🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 سه شنبه
🔸 ۱۰ بهمن / دلو ۱۴۰۲
🔸 ۱۸ رجب ۱۴۴۵
🔸 ۳۰ ژانویه ۲۰۲۴
🌗 امروز قمر در «برج سنبله» است.
✔️ برای امور زیر خوب است:
امور مشارکت
امور تجاری
امور زراعی
بنایی و ساخت و ساز
خرید مغازه، باغ، منزل
ارسال کالا
نوشتن سند و قباله و قرارداد
⛔️ ممنوعات
امور ازدواجی
👶 زایمان
خوب است.
🚙 مسافرت
خوب است.
💑 انعقاد نطفه
شهادت در راه خدا نصیب چنین فرزندی گردد. انشاءالله
💇 اصلاح سر و صورت
باعث غم میشود.
🩸حجامت، خون دادن، فصد و زالو انداختن
باعث مشکلات مغزی میشود.
✂️ ناخن گرفتن
روز مناسبی نیست. باید بر هلاکت خود بترسد.
👕 بریدن پارچه
روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید.
به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد.
خرید لباس اشکال ندارد.
کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند.
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب سه شنبه) دیده شود، تعبیرش در آیه ۱۸ سوره مبارکه "کهف" است.
﴿﷽ و تحسبهم ایقاظا و هم رقود﴾
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که چیزی از دوست یا دشمن خواب بیننده، به وی برسد.
چیزی همانند آن قیاس گردد.
📿 وقت استخاره
از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تاعشای آخر (وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز سه شنبه
یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۹۰۳ مرتبه «یا قابض» که موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
#انتشار_حداکثری_با_شما
https://20l.ir/MzMsO
https://20l.ir/bMokP
#قسمت_چهـــل و دوم
♥️عــشــــق پـــــایــــدار♥️
دردی سخت وجانکاه بود اما وقتی به این فکر میکردم که قرار است موجود شیرینی را ببینم حلاوتی در جانم میافتاد بالاخره وقت اذان صبح دخترم پا به روی این کره ی خاکی گذاشت ,موجودی زیبا وشکننده,صورتی که مثل خودم بودم وشباهت ظاهریش به مادر عیان بود.
اسمش را معصومه گذاشتم,چون هم پاک ومعصوم بود وهم از قدمش, مجاور حرم بی بی شده بودم.
معصومه خوش قدم بوددوروز بعدازتولد معصومه امام خمینی به وطن برگشت ودوازده روز بعد انقلاب پیروز شد.....
انگار دنیا داشت روی دیگرش را نشانم میداد واینبار بع هرطرف مینگریدم,جشن بود وشادی ...
ازخوشحالی درپوست خود نمیگنجیدیم,واقعا به معنای واقعی در زمستان ,بهار امده بود...
زندگی روی خوشش را نشانم داده بود,انچه درخواب میدیدم ,درواقعیت محقق شده بود.....
معصومه ی کوچک هرروز زیبا وزیباتر میشد ,دعا میکردم سرنوشتش هم به زیبایی صورتش باشد...
وواقعا ازبرکت وجود معصومه ی کوچکم بود که عشقهای خفته بیدار شد....
واینبار روزگار عاشقانه تر میچرخید.....
معصومه خوشحال روزنامه را به مادرنشون داد..
ماماااان ریاضی تهران قبول شدم
زینب,معصومه رادرآغوش فشرد وگفت لیاقتش راداشتی دخترم,ان شاالله تمام تلاشت رابرای خدمت به جامعه بکنی وموفق وپیروز باشی.
(ازاینجای داستان ,قصه از زبان معصومه,میباشد)
تلفن زنگ زد,بدووو گوشی رابرداشتم ,فک میکردم ریحانه,دوستم باشه ,
_:الو
……:الو سلام معصومه خانم گل وگلاب ,میدونم که شیری نه روباه,فقط بگو چه رشته ای قبول شدی؟
گفتم:زن دایی,ریاضی,تهران
زن دایی زهرا یک افرین محکمی گفت وامرفرمود گوشی رابدهم به مامانم.
خداحافظی کردم وگوشی رادادم دست مامان...
ودو دوست قدیمی مشغول گپ وگفت شدند.....
