eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
552 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
19 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.ir/rooberaah «ارج» http://eitaa.ir/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 هشت ماه از یتیم شدنش گذشت... وقتی «آرتین سرایداران» بعد از یک ماه و نیم دوری، سر مزار پدر، مادر و برادرش در حرم حضرت شاهچراغ می‌رود ...🌷... /یاد یاران ………………………………… @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹🔹💠🔹🔹 🔸«چک برگشتی» 📹 🌃 / اجتماعی 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌿🌸🌿 اگه یه زمانی با اشتباهتون دل کسی رو شکستید، بعدش جوری رفتار نکنید که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده! برای بخشیده شدن تلاش کنید؛ نشون بدید که پشیمونید تا شاید طرف مقابلتون بتونه شما رو ببخشه. به گفته ی شاعر: «با حسّ ویرانی بیا تا بشکند دیوارِ من» 🌊 آقای روان شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بـود» ⏪ بخش ۶۳: سرم را به نشانه ی تأیید تکان دادم. پاهایم را کف ماشین جمع کردم و آماده شدم. دیگر خدا را دور نمی دیدم. همان نزدیکی ها بود. اصلاً نفس به نفسم، نفس می کشید. اشک ریزان أشهدم را زیر لب زمزمه کردم. عقیل نیم خیز شد و با اسلحه به اطراف شلیک کرد. نگفت یک، نگفت دو، ناگهان فریاد زد سه و من با تمام توانی که هیچ وقت در پاهایم نداشتم، دویدم. عقیل چادرم را به مشت گرفت و من را به داخل خانه کشید. با ضرب روی سرامیک کف راهرو پرت شدم. برای ثانیه ای دنیا ایستاد. شنوایی ام زمینگیر شد و حسی شبیه به خلأ بر هستی ام نشست؛ خلأی که در آن آشوب به زنده بودن مشکوکم کرد. ناگهان دستی به مانتویم چنگ زد و من را روی زمین به سمت خود کشید. برخورد با تن سخت دیوار روح را به کالبدم هل داد. وحشت در جانم زنده شد. چسبیده به دیوار، پشت عقیل پناه گرفتم. در هجوم گلوله ها، صدای مضطربش را شنیدم. _ زهرا خانم، زهرا خانم خوبید؟! چشم از آن طرف در نمی گرفت. سوزشی تیز روی زانویم حس کردم. چادر را کنار زدم. شلوارم پاره شده بود و از زانویم خون می آمد. با حنجره ای که توان نداشت گفتم: «خوبم.» ثانیه ای سر برگرداند. نفس ملتهبش را فوت کرد. _ فکر کردم زدنتون. اهالی ساختمان، یکی در میان، از کنار در، به بیرون سرک می کشیدند. صدای جیغ زنان و گریه ی وحشت زده ی کودکان در راهرو شنیده می شد. چند مرد فریاد برآوردند: «چه خبره؟!» عقیل تحکم به صدا داد. _ هیچ کس از خونه ش بیرون نیاد. برگردین تو خونه هاتون! انگشت روی گوشش فشرد. عباس، خشابم داره تموم می شه. عجله کنید دیگه! از شدت شلیک گلوله ها کاسته شد. صدای آن مرد کلاه کاسکت دار نقره ای از جایی نزدیک برخاست. _ می دونم که منتظری تا رفقات برسن اما حواست هست که آب گل آلود همیشه ماهی های خوش خوراکی واسه صید داره؟ جوانی گوشی به دست، با ریش و موهایی بسیار بلند، روی یکی از پله های راهرو ایستاد. _ پاسداری یا بسیجی؟ چی هستی؟ عقیل پاسخی نداد. جوان صدایش را بالا برد. _ هوی یارو! با تو دارم حرف می زنم! چانه ام از شدت ترس می لرزید. عقیل لحظه ای نگاه سنگینش را به او انداخت اما هیچ نگفت. جوان یاغی شد. _ کم دارید تو خیابون مردم رو می کشید، از حالا دیگه قراره بهونه جور کنید که بریزید تو خونه هامون و دخلمون رو بیارید؟ پیرمردی پیژامه پوش، با سبیل هایی قطور، خود را به جوان رساند. بازویش را گرفت و به زور به سمت بالای پله ها هل داد. _ خفه شو! بیا برو گم شو تو خونه! جوان تا بسته شدن در خانه شان زبان به دهان نگرفت. _ شماها خود داعشید. مفت خورهای حروم لقمه! باید تک تکتون رو عین سگ کشت! خم به ابروهای عقیل نیامد و موضع نگاهش را از کوچه تغییر نداد. صدای جغد شوم بلند شد. _ جوجه پاسدار، رفقات اومدن، اما مأموریت من هنوز تموم نشده. صدای چرخ های موتورش در فضا پیچید. ناگهان هجوم زوزه ی گلوله ها چندین برابر شد. در خودم جمع شدم و دندان به لب گرفتم تا جیغ نزنم. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 💠 «زندگی زیباست» https://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
✨ کاش اشتیاق داشته باشیم به بودن، به دوام آوردن، به لبخند در نهایت دشواری! ✨ @sad_dar_sad_ziba
