eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
174 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
6.6هزار ویدیو
103 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
2.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💗حق چو دید 💫آن نور مطلق در حضور 🌸آفرید از نور او صد بحر نور 💗آفرینش را 💫جز او مقصود نیست 🌿پاک دامن تر ز او موجود نیست 💫🎊میلاد نبی اکرم (ص) و امام صادق (ع) مبارک باد🎉💐 🌸🍃
215.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸در این روز فرخنده 💝براتون از خداوند 🌸اینگونه عیدی میطلبم! 💝شادی بی‌پایان 🌸اندیشه مثبت 💝سفره پربرکت 🌸و عشق و مهربانی 💝مهمان همیشگی خونه‌هاتون🌸 زندگیتون پراز بهترینها 💝🌸 🌸🍃
205.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پيامبر (ص) میفرماید: ⚜چهار چيز از گنج هاى بهشت است: ☘🌸 پنهان داشتن نادارى، ☘🌸پنهان داشتن صدقه، ☘🌸پنهان داشتن مصيبت ☘🌸پنهان داشتن درد. 📚 ميزان الحكمه، ج 10، ص 494 🌸🍃
🌸بند و بندگی وقتی گیلاس با بند باریکش به درخت متصل است همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند.. باد باعث طراوتش میشود آب باعث رشدش میشود و آفتاب پختگی و کمال میبخشد اما … به محض پاره شدن آن بند و جدا شدن از درخت، آب باعث گندیدگی باد باعث پلاسیدگی و آفتاب باعث پوسیدگی و ازبین رفتن طراوتش میشود.. بنده بودن یعنی همین، یعنی بند به خدا بودن، که اگر این بند پاره شد، دیگر همه عوامل در نابودی ما مؤثر خواهد بود. پول، قدرت، شهرت، زیبایی... تا بند به خداییم برای رشد ما، مفید و بسیار هم خوب است اما به محض جدا شدن بند بندگی، همه آن عوامل باعث تباهی و فساد ما می شود. ─┅─═इई 🍁🍂🍁 ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با توکل به خدا، یک زندگی ساده و کم توقع و رضایتمند داران ۱۱ بچه دارن... 😊😊 هم تو راه دارن😁😁 اونم با 😉😉
✍پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم: مَعاشِرَ النّاسِ: اَبْشِرُوا بِالْفَرَجِ، فَـاِنَّ وَعْدَ اللّه ِ لايُخْـلَفْ، وَقَضـاءَهُ لايُرَدُّ وَ هُوَ الْحَكيمُ الْخَبيرُ، وَاِنَّ فَتْحَ اللّه ِ قَريبٌ؛ مردم! بشارت باد بر شما فرج (مهدى عجل‌الله فرجه)، چون وعده خدا تخلّف‌پذير نيست و حكم او برگشت ندارد و او حكيم و آگاه است و به‌راستى فتح الهى نزديک است. 📚 يوم‌الخلاص، ص۲۲۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سعی می کنم از باب "افواه الرجال" هم که شده داستانهایی را که شنیده ام یا دیده ام گاهی در وب بنویسم. این هم یکی از همانها: منبع داستان: آیت الله شبیری زنجانی: در شصت -هفتاد سال قبل مرتاضی از هند به قم آمده بود و ادعاهای عجیبی داشت😳.از جمله اینکه می گفت می توانم انسان ها را با نیروی روحم از زمین بلند کنم. .😢. و راست می گفت.تعدادی از مردم را بلند کرده بود.😳 روزی در مجمع ما آمد. دوستم سید موسی صدر -بعدها:(امام موسی صدر) گفت: اگر می توانی مرا از زمین بلند کن.مرتاض گفت درون آن سینی -که بزرگ هم بود- بنشین.ما با خود فکر کردیم سید موسی حالا وردی ذکری چیزی می گوید و جادوگری این مرتاض را باطل و ویران می کنم.اما مرتاض کمی تلاش کرد و آقا موسی را با سینی حدود یک متر به هوا برد. وقتی قضیه تمام شد ما سید موسی صدر را-که جوانی نو خط بود- سرزنش کردیم که این چه کاری بود کردی؟ چرا آبروی ماها را بردی. سید گفت: می خواستم طلسمش را بشکنم. ولی هر چه تلاش کردم گویی مرا بسته بودند و نمی توانستم از روی سینی به زمین بپرم. مرتاض را نزد استاد خود علامه طباطبایی بردیم.🙄 ما که جمعی از شاگردان علامه بودیم و برخی هایمان گویی خود را باخته بودند و بعضی با کمال وقار و اطمینان نفس به همراه این مرتاض به منزل علامه رفتیم. وارد اتاق علامه شدیم. با روی خوش از ما شاگردانش استقبال و برخورد کرد و در گوشه ای نشست. گفتیم که این مرتاض از هند آمده و کارهای خارق العاده می کند و برخی نمونه هایش را هم ما دیده ایم.😢 علامه فرمود: مثلا چه کارهایی؟ گفتیم مثلا انسان را روی هوا بلند می کند.