با دایی عباس راهی تهران شدیم,کارای ثبت نام وخوابگاه و...را یک نفس انجام دادیم .
دایی از جاگیرشدن من مطمئن شد,راهی قم شد وسفارش کرد هروقت خواستم بیایم یه زنگ بزنم تاخودش یا محمد بیاد دنبالم.. ..
سه تا پسر دایی خیلی خوب با حجب وحیاوسربزیر بودندو من, مثل برادر نداشته دوستشون داشتم.
درس ودانشگاه خوب پیش میرفت ,گاهی من میرفتم قم پیش مامان وگاهی مامان میومد به دیدنم,
مادرم بعد از شهادت پدربزرگم اقاعزیز که در اخرین روزهای جنگ تحمیلی به شهادت رسید,تنهای تنها زندگی راچرخاند,یه جورزن خودساخته وهنرمندی بود ازخیاطی گرفته تا طراحی روی پارچه وحتی سرودن شعرو...ازهرانگشتش یک هنرمیبارید ,به من هم ازاینهمه هنر نقاشیش رسیده بود.
به نقاشی چهره ی افراد علاقه ی خاصی داشتم اما هیچ وقت به طور حرفه ای دنبالش نرفتم،همیشه برای دل خودم طراحی میکردم اما طرحهایی که میکشیدم انقدر جان دار بود که خودم هم از دیدنشان حظ میکردم وهمین طراحها اخرش کار دستم داد...
ادامه دارد.....
#براساس واقعیت
▪کُپی برداری بدون ذکر نام نویسنده حَرام اَست▪
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
#قسمت_چهــــل_وسوم
♥️عــــشـــق پـــــایــــدار♥️
سال سوم دانشگاه بودم,امروز قراربود سرکلاس یه استاد جدید بیاد,ترم بالاییهاخیلی ازسختگیریش تعریف میکردن,
ناخوداگاه ازش میترسیدم...
بعداز دقایقی انتظار کشنده
بالاخره اقا تشریفشون را آوردند... خیره شدم بهش پلک نمیزدم اخه تصورات من کجا واین اقا کجا!!!!
وای خدای من اینکه خیلی جوون بود ,چقدم خوشتیپ وخوش پوش..
استاد بدون توجه به دانشجوها پشت میزش جاگیر شد وبی معطلی گفت:
بهروز خانزاده هستم,سرکلاس من از مزه پرونی ,بی نظمی,غیبت و.... خبری نیست.
حالا یکی ,یکی خودتون رامعرفی کنید..
بچه ها خودشون رامعرفی کردندتانوبت من شد,معصومه کریمی هستم.وچون تنها چادری کلاس بودم ,سرم راکه بلند کردم با لبخندی که فک کنم به چهره ی جدیش نمیومد مواجه شدم.
همیشه گوشه ی کلاس بغل دیوار جای من بود,با دخترای کلاس خیلی نمیجوشیدم چون از پوشش وحرکات سبک سرانه خوشم نمیومد.آهسته میومدم وآهسته میرفتم،یه جورایی همه فکر میکردند تافته جدا بافته ام واین روز اول جلسه ای که با خانزاده داشتیم شد شروع یک ماجرایی شیرین..
یک روز از خواب پاشدم,دیدم برف همه جا راگرفته,تواین سرمای شدید,فقط اغوش گرم پتو میچسپید ,ولی امروز روز غیبت نبود چون بااستادخانزاده داشتیم ,اگه نمیرفتم تا دماراز روزگارمون نمیکشید ول کن نبود.
رفتم دانشگاه یه ده دقیقه ای رودیر رسیدم ,خدا خدا میکردم استاد سرکلاس نرفته باشه..
بدو تو راهرو میرفتم که خوردم به جلوییم اگر نگرفته بودم نقش زمین میشدم,همونطورکه سرم پایین بود(اخه همیشه زمین رامیدیدم عادت نداشتم به طرف روبه روم خصوصا اگرمرد بود نگاه کنم)گفتم :بببخشید به خداعجله داشتم,تقصیر خانزاده است ,اگردیدیدش بگین خسارت راپرداخت کنن...
حرکت کردم که برم,ازپشت سرم داد زد,صبر کن ببینم,خسارت راازکدوم خانزاده بگیرم؟!
