eitaa logo
سبزپوشان
403 دنبال‌کننده
32.1هزار عکس
29.5هزار ویدیو
135 فایل
فرهنگی اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
حالا که مادران غزه همان ساعت تولد به‌جای اذان و اقامه در گوش نوزادان‌شان «تلقین» می‌خوانند و مرگ با توپ‌های جنگی هم‌بازی کودکان فلسطین شده است، می‌خواهم نام من را هم در سیاهه‌ی سربازان مقاومت بنویسید. بنویسید من هم سربازی قسم‌خورده‌ام که به یاری خدا پشت به دشمن نخواهد کرد. وصیت می‌کنم از زیر قرآن که رد شدم کسی پشت سرم آب نریزد دعای‌تان می‌کنم و شما هم بسیار دعا کنید که این سرباز کوچک راه رفته‌ را بازنگردد. -ما از کشته شدن نمی‌ترسیم ولی از انحراف و ارتجاع چرا- حالا من هم یک سربازم. قرآن را باز می‌کنم و به نیت جهاد استخاره می‌کنم: «ن... وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ...». من سرباز مسلحی هستم که باید خشابم را از کلماتی که هیچ‌گاه تمام نمی‌شوند پر کنم. شعر «لَجْمَن» من است -لبه‌ی جلویی منطقه‌ی نبرد من- و من مصرع به مصرع سنگر می‌سازم و کودکان فلسطینی را به پناه‌گاه غزل می‌برم. مثنوی‌ام را حماسی‌تر از شاهنامه می‌سرایم و بیت به بیت خانه‌های غزه را -تا جایی که دست‌شان به عرش برسد- بالا می‌برم. و ای کاش از این به بعد در حیاط خانه‌های فلسطین به جای «زیتون» «نخل» بکارند! جمله‌ها را از اعماق وجودم -از سیلوی انبار موشک‌های جنگی- بیرون می‌کشم و خرج پرتابش را به اندازه‌ای که به «تل‌آویو» برسد تتظیم می‌کنم. می‌دانم برد جملات و کلمات کم نیست و قدرت انهدامش آن‌قدری هست که «صهیونیست‌» را دو پاره می‌کند. «صهیون...نیست...». نیست و نابود باشد هر کسی که خواب کودکان را آشفته می‌خواهد. «حماس» با «حماسه» جناس ناقص‌اند؛ و به امید حق محور مقاومت این تجانس را کامل خواهد کرد. شنیده‌ام که «نصرالله» من الله وعده‌ی «فتح قریب» داده است... و مگر وعده‌ی الهی تخلف می‌پذیرد؟! ما «یهود» را با «نمرود» قافیه نکرده‌ایم این‌ها خودشان از ازل قافیه بوده‌اند و عجیب نیست که هنوز نفهمیده‌اند آتش «ابراهیم» را نمی‌سوزاند. کاش یکی به صهیونیست‌ها بگوید که بمب‌های فسفری شما از آتش نمرود شعله‌ور‌تر نیست. و خدای ما هنوز هم همان اله ابراهیم و اسماعیل است. گوساله‌های سامری فرق اعجاز و سحر را نمی‌دانند ولی شک نکنید وقتش که برسد دقیقاً رأس همان ساعت و ثانیه خدای کودکان بی‌گناه فلسطین -این موسی‌های کوچک خفته در تابوت- در نیل خون شهدا غرق‌تان خواهد کرد که «اِنَّ مَعیَ رَبّی...»
