35.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷عکس تعدادی از شهدا که توسط هوش مصنوعی بشکل زنده درآمده اند.😍👌
خیلی قشنگ شده👏
🇮🇷نیمه پنهان
🇮🇷@nimeyepenhan
15.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در کدام خانواده هستیم؟
🎙#دکتر_سعید_عزیزی
#خانواده_آسیب
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چه کنیم تا نظر امام زمان (عج) تربیت ما را به عهده بگیرد؟
🎙 حجت الاسلام حسن محمودی
انتشار حداکثری با شما ✅
📚 مسافرت به خارج از شهر در ایام نوروز
💠 سؤال: قصد داریم که ایام نوروز به همراه خانواده برای تفریح به خارج از شهر برویم، با توجه به تداخل ایام نوروز با ماه رمضان، آیا روزه ما باطل می شود؟
✅ جواب: اگر سفر شما کمتر از مسافت شرعی* باشد، روزه صحیح بوده و باید آن را ادامه بدهید ولی اگر قصد دارید بیشتر از مسافت شرعی از شهر خارج شوید، می توانید به گونه ای برنامه ریزی کنید که هنگام اذان ظهر در وطن باشید که در این صورت اگر کارهایی که روزه را باطل می کند انجام نداده باشید، روزه شما صحیح است.
------------------------
* مسافت شرعی یعنی چهل و یک کیلومتر، هر چند به صورت رفت و برگشت، آن هم اگر مسیر رفت آن از 5 .20 کیلومتر کمتر نباشد.
#احکام_روزه #روزه_در_سفر
🆔 @leader_ahkam
📚 نفرین کردن در نماز
💠 سؤال: آیا دعا علیه مؤمن (نفرین) در نماز، نماز را باطل می کند؟
✅ جواب: نفرین کردن مؤمن در نماز اگر مستحق آن نباشد، حرام بوده و بنا بر احتیاط واجب موجب بطلان نماز است؛ البته اگر جهل به موضوع داشته مانند این که شخصی را کافر و ظالم می دانست و نفرین کرد و پس از مدتی معلوم شد او مسلمان و مؤمن بوده، نمازش باطل نیست.
#احکام_نماز #مبطلات_نماز
🆔 @leader_ahkam
به «مادرِ» مادر، متوسّل شو...!
🎙 آيتالله سید علی کمالی دزفولی، فرزند آیةالله سید رضی الدین، فرزند عارف شهیر سید حسین ظهیرالاسلام، فرزند آیةالله سید محمد رضا (خواهرزاده وشاگرد عارف کبیر سید صدرالدین کاشف دزفولی):
🔸وقتی مشکلی برایم پیش آمد. برای حل آن به ائمه اطهار علیهم السلام متوسل شدم اما حلّ مشکل به طول انجامید، تا جایی که داشت ناامیدی دست می داد. روز و شب کارم ناله و گریه بود.
🔹یک روز صبح بعد از نماز، ندایی از غیب به گوشم رسید که:
«سید علی! برای حلّ مشکل خود به حضرت خدیجه سلام الله علیها متوسل شوید، ان شاء الله مشکل حل می شود».
🔸در همان حال به حضرت خدیجه سلام الله علیها متوسل شدم. هنوز آن روز به ظهر نرسیده بود که مشکل حل شد!
📚التجاء، ج ۱، ص ۳۴۴.
🖌آثار ایشان:
قانون تفسیر، تاریخ تفسیر، شناخت قرآن، قرآن ثقل اکبر، قرآن وجامعه سازی، قرآن ومقام زن، تفسیر قرآن برای همه.
#خدیجه_کبری
#کمالی_دزفولی
#التجاء
#صلوات_نامه
💐به پیشگاه با کرامت و مادرانه خدیجه کبری سلام الله علیها، صلواتی هدیه بفرمائید.
📲نشست برخط
🔰موضوع👇
نقش رسانه ،در تبیین شخصیت حضرت خدیجه کبری«س»
👨🏻💻با حضور👇
سرکار خانم غلامی
🔹 استاد حوزه علمیه
⏳زمان👇
🗓 پنجشنبه دوم فروردین ماه ۱۴۰۳
🕢ساعت 20
🌐مکان👇
روبیکا _ هرمز نسرا
https://rubika.ir/hormoznasra
💢مرکز نسرا فضای مجازی شهرستان قشم
💢مدرسه علمیه ریحانة الرسول (س)
صبرا قشم ( نشر خوبیها)
💠رمان #جانَم_میرَوَد 💠 قسمت #چهل_وهشت محمد آقا شب بخیری گفت و همراه شهین خانم به داخل رفتند... ش
💠رمان #جانَم_میرَوَد
💠 قسمت #چهل_ونه
بسته بندی سبزی ها تمام شده بود...
