eitaa logo
🕊سبک بالان عاشق🕊
562 دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
16.6هزار ویدیو
64 فایل
﷽ آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن ... ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و پیشنهاد 👇 @shahadat07 با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته
مشاهده در ایتا
دانلود
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ و حاج قاسم در فراقش گفت : چگونه لبی بخندد؟ کـه عارفِ ما ، عاشق ما ، مخلصِ ما، حسین‌ آقای ما نباشد ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ ‍ اسمش را حسن گذاشتم ، چون به امام حسن علیه‌السلام ارادت خاصی داشتم . برادر نداشتم و او را "داداش حسن" صدا می کردم ... خیلی دوستش داشتم . همه اهل خانه دوستش داشتند . همه از قول من به او می گفتند داداش حسن ! هروقت که به جبهه می‌رفت از زیر قرآن ردش میکردم و می‌نشستم برایش دعا می‌خواندم . از خدا می‌خواستم بچه‌ام را سالم نگه دارد. یک بار که به مرخصی آمد گفتم : «حسن‌جان! شب و روزم شده دعا کردن برای سلامتی‌ات» لبخند زد . مثل همیشه ملیح و نمکین . سرش را پایین انداخت و گفت : « پس مامان جان همه اش زیر سر شماست . چند بار می خواستم شهید شوم اما نشدم . خیلی عجیب بود . » سرش را که بالا گرفت ، چشم هایش نمناک بود . صدایش می لرزید . گفت : « مامان جان از این پسرت بگذر ! دعا کن شهید شوم . تو راضی شوی برگه عبورم را می دهند ! دعا کن به آرزویم برسم ! » داشت به من التماس می‌کرد . بغض کردم ! فهمید ناراحت شدم. خواست از دلم در بیاورد. نگاه کرد توی چشم‌هایم و با خنده گفت : « اگر زحمتی نیست ، دعا کن اسیر نشوم ! » دیگر برای سلامتی اش دعا نکردم . انگار از ته دل راضی شده بودم . راضی به رضای خدا ! پسرم بود ؛ جگر گوشه ام ؛ پارۀ تنم ، اما هر وقت می خواستم دعایش کنم یاد لحن صدایش می‌افتادم و تصویر چشم های نمناکش می نشست توی خانۀ چشم هایشم . آن وقت زیر لب می‌گفتم : « خدایا ! بچه‌ام به اسارت عراقی‌ها در نیاید ! آن روز سه شنبه بود . آمدند و گفتند چهارشنبه مراسم شهید برگزار می شود ، بروید فرزند شهیدتان را ببینید . من که برای حسن می مُردم ، خدایی بود که سکته نکردم . ما را بردند بالای سر حسن . با همان لباس پاسداری اش خوابیده بود . صورتش سرخ و سفید بود . نمی دانم چطور شد تا دیدمش گفتم : « حسن جان ! خوش به حالت مادر جان ! به آرزویت رسیدی ؟! مبارکت باشد» صدایت در گوشم می‌پیچد : « خدایا ! تنها تو را می خواهم . می خواهم با تو تنهای تنها باشم . فقط با تو . » چشم می‌دوزم به تو و سنگ مزارت که بوی گلاب میدهد .......🕊🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ دوست داشت گمنام باشد می‌گفت: « آی نمی‌دونی چه لذتی داره آ
🌹 بِسـْــمِ رَبِّـــــ الشُهـَــــدا 🌹 دنبال و پی اسم و رسم و نام غافل از اینکه فاطمه(س) میخرد...😔👇 هروقت می‌خواستیم در خانواده، عکس دسته جمعے بگیریم، او با ما همراه نمی‌شد ،گاهے اوقات با اصرار و قسم و آیه، مجبورش مے‌کردیم و مے‌آمد و توے جمع می‌ایستاد، امّا به محض آنکه مے‌خواستند عکس بیندازند، او کنار می‌رفت. مادرم می‌گفت: «محمّدرضا چرا وقتے دارن از عملیات‌ها فیلم مےگیرن، تو هیچ وقت توی فیلم نیستے؟» او جواب می‌داد: «من که توی عملیات نیستم مادر! من پشت جبهه‌ام، کارے نمی‌ڪنم که منو نشون بدن.» همیشه دوست داشت گمنام باشد. می‌گفت: «آی نمی‌دونی! چه لذّتی داره، آدم برای خدا تکّہ تکّہ بشه و هیچّے ازش باقے نَمونه که کسے بشناسدش.» و عاقبت محمدرضا در جزیزه مجنون بہ آرزوی قلبےاش رسید و بے نشان ، جاودانه شد... ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🕊امروز ۱۰ اسفند ماه سالروز شهادت شهید بعد از مدت‌ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می‌دهد، برای رهایی از این زجر، به این نتیجه رسیده‌ام و آن در این جمله خلاصه می شود: خدایا! عاشقم کن... زیباترین عشق ؛ خونی است که بر پیشانی شهید می‌نشیند ... ۱۰ اسفند ۱۳۶۵ عملیات کربلای پنج عکاس: احسان رجبی 🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ✍ : بر و خدا و پاک و او. بعد از کشمکش درونی که هم می‌دهد، برای از این ، به این رسیده‌ام و آن در این می‌شود: خدایا! عاشقم کن. از این که و خدایم، سخت ام و وقتی یاد می افتم، می کنم؛ ولی باز ام نمی شود. به راستی که (ان الانسان لفی خسر) هیچ برگ برنده ای ندارم که رو کنم؛ جز این که را به خوش کرده ام؛ یکی این که با این همه گناه، مرا به پاک و و و باز گرداند؛ پس دارد و به سرم می گذارد؛ هر چند که است و و نمی کنم؛ اگر نبود، پس مرا به این ؟ این که و دارم و با همه بدی هایم، . ای حاضر به هر گونه می شوم؛ به این چیز را کرده ام. /۴/۷ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ وَ مَنْ عَشَقَتهُ قَتَلتَهُ «خودی» شو تا «خونی» شوی ... ۱۰ اسفند ۱۳۶۵ عملیات کربلای پنج عکاس: احسان رجبی ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🔸وقتی به فرودگاه دمشق رسیدند هواییِ حسین شدند... بی تاب! از آن تعداد ۱۶نفرشان در شهید شدند... وحالا خانواده ها بی قرارند.‌‌. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ مردان حقیقت ؛ ڪہ بہ حق پيوستند از دام تعلقات دنیا رستند چشمی به تماشای‌جهان بگشودند ديدند ڪہ ديدنی نـدارد ، بستند ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌹🌹🌹✨✨✨🌹🌹🌹 🌺 شهید مدافع حرم ، شهید متولد ۱۹ شهریور ماه سال ۱۳۶۹ در روستای کفرات ، از توابع بخش هزار جریب شهرستان می باشد. 🦋🕊💫 🌺 بعد از فارغ التحصیلی ، در ناحیه ( سورک ) مشغول به کار شد. این شهید عزیز در مورخه ۱۴ فروردین ماه سال ۱۳۹۵ با نیت دفاع از حرم حضرت زینب ( سلام لله علیها ) به جمع دلاور مردان ۲۵ کربلا پیوست و به سوریه اعزام شد. که در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۵ در منطقه خان طومان به همراه ۱۲ تن از همرزمانش به شهادت رسیدند. 🌱 از این شهید بزرگوار یک فرزند پسر بنام امیرمهدی به یادگار مانده است. 🥀🌟 روحش شاد 🌟🥀 شادی روحش فاتحه ای بخوانید. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌹🕊شهدا ... آخر تیپیولوژی بودن یه تیپی زدن ، که خدا نگاهشون کرد 💐ولادت : ۱۳/تیر/۳۹ 🌷شهادت : ۲/خرداد/۶۱ 🕊عملیات منجر به شهادت: بیت المقدس 🥀🕊 🕊🥀 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ تا لباسی را پاره و نخ نما نمی‌کرد دست از سرش بر نمی داشت!! حتی در این عکس یادگاری که با حاج قاسم انداخته مشخص است عکسی که محمّد خیلی دوست داشت و به آن افتخار می کرد. در این عکس دکمه های پیراهنش لنگه به لنگه اند و با هم فرق می کنند..! از این لباس چند سال کار کشیده بود ولی رهایش نمی‌کرد..!! حاج قاسم در وصف او گفت : ساده بگویم ؛ محمد دوچیز را هرگز جدی نگرفت یکی دنیا را و یکی خستگی در دنیا را ، شوق دیدار بین او و خستگی فرسنگ ها فاصله انداخته بود.... ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ به اسیر کن مدارا ... مهمان‌نوازی فرمانده از اسرای‌ عراقی ! « عملیات کربلای یک » در تیرماه ۱۳۶۵ یکی‌از میدانهای سخت‌وحساس نبرد بود که فرمانده «صراف» این شهید گرانقدر ابهتِ دشمن را شکست .... و در ادامه در رویارویی با دشمنی که تا دقایقی پیش پشت تانک نشسته بود و با گلوله مستقیمِ تانک نفر را شکار می‌کرد و حالا اسیر شده گفتگو می‌کند و به آنها یادآور میشود که خطری تهدیدشان نمیکند و می‌توانند لباس‌های خود را در بیاورند تا کمی خنک شوند و پاهایشان که داغ شده بود را از پوتین خارج کنند تا پاهایشان هوا بخورد. سپس کلمن آب یخ آماده و در ادامه از آنها پذیرایی می‌کند ... 📎پ.ن: مدارا با اسیر را از مکتبِ علی(ع) آموخته‌‌اند ... 🌷 ✦‎࿐჻ᭂ🕊჻ᭂ࿐✦‎⊱🇮🇷🌷⊱🇵🇸 🆔@sabokbalan_e_ashegh ✦‎࿐჻ᭂ🕊჻ᭂ࿐✦‎⊱🇮🇷🌷⊱🇵🇸 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•