📚 نرسیدن به رکوع امام جماعت
💠 سؤال: اگر مأموم، تکبیرة الاحرام را بگوید ولی به رکوع امام جماعت نرسد، حکم نماز جماعت او چیست؟
✅ جواب: بهتر است که نیت فرادا کند و نیز می تواند در همان حالت ایستاده صبر کند و در رکعت بعد بدون تکبیرة الاحرام جدید، به جماعت ملحق شود مشروط به اینکه زمان زیادی فاصله نشود.
#احکام_نماز
#نماز_جماعت
#احکام_جماعت
🆔 @leader_ahkam
31.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسِ خوب حضور
حجت الاسلام👇
#ماندگاری🎙
#امام_زمان
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اثر لقمه حرام بر روی زندگی انسان
🏴مقام حضرت ابوطالب علیه السلام
حضرت امام #باقر علیه السلام
▫️إنَّ إِيمَانَ أَبِي طَالِبٍ لَوْ وُضِعَ فِي كِفَّةِ مِيزَانٍ وَ إِيمَانُ هَذَا الْخَلْقِ فِي كِفَّةِ مِيزَانٍ لَرَجَحَ إِيمَانُ أَبِي طَالِبٍ عَلَى إِيمَانِهِم
▪️ اگر #ایمان #ابوطالب در یک کفّۀ ترازو و ایمان این مردم در کفّۀ دیگر قرار داده شود، ایمان ابوطالب بر ایمان آنها برتری خواهد یافت.
📚«بحار الانوار» ج۳۸، ص۱۱۲
داستان اخلاقی ناب و آموزنده
قاضی باهوش
دو پیرمرد که یکی از آنها قد بلند و قوی هیکل و دیگری قد خمیده و ناتوان بود و بر عصای خود تکیه داده بود،
نزد قاضی به شکایت از یکدیگر آمدند.
اولی گفت:
به مقدار ١٠ قطعه طلا به این شخص قرض دادم تا در وقت امکان به من برگرداند
و اکنون توانایی ادا کردن بدهکاریش را دارد ولی تاخیر میاندازد و اینک میگوید گمان میکنم طلب تو را دادهام. حضرت قاضی!
از شما تقاضا دارم وی را سوگند بده که آیا بدهکاری خودش را داده است، یا خیر.
چنانچه قسم یاد کرد که من دیگر حرفی ندارم.
دومی گفت:
من اقرار میکنم که قطعه طلا از وی قرض نمودهام ولی بدهکاری را ادا کردم
و برای قسم یاد کردن،
آماده هستم.
قاضی:
دست راست خود را بلند کن و قسم یاد کن.
پیرمرد:
یک دست که سهل است،
هر دو دست را بلند میکنم.
سپس عصا را به مرد مدعی داد و هر دو دستش را بلند کرد و گفت:
به خدا قسم که من قطعات طلا را به این شخص دادم و اگر بار دیگر از من مطالبه کند،
از روی فراموشکاری
و نا آگاهی است.
قاضی به طلبکار گفت:
اکنون چه میگویی؟
او در جواب گفت:
من میدانم که این شخص قسم دروغ یاد نمیکند،
شاید من فراموش کرده باشم،
امیدوارم حقیقت آشکار شود
قاضی به آن دو نفر اجازه مرخصی داد،
پیرمرد عصای خود را از دیگری گرفت.
در این موقع قاضی به فکر فرو رفت و بیدرنگ هر دوی آنها را صدا زد.
قاضی عصا را گرفت و با کنجکاوی دیواره آن را نگاه کرد و دیوارهاش را تراشید،
ناگاه دید که ده قطعه طلا در میان عصا جاسازی شده است.
یعنی طلا در عصا قرار داده بود و بطور موقت تحویل طلب کار داده
به طلبکار گفت:
بدهکار وقتی که عصا را به دست تو داد،
حیله کرد که قسم دروغ نخورد
ولی من از او زیرکتر بودم.
اما نتیجهی اخلاقی این داستان بهتر است حدیثی از پیامبر اسلام (ص) نقل کنم
المؤمنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ
پيامبر خدا صلى الله عليه
و آله : می فرماید:
مؤمن،
زيرك و با هوش و هشيار است.