eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
174 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
6.5هزار ویدیو
103 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تعجیل کن بخاطر صدها هزار چشم ای پاسخِ گرامیِ اَمَّنْ یُجیبْ ها..
. ذکر ساعت آخر روز جمعه، ٧ مرتبه👇 «اللهمَّ صلِّ علی محمّدٍ و آلِ محمّدٍ ، وَ أدْفَعْ عَنَّا البَلاءَ المُبْرَمَ مِن السَّماءِ ، إنَّكَ عَلى کُلِّ شَئٍ قَدِیر»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥داستان جالب معجزه شهید رستگار برای مادرشان کلیپ زیبای «داستان معجزه شهدا» با سخنرانی استاد رائفی پور تقدیم نگاهتان @Parvaanehaayevesaal 🌸🍃
24.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم┋ 🔺ماه رجب پیشنهاد میشود در خلوت نگاه کنید! ببینید چه خدایی داریم 🔹️الهی خیر کثیر به این روحانی جوان بده که روایت خاستگاری خدا از بنده شو اینطور ، با زبان ساده بیان میکنه که اگر دل انسان از سنگ باشه، آرام میگیرد استغفرالله ربی و اتوب الیه 😭 اللهی العفو 😭
15.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💡 الهی به علی اصغر عجل لولیک الفرج 🔰 کلیپ بسیار زیبا برای مایی که... 🌹هم می خواهیم برای فرج خیلی موثرتر‌ دعا کنیم، 🌹هم می خواهیم رزمندگان اسلام و جبهه مقاومت و مظلومان فلسطینی رو خیلی جدی تر دعا کمک کنیم، 🌹هم می خواهیم عزیزانی که بسیار دوست داشتیم و به رحمت خدا رفتن رو شدیداً راضی کنیم، 🌹هم می خواهیم بیشترین سنگینی در کفه ترازوی اعمالمون ایجاد بشه، 🌹 هم می خواهیم در یک ثواب بسیار بزرگ امام زمان را شریک کنیم و اصلا همه ثواب را هدیه ایشان و اولیای الهی و شهدا کنیم 🌹 و هم‌ می خواهیم طلب شهادتمون از خدا به نتیجه برسه...
4.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌این آقا رو همه باید بشناسیم و الّا ضرر خواهیم کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💦⛈💦⛈💦⛈ ♥️عشق پایدار♥️ با شور وشوقی زیاد به خانه رسیدم,از فکر به مستانه وعکس العملش زمانی که روسری را باز میکند ,لبخندی روی صورتم نشسته بود,مادرم که از,لبخند من ,صورت اونم میخندید اومد جلو چادرم را که از سرم درمیاوردم با دستای مهربونش گرفت وگفت:چی شده مریم جان؟چه خبرا؟همچی سر ذوقی.... بدون لحظه ای تنفس همه چی را برای مادرم تعریف کردم... همینطور که استکان کمرباریک چای را از سماور,پرمیکردم گفتم:مادر به نظرتون چی میشه؟ مامان لبخندی,زد وگفت:کارت خیلی زیبا بود وحرکتت تحسین برانگیزه من مطمینم نتیجه های خوبی درپی دارد.. باید این را یاداوری کنم که چون من تنها فرزند خانواده سه نفرمان بودم ,پدرومادرم مثل یه دوست بامن برخورد میکردند واین عادت هر روزه من بود که هر,اتفاقی هرچند کوچک برام میافتاد برای,انها باز گو میکردم واونها هم همینطور عمل میکردند ودر,حقیقت هیچ راز مگویی بین ما نبود ومن بارها وبارها خدا راشکر کردم بابت این موهبت وبابت داشتن اینچنین خانواده ی مهربان وصمیمی.. روز بعد زودتر از,همیشه به خیاط خانه رفتم وهرلحظه منتظر,امدن مستانه بودم..یه حس,خاص داشتم,انگار قرار بود اتفاقی بیافته ومن غافل از,این حس که ازضممیر ناخوداگاهم نشات میگرفت ,همچنان چشمم به در بود تا اینکه ساعتهای ۹صبح بود که مستانه با روسری کادویی برسرش به زیبایی ماه شب چهارده وارد خیاط خانه شد. با دیدنش سریع از جا بلند شدم وبه طرفش رفتم ومحکم در اغوش گرفتمش وگفتم:دیدی زیبایی در پوشیدگیست ...نگاه کن بااین روسری مثل فرشته ها شدی.. مستانه محکم تر مرافشار داددرحالیکه از گونه هام بوسه میگرفت گفت: واقعیت 🌿🍁🍂🍁🌿