غـــوغـــایــیِ الســــتم، بی‌چتـــر زیــــر باران مـــن بی‌بهـــانه مســـتم بی‌چتــر زیــر باران با بـــاده هم‌نشیــنم، مـــن از ازل همیـــنم: پیـــمانــه‌ای به دســتم، بی‌چتــر زیــر باران مــی‌خواستـــم نبیـــنی اشـــک پیــــاپـــی‌ام را گـــاهــــی اگــر نشستم بی‌چتـــر زیــــر باران پــر کن پیـــاله‌ را و بر مــــن ببـــخش امشب پیــمان اگـــر شکســتم بی‌چتــر زیـــر باران از کوچه‌ات شبی سرد، رد می‌شوم پر از درد با کولــه‌ای که بســتم، بی‌چتــر زیــر باران... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷@sabzpoushan
زنــدگــی قصه‌ی دل دادن و دلتنگی‌هاست زنــدگــی چیدن یک دانه انــار است، همین 🇮🇷@sabzpoushan
چه نشسته‌ای شاعر؟! قافیه حال اهالی غزه را ردیف نمی‌کند؛ و از تنور شعر هیچ نانی برای کودکان فلسطین گرم نخواهد شد. و آه؛ گفتم «نان»؛ چه می‌شد دست کریمی اگر در ماه صلوة و صیام نان خشکی را به کودکانِ در محاصره برساند...؟! باید که در روزگار خون و جنون -به قول قیصر شعر انقلاب- «به بی‌طرفی واژه‌ها و واژه‌های بی‌طرفی مثل «نان» دل بست»! افسوس که «بی‌طرفی» مضحک‌ترین واژه در روزگار صلح جهانی‌ست... با همین دو چشم‌‌ دیده‌ام -و دیده‌اید- که سازمان ملل متحد پس از اعلام بی‌طرفی و ابراز نگرانی‌های مدام همیشه در آغوش صهیونیزم غش می‌کند! کدام بی‌طرفی؟ چه آشی؟! چه کشکی؟! کاشکی البته عده‌ای فقط «بی‌طرف» باشند، اما «بی‌شرف» نه... نفتی نشوید جماعت! چیزی نمانده‌ است که از چاه‌های نفت سعودی خون فواره بزند و طغیان دوباره‌ی نیل دامن‌گیر حکام مصر شود... در این روزگار تلخ و تلخی‌های روزگار کجاست آن موسایی به جای دریا دیواره‌های بتنی گذرگاه رفح را با تکیه بر عصای اراده‌ی حق بشکافد؟! کار از شعر و ترانه گذشته است؛ حماسه‌خوان می‌خواهیم... چه نشسته‌ای شاعر؟! سلاح بردار برادر! 🌸 ‎‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‎‎🇮🇷@sabzpoushan
5.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما به شیطان امان‌نامه نمی‌دهیم. اشتباه نکنید «وقت معلوم» ما مهلتِ شما نیست؛ فرصتی‌ست که اراده کرده‌ایم سایه‌ای را -نه از ابر- بل‌که از ترس بر سرتان نگه داریم تا پیش از رسیدن موشک‌ها، هراس (هَراس: وحشت/ ترس بر وزن حماس) گلوی‌ شما را در حد مرگ فشار بدهد... آآآی ای حریص‌ترین موجودات به حیات و ای موش‌های متعفّن؛ شما نه بنی‌اسرائیل، که تخم و ترکه‌ی فرعونی هستید که تا غرق نشده به دین موسی ایمان نخواهید آورد... به «هامان» بگویید بلندی‌های جولان هم دست کوتاه شما را به خدای لاشریک نخواهد رساند. و بیست سال آینده که هیچ؛ شما گاو شدنِ گوساله‌های سامری را هم نمی‌بینید... از من می‌شنوید هیچ دست و پا نزنید و الا «یحیی سریع» خبر غرق شدن‌تان را در باب‌المندب سریع‌تر گزارش خواهد کرد! فی‌الحال آغاز و پایان این صحنه با ماست، یا تصمیم‌ می‌گیریم روزتان را با پرواز پهپادها به شب تبدیل کنیم و یا با انفجار موشک‌ها شب‌ِ اراضی اشغالی را مثل روز روشن خواهیم کرد. آی ای مدعیان وراثت «تابوت عهد» تابوت‌های‌تان را آماده کنید...
