eitaa logo
سبزپوشان
399 دنبال‌کننده
32.2هزار عکس
29.6هزار ویدیو
136 فایل
فرهنگی اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
لذت مرگ، نگاهی‌ست به پایین کردن بین روح و بدنت فاصله تعیین کردن نقشه می‌ریخت مرا از تو جدا سازد شک نتوانست، بنا کرد به توهین کردن زیر بار غم تو، داشت کسی له می‌شد عشق بین همه برخاست به تحسین کردن آن‌قدَر اشک به مظلومیتم ریخته‌ام که نمانده‌ست توانایی نفرین کردن باوفا خواندمت از عمد که تغییر کنی گاه در عشق نیاز است به تلقین کردن "زندگی، صحنه‌ی یکتای هنرمندی ماست" خط مزن نقش مرا موقع تمرین کردن! وزش باد شدید است و نخم محکم نیست اشتباه است مرا دورتر از این کردن... ● ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷 @sabzpoushan
از تو يک عمر شنيديم و نديديم تو را به وصالت نرسيديم و نديديم تو را روزیِ ما فقرا شربت وصل تو نبود زهر هجر تو چشيديم و نديديم تو را شايد ايام کهن‌سالي ما جلوه کني در جوانی که دويديم و نديديم تو را چه‌قدَر چلّه نشستيم و عزادار شديم چه‌قدَر شمع خريديم و نديديم تو را گاهي اندازه‌ي يک پرده فقط فاصله بود پرده را نيز کشيديم و نديديم تو را سعي کرديم شبی خواب ببينيم تو را سحر از خواب پريديم و نديديم تو را مدتي در پي تو رند و نظرباز شديم همه را غير تو ديديم و نديديم تو را فکر کرديم که مشکل سر دلبستگي است از همه جز تو بُريديم و نديديم تو را لااقل کاش دم خيمه‌ی تو جان بدهيم تا بگوييم: رسيديم و نديديم تو را
@shervamusiqiirani - Dar Mohasere - Mohammad Motamedi.mp3
زمان: حجم: 6.12M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 از سحر عطر دل انگیز تو پیچیده به شهر باز دیشب چه کسی خواب تو را دیده به شهر دیدم از پنجره خانه هوا طوفانی‌ست بار دیگر نکند بال تو ساییده به شهر رود اروند خبر داده به کارون که نترس دلبر ماست گمانم که خرامیده به شهر مصلحت نیست هوا عطر تو را حفظ کند شاهدم ابر سیاهیست که باریده به شهر شاهدم این همه نخل‌اند که ایمان دارند هیچ کس مثل تو آن روز نجنگیده به شهر همچنان هستی و می‌جنگی خود می‌دانی دشمنت دوخته از روی هوس دیده به شهر مثل طفلی که بچسبد به پدر وقت خطر شهر چسبیده به تو، خون پاشیده به شهر 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
شاخه را محکم گرفتن این زمان‌بی‌فایده‌ست برگ می‌ریزد، ستیزش با خزان بی‌فایده‌ست گاه سکّان را رها کردن نجات کشتی است گاه بین موج و طوفان، بادبان بی‌فایده‌ست بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت دست و پا وقتی نباشد نردبان بی‌فایده‌ست تیر از جایی که فکرش را نمی‌کردم رسید دوری از آن دلبر ابروکمان بی‌فایده‌ست تا تو بوی زلف‌ها را می‌فرستی با نسیم سعی من در سر‌به‌زیری بی‌گمان‌بی‌فایده‌ست در من ِعاشق توان ِ ذره‌ای پرهیز نیست پرت کن ما را به دوزخ، امتحان بی‌فایده‌ست از نصیحت کردنم پیغمبرانت خسته‌اند حرف موسی را نمی‌فهمدشبان،بی‌فایده‌ست من به دنبال خدایی که بسوزاند مرا همچنان می‌گردم اما همچنان بی‌فایده‌ست
خبر خیر تو از نقل رفیقان سخت است حفظ حالات من و طعنه آنان سخت است لحظه بغض نشد حفظ کنم چشمم را در دل ابر نگهداری باران، سخت است کشتی کوچک من هرچه که محکم باشد جستن از عرصه هول آور طوفان، سخت است ساده عاشق شده‌ام؛ ساده تر از آن رسوا شهره شهر شدن با تو چه آسان، سخت است ای که از کوچه معشوقه ما می‌گذری بی محلی سر این کوچه، دو چندان، سخت است زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید فن تشخیص نم از چهره گریان، سخت است ‌‌🇮🇷 @sabzpoushan
رسیده ام به چه جایی... کسی چه می داند رفیق گریه کجایی؟ کسی چه می داند میان مایی و با ما غریبه ای... افسوس چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه می داند تمام روز و شبت را همیشه تنهایی «اسیر ثانیه هایی» کسی چه می داند برای مردم شهری که با تو بد کردند چگونه گرم دعایی؟ کسی چه می داند تو خود برای ظهورت مصمّمی اما نمی شود که بیایی کسی چه می داند کسی اگرچه نداند خدا که می داند فقط معطل مایی کسی چه می داند اگر صحابه نباشد فرج که زوری نیست... تو جمعه جمعه می آیی کسی چه می داند ‌‌🇮🇷 @sabzpoushan
غم مخور معشوق اگر امروز و فردا می کند شیر دوراندیش با آهو مدارا می کند زهر دوری باعث شیرینی دیدارهاست آب را گرمای تابستان گوارا می کند   جز نوازش شیوه ای دیگر نمی داند نسیم دکمه ی پیراهنش را غنچه خود وا می کند روی زرد و لرزشت را از که پنهان می کنی؟ نقطه ضعف برگها را باد پیدا می کند دلبرت هر قدر زیباتر، غمت هم بیشتر پشت عاشق را همین آزارها تا می‌کند از دل همچون زغالم سرمه می سازم که دوست در دل آیینه دریابد چه با ما می کند نه تبسم، نه اشاره، نه سوالی، هیچ چیز عاشقی چون من فقط او را تماشا می کند 🇮🇷@sabzpoushan
غم مخور، معشوق اگر امروز و فردا می‌کند شیر دوراندیش با آهو مدارا می‌کند زهر دوری باعث شیرینی دیدارهاست آب را گرمای تابستان گوارا می‌کند جز نوازش شیوه‌ای دیگر نمی‌داند نسیم دکمه‌ی پیراهنش را غنچه خود وا می‌کند روی زرد و لرزشت را از که پنهان می‌کنی؟ نقطه ضعف برگ‌ها را باد پیدا می‌کند دلبرت هرقدر زیباتر، غمت هم بیش‌تر پشت عاشق را همین آزارها تا می‌کند از دل هم‌چون ذغالم سرمه می‌سازم که دوست در دل آیینه دریابد چه با ما می‌کند نه تبسم، نه اشاره، نه سوالی، هیچ چیز عاشقی چون من فقط او را تماشا می‌کند ‌‌🇮🇷@sabzpoushan
غم مخور، معشوق اگر امروز و فردا می‌کند شیر دوراندیش با آهو مدارا می‌کند زهر دوری باعث شیرینی دیدارهاست آب را گرمای تابستان گوارا می‌کند جز نوازش شیوه‌ای دیگر نمی‌داند نسیم دکمه‌ی پیراهنش را غنچه خود وا می‌کند روی زرد و لرزشت را از که پنهان می‌کنی؟ نقطه ضعف برگ‌ها را باد پیدا می‌کند دلبرت هرقدر زیباتر، غمت هم بیش‌تر پشت عاشق را همین آزارها تا می‌کند از دل هم‌چون زغالم سرمه می‌سازم که دوست در دل آیینه دریابد چه با ما می‌کند نه تبسم، نه اشاره، نه سوالی، هیچ چیز عاشقی چون من فقط او را تماشا می‌کند
غم مخور، معشوق اگر امروز و فردا می‌کند شیر دوراندیش با آهو مدارا می‌کند زهر دوری باعث شیرینی دیدارهاست آب را گرمای تابستان گوارا می‌کند جز نوازش شیوه‌ای دیگر نمی‌داند نسیم دکمه‌ی پیراهنش را غنچه خود وا می‌کند روی زرد و لرزشت را از که پنهان می‌کنی؟ نقطه ضعف برگ‌ها را باد پیدا می‌کند دلبرت هرقدر زیباتر، غمت هم بیش‌تر پشت عاشق را همین آزارها تا می‌کند از دل هم‌چون ذغالم سرمه می‌سازم که دوست در دل آیینه دریابد چه با ما می‌کند نه تبسم، نه اشاره، نه سوالی، هیچ چیز عاشقی چون من فقط او را تماشا می‌کند
خبرِ خیرِ تو از نقل رفیقان سخت است حفظ حالات من و طعنه‌ی آنان سخت است لحظه‌ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را در دل ابر، نگهداری باران سخت است کشتیِ کوچک من هر چه که محکم باشد جَستن از عرصه‌ی هول‌آور طوفان سخت است سادہ عاشق شده‌ام، ساده‌تر از آن رسوا شهره‌ی شهر شدن با تو چه آسان سخت است ای که از کوچه‌ی ما می‌گذری، معشوقه! بی‌محلی سر این کوچه دوچندان سخت است زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید فن تشخیص نم از چهره‌ی گریان سخت است کوچه‌ی مهر سر نبش، کماکان باران... دیدن حجله‌ی من اول آبان سخت است 🇮🇷@sabzpoushan
تیربرقی "چوبی ام" در انتهای روستا بی‌فروغم کرده سنگ بچه‌های روستا ریشه‌ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت کوچ کردم از وطن، تنها برای روستا آمدم خوش خط شود تکلیف شبها... آمدم، نور یک فانوس باشم پیش پای روستا یاد دارم در زمین وقتی مرا می‌کاشتند پیکرم را بوسه می‌زد کدخدای روستا حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم: قدر یک ارزن نمی‌ارزم برای روستا کاش یک تابوت بودم، کاش آن نجار پیر راهی ام می کرد قبرستان به جای روستا قحطیِ هیزم، اهالی را به فکر انداخته است بد نگاهم می‌کند دیزی‌سرای روستا من که خواهم سوخت، حرفی نیست، اما کدخدا تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا! 🇮🇷@sabzpoushan