ رو بخونید! بخصوص‌ توی قنوت هاتون: لـَیِّنْ قَـلبی لِوَلِیِّ أَمرِک یعنی‌ خدایا دلمو واسه امامم‌ نرم‌ کن♥️ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
خیلی قشنگه داداشم منو دید تو خیابون.. با یه نگاه تند بهم فهموند برو خونه تا بیام.. خیلی ترسیده بودم..  الان میاد حسابی منو تنبیه میکنه.. نزدیک غروب رسید.. وضو گرفت دو رکعت نماز خوند بعد از نماز گفت بیا اینجا خیلی ترسیده بودم گفت آبجی بشین نشستم بی مقدمه شروع کرد یه روضه از خانوم حضرت زهرا خوند حسابی گریه کرد منم گریه ام گرفت بعد گفت آبجی میدونی بی بی چرا روشو از مولا میپوشوند از شرم اینکه علی یدفعه دق نکنه آخه غیرت الله میدونی بی بی حتی پشت در هم نزاشت چادر از سرش بیفته! میدونی چرا امام حسن زود پیر شد بخاطر اینکه تو کوچه بود و نتونست کاری برا ناموسش کنه آبجی حالا اگه میخوای منو دق مرگ نکنی تو خیابون که راه میری مواظب روسری و چادرت باش یدفعه ناخداگاه نره عقب و یه تار موت بیفته بیرون من نمیتونم فردای قیامت جواب خانوم حضرت زهرا رو بدم سرو پایین انداخت و شروع کرد به گریه کردن.. اومد سرم رو بوسید و گفت آبجی قسمت میدم بعد از من مواظب چادرت باشی از برخوردش خیلی تعجب کردم.. احساس شرم میکردم گفتم داداش ایشاالله سایه ات همیشه بالا سرمه.. پیشونیشو بوسیدم... سه روز بعد خبر آوردن داداشت تو عملیات والفجر به شهادت رسیده بعدا" لباساشو که آوردن دیدم جای تیر مونده رو پیشونی بندش... سربند یا فاطمه الزهرا.س.. حالا هر وقت تو خیابون یه زن بی چادر رو میبینم... اشکم جاری میشه.. پیش خودم میگم حتما" اینا داداش ندارن که.... ..یا زهرا.س مطمئناً شيطون نميذاره اين پستو کپي کني. امروز می خواهیم تاآخرشب حداقل2میلیون نفر به امام حسين(ع) سلام بفرستند. اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخوان‌دعای‌فرج‌را‌برای‌آمدنش 🌱دعا برای ظـــــهورش چه لذتــی دارد غلام درگه مهـــــدی چه عزتـــی دارد... 🌱بمان همیشه منتظر و بی قرار دیدارش که انتظـار ظــــهورش چه قیمتی دارد..‌. 🌙قرارهرشب⭐️ 🤲 دعای فرج 🤲 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین ♥️همه باهم بخوانیم .. دعای سلامتی امام عصرارواحنافداه ..♥️ أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحجّة بن الحسن، صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلی آبَائِهِ فِی هذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَة وَلِیّاً وَ حَافِظاً، وَ قَائِداً وَ نَاصِراًوَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً.
✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ در میان یاران پیامبر صلی الله علیه و آله جوانی بود که در میان مردم به حسن ظاهر شهرت داشت و کسی احتمال گناه درباره‌اش نمی‌داد روزها در مسجد و بازار همراه مسلمانان بود ولی شب‌ها به خانه‌های مردم دستبرد می‌زد یک بار هنگامی که روز بود خانه‌ای را در نظر گرفت و چون تاریکی شب همه جا را فرا گرفت از دیوار خانه بالا رفت از روی دیوار به درون خانه نگریست خانه‌ای بود پر از اثاث و زنی جوان که تنها در آن خانه به سر می‌برد شوهرش از دنیا رفته بود و خویشاوندی نداشت او به تنهائی در آن خانه می‌زیست و بخشی از وقت خود را به نماز شب و عبادت می‌گذراند دزد جوان با مشاهده جمال و زیبائی زن به فکر گناه افتاد پیش خود گفت: امشب شب مراد است بهره‌ای از مال و ثروت و بهره‌ای از لذت و شهوت! سپس لختی اندیشید ناگهان نوری الهی به آسمان جانش زد و دل تاریکش را به نور هدایت افروخت با خود گفت: به فرض مال این زن را بردم و دامن عفتش را نیز لکه دار کردم پس از مدتی می‌میرم و به دادگاه الهی خوانده می‌شوم در آنجا جواب صاحب روز جزا را چه بدهم؟! از عمل خود پشیمان شد از دیوار به زیر آمد و خجلت زده به خانه خویش بازگشت صبح روز بعد به مسجد آمد و به جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله پیوست در این هنگام زن جوانی به مسجد درآمد و به پیامبر گفت: ای رسول خدا زنی هستم تنها و دارای خانه و ثروت شوهرم از دنیا رفته و کسی را ندارم شب گذشته سایه‌ای روی دیوار خانه‌ام دیدم احتمال می‌دهم دزد بوده بسیار ترسیدم و تا صبح نخوابیدم از شما می‌خواهم مرا شوهر دهید چیزی نمی‌خواهم زیرا از مال دنیا بی‌نیازم پیامبر نگاهی به حاضران انداخت در میان آن جمع نظر محبت آمیزی به دزد جوان افکند و او را نزد خویش فرا خواند سپس از او پرسید: ازدواج کرده‌ای؟ – نه! – حاضری با این زن جوان ازدواج کنی؟ – اختیار با شماست پیامبر اکرم زن را به ازدواج وی درآورد و فرمود: برخیز و با همسرت به خانه برو جوان پرهیزکار برخاست و همراه زن به خانه‌اش رفت و برای شکرگزاری به درگاه خدا سخت مشغول نماز و عبادت شد زن که از کار شوهر جوانش سخت شگفت زده بود از او پرسید: این همه عبادت برای چیست؟! جوان پاسخ داد: ای همسر باوفا عبادت من سببی دارد من همان دزدی هستم که دیشب به خانه‌ات آمدم ولی برای رضای خدا از تجاوز به حریم عفت تو خودداری کردم و خدا به خاطر پرهیزکاری و توبه من از راه حلال تو را با این خانه‌ و اسباب به من عطا نمود به شکرانه این عنایت آیا نباید سخت در عبادت او بکوشم؟! زن لبخندی زد و گفت: آری نماز بالاترین جلوه سپاس و شکرگزاری به درگاه خداوند است °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ┉┉┉•••◂ 𖦹🕊✨🕊𖦹▸•••┉┉┉ 🔚پایان بخش پستھاے کانال: 🥀هرشب ختم ص
زندگی نامه شهید یوسف داور پناه یوسف‌ در ۱۵ تیر ۱۳۴۴ در کرمان چشم به جهان گشود. او مقطع دبستان را با موفقیت به پایان رساند. سپس وارد مقطع متوسطه شد و تحصیلات خود را تا پایه سوم رشته برق ادامه داد. وی پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران در آمد. پس از ایجاد اغتشاش از سوی گروهک‌های منافقین و ضدانقلاب در غرب کشور داوطلبانه به منطقه کردستان رفت و با پیوستن به گروه ضربت سپاه پاسداران پیرانشهر، به مبارزه با منافقین و ضدانقلاب پرداخت. سرانجام در ۵ شهریور ۱۳۶۲ حزب منحله دموکرات با هجوم به منزل شهید وی را به اسارت گرفتند و پس از شکنجه فراوان او را به شهادت رساندند و پیکر مطهر این شهید بزرگوار را مثله کرده به مادرش برگرداندند. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
خصوصیات اخلاقی او یوسف حجاب را همانند خون‌ شهید می‌دانست. رعایت حجاب و‌ حفظ آن از ‌سفارش‌های این شهید بود؛ وی معتقد بود حجاب همانند خون شهید با ارزش بوده و دشمن به دنبال این است که حجاب نباشد. اگر حجاب نباشد بی عفتی زیاد شده و ‌جوانان منحرف می‌شوند. یوسف من کمتر غذا می‌خورد و به دیگران کمک می‌کرد. حتی لباس نو خود را به افراد فقیر می‌داد و محله محرومی را شناسایی کرده بود و ‌همواره به آنان رسیدگی می‌کرد. همواره حرف‌های امام را محور فعالیت‌های خود قرار می‌داد؛ ولایت‌پذیر بود چنانکه دموکرات‌ها از او خواستند به امام و انقلاب توهین کند تا آزاد شود اما این ذلت را قبول نکرد. او تاکید داشت که اگر حلال و‌ حرام رعایت نشود، خون شهدا گریبان‌گیر خواهد شد. یوسف به همراه خواهرش برای لبیک گفتن به فرمان امام خمینی (ره) قبل از انقلاب وارد عرصه مبارزه شد و پس از شروع جنگ تحمیلی نیز همانند دیگر جوانان به میدان جنگ حق علیه باطل رفت. پایبندی به مسایل اعتقادی و شجاعت از ویژگی‌های یوسف بود. یوسف در کنار نترس بودن، بیان زیبایی داشت و صحبت خود را با حدیثی از اهل بیت علیهم‌السلام یا آیه قرآن شروع می‌کرد. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
