🌟#رفیق_مثل_رسول🌟۴۲
ترم تهیه یا آموزش عمومی که تمام شد، برای مراسم افتتاحیه آمادهدشدیم،هم زمان بود با مراسم اختتامیه بچه های دوره قبل.محمودرضا بیضایی، مرتضی مسیب زاده،حسن غفاری و محمد قریب از بچه های دوره قبل بودند که باهم آشنا شدیم.شیرینی لهجه آذری محمودرضا و مرتضی از آن طعمهایی بود که به دل مینشست.
راپل یکی از برنامه های مراسم بود.من هم رفتم ثبت نام کردم.
تمام محوطه صبحگاه نیروها ایستاده بودند و منتظر اجرای برنامه بودند. گره ها که بسته شد و روی طناب جاگیر شدم،با استیل هلی برد پایین آمدم، سریع وارونه شدم.سرم به سمت زمین بود،دست هایم را باز کردم و به یاد آموزش های آقا مرتضی مثل یک فرشته به سمت پایین می آمدم.جمله آخر آقا مرتضی بهترین چیزی بود که به ذهنم می آمد .
(گاهی برای پرواز و اوج گرفتن باید برای انجام کار خیر یا گرفتن دستی خیلی پایین بیایید)
حدود نیم متری با زمین فاصله داشتم.با محکم کردن طنابی که در دستم داشتم،ترمز کردم.پاهایم که به زمین رسید ،قرص و محکم با کمترین لرزش سرجای خودم ایستادم.محمد قریب که بیشتر از همه برای آمدن من پای کار مخالفت کرد،از اولین کسانی بود که جلو آمد و گفت:(گل کاشتی پسر عالی بود).
آخر هفته یکی دو روز مرخصی داشتیم که فرصت خوبی برای دیدن خانواده و دوستان بود.اتفاق خوبی که افتاد،بحث جابجایی خانه و آمدن ما به شهرک محلاتی بود.
باید میرفتیم داخل یک آپارتمان، آن هم طبقه چهارم.گاهی به شوخی میگفتم (رسما اومدیم تو بغل خدا).
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
╭─┅🌷🕊🌼🦋💐🌹┅─╮
🆔@sabokbalan_e_ashegh
╰─┅🌷🕊🌼🦋💐🌹┅─╯
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
#بسم_رب_الحسین
مِنَ الغَریب الی المحبوب❤️
آقا جان!
روزی که شود "اذا السماء انفطرت "
وانگه که شود "اِذا النُّجومُ انکدَرِت "
من دامان تو گیرم اندر "سُئِلَت "...
گویم:" صنما بِاَیِّ ذَنبً قُتِلَت "
عشق تو مرا ، " اَلَستَ مِنکم ببعید "
هجر تو :" اِنَّ عَذابِ لِشَدیدِ "
بر کنج لبت نوشته "یُحیی و یُمیت "
"مَن ماتَ مِنَ العِشق ، فَقَد ماتَ لِشَهید"
#شهید #رسول_خلیلی
#رفیق_مثل_رسول
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•