همه برای مراسم و ناهار به مسجد رفته بودن اما دختر ها آنقدر خسته بودند که ترجیح دادند خانه بمانند و استراحت کنند
و عصر دوباره به بقیه ڪار ها رسیدگی کنند
وارد اتاق مریم شدند همه ی دخترها خودشان را روی تخت انداختند
_تختمو شکوندید
_ساکت شو مریم
شهین خانوم که تو حیاط منتظر شهاب بود که بیاید و باهم سبزی ها را به مسجد ببرند
مریم را صدا زد مهیا که به پنجره نزدیک بود پنجره را باز کرد
_اِ شهین جونم تو هنوز اینجایی
شهین خانم خندید
_آره هنوز اینجام مهیا جان شهاب ناهارتونو اورده بیاید ببرید
_چشم خوشکلم
_خدا بگم چیکارت کنه دختر من رفتم
تا مهیا می خواست چیزی بگوید نرجس از جایش بلند شد
_من می رم غذاها رو میارم
نرجس که از اتاق خارج شد
مهیا روبه مریم و سارا گفت
_یه چیز میگم ناراحت نشید سرتونو بکوبید به دیوار... من از این عفریته اصلا خوشم نمیاد
مریم_عفریته؟؟
سارا_نرجس دیگه. فدات مهیا حسمون مشترکه
_دخترا زشته
_جم کن بابا مریم مقدس
نرجس غذاها را آورد. نهار قیمه بود...
مهیا می توانست بدون شک بگوید این خوش مزه ترین و خوش بوترین قیمه ای بود که تا الان خورده بود
دخترها تا عصر استراحت کردند...
و دوباره تا شب بکوب ڪار کردند
شب هم مهلا خانم و مادر زهرا هم به آن ها اضافه شده بودند
ساعت ۱۱بود که همه کم کم در حال رفتن بودند
مریم_میگم دخترا پایه هستید امشب پیشم بمونید ظرفای ناهار فردا رو هم باهم بشوریم
همه دخترا از این حرف مریم استقبال کردند
مادر زهرا بدون اعتراض قبول کرد
مهلا خانم هم که از خدایش بود که مهیا کنار مریم بماند.
و به شهین خانم گفت که اگر می توانست خودش هم برای کمک می ماند ولی باید همراه احمد آقا به خانه ی آقا احسان بروند و برای مراسم فردا به او کمک کند
همه رفته بودن وفقط دخترا وشهین خانم در حیاط نشسته بودند واقعا حیاط بزرگ و با صفایی داشتند
محمدآقا و شهاب هم آمدندو روی تختی که تو حیاط بود نشته اند
محمد آقا_خسته نباشید دخترای گلم اجرتون با امام حسین خیلی زحمت کشیدید
شهین خانم_ قراره هم امشب بمونن و همه ی ظرفای فردا رو بشورن
محمد آقاسپس تا میتونی ازشون کار بکش حاج خانوم
_شهین جونم بلاخره یه آب قندبده حالم جا بیاد بعد ازم کار بکش
_تا وقتی بگی شهین جون آب قند که نمیبینی هیچ کلی ازت کار میکشم
مریم سینی چایی را به سمت همه گرفت به مهیا که رسید مهیا آروم گفت
_خوشکل خانم از حاج آقا مرادی چه خبر
و چشمکی زد
مریم که هول کرد سینی را که دوتا استکان چایی داشت از دستش سر خورد و روی مهیا افتاد
مهیا از جایش بلند شد... شهین خانم به طرفش دوید
_وای چی شد
مریم تند تند مانتوی مهیا را می تکاند
_وای سوختی مهیا
محمد آقا نگران به آن ها نزدیک شد
_دخترم حالت خوبه
مهیا مانتویش را به زور از دست های مریم کشید
_ول کن مانتومو پارش کردی
_بده به فکرتم
_نمی خواد به فکرم باشی
رو به بقیه گفت
_چیزی نیست نگران نباشید چاییا زیاد داغ نبودند...
#از_لاک_جیغ_تا_خدا