جزئيات شهادت شهيد یوسف داورپناه مادر شهید یوسف داورپناه درباره جزئیات شهادت یوسف می‌گوید: من مظلوم‌ترین مادر شهید هستم، منافقین من و فرزندانم را اسیر کردند، من تنها مادر شهیدی هستم که بچه ام را جلویم سر بریدند، شکم بچه‌ام را پاره کردند و جگرش را در آوردند. با ساتور بدن فرزندم را قطعه قطعه کردند و من ۲۴ ساعت با این بدن تنها ماندم و خودم با دستم قبر کندم و کفن کردم و دفن کردم. یوسف بعد از انقلاب وارد سپاه شد، جنگ که شروع شد دائماً به منطقه کردستان رفت و آمد داشت. چند بار به شدت مجروح شده بود. خوب یادم هست، در همین ماه مبارک رمضان از طرف سپاه آمدند و گفتند که یوسف‌ات زخمی شده و حالا در بیمارستان امام تبریز بستری است. افطار نکرده راهی تبریز شدم، در بیمارستان چشمم از دور یوسف را شناخت، مادر قربانش بشود، چوب زیر دستش گذاشته و در میان تعداد زیادی از مجروحین ایستاده بود. از دور صدایش زده و خود را دوان دوان به آغوشش رساندم، صدای شیون و زاری‌ام بیمارستان را به هم زد، همه داشتند ما را نگاه می‌کردند، مادری که مدت‌هاست پسر دلبندش را ندیده و یوسفی که مجروح در آغوش مادرش آرام گرفته.. یوسف گفت: مادر! تو را به خدا آرام باش! گریه نکن، من را از آغوشت بیرون بکش؛ بچه‌ها با دیدنت یاد مادرشان می‌افتند و دلشان می‌گیرد… رنگ به رخسار نداشت. بعد از چند روز از بیمارستان مرخص‌اش کردیم و آمدیم خانه در روستای کوتاجوق. در منطقه همه او را می‌شناختند، ضد انقلاب و دمکرات کینه عجیبی از یوسف در سینه داشتند، چندین نفر از سرکرده‌هایشان را غافل‌گیر و در بند کرده بود. شب خوابید! گفته بود برای نماز بیدارش کنم. نیم ساعتی به اذان مانده بود که بیدار شدم، دیدم دمکرات‌ها روی دیوارهای خانه با چراغ به یک دیگر علامت می‌دهند، پدرش را بیدار کردم، گفتم دمکرات‌ها بیرون خانه هستند. گفت: آن ها هیچ‌کاری نمی‌توانند بکنند، آقا یوسف بیدار شد، گفت مامان چه خبره؟ گفتم چیزی نیست، نگاهی به ساعت کرد و برای نماز وضو گرفت، رکعت اول نمازش را خوانده بود که دمکرات‌ها وارد خانه شدند، همه جا را گرفتند، یوسف بدون توجه به آن‌ها نمازش را خواند و تمام کرد. اسلحه را به سمت من گرفتند، گفتند: لامصب! تو هم حزب اللهی هستی؟ یوسف تفنگ را از پیشانیم کشید و گفت: شما برای گرفتن من آمده‌اید، پس با مادرم کاری نداشته باشد، می‌خواستند یوسف را ببرند. یوسف گفت: مرا از پشت بام ببرید! گفتند: میترسی که از نگاه‌های مردم روستا شرم‌سار باشی؟ گفت: میترسم که زنان روستا مرا ببیند و هراس دل‌هایشان را فرا بگیرد و فکر کنند که شما به منطقه مسلط شدید. گفتند: تو نماز میخوانی؟ برای رهبرت است؟ این نماز برای خدا نیست و این عبادت‌ها قبول نیست. گفت: نام رهبرم را به زبان نیاور، من برای رهبری می‌جنگم که یک ملت در نماز به او اقتدا می‌کنند، در این حال یکی از زنان دمکرات با قنداق تفنگ ضربه محکمی به دهان یوسف زد که غرق در خون شد، خلاصه یوسفم را بردند… صبح که شد پیغام آوردند که یوسف را شهید کرده‌ایم، پدر و مادرش برای تحویل جنازه به مقر حزب بیایند. پدرش با شنیدن این خبر همان جا دق کرد و جان سپرد. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
تدفین شهید من و برادرش به آن سوی رودخانه رفتیم، یوسف را همان جایی که سپاه چندی از اعضای ضدانقلاب را به هلاکت رسانده بود، شهید کرده بودند، بدن یوسفم تکه تکه شده بود، انگشت‌هایش، جگرش، اعضا و جوارحش… گفتند: اجازه نداری از اینجا خارجش کنی، همین جا دفنش کن… در حالی که اعضای ضدانقلاب  به صورت مسلح بالای کوه ایستاده بودند، با دست‌هایم زمین را کندم، تکه تکه یوسفم را در قبر گذاشتم، یک مهر کربلا در دستم بود، خرد کرده و روی تکه‌های جسدش پاشیدم… با فریاد لااله الا الله، الله اکبر و خمینی رهبر دفنش کردم، با دست‌های خودم، خدایا! تو خودت شاهد هستی که بالای سرش خانومی با چادر سیاه ایستاده بود و به من می‌گفت که آرام باش و بگو لا اله الله… امروز با گذشت سال‌ها مزارش در منطقه به امام‌زاده معروف شده است، مردم منطقه از دعا در مزارش حاجت‌های زیادی گرفته‌اند، قبر یوسف و پیکر تکه‌تکه‌اش امروز محبوب و آرام‌بخش مردم منطقه است. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
وقتی خدا تو آیه هفتم سوره مدثر می‌فرماید: « وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ » و به خاطر پروردگات شکیبایی کن... انگار دستاشو میذاره دو طرف صورتت و میگه: عزیز دلم این بارم به خاطر من صبر کن... 🥲🤍 شبتون شهدایی 🍀 وضو فراموش نشه ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