ما ذخیره‌های کدام روزِ مبادا هستیم که این‌گونه سخت‌جان و صبور مرگ را به تماشا نشسته‌ایم و نمی‌میریم...؟! شاعران کافه‌‌نشین «بیت‌المقدس» را با اره‌برقی تقطیع هجایی می‌کنند و با چشم‌های باز و دهان‌های بسته -هاج و واج- واج‌ها و هجاها را جابه‌جا می‌خوانند. من امّا در غزه مادری را دیدم که با قامتی کشیـــــــــــده و غمگین به مثنوی می‌مانست و به قاعدهٔ زن‌های شاهنامه‌نشین‌ حماسه‌خوان و حماسه‌ساز قدم برمی‌داشت؛ زنی که یک دو بیتی در بغل گرفته بود و سرگشته و محزون -شبیه به فایز و مفتون- مسیر کوچ به ناکجا را می‌رفت. دخترکی که شانه‌ و گل‌سرهایش را به آوارهای آشفتهٔ خانه‌شان بخشیده بود به الگوی غزالان غزل‌ می‌دوید و باد شعلهٔ گیسوی نیم‌سوخته‌اش را که به پریشانیِ شعرهای سپید تنه می‌زد بلندتر می‌کرد. مرد این قصه اما قصیده‌ای ناتمام بود که بند بند پیکرش را جایی در حوالی ساختمان‌های فروریخته جا گذاشته است و در غروب‌ خون‌رنگ شهر نه شروه‌خوانی هست و نه مزاری تا بر بالای آن غم‌نامه بخوانند. «درد من درد مردم زمانه نیست؛ مردم زمانه است...» این کدام مسلمانی است که از غم غزه خون دل نخورده و غصه قوت غالبش نیست؟! آی! ای شاعران جشنواره‌های عود و دود در فلسطین بابا نان که نه، جان داد... شما فطریه‌های‌تان را به حساب کدام زیبارویی که صورتش را با رژگونه سرخ نگه داشته است واریز می‌کنید؟! 🇮🇷@sabzpoushan
آآآی مردم عالم پیش از آن‌که گوگل‌مپ نام «غزه» را هم از روی نقشه‌هایش پاک کند از شما می‌پرسم: این باریکه نام دیگری هم دارد که آزادگان جهان بر آن مویه کنند؟! گویی این رسم وارونه‌ی روزگار است؛ حرام‌زاده‌ای را می‌بینم شبیه به ابن‌زیاد با کت و شلوار مشکی و کراوات آبی که در پناهگاهی در اعماق زمین مشغول رجزخوانی‌ست، و مست از بطری‌های پپسی و کوکا و دلگرم به لشکر میمون‌ و میمون‌بازها، بر روی اجساد زنان و کودکان رقص فتح می‌رود! شنیده‌ام شمر ابن ذی‌الجوشن اسکن امان‌نامه‌‌هایش را از بایگانی بی‌بی‌سی بیرون کشیده است و چند روز بعد از ترور هنیه و سیدحسن ایمیلی را به پیوست یک شاخه زیتون و یک قطعه پیجر به منظور برگزاری یک دور مذاکرات سازش به دفتر سیاسی حماس و حزب‌الله لبنان ارسال کرده‌ است. ابن‌سعدهای سعودی‌ چشم به امارت کدام سرزمین و گندم کدام مُلک باز کرده‌اند که چشم‌های‌شان را این‌گونه بر روزگار اعراب فلسطینی می‌بندند؟! نفرین بر بشکه‌های متورم نفت و گاوهای شیردهی که بازماندگان عصر جاهلیت‌اند و جز نشخوار ذلت و رقص شمشیر با سگی زرد در ضیافت دلار و دختران اندوخته‌ای ندارند. حرمله خلبان جنگنده‌ای‌ست که موشک‌های سه‌زمانه را حمل می‌کند، و می‌گویند که دوربین‌های حرارتی و دید در شبش عطش لب‌های کودکان و سفیدی گلوی‌‌شان را از پشت دیوارهای فروریخته و زیر سقف‌های بی‌دیوار و در ازدحام صف‌های دریافت غذا تشخیص می‌دهد. خولی تنور خانه‌‌ و خانه‌های غزه را با بمب‌های فسفری نشانه گرفته و به آتش کشیده است. دشمنان خدا آب را بر ملتی که تا بن دندان مسلح به «الله‌اکبر» است بسته‌اند؛ آآی ای امت به اصطلاح مسلمان شما چرا از شرم آب نمی‌شوید؟! 🇮🇷@sabzpoushan