eitaa logo
🕊سبک بالان عاشق🕊
357 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
10.6هزار ویدیو
38 فایل
﷽ آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن ... ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و پیشنهاد 👇 @shahadat07 با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ #شهیـدمدافع‌حرمـ |💔| #شهیدعبدالحمیـدسالارے🌺🍃 تاریخ تولد
•••|🥀••• ✍...‌شهید عبدالحمید سالاری سال ۱۳۵۵ در روستای سردر از توابع شهرستان حاجی‌آباد در استان هرمزگان به دنیا آمد، دوران کودکی تا پایان دوران راهنمایی را در زادگاهش گذراند. ایشان در ۲۶ مهرماه سال ۱۳۹۴ مصادف با چهارم ماه محرم از طریق بسیج استان سیستان و بلوچستان پس از گذراندن دوره‌های آموزشی در تهران برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) و مبارزه با گروه‌های تکفیری و داعش عازم شهر دمشق در کشور سوریه می‌شود و پس از زیارت حرم مطهر حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) عازم شهر حلب می‌شوند تا اینکه در روز سه‌شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ مصادف با دوازدهم ماه صفر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. پیکر مطهرش پس از ورود به کشور عزیزمان ایران با شکوه خاصی در تاریخ ۱۴ آذرماه ۱۳۹۴ بر روی دستان مردم شهیدپرور بندرعباس تشییع و در تاریخ ۱۵ آذر ۱۳۹۴ در روستای سردر زادگاهش به خاک سپرده شد. از ایشان دو فرزند به نام‌های محمدامین و زهرا به یادگار مانده است. [همسرشهید🌹] ••🍁لحظه تحویل سال نو بدون استثناء در گلزار شهدای بندرعباس سر مزار شهدا بودیم، به شهید علی سالاری اعتقاد خاصی داشت. این شهید بزرگوار عموی بنده است. اعتقاد خاصی به ائمه علیه‌السلام داشت. 10 روز محرم را در مسجد روستای‌مان می‌رفت، فقط براي عزاداري نمي‌رفت. آنجا خادمی امام حسین علیه‌السلام را می‌کرد، با آب و چای و ... از مهمانان امام حسین علیه‌السلام پذیرایی می‌کرد. به دلیل عشق و علاقه‌ای که به ائمه علیه‌السلام داشت، فيلم زيارت همسرم و هم‌رزمانش در حرم خانم رقيه سلام‌الله علیها‌ را كه مي‌ديديم، حال و هواي عبدالحميد واقعاً ديدني بود. طور خاصي منقلب شده بود. عاشق اهل بيت بود علیه‌السلام و در راه عشقش هم جان داد.. سال 94 بود كه گفت مي‌خواهد براي دفاع از حرم اهل بيت به سوريه برود. بدون اينكه حتي عضويت فعال و مستمر در بسيج داشته باشد. هيچ‌وقت از انگيزه‌هاي رفتن همسرم نپرسيدم. اينكه بخواهم سئوال پيچش كنم و او برايم توضيح بدهد، اما همسرم در رفتنش آن‌قدر مطمئن بود كه چون ديد از هرمزگان اعزامش نمي‌كنند، اين در و آن در زد و از سيستان اعزام گرفت. ظاهراً چند نفر از دوستانش از آنجا تماس گرفته بودند كه نيروهاي داوطلب مردمي را از اينجا راحت‌تر مي‌برند و عبدالحميد هم با عنوان اين كه اهل سيستان است، چند روزي به آن جا رفت و اعزام گرفت. جالب است كه در مراسم تشييع پيكرش، يكي از فرماندهانش مي‌گفت: «زمان جنگ شناسنامه‌ها را دست‌كاري مي‌كردند و حالا محل سكونت را!» ارادت خاصي به شهدا داشت. وقتي گفت مي‌خواهد براي دفاع از حرم به سوريه برود، من خيلي از اوضاع منطقه خبر نداشتم. مي‌دانستم فتنه‌اي بنام داعش و تروريست‌هاي سلفي هستند، اما از ابعاد قضيه باخبر نبودم. بنابراين فكر مي‌كردم رفتن آنها آن قدرها هم پرخطر نيست. اين‌طور بود كه راحت‌تر از آن چيزي كه فكرش را بكنيد، ‌با رفتنش موافقت كردم. هرچند اگر مي‌دانستم چقدر خطر دارد باز هم قبول مي‌كردم. به من می‌گفت: «اگر قبول کنند بروم سوریه حتماً می‌روم برای مبارزه با داعشی‌ها و دفاع از حرم حضرت زینب (س)»؛ من  مخالف رفتنش نبودم، ولی از شکنجه‌های داعشی‌ها می‌ترسیدم به او گفتم: «اگر اسیر داعشی‌ها شوی شکنجه‌ات می‌کنند!» جبهه می‌گرفت و می‌گفت: «مگر می‌توانند من را اسیر کنند و شکنجه‌ام بدهند؟!» من هم همیشه آرزو داشتم همسر شهید بشوم، حتی قبل از ازدواج، فکر نمی‌کردم دفعه اول که به سوریه می‌رود  شهید می شود.. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•