📿 تا به حال خدا را به خاطر آفریدن کسانی که دوستشان دارید، شکر کرده اید؟ 🤲🏼 🌹 @sad_dar_sad_ziba
📖 «مَن لَم یَختَلِف سِرَّه و عَلانیَتَه، و فِعله و مَقالَته، فَقد ادی الأمانة وَ اخلَص العِبادَة.» «آن کس که پنهان و آشکارش، کردار و گفتارش با هم مخالف نباشد، امانت الهی را ادا کرده و بندگی خدا را خالصانه انجام داده است.» [نامه ی ٢۶] 🌌 / نهج البلاغه ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠 ☀️ 💠ঊঈ═┅─
بر سر کوی تو عمری به تماشا ماندیم در کویر دل سودازده تنها ماندیم تا رخم سرخ نبینند رقیبان از شرم سر بازار تو پیوسته به حاشا ماندیم دل شیدایی ما شیفته ی روی تو بود سالیانی است که با این دل شیدا ماندیم  تشت رسوایی ما عاقبت از بام افتاد  نرسیدیم به گَرد تو و رسوا ماندیم رهرو عشق تو ماندیم و به سودای وصال از همه بود و نبود دل خود واماندیم همه شب سوخته دل از غم هجران تو باز به امید سحرت در ره فردا ماندیم رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد ما به قربان تو رفتیم و همان جا ماندیم 🕋 عید قربان مبارک! 🌺 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فیلم ارسالی توسط یک از مخاطبان خوب کانال که این روزها جهت انجام آیین ارزشمند حج، در مکه ی مکرمه شرف حضور دارند. 🤚🏽 «آرزوی حج مقبول و تندرستی برای همه ی حجاج» 💠 @sad_dar_sad_ziba
🥀 یک روز، پس از رفتن من، آخرین نفری که مرا می‌شناسد خواهد مُرد و خاطره ام برای همیشه، فراموش خواهد شد. 🌄 @sad_dar_sad_ziba
🪴 🔹 چه گونه بفهمیم که چه مقامی داریم؟ هرکس می‌خواهد مقام خود را ببیند باید نوع آرزوی خود را بسنجد. یعنی وقتی خود را آزاد می‌گذارد به سوی کدام آرزو میل می‌کند؟ وقتی خود را [مثل قطب‌نما] می‌چرخاند و می‌گرداند و رها می‌کند، به سمت کدام آرزوی خود می‌ایستد؟ «آیت الله حائری شیرازی» 🪜 /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba
☘ چه زیبا گفت او که گفت: تنها یک چیز را بیش از تو دوست دارم: «این که تو را دوست دارم.» 🌿 «زندگی زیباست» 🌿 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳 «انسان بهشتی» 🗓 به فراخور گذر از سالروز شهادت سید الشهدای انقلاب اسلامی، شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی و ۷۲ نفر از یاران شهیدش در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی ...🌷... /یاد یاران ………………………………… @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ 🍀 بابام بهم گفت که همیشه باشه یادت... 🌸 @sad_dar_sad_ziba ─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
📿 «‌‌اللّهُمَّ افْتَحْ عَلَيْنا اَبْوابَ رَحْمَتِکَ!» «خدايا درهاى رحمتت را به روى ما بگشا!» 🤲🏼 🌹 @sad_dar_sad_ziba
بدخواه کسان، هیچ به مقصد نرسد یک بد نکند تا به خودش صد نرسد من نیک تو خواهم و تو خواهی بد من تو نیک نبینی و به من بد نرسد «خیام نیشابوری» 🌴 @sad_dar_sad_ziba
🍀🌺🍀 زن ها برای زندگی، بعد از اکسیژن، غذا و آب، سه چیز می خوان: ۱) توجه ۲) توجه ۳) توجه ─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─ / خانوادگی آقای مشاور 💐 [همه چیز برای زندگی زیبا] @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بـود» ⏪ بخش ۶۴: هرچه انتظار می کشیدم درگیری ها رو به پایان نمی رفت. حالا عربده کشی های توهین هم به این آشوب اضافه شده بود. مسیر نگاهم را از باریکه ی باز در به بیرون دوختم. چند مرد اسلحه و قمه به دست در مقابله با افراد نظامی رجز می خواندند و با شعارهایی خاص، داعیه ی حمایت از مظلومان را داشتند. این جا چه خبر بود؟ این ها از کدام قماش به حساب می آمدند؟ همدستان آن ناشناس بودند یا آشوبگران خیابانی؟! گفت و گوی عصبی عقیل با همکارانش ناآرامی را بیشتر می کرد. _ عباس، این ها دارن بازی می کنن. دارن فرصت می خرن تا نیروهاشون دسته ی معترض ها رو بکشن تو این کوچه. معترض ها برسن به این جا دیگه نمی شه جمعش کرد؛ این ها می ریزن تو این خونه. تق تق به هم خوردن دندان هایم را می شنیدم. اگر دست این دیوانگان به من می رسید... صدای رسای مردی در کوچه شنیده می شد که سعی داشت همدستان مرد ناشناس را به آرامش دعوت کند. عقیل شانه به شانه ام تکیه به دیوار داشت. نگاهی به نیمرخش انداختم. خرده های خون آلود شیشه، روی گونه و کنار پیشانی اش خودنمایی می کردند. استیصال را می شد در چهره اش دید. صدایی از پله ها شنیده شد. عقیل از جایش جهید. سلاح کمری اش را به سمت منبع تاریک مسلح کرد و منتظر ماند. مردی جوان با دست هایی که به نشانه ی تسلیم بالا برده بود از تاریکی بیرون آمد. _ من از اهالی همین ساختمونم. می خواستم برم بیرون اما یه دفعه شلوغ شد و من هم همین جا موندم. عقیل سلاحش را پایین آورد. _ همون جا بمون! بالا نیا، خطرناکه. جوان روی پله های انتهایی نشست. عقیل خطاب قرارش داد: _ به غیر از این در، این جا در دیگه ای به بیرون نداره؟ جوان مکثی کرد و سپس گفت: «در که نه، ولی یه راه هست؛ اون هم این که از پنجره ی اتاق من بپرید تو کوچه ی پشتی. البته فکر کنم ارتفاعش واسه خانم یه مقدار زیاده.» انگار روزنه ای از امید به روی عقیل گشوده شد. _ خونه ت کدوم طبقه ست؟ جوان با لبخند پاسخ داد: «طبقه ی اول» نه، من از ارتفاع می ترسم. زبان از غلاف بیرون کشیدم. _ من نمی پرم ها! هیچ واکنشی نشان نداد. کمی سرش را دراز کرد و شرایط بیرون را سنجید. نرم، دو لنگه ی در را با پایش روی هم گذاشت. جوان را صدا زد: «آماده باش! وقتی بهت گفتم، بی سر و صدا می دوی سمت پله های بالای راهرو» جوان که از لذت هیجان، چشمانش دو دو می زد، با لبخند و تکان سر آمادگی اش را اعلام کرد. به خیالم نسل دیوانگان منقرض شده بود اما انگار اشتباه می کردم. عقیل چشم به آشوب خیابان دوخت. ثانیه ای مکث کرد و ناگهان دستور را صادر نمود. چون تیر رها شده از کمان، جوان بدون تعلل و خمیده به سمت مقصد دوید. پایش که سلامت به پله ها رسید، نفس حبس شده در سینه ام را رها کردم. عقیل نگاهی اجمالی به من انداخت. _ حالا نوبت شماست. حس آن را داشتم که روی لبه ی تیغ ایستاده ام؛ اگر می ماندم پایم بریده می شد، اگر می رفتم هم پایم بریده می شد. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 💠 «زندگی زیباست» https://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🌿🌸🌿 ثروتمندترین فرد جهان هم دچار افسردگی است! 📰 وال‌استریت‌ژورنال: «ایلان ماسک» به برخی از همراهانش گفته که برای درمان افسردگی، از داروی کتامین استفاده می‌کند و همچنین دیده‌‌شده که او این دارو را به‌صورت تفریحی نیز مصرف می‌کند. 🔸 «ایلان ماسک» با ثروت خالص ۱۹۲ میلیارد دلاری، ثروتمندترین فرد جهان است. 🔹 منبع شادی و نشاط، در درون ماست. بیرون از خودمان به دنبال آن نباشیم. 🌊 آقای روان شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌿🍁🌿 ای عشق! دل دوباره غبار هوس گرفت از من گلایه کرد و تو را دادرس گرفت دل باز هم بهانه ی رفتن گرفت و باز تا بال و پر گشود، سراغ از قفس گرفت گفتم به هیچ کس دل خود را نمی دهم اما دلم برای همان هیچ کس گرفت افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست افسرده آن دلی است که از همنفس گرفت لبخند و ریشخند کسی در دلم نماند هرکس هر آنچه داد به آیینه پس گرفت «فاضل نظری» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ 🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋 ┗━━━━•••━━🦋━┛
2_144178960518604331.mp3
10.53M
🌿 🎶 «شهر حسود» 🎙 علی زند وکیلی /موسیقی 🎼🌹 🎵 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
📖 «لَعَمری ما علی مِن قِتال مَن خالَفَ الحَق وَ خابط الغی من ادهان و لا ایهان» «به جان خودم سوگند که در جنگیدن با کسی که در برابر حق بایستد و در گمراهی فرو رود هرگز مسامحه و سستی روا نمی دارم.» [خطبه ی ٢۴] 🌌 / نهج البلاغه ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠 ☀️ 💠ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای انسان! تو آزادی؛ به پا خیز! 🌷 شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی ...🌷... /یاد یاران ………………………………… @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
فردا از امروز آغاز می شود! فردا از آن کسانی است که امروز را با برنامه و عمل می گذرانند. 💫 «زندگی زیباست»@sad_dar_sad_ziba
زندگی خالی نیست مهربانی هست سیب هست ایمان هست آری تا شقایق هست زندگی باید کرد 🌿 «زندگی زیباست» 🌿 @sad_dar_sad_ziba