eitaa logo
🕊سبک بالان عاشق🕊
363 دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
10.4هزار ویدیو
37 فایل
﷽ آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن ... ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و پیشنهاد 👇 @shahadat07 با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ #شهیـدمدافع‌حرمـ |💔| #سـرگردپاسـدارشهیـدحاج‌فریدون‌احمـد
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ •••🥀••• [فرزندشهید🌹] ✍...به گفته همرزمان پدرم، ایشان خستگی‌ناپذیر در عملیات‌های مختلف حاضر می‌شد تا اینکه سه روز مانده بود به بازگشت پدرم، عملیات مهمی در خان‌طومان انجام می‌شود. گویا نیروها در آنجا محاصره می‌شوند و درخواست نیرو می‌کنند. وقتی درخواست نیرو از تیپ پدرم می‌کنند پدرم داوطلبانه وارد عملیات می‌شود. پدرم به همراه دو تن دیگر از نیروها در پاتک تروریست‌ها گیر می‌کنند و 29/9/94 اسیر می‌شوند. یکی از رزمندگان تعریف می‌کرد یکی از نیروها را همانجا شهید می‌کنند و پدرم را به همراه رزمنده‌ای دیگر به اسارت می‌برند. آن رزمنده اسیر بعد از 14 ماه اسارت به همراه یک فرد سوری فرار می‌کند. همرزمی که 14 ماه همراه پدرم اسیر بود، تعریف می‌کرد در اولین روز اسارت آنها را از یک تونل رد می‌کنند و چنان کتک می‌زنند که کمر دوست همرزم و فک پدرم می‌شکند. به شدیدترین شکل شلاق می‌زدند و شکنجه می‌کردند. از همین جا 14 ماه اسارت پدرم در چنگال تروریست‌های تکفیری شروع می‌شود. دوستشان تعریف می‌کردند در 200 روز ابتدایی اسارتمان ما را داخل یک و نیم متر جا انداخته بودند و وقتی بیرون می‌آوردند به مدت پنج ساعت زیر آفتاب داغ سوریه می‌بستند. در این 200 روز ذوبشان کردند. پدرم نزدیک به 103 کیلو وزن داشت و همرزمشان می‌گفت در طول دوران اسارت وزن پدرم به 60 کیلو رسیده بود. بعد از اینکه آنها را زیر آفتاب نگه می‌داشتند، داخل سلولی یک و نیم متری می‌انداختند که یکی باید در آن دراز می‌کشید و یکی می‌ایستاد. دوست پدرم می‌گفتند شهید احمدی یک بار هم خم به ابرو نیاورد و همیشه شجاعانه مقاومت کرد و از هیچ چیزی نمی‌ترسید. اگر عکس اسارت پدرم را ببینید هیچ نشانی از ترس در صورتش نیست و با لبخندی همه‌شان را به سخره گرفته است. روی ایشان یک عمل جراحی انجام می‌دهند و قفسه سینه‌اش را می‌شکافند. نمی‌دانیم چه عمل جراحی‌ای روی پدرم انجام می‌دادند ولی وقتی سینه‌اش را باز می‌کنند که وضعیت پدرم خیلی وخیم می‌شود. برای اینکه بتوانند پدرم را زنده نگه دارند او را به مدت سه ماه به یک زندانبان پیر می‌سپارند. این زندانبان هم برای رضای خدا ارتباطی برای ما به وجود می‌آورد و ما توانستیم با پدرم به صورت تلگرامی صحبت‌های کمی داشته باشیم. چند قطعه عکس برایمان فرستاد و این سه ماه برایمان خیلی خوب بود. بعد از 14 ماه وقتی همرزم پدرم با یکی دیگر از برادران سوری فرار می‌کند، چند نفر را به هلاک می‌رسانند. فردای آن روز وقتی تروریست‌ها می‌بینند چند نفر کشته شده‌اند، برای تلافی پدرم را شکنجه می‌کنند. به قدری پدرم را شکنجه می‌کنند که سر و دماغش می‌شکند. پیکر مطهرش را که آوردند آثار شکنجه تا حدی قابل ملاحظه بود. آنقدر پدرم را شکنجه می‌کنند که بیهوش می‌شود و بعد دو تیر خلاصی یکی در سینه و یکی در قلبش می‌زنند و ایشان را به شهادت می‌‌رسانند. پیکرشان را بعد از چهار ماه به ایران تحویل می‌دهند. 13 خرداد تشییع پیکر پدر بود و جمعیت زیادی در کرمانشاه و در ماه مبارک رمضان برای تشییع آمده بود. فرماندهان استان می‌گفتند تا به حال تشییعی به این باشکوهی در استان ندیده‌ بودیم. به خاطر مظلومیت، زجر و شکنجه‌ای که پدرم کشیده بود مردم زحمت کشیدند و آمدند تا با این شهید بزرگوار دیداری کنند. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•