eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
559 دنبال‌کننده
5هزار عکس
3هزار ویدیو
21 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.com/rooberaah «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃 اسب سواری مرد چلاقی را سر راه خود دید که از او کمک می خواست. مردِ سوار، دلش به حال او سوخت. از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند. مرد چلاق وقتی بر اسب سوار شد دهنه ی اسب را کشید و گفت: اسب را بردم و با اسب گریخت. اما پیش از آن که دور شود صاحب اسب داد زد: «تو تنها اسب را نبردی را هم بردی. اسب مال تو؛ اما گوش کن ببین چه می گویم.» مرد چلاق اسب را نگه داشت مردِ سوار گفت: «هرگز به هیچ کس نگو چه گونه اسب را به دست آوردی؛ زیرا می ترسم دیگر هیچ سواری به پیاده ای رحم نکند!» 📎 این داستان همه ی کسانی است که با ظاهر موجه، از اعتماد مردم سوء استفاده می کنند و اعتماد و اعتقاد آنان را می دزدند! 🌱 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🌱 @sad_dar_sad_ziba 🌱‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
21.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 چیزی را بخواه که من می خواهم! سرباز من باش! /جهان رسانه 📡 💻 📱 ╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودت را بشناس! با هر کسی درگیر نشو! «همه چیز برای زندگی زیبا» 🕊 🌿 @sad_dar_sad_ziba
🌸 زندگی زیباست 🌸
🌿🌿🌿 📒 «راهبی که فِراری اش را فروخت» ⏪ بخش ۳۰: فصل ۷: «باغ خارق العاده» _ «
🌿🌿🌿 📒 «راهبی که فِراری اش را فروخت» ⏪ بخش ۳۱: فصل ۷: «باغ خارق العاده» چیزی که می‌شنیدم، برایم جذاب بود. آیا واقعاً با چنین راهبرد ساده‌ای، امکان داشت کیفیت زندگی‌ام ارتقا یابد؟ متعجبانه، با صدای بلند، گفتم: «اما تغییرات چشمگیری که در تو به وجود آمده، چیزی بیش از تکنیک ‘قلب گل رز است.» _ «بله درست است. در واقع تغییر به وجود آمده در من، نتیجه ی استفاده از چندین راهبرد به همراه یکدیگر است. نگران نباش. آن‌ها هم به سادگی و قدرتمندی همین تمرینی هستند که به تو یاد دادم. جان، کلید موفقیت تو در این است که ذهنت را برای نیرویی نهفته باز کنی که زندگی‌ات را پربار از امکانات می‌کند.» جولیان که همیشه سرچشمه‌ای از دانش بود، به صحبت‌هایش درباره ی درس‌هایش ادامه داد: «تکنیک فوق العاده خوب دیگری که برای رهایی ذهن از شر نگرانی و سایر افکار منفی و تأثیرات تحلیل برنده ی زندگی وجود دارد، بر اساس چیزی است که آن را «تفکر متضاد» می‌نامند. این تکنیک را از قوانین مهم طبیعت آموختم که ذهن در هر لحظه، فقط به یک چیز می‌تواند فکر کند. جان، اگر امتحانش کنی، به صحت آن پی می‌بری.» او امتحانش کرده بود و حقیقت داشت. _ «با استفاده از این حقیقتی که کمتر کسی با آن آشناست، به آسانی می‌توان ذهنیتی مثبت و خلاق را در زمانی اندک، ایجاد کرد. فرایند آن بسیار ساده است: وقتی فکری ناخواسته نقطه ی اصلی ذهنت را اشغال کرد، فوراً آن را با یک فکر روحیه بخش جایگزین کن. مثل این می‌ماند که ذهنت یک پروژکتور بزرگ اسلاید است و هر فکر یک اسلاید است. هر وقت یک اسلاید منفی روی صفحه ی نمایش ظاهر شد، سریعاً آن را با یک اسلاید مثبت جایگزین کن.» جولیان با اشتیاقی زیاد، اضافه کرد: «این تسبیح دور گردنم هم برای همین کار است. هر وقت متوجه می‌شوم که ذهنم درگیر یک فکر منفی است، گردنبند را درمی آورم و یکی از دانه‌های تسبیح را از آن جدا می‌کنم. این دانه‌های نگرانی را در فنجانی که در کوله پشتی‌ام دارم، نگه می‌دارم. همه ی این‌ها یادآور این نکته هستند که هنوز راه زیادی مانده است تا تسلط بر ذهن و مسئولیت پذیری افکاری که ذهنم را اشغال کرده‌اند.» _ «وای! تکنیک فوق العاده ای است و واقعاً کاربردی است. تا کنون چیزی شبیه به این نشنیده بودم. درباره ی فلسفه ی تفکر متضاد، برایم بیشتر بگو.» _ «برایت یک مثال از زندگی واقعی می‌زنم. فرض کن روز سختی را در دادگاه گذرانده‌ای. قاضی از این که قانون را تفسیر به رأی کرده‌ای، خشنود نیست و جای شاکی هم در زندان است و مشتری از عملکردت عصبانی است. به خانه که می‌رسی، با انبوهی از غصه، روی صندلی محبوبت می‌نشینی. قدم اول این است که متوجه این افکار ناامیدکننده بشوی. شناخت از خود پله‌ای است برای رسیدن به تسلط بر خود. قدم دوم این است که یک بار برای