هیچ تعجبی در علامه بر انگیخته نشد و فرمودند خب نشان دهد. مرتاض گفت: به ایشان بگویید می خواهد تا ایشان را بلند کنم؟ وقتی به علامه گفتیم ایشان فرمود انجام دهد. من همینطور که مشغول نوشتن بودم به نوشتنم ادامه می دهم ✍و او کار خودش را بکند. مرتاض مقداری دم و دستگاهش را در اورد و اورادی می خواند و مدتی کارهایش طول کشید. علامه هم کماکان سرش روی کاغذ بود و کنار دیوار نشسته بود و مشغول نوشتن✍. مدتی گذشت یک دفعه علامه سر خود را بالا آورد و نگاهی به مرتاض کرد و دوباره سرش را پایین انداخته و مشغول نوشتن شد.🤔 مرتاض در هم شد اما دوباره ادامه داد. اوراد و اذکاری می خواند که ما نمی فهمیدیم و اداها و اطواری هم در می اورد. مدتی گذشت دوباره علامه سرش را لحظه ای بالا اورده و نظری به چشمان مرتاض انداخت و دوباره مشغول نوشتن شد. مرتاض که آثار ناراحتی در چهره اش موج می زد 😥😵‍💫و عصبی هم شده بود که نتوانسته بود علامه را از زمین بلند کند باز هم ادامه داد و این بار کارهایش بیشتر طول کشید. علامه در مرحله سوم نگاهش را به او دوخت و اندکی طول داد. مرتاض پا شد و وسایل خود را جمع کرد و بیرون رفت.با سراسیمه گی و التهاب.😣😓 برخی از ماها پی اش رفتیم و از وی پرسیدیم چه شد؟ نتوانستی؟ با عصبانیت گفت من تمام نیرو و توان خود را بکار گرفتم تا روح وی را تسخیر کنم و بعد او را از زمین بلند کنم ونهایتا ایشان نگاهی به من کردند و تمام اورادم باطل شد و کارهایم نقش بر آب😰 . به علاوه نفوذ نگاهشان جوری بود که کم مانده بود قبض روح شوم.😱 مثل اینکه کسی گلوی مرا گرفته و کم مانده بود خفه شوم. دفعه ی دوم سعی بیشتری کردم ولی ایشان با یک نگاه کوتاه دوباره کم مانده بود جان مرا بگیرد.😱 دفعه ی سوم نهایت درجه ی تلاشم را و هر چه بلد بودم به کار بردم تا تسخیرش کنم ولی این بار هم جوری نگاه کرد که احساس خفگی و اینکه کسی گلوی مرا می فشرد از دو دفعه ی قبل بیشتر شد😰😨 و این بود که فهمیدم این روح را نمی توان تسخیر کرد و خیلی عظمت دارد. مرتاض که از شکست خوردنش ناراحت بود 🥶و قدرت روحی یکی از پروردگان مکتب امام جعفر صادق و امام زمان علیهما السلام را دیده بود همان شب از قم رفت و تمام برنامه هایش به هم ریخت. ارادت ما هم به علامه ی طباطبایی-علیه الرحمه- بیشتر از قبل شد.😍 https://eitaa.com/joinchat/2067792066Cff78302135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا