eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
186 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
5.3هزار ویدیو
93 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💦⛈💦⛈💦⛈ ♥️عشق_پایدار♥️ صبح تازه از مشرق زمین طلوع کرده بود که این خانواده ی سه نفره بارسفر بستند تا دوباره راهی آینده ای مبهم شوند اما این بار امید وصال عزیزان سفرشان راشیرین میکرد..... اما بازی روزگار بازیها داشت به کار... سفرسه نفرشان باشوروشوقی درون بتول میجوشید, شروع شد اما این زن بیمار ,علاوه براحساس خوش ایندی که از ابتدای سفر داشت,احساسی مبهم از حرکات شوهرش در وجود خود حس میکرد,بتول میدید ازابتدای سفر, شوهرش درفکراست وکمترسخن میگوید ,گاهی به نقطه ای خیره میشد وگاهی نگاهش را از نگاه پرسشگر همسرش میدزدید,گاهی احساس میکرد عزیز,حرفی را در دهان میچرخاند تا بگوید اما بازهم سکوت را بر گفتن ترجیح میداد,دلیل این سکوت رانمیفهمید اما بنا را گذاشت بر استرس ناشی از آینده.... آقاعزیز ذهنش درگیربود,نمیدانست بعدازگذشت پنج سال ,اگر خان وخانزاده ازبرگشتشان بویی ببرند چه برخوردی میکنند وازاین مهم تر چگونه فوت عبدالله را مرگ پدر را پدری که جانش را بر سرازدواج انها داده بود ,به همسربیمارش بگوید……… از ابتدای سفر ,بتول طوری رفتارمیکرد که حالش,روبه بهبود است,مدام با عباس خنده وشوخی میکرد وگاهی با نگاهی لبخندبه سوی اقاعزیز میفرستاد اما هرمی جانکاه از درون تنش شعله ور بود وحالش انچنان که نشان میداد خوب نبود,تبی آتشین وجودش رامیسوزاند ورنگ رخسار زیبایش,راگلگون میکرد. خودش راباعباس این پسرک شیرین سخن سرگرم میکرد,ازوطنش وزیباییهای ابادی,ازمادروخاله های فرزندش,از پدربزرگ مهربان عباس,برایش قصه ها میگفت تا رنج سفر وطول راه,کوتاه شود.میسوخت ومیگفت,میگفت وغرق خاطرات سالیان کودکی وقد کشیدنش میشد...گاهی احساس میکرد در اتاقک خانه پدری بین ماه بی بی وعبدالله نشسته وچای دیشلمه را به لب میبرد...بتول غرق خاطرات شیرین گذشته با همسر وفرزندش طی مسیر میکرد بعدازگذشت دوهفته ازحرکتشان,دوهفته ای که سرشار از سختی وتب ولرز بود برای بتول ودقیقه به دقیقه حالش وخیم تر میشد اما امید به دیدار خانواده اش اورا زنده نگه میداشت ,زمان گرگ ومیش غروب,بتول,دورنمایی ازخانه های آبادی رادید,دودهایی که از مطبخ خانه ها به هوا برمیخواست وکورسونوری که از درز درها به بیرون تراوش میکرد نشانه ی این بود که زندگی در ابادی در جریان است قلب بتول از دیدن سواد ابادی چونان قلب گنجشکی کوچک به تلاطم بودو به شدت میزد,هیجان وجودش راگرفته بود,بوی آشنای وطن,مشامش رامینواخت, هواتاریک شده بودکه این خانواده کوچک به مقصد رسیدند. عباس کوچک با اشاره ی مادرش درخانه ی پدربزرگش رازد,بعدازگذشت لحظاتی صدای زنی بلندشد:جلال تویی مادر؟؟(جلال پسر وسطی کبری بود) در اتاق همراه با نور فانوسی گشوده شد.در تاریک روشن نور فانوس قامت خمیده زنی که رنج روزگار ان را پیر کرده بود پدیدارشد بتول باورنمیکرد این پیرزن قدخمیده ,ماه بی بی ست!! آخرروزگار باتوچه کرده که اینچنین فرتوت شدی؟! ماه بی بی بادیدن دخترش با بیماری عیان در چهره وطفلی در شکم ,بهتش زده بود وکوچکترین حرکتی نمیکرد,انگار زمان ایستاده بود……… بتول با کمک عزیز ارام به زیر امدو خودرابه آغوش مادر انداخت وداغی آغوش دختر,ماه بی بی را ازبهت بیرون کشید,وچشمها بود که میجوشید.....اشک چشم مادر بر صورت دختر میریخت وداغی اشک دختر روی مادر را گرم میکرد. پا به درون اتاق گذاشتند,همه چیز مثل قبل بود اما انگار چیزی ,یاکسی کم بود.