همیشه، شکرگزار باشی که به همین راحتی که اجازه دادی افکار ناراحت کننده وارد ذهنت شوند، می‌توانی آن‌ها را با افکار خوشحال کننده جایگزین کنی. پس به چیزی متضاد با غم فکر کن. روی خوشحال بودن و با انرژی بودن تمرکز کن. احساس کن خوشحال هستی. شاید حتی بهتر باشد لبخند هم بزنی. مانند وقت‌هایی که خوشحال و مشتاق هستی، بدنت را تکان بده. راست بنشین و نفس عمیقی بکش و نیروی ذهنت را برای افکار مثبت آماده کن. ظرف مدت چند دقیقه، تفاوتی چشمگیر را در احساساتت متوجه خواهی شد. حتی مهمتر از آن، اگر در انجام تمرین تفکر متضاد پشتکار داشته باشی و آن را روی هر فکر منفی که معمولاً به ذهنت می‌آید اعمال کنی، ظرف مدت چند هفته، متوجه خواهی شد که این افکار دیگر قدرتی ندارند. متوجه منظورم می‌شوی؟» جولیان توضیحاتش را ادامه داد: «اگر اراده کنی، افکار دارای حیات و بسته‌های کوچکی از انرژی هستند. اکثر آدم‌ها به طبیعت افکارشان فکر نمی‌کنند اما با این حال، کیفیت فکر، کیفیت زندگی را تعیین می‌کند. همان قدر که دریاچه‌ای که در آن شنا می‌کنی و خیابانی که در آن قدم می‌زنی، جزئی از دنیای مادی هستند، افکار هم جزئی از دنیای مادی‌اند. ذهنیت ضعیف به عملکرد ضعیف منجر می‌شود. ذهنی قوی و منظم که با تمرین‌های روزانه پرورش می‌یابد، می‌تواند معجزه کند. اگر می‌خواهی به کامل‌ترین شکل ممکن، زندگی کنی، مراقب افکارت باش، زیرا افکار با ارزش‌ترین دارایی‌ات هستند. سخت تلاش کن تا همه ی آشفتگی‌های درونت از بین برود. پاداش آن بسیار است.» شگفت زده از این کشف جدید، پاسخ دادم: «جولیان، هرگز به افکار به عنوان موجودی زنده نگاه نکرده بودم. اما متوجه تأثیر آن‌ها بر تک تک عناصر دنیایم، شده بودم.» ⏪ ادامه دارد... ……………………………………… 🌱 @sad_dar_sad_ziba
🤲🏼 خدایا ببخش! 💎 ……………………………………… «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 💐
👥 انسان ها در قول و قرار شبیه همند. تنها در عمل است که با هم فرق دارند. ☘ @sad_dar_sad_ziba ☘ ‌‌ ‌ ‎
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 در حوالی روزمره‌گی‌هایمان، عجیب توی ذوق می زند. شاید یادمان رفته است. زندگی ساده‌ترین اتفاق قشنگی‌ است که در بوییدن عطر گلهای شب بو، در رقص باران روی گونه ی پنجره، در حنجره ی کوک پرندگان در دمدمه‌های صبح، در چشمان مادربزرگ و لبخند پدربزرگ، در سوز زمستان که از لای پنجره دستی به استخوانمان می کشد، در صدای بادهای عصرانه پاییز، در چای تازه ‌دم مادر و اخم های خندان پدر؛ که در حال فریاد است. زندگی هنوز زیر کرسی مادربزرگ، با قصه‌هایش گرم می شود و صبح ها سرکوچه، اولین کسی‌ است که را بر سر زبانمان می ریزد. زندگی را یادمان نرود. ما فقط یک بار اجازه ی به آغوش کشیدنش را به ارث برده‌ایم! ‎‎‌‎🍁 @sad_dar_sad_ziba 🍁
🌳 بهشت لرستان /نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌳 بهشت لرستان /نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🍃🍃🍃 مرد جوان، فقیر و گرسنه‌ای دلتنگ و افسرده روی پلی نشسته بود و گروهی از ماهی‌گیران را تماشا می‌کرد. در حالی که به سبد پر از ماهی کنار آنها چشم دوخته بود، با خود گفت: کاش من هم یک عالمه از این ماهی‌ها داشتم. آن وقت آنها را می‌فروختم و لباس و غذا می‌خریدم. یکی از ماهی‌گیران پاسخ داد: اگر لطفی به من بکنی هر قدر ماهی بخواهی به تو می‌دهم. این قلاب را نگه دار تا من به شهر بروم و به کارم برسم. مرد جوان با خوشحالی این پیشنهاد را پذیرفت. در حالی که قلاب مرد را نگه داشته بود، ماهی‌ها مرتب طعمه را گاز می‌زدند و یکی پس از دیگری به دام می‌افتادند. طولی نکشید که مرد از این کار خوشش آمد و خندان شد. مرد مسن وقتی برگشت، گفت: همه ماهی‌ها را بردار و برو اما می‌خواهم نصیحتی به تو بکنم. دفعه بعد که محتاج بودی، وقت خود را با خیال‌بافی تلف نکن. قلاب خودت را بینداز تا زندگیت تغییر کند، زیرا هرگز آرزوی ماهی داشتن، تور ما را پر از ماهی نمی‌کند. 🌱 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🌱 @sad_dar_sad_ziba 🌱‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 از دل بستن به دنیا 🔥 تا دشمنی با خدا 🎤 «امام خوبی ها» /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba
↩️ خود کرده را تدبیر نیست! 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