برای حضرت مادر نوشتن آسان نیست
کسی به منزلت او شریف و انسان نیست
شکوهمندی ایثار او اهوراییست
مرام او مگر از جنس مهر یزدان نیست؟!
خدا به حرمت او حرمت جهان دارد
طراوتی به جهان بی حضور باران نیست
بهشت ؛گشته بهشت ؛ زیر پای مادری اش
قدم اگر نزند ؛خاک؛ کوی رضوان نیست
لبش پیاله؛ کلامش میِ چهل ساله
بنوش آب حیات از لبش کم از «آن» نیست
خدا به سجده نشینان عرش می نازد
کسی به عزت مادر عزیز جانان نیست
اگر که ابر دعایش به آسمان نزند
زمین بلرزد از آن که تنِ جهان جان نیست
مقام حضرت مادر تجلی عشق است
بدون عشق جهان را سری به سامان نیست
#اکرم_نورانی
تقدیم به مادر هستی
السلام علیک یا فاطمه الزهرا
انّی خَلَقْتُ باد و خاک و آتش و آب؛ خورشید را از جنس چشمان تو بی تاب
با سیب و یاس و عطر یاسین ها کشیدم
طرح بدیعت را به بومِ سبز محراب
والتّینِ والزّیتونی و والطّورِ سینین؛باغِ انارت لب به لب یاقوتِ آمین
تفسیرِ انزلنا تویی فی لیلة القدر؛ای مصحفِ تطهیر در آیاتِ احزاب
باب صراط المستقیمِ کائناتی؛مشکات نوری...هل اتایی ...مرسلاتی...
دست توسل میزند مولودِ کعبه؛برریشه های چادرت بانوی مهتاب!
وصفت نمی گُنجد به ادراک قلم ها؛انسیة الحورائی و ناموسِ عُلْیا
زیباترین تصویر خلقت هستی ای ماه!! عکس تو را برکهکشانها می کنم قاب
والعصر... بی تو زندگی خُسراً مُبین است؛حتی بهشتِ بی شما بیتُ الحَزین است...
دارد صفا از چشمهایت جَنّةُ العشق؛از سلسبیلِ اشک تو فردوس شاداب...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#اکــرم_نورانی
🇮🇷@sabzpoushan
السلام علیک یا امیرالمومنین 🙏
هوای شهر مدینه چه کفر آلود است
خلیل خانه نشین و خلیفه نمرود است
سپاه ابرهه آمد به سمت کعبه کنون
لهیب آتش جهل سقیفه مشهود است
شکست کاسه ی صبر زمان و طاقت ریخت
شکست بغض گلو؛ راه گریه مسدود است
کجاست بازوی خیبر گشای حیدری ات؟؟!
برای خانه نشینی امیر من! زود است
چقدر خاطره دارد از آفتاب این در
دری که خادم آن جبرئیل مسعود است
دری که شعله نشین است و زائرش خورشید
دری که حاصل عمرش چکامه ی دود است
همیشه تا همه جا می وزد نسیم ظهور
و یاس نقطه ی عطف قیام موعود است
#اکرم_نورانی
🇮🇷@sabzpoushan
باز هم این روزها دل ناشکیبی می کند
تا مدینه می رود اما غریبی می کند
آسمان بارانی و چشم زمین لبریز اشک
مثل تو قبر غریبت هم نجیبی می کند
گندمی از مِهر تو در خاطر این شهر نیست
کفتر دل باز حس بی نصیبی می کند
من نمی دانم چرا هرروز مردی آشنا
درهوای خانه ی خود هم غریبی می کند
جایتان خالی چه کدبانوی خوبی زینبت
بیش از سنّش چه رفتار عجیبی می کند
درمیان چادرِ خاکی چه افلاکی شدست
اشک ریزان یا حبیبی یا حبیبی می کند
#اکــرم_نورانی
یا_فاطمه_س
وزید یاس و هوای غزل معطر شد
بهار حادثه پوشید و عشق پرپر شد
شکست تُنگِ بلورینِ چشم های نبی
و خوابِ نازِ ستاره چه زود لب پر شد
قیامتی که به پا شد میانِ کوچه ی اشک
فرشته ها همه دیدند، روزِ محشر شد
به ردِ خونِ چکیده ز جای بوسه ی میخ
بهشتِ گمشده قبرِ غریبِ کوثر شد
مدینه پر شده از عطرِ یاسِ تفتیده
و فاطمه که در آتش خلیلِ دیگر شد
شبیه ماه که افتاده در لهیبِ محاق
شقایقی که به خونِ جگر شناور شد
کجاست فوجِ ابابیل، کعبه در خطر است
سپاهِ ابرهه آمد؛ مدینه خیبر شد
و دست های علی بسته بود وقتی که
میانِ کوچه غریبانه عشق ؛؛پرپر شد
وکاش چادرِ خاکی نبود ارثیه ات
همان که آینه ی دق برای حیدر شد
خمید قامتِ صبر و شکست هیبتِ کوه
شبی که سنگِ صبور علی پیمبر شد
هنوز چشمِ علی مانده روی سینه ی در
که تا همیشه غمت روی آن مصوّر شد
اللهم صل علے فاطمة واَبیها و بَعلُها وبَنیهآ وَالسّر الْمُسْتَوْدَع فیها بِعَدَدِما اَحاطَ بهِ عِلْمُڪْ
#اکــرم_نورانی
چو کوه بی تو خمیدم چو آه فرسودم
به غیر سایه ی مهرت دمی نیاسودم
جهان اگر چه بریزد به کام مهجورم
بدون چشم تو اما غریب و محدودم
خراب و شعله نشینم به معبد مویت
به جز دو بافه ی حسرت نمانده از دودم
دلم دو چکه کبوتر، سرم دو خط آهو
تو ضامنم بشوی من عزیز معبودم
سریر سرمد هشتم شهنشهِ جانها
به حشمتت دو جهانم ز فقر بزدودم
نفس کشیدمت از غنچه های نشکفته
فقط به بوی تو دل را همیشه آلودم
اگرچه می برَدم دم به دم به سوی فنا
به موج موی تو بستم گره گره رودم
به ماهِ روی تو هر کس دمید، پاینده ست
به کهکشان تو این ابر اشک افزودم
گشوده پنجره ای سوی معبد چشمت
مرا، که جز به هوایت همیشه مسدودم
#اکرم_نورانی
🇮🇷@sabzpoushan
سرو بی بارم که هرگز قامت او تا نشد
یک کتاب لب به لب شعرم که لایش وا نشد
مهر مهرویان به دل دارم بسی بسیارها
ای دریغ از بخت خفته اینکه من ها "ما "نشد
بسته ای بار دلت را میروی از جان من
آهِ من آنقدر نالایق؛ که در تو جا نشد
سیلِ اشکم بی گدار از سدِ چشمانت گذشت
حیف، اقیانوسِ اشکم پای تو دریا نشد
در خمِ پس کوچه های موی تو درمانده ام
نذرها کردم که بگشایی گِره را؛ وا نشد
#اکــرم_نورانی
🇮🇷@sabzpoushan
بی تو پشت ابر چشم آسمان گریان تر است
فصل کالِ تشنگی بر دشتها باران تر است
هر چه تو دوری کنی از مطلع لبخندها
غصه در ایوان خیس چشم تو مهمان تر است
من نمیگویم کنار من بمان اما بدان
ماه در گردابِ تنهایی ولی حیران تر است
دور خود می گردد و آتش بجانت می زند
شعله در کوران دلتنگی بسی سوزان تر است
تا کجا می بینی و عبرت نمی گیری ، بدان
گاه در انسان کسی از دیو و دد حیوان تر است
بیصدا می بارمت ای کوه غم در کاهِ من
در میان مویه ها پژواک نی نالان تر است
فکر کردی بی تو ماندن در سیاهی سخت نیست
مرگ از این زندگانی ماه من آسان تر است
گر چه از تارِ تنم این ترمه ها را بافتم
رج به رج در زیر پایت خاک من کرمان تراست
جام بر لب تا نهادم چشم هایت ته کشید
مرگ با من بی وفا جان، از تو هم پیمان تر است
#اکرم_نورانی
🇮🇷@sabzpoushan
دست در دست پدر سوی بیابان
می رفت
پسر عشق به مهمانی جانان می رفت
دامن دشت پر از رایحه ی یا هو بود
ماه آهو به خُتن مست وخُرا مان
می رفت
غرق در بحر تحیر شده آیات وجود
عقل تا معرکه ی عشق پریشان
می رفت
آسمان خم شده در هیبت تعظیم که یار
بی سرو پا شده در وادی جولان
می رفت
ماهِ کامل شده ای، یار پسندید تو را
نور از جاده ی خورشید شتابان می رفت
ملکوت است همه عرصه ی جانبازی تو
حور غرقِ عجب از همت انسان میرفت!!!
هاجر و هجرتِ خورشید به منظومه ی نور
آفتاب از حرم عهد به پیمان می رفت
هفت شوطی که به هفتاد و دو محشر پیوست
عرفاتی که به پابوسی عرفان می رفت
از مِنای نفسش می وزد آیات حضور
ماهِ بی سر به سراپرده ی سامان میرفت
در ملاقات خدا بود و از سینه ی عشق
جگری سوخته ازجان گریبان می رفت
از مواریثِ خلیل است که پیراهنِ نور
بر تن یوسف خورشید گل افشان می رفت..
#اکرم_نورانی
#عیدقربان
🇮🇷@sabzpoushan
یک جهان خورشید از چشم نگار آورده ایم
لشکری از نور بهر کارزار آورده ایم
از گلوی خشک شب، زخمی نباید تر شود
ما برای ماه چشمی چشمه سار آورده ایم
تا بنوشد عشق را، از ساغر ما زندگی
از سبوی شعر چشمانی خمار آورده ایم
جوی موی مولیان بر چشمه ساران امید
از هوای دلکشش مشتی غبار آورده ایم
بافه بافه ماه می ریزی به روی شانه ها
از خزر تا فارس ات چنگی به تار آورده ایم
بذر چشمت را میان آسمانها کاشتیم
تا چنین خورشید زیبایی به بار آورده ایم
هر سرِ مویت خدایی میکند بر این جهان
بیش ازاین حلاج ها بر روی دار آورده ایم
گردنت افراشته، ای سرفراز ایران من
بهر جانبازی سری پر افتخار آورده ایم
لشکری از کرد و لر، ترک و بلوچ و گیلکیم
اینهمه جان برکفان در یک قطار آورده ایم
جان چه قابل باشد ای جانان من ایران من
نور چشمانی برایت، بیقرار آورده ایم
از سهند و ساوه و تهران و آبادان و قم
دانه دانه دل از این باغ انار آورده ایم
تو بمان، ای گوهر یکدانه ی بحر ولا
چشمهایی پرامید و اشکبار آورده ایم
دشمن صهیون، نمیداند که ما آیینه ایم
از لب هر سنگ او، آیینه زار آورده ایم
هر کجایت بنگرم دردی از این ددپیشگان
خنده بر لب، زخمهای بیشمار آورده ایم
گور خود را کنده این کفتار خون آشام چون
شیرهایی شرزه بر آن نابکار آورده ایم
عنقریب از گنبد و گلدسته ها خواهی شنید
ما چه گل هایی برای این بهار آورده ایم
#اکرم_نورانی
🇮🇷@sabzpoushan
وقت نزول سوره ی شمس است در شام
خورشید نازل میشود آرام آرام
دروازه ی ساعات شد آیینه بندان
محو تماشای تو مردم روی هر بام
گویی که قوم لوط روی بام هاشان
آتش به پا کردند با اندیشه ی خام
در کینه هاشان سوخت قرآن آیه آیه
خاکستری شد مؤمنون و فجر وانعام
با سنگ از آیینه ها رخصت گرفتند
تا اینکه بگذارند ننگ خویش را نام
مهمان نوازی هایشان مشهورتر شد
با سیلی و کعب نی و توهین و دشنام
بدمستی گرگان وحشی پای نیزه
با گریه های کودکان کی میشود رام
خورشید روی نیزه !!چشمت رافرو بند
چنگ پلنگان را مبین بر روی ایتام
تا نیزه داران از شراب خون ننوشند
رقص سر نی ها نخواهد گشت آرام
🖤🖤
طیِ چهل منزل سرت را گریه کردم
خون می رود باچشم من از چشم ایام
پیراهن ازخون جبین ها سرخ کردیم
محمل نشینیم وغریب و غرق آلام
پرسیدم از ناموس حق اوج مصیبت؟؟
خون گریه کرد و ناله زد:الشام الشام....
#اکرم_نورانی
🇮🇷@sabzpoushan
6.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبحی که تو از بام افق رخ بنمایی
خورشید شود پرده نشین؛ تا تو بیایی
اعجاز نگاهت همه جا ورد زبان هاست
یک پلک زنی؛ صد گره از خلق گشایی
#اکرم_نورانی
🇮🇷@sabzpoushan