eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
174 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
6.5هزار ویدیو
103 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
964.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در حوادث پیش رو، از رهبری جدا نشوید
📚 برخورد شیء پاک با نجس احتمالی 💠 سؤال: اگر بدانیم که مثلا یکی از چند لباسی که داریم، نجس است و ندانیم کدامیک از آنهاست؛ آیا برخورد شیء پاک مرطوب با یکی از این لباس ها موجب نجاست آن می شود؟ ✅ جواب: موجب نجس شدن آن شیء نمی شود. 🆔 @leader_ahkam
😓کم رویی و خجالت در غسل😓 سوال: 🚦 آیا مواردی مثل خجالت، مهمان بودن در جایی، تنبلی یا ... مجوز تیمم بدل از غسل یا وضو می شود؟ پاسخ: 📝همه مراجع: موارد مزبور مجوز تیمم نیست. اگر به وظیفه اش عمل نکرد و درتنگی وقت تیمم کرد، معصیت کرده، ولی عبادتش صحیح است. --------------- منبع: امام خمینی، استفتائات، ج 1، تیمم، س 236؛ خامنه ای، اجوبه الاستفتائات، س 215؛ فاضل، جامع المسائل، ج 2، م 173؛ بهجت، استفتائات، ج 1، ص 315؛ شبیری، پایگاه اطلاع رسانی، استفتائات، س 163؛ مکارم، پایگاه اطلاع رسانی www.makarem.ir؛ صافی، پاسخ کوتاه به 570 پرسش و پاسخ از احکام، س 50؛ سیستانی، نوری و وحید، دفتر. ⭕️♻️⭕️♻️⭕️ www.askahkam.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه زن خوش اخلاقی حکایت خودشو برایم تعریف کرد که از کسی چنین چیزی نشنیده بودم ... او گفت : 🏡 من در خانه ام همه اتاقهای منزلم را اسم گذاری کرده ام. 🛋 اتاق نشیمن را اتاق تهلیل نامیده ام و هر گاه وارد آن میشوم *لااله الاالله* می گویم. 👨🏻‍🍳آشپزخانه ام اتاق استغفار است *استغفرالله ربی واتوب الیه* وارد آن که میشوم ذکر استغفار را می گویم. 🍽اتاقی که مخصوص پذیرایی از مهمان هاست را اتاق صلوات نامیده ام. *اللهم صل علی الله محمد آل محمد* 👨🏻‍🍳 در آشپزخانه که کار می کنم و غذا می پزم، استغفار می گویم. *لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم. 👬و اتاق بچه‌ها را که تمیز می کنم تسبیحات را با خود زمزمه می کنم. *سبحان الله،الحمدالله،لا اله الا الله و الله اکبر* 🌳هنگام آب دادن به درخت و گلدانها تکبیر را تکرار میکنم. *الله اکبر،الله،اکبر،الله اکبر* و خلاصه در هر اتاق و مکان تا کارم در آنجا تمام بشود، ذکری که نامش را بر آنجا گذاشته ام،می خوانم تا زبانم از ذکر غافل نباشد. 💖 این شیوه کارم، لذت بخش است و قلبم مطمئن است و برکت به خانه ام می آید. گفتم *ماشاءالله* از این فکر جالب شما واقعا خوشم آمد، به شما هم می گویم تا لذت ببرید ...❣اگه برای گروهها و دوستانمان بفرستیم و ازش استفاده کنن، *صدقه ی جاریه برامون حساب میشه*
آیت الله جوادی آملی: «يكی از بهترين راه های رعايت تقوا آن است كه هر كاری را با نام خدا شروع كنيم، قهراً هيچ حرامی را مرتكب نخواهيم شد،چون حرام را نمی‌شود با نام خدا شروع كرد.» @sabraqeshm
1.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهار ذکر طلایی برای رفع گرفتاری ها ( استاد عالی ) @sabraqeshm
102.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠فیلم کامل برنامه زندگی پس از زندگی قسمت ٢٢، سیزدهم فروردین ١۴٠٣ برخی عناوین این قسمت 🔻آش پیش پا ماجرای استقبال اموات از تجربه‌گر به هنگام ورود به قبرستان 🔻حق و الناس غیبت و تحقیر کردن چه جایگاهی را برای تجربه گر در برزخ بوجود آورد 🔻جایگاه من تجربه‌گری که به جایگاه دوستان و خانواده اش در برزخ آگاه شد 🔻خصلت های همراه خصلت هایی که بعد از مرگ نیز با روحمان همراه اند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختر خانم هایی که عکس هاشون میذارن پروفایل شون یا داخل فضای مجازی...