فضای خانه دلگیر وساکت بود. ماه بی بی عباس رابه سینه فشرد واز دیدارناگهانی واوضاع زندگی دخترش جویاشد. ولی فکربتول درپی دیدار پدر بود درهمین هنگام در رازدند,دخترک بیچاره به گمان اینک پدرش است بدون توجه به ضعف وتب بدنش از جا پرید ودرراگشود اما پشت درپسرک نوجوانی,بود که چهره اش بی شباهت به عبدالله نبود جلال پسر کبری امده بود تاشب کنار ماه بی بی باشد وبا دیدن خاله وخانواده اش به سرعت به طرف خانه خودشان راهی شد تا این خبر مسرت بخش رابه مادرش بدهد... ادامه دارد واقعیت 🌿🍁🍂🍁🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خــدایـا 🤲 🌷 آنگونه عزیزانم را بنگر 💫که احساس کنند 🌷خوشبخت ترین کائناتند 💫دل هاشان را سرشاراز آرامش 🌷و خانه هاشان را 💫گرمای محبت خدایی ات ببخش 🌷شبتون بخیر و پر از آرامش الهی 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
:قاطعیت و مقابله به مثل در برابر دشمنان: 🔹اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم ✨﷽‌✨ الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ ۚ فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ {۱۹۴} # ترجمه: (جنگ نکردن شما در) ماههای حرام در برابر(جنگ نکردن دشمنان در) ماههای حرام است(و باید حرمت ماههای حرام نگه داشته شود و اگر از سوی دشمنان) در حرمت(شکنی ماههای حرام سعی بشود باید شما هم مقابله به مثل کنید زیرا) قصاص جایز است پس هر کس به شما تجاوز کرد با او مقابله به مثل کنید ولی از خدا بترسید(و حتی در میدان جنگ نیز تقوا پیشه کنید) و بدانید که قطعاً خداوند با اهل تقواست. /صفحه ۳۰ /آیه ۱۹۴ ؛ مدینه 🔹طرح قرآن کریم(موضوع و مفاهیم)
4_270538606995571405.mp3
1.22M
{اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَالذَّابِّینَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی‌قَضَاءِ حَوَائِجِهِ}🤲 ❇️ تجدید عهد روزانه با امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) هرروز بعد از نماز صبح✨ 🎧 با‌‌صدای‌دلنشین‌:‌استاد فرهمند 🍃أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⬅️ باور محدود همان افکار تکراری است که باعث می شود تو به خواسته ات نرسی، به عبارتی خواسته ات را جذب نکنی. ⬅️ باورهای منفی سبب بوجد آمدن افکار منفی می شوند ⬅️ افکار منفی سبب بوجود آمدن احساس منفی می گردند. ⬅️ احساس منفی سبب بوجود آمدن ارتعاش منفی می شود که همه این ها سبب می شود شما به خواسته های خود نرسید، پس تمام تلاشت رو بکن تا افکار محدود کننده رو از بین ببری.
11.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀سرنوشت شهید علم الهدی ودوستانش تا شهید شدن بی‌رحمانه در هویزه 😔😭 گرامی🌹
🥀وصیتنامه شهید علم الهدی 🌷 🥀من در سنگر هستم در این خانه محقر .در این خانه فریاد وسکوت ، فریاد عشق وسکوت در این سرد وگرم ، سردی زمستان وگرمی خون 🥀امشب پاس دارم ساعت۱:۳۹چه شب باشکوهی !چه شب باشکوهی! من به یاد انس علی ابن ابیطالب با تاریکی شب وتنهایی او می‌افتم. او با این آسمان پر ستاره سخن می‌گفت. سر در چاه نخلستان می‌کرد ومیگریست. این خانه کوچک است .این سنگر .این گودی در دل زمین .این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است.خدایا این خانه کوچک را برای من مبارک گردان 🌷 🥀در این چند روز با خاک انس گرفته ام .بوی خاک گرفته ام .حال میفهمم که علیه السلام چگونه میفرماید؟ سجده های نماز حرکت اول خم شدن روی مهر این معنا را می‌دهد که خاک بوده ایم وحرکت دوم این معنا را می‌دهد که از خاک برخاسته ایم متولد شدیم وحرکت سوم رفتن دوباره به خاک به این معناست که دوباره زنده می‌شویم حیات قیامت🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا