#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه
ای وای از آن حدیث به دفتر نیامده
ای وای از آن شروع به آخر نیامده
ای وای از آن یقین به باور نیامده
ای وای از آن مزار کبوتر نیامده
ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده
ای دل حدیث دختر طاها شنیدهای؟
یَرضی شنیدهای لِرضاها شنیدهای؟
هنگامۀ نماز دعاها شنیدهای؟
حتی تَوَرَّمَت قَدَماها شنیدهای؟
أمّن یُجیب این همه مضطر نیامده
یاللعجب، فصلّ لربّک ولادتش
واحیرتا لِیُذهِبَ عنکم شرافتش
طوبی لهُم وَ حُسن مَآب است مدحتش
جبریل با تمام بزرگی و رتبتش
از عهدۀ ستایش او برنیامده
اما چه سود حرمت قرآن شکسته شد
یکباره قلب سورۀ انسان شکسته شد
در را زدند و حرمت مهمان شکسته شد
نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد
فصل غریبی تو چرا سر نیامده؟
زهرا هنوز گریۀ بیگاه میکند
مولا هنوز سر به دل چاه میکند
پاییز ادعای أنا الله میکند
صبح بهار از آمدن اکراه میکند
آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟
🇮🇷 @sabzpoushan
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه
ما گدای فاطمه هستیم عزت را ببین
فاطمه دار و ندار ماست ثروت را ببین
تا ابد شکر خدا ، شکر خدا ، شکر خدا
مادری چون مجتبی گشتیم، نعمت را ببین
حضرت زهرا اجازه بر من آلوده داد
تا زنم او را صدا مادر ، کرامت را ببین
عالم و آدم تماما دست بوس مصطفاست
مصطفی شد دست بوس او ، فضیلت را ببین
وقت یا رب یا ربش ، ربش ندا می داد که
آی جبرائیل، جبرائیل عبادت را ببین
گفته بسم الله الرحمن الرحیم و یک تنه
با چهل تن او در افتاده ، شجاعت را ببین
راه داده قاتلش را به گل روی علی
بر امیرالمومنین ، اوج ارادت را ببین
کرد با دست شکسته ، لحظه های آخرش
بر گنهکاران دعا ، بانوی امت را ببین
🇮🇷 @sabzpoushan
#حضرت_زهرا_مدح
قرآن گشودم آیه ی محشر بیاورم
میخواستم که سوره ی کوثر بیاورم
من کیستم ز فاطمه سر در بیاورم
باید کسی شبیه پیمبر بیاورم
هنگام وصفت عقل مرا ترک می کند
معراج رفته شان تو را درک میکند
با نور تو زمین شرف آسمان گرفت
چل روز مصطفی ثمری بی کران گرفت
پابر زمین گذاشتی و خاک جان گرفت
تا آمدم بگویم زهرا زبان گرفت
گفتم که رخصتی بده بهتر بخوانمت
مهرت اجازه داد که مادر بخوانمت
مادر سلام، گوشه ی چشمی به ما کنید
مادر سلام، درد مرا هم دواکنید
با این امید در زده ام تا که وا کنید
لطفی به این اسیر یتیم گدا کنید
حالا اگر چه چادر تو وصله دار هست
من سائلم همیشه برایم انار هست
یا آیه آیه آیه ی خود(( هل اتی)) کنی
یا از کرم لباس عروسی عطا کنی
چادر امانتی بدهی تا چها کنی
یک قوم را به نور خدا آشنا کنی
دنیا تو را نخواست که اینقدر زشت شد
خاکی که زیر پای تو آمد بهشت شد
دنیا تمام ظلمت و تو ماورای نور
با تو کم است فاصله تا انتهای نور
همسایه ات اگر که شده آشنای نور
این بوده است از برکات دعای نور
در آسمان نور چه بدری ،شبیه توست
در سال یک شب است که قدری شبیه توست
در خانه عطر سیب تو از بس جمیل بود
یادآور بهشت خدای جلیل بود
سرچشمه ی وضوی تو از سلسبیل بود
جاروی خانه ی تو پر جبرئیل بود
دنیا به پای مهر تو از شرم آب شد
آبی که گشت مهرییه ی تو گلاب شد
آنکه تورا به جمله ی ((لولاک)) می شناخت
درک تورا فراتر از ادراک می شناخت
پرواز را چه کس بجز افلاک می شناخت
بانوی آب را پدر خاک می شناخت...
نام پدر همیشه به دنبال مادر است
خیر العمل محبت زهرا و حیدر است