📖 داستان جذاب مثل خدا ستارالعیوب باشیم
✨زماني در بچگي باغ انار بزرگی داشتيم، اواخر شهريور بود، همه فاميل اونجا جمع بودن
اون روز تعداد زيادي از كارگران بومي در باغ ما جمع شده بودن براي برداشت انار، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول بازي كردن و خوش گذرونی بوديم!
بزرگترين تفريح ما در اين باغ، بازي گرگم به هوا بود اونم بخاطر درختان زياد انار و ديگر ميوه ها و بوته اي انگوري كه در اين باغ وجود داشت، بعضی وقتا ميتونستي، ساعت ها قائم شی، بدون اينكه كسی بتونه پيدات كنه.
✨ بعد از نهار كه تصميم به بازي گرفتيم، من زير يكی از اين درختان قايم شده بودم كه ديدم يكی از كارگراي جوونتر، در حالی كه كيسه سنگينی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی كه مطمئن شد كه كسی اونجا نيست، شروع به كندن چاله اي كرد و بعد هم كيسه انارها رو اونجا گذاشت و دوباره اين چاله رو با خاك پوشوند.
دهاتی ها اون زمان وضعشون خيلی اسفناك بود و با همين چند تا انار دزدي، هم دلشون خوش بود!
با خودم گفتم، انارهاي مارو ميدزدي! صبر كن بلايي سرت بيارم كه ديگه از اين غلطا نكنی،
بدون اينكه خودمو به اون شخص نشون بدم به بازي كردن ادامه دادم، به هيچ كس هم چيزي در اين مورد نگفتم!
✨ غروب كه همه كار گرها جمع شده بودن و ميخواستن مزدشون را از بابا بگيرن، من هم اونجا بودم، نوبت رسيد به كارگري كه انارها رو زير خاك قايم كرده بود، پدر در حال دادن پول به اين شخص بود كه من با غرور زياد با صداي بلند گفتم: بابا من ديدم كه علي اصغر، انارها رو دزديد و زير خاك قايم كرد! جاشم میتونم به همه نشون بدم، اين كارگر دزده و شما نبايد بهش پول بدين!
پدر خدا بيامرز ما، هيچوقت در عمرش دستشو رو كسی بلند نكرده بود، برگشت به طرف من، نگاهی به من كرد، همه منتظر عكس العمل پدر بودن، بابا اومد پيشم و بدون اينكه حرفی بزنه، یه سيلی زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آب بكش، من خودم به علی اصغر گفته بودم، انارها رو اونجا چال كنه، واسه زمستون
✨ بعدشم رفت پيش علی اصغر، گفت شما ببخشش، بچه است اشتباه كرد، پولشو بهش داد، 20 تومان هم روش، گفت اينم بخاطر زحمت اضافت!
من گريه كنان رفتم تو اطاق، ديگه بيرون نيومدم!
كارگرا كه رفتن، بابا اومد پيشم، صورت منو بوسيد، گفت ميخواستم ازت عذر خواهی كنم! اما اين، تو زندگيت هيچوقت يادت نره كه
هيچوقت با آبروي كسی بازي نكنی...
علی اصغر كار بسيار ناشايستي كرده اما بردن آبروي انسانی جلوی فاميل و در و همسايه، از كار اونم زشت تره!
شب علی اصغر اومد سرشو پايين انداخته بود و ایستاده بود پشت در، كيسه اي دستش بود گفت اينو بده به حاج آقا بگو از گناه من بگذره!
كيسه رو که بابام بازش كرد، ديديم انارهایی كه چال كرده بود توشه، به اضافه همه پولهایی كه بابا بهش داده بود...
ریحانه بانو🌱💖
گاهی وقتها لازم است مادر لحظهای مکث کند و از خود بپرسد: «در ارتباط با فرزندم چقدر شبیه نقشی هستم که خدا برایم قرار داده؟» در روایت آمده است که زن «ریحانه» است؛ یعنی سرچشمهی لطافت، آرامش و مهربانی. اما میان خستگیها و فشارهای روزمره، طبیعی است که این لطافت گاهی کم رنگ شود و نیاز باشد دوباره آن را در رفتار و گفت و گوهای روزانهمان زنده کنیم.
برای همین خوب است مادر هر از گاهی با خودش مرور کند: این روزها چقدر مهربانانه با فرزندم صحبت کردم؟ چقدر به حرفش گوش دادم و وارد دنیای او شدم؟ چقدر آرامشم را به او منتقل کردم؟ و چقدر توانستم همان ریحانهای باشم که روح و احساس کودک از او نیرو میگیرد؟ این مکثهای کوچک، کمک میکند دوباره جایگاه لطیف و اثرگذار مادری را یادآوری کنیم.
این یادآوری برای سرزنش نیست؛ برای رشد است. نقش مادری نقشی مقدس و عمیقاً اثرگذار است؛ اثری که تا سالها در قلب و شخصیت فرزند باقی میماند و مسیر زندگی او را شکل میدهد.
کانال #تربیت_فرزند | نور دیده👇
https://eitaa.com/nooredideh
2.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر قشنگ گفتند آقای بهجت:
کسانی که عرضه اداره خانواده خودشان راندارند حالا برعلیه این سید بزرگوار که جهان اسلام را اداره می کنه ،حرف میزنند. #مرگ_بر_اسرائیل #مرگ_بر_آمریکا #لبیک_یا_خامنه_ای
شادی روح آن عالم وارسته صلوات 🌹
#سلام_امام_زمانم ✋
صبح ها را می سپارم به نگاه تو
دست می گذارم روی سینه
و سلامت می دهم...
سلام من به تو یا صاحب الزمان
سلام صبحت بخیر امام زمانـمــ🌹
2.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اگر ابلیس نبود آیا باز جهنمی می شدیم؟
🎙#استاد_محمدی
#پرسمان_اعتقادی
2.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اثرِ روضهی فاطمیه
حجت الاسلام👇
#حامد_کاشانی🎙
#سخنرانی🔊