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
#رمان.جانَم.میرَوَد #قسمت.شصت.وشش مریم با دیدن شهاب در منطقه ممنوعه با شتاب به طرفش رفت سارا ونرجس
.جانَم.میرَوَد .شصت.وهفت بعد نماز و شام همه برای شرکت در رزمایش آماده شدند.... چون هوا سرد بود همه با خود پتو برده بودند سرو صدای دخترا تمام محل رزمایش را فرا گرفت... با شروع رزمایش و صحبت های مجری همه ساکت شده اند رزمایش بسیار عالی بود وتوانست اشک همه را دربیاورد بعد رزمایش شهاب به دانش آموزان تا یک ساعت اجازه داد که در محوطه باشند تا بعد همه به خوابگاه بروند... شهاب توی اتاق دراز کشیده بود که محسن کنارش نشست _چته؟ _هیچی خسته ام _راستی فک نکن ندونستم برا چی رفتی عکس گرفتی _خب بهت گفتم برا.... _قضیه شناسایی نبود دختره ازت خواست عکس بگیری نه ؟ شهاب تا خواست انکار کنه محسن انگشتش را به علامت تهدید جلویش تکان داد _انکار نکن شهاب سرش را تکان داد _آره اون ازم خواست محسن لبخندی زد _خبریه شهاب؟؟چفیه با ارزشتو میدی بهش.به خاطرش میری وسط میدون مین... شهاب نگذاشت محسن ادامه بدهد _اِ درست نیست پشت سر دختر از این حرفا گفته بشه _ما که چیزی نگفتیم فقط گفتیم اینقدر با خودت درگیر نباش آسون بگیر شهاب نگاهش را به جای دیگری سوق داد خودش هم متوجه کلافه ایش شده بود وقتی مهیا را با چادر دید برا چند لحظه به اوخیره شده بود و چقدر عذاب وجدان واحساس گناه می کرد به خاطر این کارش.... مهیا ومریم در محوطه نشسته بودند که چندتا دانش آموز دور ور شان ایستاده بودند باهم در حال گپ زدن بودند... دانش آموزا وقتی دیدن مهیا با آن ها شوخی می کرد و می خندید بیشتر جذبش شدند یکی از دانش آموزا از مهیا پرسید _ازواج کردید مهیا جون مهیا ادای گریه گردن را درآورد _نه آخه کو شوهر مریم با خنده محکم بر سر مهیا زد _خجالت بکش رو به دخترا گفت _جدی نگیرید حرفاشو، خل شده یکی از وسط پرید و گفت _پس ما فکر کردیم اون برادر بسیجیه شوهرته مهیا با تعجب به مریم نگاه کرد _وی مریم شوهر پیدا کردم مهیا چادرش را بر سرش کشید و شروع به خندیدن کرد _عزیزم کدوم برادر منظورت دختره اطرافش را نگاه نکرد _آها اون اونی که بیسیم دستشه مریم و مهیا همزمان به شهابی که بیسیم به دست بود نگاه کردند... مریم شروع کرد به خندیدن مهیا نمی دانست که چرا گونه هایش سرخ شده بود ولی خودش را کنترل کرد _واه بلا به دور ختر زبونتو گاز بگیر مریم که از خنده اشکش درآمده بود روبه مهیا گفت _دلتم بخواد داداشم به این خوبی دخترا با کنجکاوی پرسیدند _اِ خانم این داداشته؟ _آره عزیزم حالا چرا فکر کردید داداشم شوهر این خلوچله مهیا ضربه ای به پهلوی مریم زد یکی از دخترا که ظاهر خوبی نداشت وآدامسی در دهانش بود و تند تند آن را می جوید گفت _من از صبح زیر نظرش گرفتم خیلی حواسش به شوما بود مهیا با حرفش گر گرفت... اما با لحن شوخی سبیل های فرضیش را تاباند _چی گفتی شوما آبجی؟؟ ناموس منو زیر نظر داشتی با این کار مهیا همه دختر ها با صدای بلند شروع به خندیدن کردند مریم اشک هایش را پاک کرد _بمیری دختر اشکمو دراوردی شهاب به دخترها اخمی کرد _لطفا آروم خانم ها مهیا سرش را پایین انداخت مریم زیر گوشش با لحن شیطونی زمزمه مرد _از کی داداش من ناموس شما شده بود مهیا لبش را گاز گرفت و سرش را پایین انداخت _شوخی بود مریم خندید _بله بله درست میگی مهیا از جایش بلند شد _من برم به مامانم زنگ بزنم _باشه گلم * از.لاڪ.جیـغ.تـا.خـــدا * .دارد...