وای چقد صداش اشنا بود ,برگشتم نگاه کردم ,واییییی بلا به دور این که خوده استاد خانزاده بود,یعنی بدشانسی تا این حد؟؟
ازخجالت اب شدم وخودم رابدو به کلاس,رسوندم,اه نصف کلاس خالی بود ,مثل اینکه خیلیا رختخواب گرم رابه خانزاده ترجیح داده بودن,جای منم گرفته بودن نامردا..
اخرین ردیف خالی که کسی توردیف نبود نشستم.
به به وقتی کسی نباشه چقدددد ادم راحته هاااا
استاد وارد کلاس شد,همینطور که زیرچشمی بچه هارا نگاه میکرد وجواب سلام میداد,چشمش به من افتاد که تک وتنها وغریبانه اون عقب نشسته بودم,یه جوری گوشه ی لبش بالا پرید اما جلو خنده اش را گرفت,یه جورایی حس میکردم نقشه ای تو سرش داره....
ادامه دارد...
#براساس واقعیت
▪کُپی برداری بدون نام نویسنده حَرام اَست▪
💦⛈💦⛈💦⛈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#باطن_برزخی
آیت الله حسن زاده آملی رحمت الله علیه
#بهترین_سرآغاز
#موضوع؛ اولویت بندی در انفاق و بخشش:
🔹اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
#آیه۲۱۵
✨﷽✨
يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ ۖ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ ۗ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ {۲۱۵}
#ترجمه؛
(ای پیامبر) از تو می پرسند که چه چیز انفاق کنند (در جواب آنها) بگو: هر آنچه انفاق میکنند باید(اولاً از لحاظ کیفیت) چیز خوبی باشد(مفید حال مردم باشد، ثانیاً از لحاظ اولویت به ترتیب) برای پدر و مادر(و پدربزرگها و مادربزرگها) و سپس بستگان نزدیک و بعد یتیمان و نیازمندان فقیر و در راه ماندگان باشد و بدانید هر کار خیری انجام دهید خداوند به آن(انفاقها) آگاه است.
#جزء2
#سوره_بقره /صفحه ۳۳ /آیه ۲۱۵
#نزول؛ مدینه
🔹طرح#آیه_به_آیه قرآن کریم(موضوع و مفاهیم)
✍️ #پاسخ_به_شبهات
2️⃣1️⃣1️⃣ کجای قرآن گفته نماز را عربی بخوانید؟ چرا ما نباید به زبان فارسی خودمان که ایران باستان با آن عبادت میکردند عبادت نکنیم؟
🔶 اول: کجای قرآن آمده نماز ۲ رکعت است یا ۴ رکعت، که انتظار دارید آمده باشد عربی بخوانید؟!
🔻 همان طور که خیلی چیزها به صورت کلی در قرآن آمده است ولی تفسیر و تبیین و توضیحات و جزئیات آن نیامده است.
🔻چون قرآن کلیات را بیان فرموده است و جزئیات و تبیین آن را واگذار کرده به مفسران آن یعنی پیامبر و اهل بیت علیهم السلام.
🔷 دوم: هر چیزی که بخواهد در طول تاریخ استوار بماند و دستخوش تغییرات نشود باید دارای ملاک و معیار غیرقابل تغییر باشد مثل وسایل اندازهگیری متر، سانتیمتر، میلیمتر، وزن، کیلوگرم،گرم و ... کسی که برای اولین بار اینها را ملاک اندازهگیری قرار داده است یک سری قوانین و معیار برایشان قرار داده است که طبق آن تا به امروز عمل میکنند اگر هر کسی معیار و ملاک خودش را برای اندازهگیری قرار میداد این وسایل اندازهگیری از بین میرفتند.
🔻 اگر خداوند هم برای نماز ملاک و معیاری قرار نمیداد و هر کسی با زبان و ملاک خودش آن را انجام میداد اثری از نماز باقی نمیماند. و هر کسی هر عملی که خودش دوست داشت انجام میداد و آن را نماز میدانست.
🔶 سوم: دلیل دیگر اینکه خدا با قرار دادن یک زبان برای...
🖇 لینک ادامه مطلب👇:
http://alirezaazarpeykan.blogfa.com/post/50