فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی راز بزرگیست
که در ما جــــاریست🍂
#سهراب_سپهری
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
تابستان است
سایه ها میدانند
که چه تابستانی ست
مهربانی هست
سیب هست
ایمان هست
آری!
تا شقایق هست زندگی باید کرد.
در دل من چیزیست مثل یک بیشه ی نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سرکوه
دور ها آواییست که مرا می خواند
#سهراب_سپهري
تابستان است
سایه ها میدانند
که چه تابستانی ست
مهربانی هست
سیب هست
ایمان هست
آری!
تا شقایق هست زندگی باید کرد.
در دل من چیزیست مثل یک بیشه ی نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سرکوه
دور ها آواییست که مرا می خواند
#سهراب_سپهري
🇮🇷 @sabzpoushan
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
دشتهایی چه فراخ!
کوههایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی میآمد!
من در این آبادی، پی چیزی میگشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصدک هایی است
که خبر می آرند از گل واشده در دورترین بوته خاک
آدم اینجا تنهاست
و در این تاریکی سایه نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید
مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
پشت تبریزیها
غفلت پاکی بود، که صدایم میزد.
پای نیزاری ماندم، باد میآمد، گوش دادم:
چه کسی با من، حرف میزند؟
سوسماری لغزید.
راه افتادم.
یونجهزاری سر راه.
بعد جالیز خیار، بوتههای گل رنگ
و فراموشی خاک.
لب آبی
گیوهها را کندم، و نشستم، پاها در آب:
"من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است!
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه.
چه کسی پشت درختان است؟
هیچ، میچرخد گاوی در کرد.
ظهر تابستان است.
سایهها میدانند، که چه تابستانی است.
سایههایی بیلک،
گوشهیی روشن و پاک،
کودکان احساس! جای بازی اینجاست.
زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم، که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است، که مرا میخواند.
#سهراب_سپهری
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
گاه گاهی که دلم میگیرد
به خودم می گویم:
در دیاری که پر از دیوار است
به کجا باید رفت؟
به که باید پیوست؟
به که باید دل بست؟
حس تنهای درونم می گوید:
بشکن دیواری که درونت داری!
چه سوالی داری؟
تو خدا را داری ...
و خدا...
اول و آخر با توست .
و خداوند عشق است...
#سهراب_سپهرى
قايقي خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از اين خاک غريب
كه در آن هيچكسی نيست كه در بيشه ی عشق
قهرمانان را بيدار كند.
قايق از تور تهی
و دل از آرزوي مرواريد،
همچنان خواهم راند.
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دريا-پريانی كه سر از آب به در می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گيران
می فشانند فسون از سر گيسوهاشان.
همچنان خواهم راند. همچنان خواهم خواند:
"دور بايد شد، دور."
هيچ آيينه ی تالاری، سرخوشی ها را تكرار نكرد.
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور بايد شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجرههاست."
همچنان خواهم خواند.
همچنان خواهم راند.
پشت درياها شهری است
كه در آن پنجرهها رو به تجلی باز است.
دست هر كودک ده ساله ی شهر، خانه معرفتی است.
كه به یک شعله، به یک خواب لطيف.
خاک، موسيقی احساس تو را ميشنود
و صدای پر مرغان اساطير میآيد در باد.
پشت درياها شهری است
كه در آن وسعت خورشيد به اندازه ی چشمان سحرخيزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند.
#سهراب_سپهری
زندگی جيره مختصریست
مثل یک فنجان چای
و كنارش عشق است
مثل يک حبه قند
زندگی را با عشق
نوش جان بايد كرد ...!
#سهراب_سپهری
*
#سهراب_سپهری
زندگی بوی
خوش نسترن است
بوی یاسی است که
گل کرده به دیوار نگاهِ من و تو
زندگی خاطره است
زندگی خنده یک
شاپرک است بر گل ناز
زندگی رقص دل انگیز
خطوط لب توست
زندگی شیرین است ...
🌿
🌺🌿
زندگي ، سبزترين آيه ، در انديشه برگ
زندگي، خاطر دريايي يک قطره، در آرامش رود
زندگي، حس شکوفايي يک مزرعه، در باور بذر
زندگي، باور درياست در انديشه ماهي، در تنگ
زندگي، ترجمه روشن خاک است، در آيينه عشق
زندگي، فهم نفهميدن هاست
زندگي، پنجره اي باز، به دنياي وجود
تا که اين پنجره باز است، جهاني با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازي اين پنجره را دريابيم
#سهراب_سپهری
#سبز
🇮🇷 @sabzpoushan
#دو_خط_شعر
گاه باید رویید
از پس آن باران
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان...
📝 #سهراب_سپهری
🍃🌸
@shervamusiqiirani-6 - سوگند.mp3
1.71M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
به تماشا سوگند و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن واژهای در قفس است
حرفهایم مثل یکتکه چمن، روشن بود
من به آنان گفتم: آفتابی لب درگاه شماست که اگر در بگشایید به رفتار شما میتابد
و به آنان گفتم: سنگ، آرایش کوهستان نیست همچنانی که فلز، زیوری نیست به اندام کلنگ
در کف دست زمین، گوهر ناپیداییست که رسولان، همه از تابش آن خیره شدند
پی گوهر باشید
لحظهها را به چراگاه رسالت ببرید
و من آنان را به صدای قدم پیک، بشارت دادم
و به نزدیکی روز، و به افزایش رنگ به طنین گل سرخ، پشت پرچین سخنهای درشت
و به آنان گفتم: هر که در حافظة چوب، ببیند باغی
صورتش در وزش بیشة شور ابدی خواهد ماند
هر که با مرغ هوا دوست شود خوابش آرامترین خواب جهان خواهد بود .
#سهراب_سپهری
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
تا گرفتم خلوتی تاریک، روشنتر شدم
قطرهای بودم چو رفتم در صدف گوهر شدم
هیچ گل چون من در این گلزار بیطاقت نبود
خواب دیدم چون نسیم صبح را، پرپر شدم
خشکسالیدیدهای در این چمن چون من نبود
ابر را دیدم چون در آهنگِ باران، تر شدم
#سهراب_سپهری
پیله ات را بگشا
تو به اندازه پروانه شدن زیبایی...🦋🌿
#سهراب_سپهری
🇮🇷@sabzpoushan
نه تو میمانی نه اندوه
ونه هیچ یک از مردم این آبادی...
#سهراب_سپهری🌊
🇮🇷@sabzpoushan
روزگارم این است
دلخوشم با غزلی، تکه نانی، آبی
جملهی کوتاهی یا به شعر نابی
و اگر باز بپرسی، گویم
دلخوشم با نفسی، حبه قندی، چایی
صحبت اهل دلی، فارغ از همهمهی دنیایی
دل خوشیها کم نیست،
دیدهها نابیناست ...!
#سهراب_سپهری
🇮🇷@sabzpoushan
درسی اخلاقی از سهراب سپهری
خیــلی قشنگه حیفه نخونیمش!!!
سخت آشفته و غمگین بودم
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند،
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…
خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !
اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”
بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن
چون نگاهش کردم،
عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..
صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید
سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما ”
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….
چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….
من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
#سهراب_سپهرى 🌱💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱
هر کجا هستم ، باشم،
آسمان مال من است.
پنجره، فکر ، هوا ،
عشق ، زمین مال من است.
#سهراب_سپهری
🇮🇷@sabzpoushan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی بوی خوش نسترن است
بوی یاسی است که گل کرده به دیوار
نگاهِ من و تو...
زندگی خاطره است،
زندگی خنده یک شاپرک است بر گل ناز،
زندگی رقص دل انگیز،
خطوط لب توست
زندگی شیرین است...
#سهراب_سپهری
🇮🇷@sabzpoushan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی موسیقی گنجشک هاست
زندگی "باغ تماشــای خداست"
زندگی یعنی همین:پروازها، صبح ها
لبخندها آوازها..💦
#سهراب_سپهری
🌸یک قدم مانده
🌺به خندیدن برگ
🌸یک نفس مانده
🌺به ذوق گل سرخ
🌸چشم در چشم
🌺بهاری دیگر
🌸تحفه ای یافت
🌺نکردم که کنم هدیه تان
🌸یک سبدعشق ومحبت تقدیم شما
سلامصبحتون بخیر
🇮🇷@sabzpoushan
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره ، فکر، هوا،
عشق، زمین،
مال من است!
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند،
قارچ های غربت...
#سهراب_سپهری
🌸 🇮🇷@sabzpoushan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃
زندگی بوی خوش نسترن است
بوی یاسی است ،
که گل کرده به دیوار نگاهِ من و تو
زندگی خاطره است...
زندگی خنده یک شاپرک است بر گل ناز
زندگی رقص دل انگیز خطوط لب توست زندگی شیرین است...
#سهراب_سپهری
🌸 🇮🇷@sabzpoushan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد
با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را، زیر باران باید جست
#سهراب_سپهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کجا هستم، باشم
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق
زمین مال من است
چشمها را باید شست
جور دیگر باید دید
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
#سهراب_سپهری“
زندگی خالی نیست مهربانی هست
سیب هست ایمان هست.
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد...
#سهراب_سپهری
🇮🇷@sabzpoushan
هر کجا هستم، باشم،
آسمان مال من است.
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است.
چه اهمیت دارد
گاه اگر میرویند
قارچهای غربت؟
من نمیدانم
که چرا میگویند:
اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست.
و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لالهٔ قرمز دارد.
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.
واژهها را باید شست.
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
چترها را باید بست،
زیر باران باید رفت.
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.
با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت.
دوست را، زیر باران باید دید.
عشق را، زیر باران باید جست.
زیر باران باید ...
زیر باران باید بازی کرد.
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تَر شدن پیدرپی،
زندگی آبتنی کردن در حوضچهٔ «#اکنون» است.
رختها را بکنیم؛
آب در یک قدمی است.
روشنی را بچشیم.
شب یک دهکده را وزن کنیم،
خواب یک آهو را.
گرمی لانهٔ لکلک را ادراک کنیم.
روی قانون چمن پا نگذاریم.
در موستان گرهٔ ذایقه را باز کنیم.
و دهان بگشاییم اگر ماه در آمد.
و نگوییم که شب چیز بدی است.
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ.
#سهراب_سپهری
☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️