#قله: ⛰
/نامداران راهدان
🔰 مشغول وصلهکردن کفش خود بود. وارد شدم، فرمود:
«این کفش چقدر ارزش دارد؟» گفتم: هیچ! فرمود: «به خدا قسم این کفشِ کهنه را بیش از حکومت بر شما دوست دارم، مگر آنکه حقی را بهپا دارم و باطلی را از میان بردارم.»
آنگاه بیرون آمد و برای مردم سخنرانی کرد.
[خطبه ی ۳۳]
🔰 در سخنرانی چنین حرفهایی میزد:
هرگز امور مردم بدون « #صلاحیت_حاکمان» اصلاح نشود. امور حاکمان نیز بدون « #استقامت_مردم» اصلاح نگردد. پس هنگامی که مردم و حاکمان، حق طرفین را ادا کردند، نشانههای ، « #عدالت» استوار گردد و درنتیجه اوضاع اصلاح گردد و به بقای دولت امید رود.
[خطبه ی ۲۱۶]
🔰 منظورش چنین فضایی بود:
«برترین چیزی که مایهی چشمروشنی حاکمان میشود، برپایی « #عدالت» در شهرها و ظهور « #محبت» مردم جامعه است و #خیرخواهی مردم فراهم نگردد مگر آنگاه که با میل خود گرد زمامداران جمع شوند و دوام حکومت آنان را بر خود سنگین نشمارند.»
[نامه ی ۵۳]
🔰 برای همین هم به زمامداران زیردستش توصیه میکرد:
باید محبوبترینِ کارها نزد تو کاری باشد که به « #حق» نزدیکتر، در « #عدالت» فراگیرتر و « #خشنودی_مردم» را شاملتر باشد. زیرا خشمِ تودههای مردم، خشنودی خواص را از بین میبرد و خشمِ خواص، درصورت خشنودبودنِ تودههای مردم، اهمیتی ندارد.
[خطبه ی ۵۳]
🔰 برای تحقق این حرفها هم عزم جنگ داشت و با کسی شوخی نداشت. میگفت:
پرسیده بودی که نظرم دربارهی پیکار با این جماعت چیست؟
درنظر دارم با این جماعت پیمانشکن، تا زمان لقای خداوند بجنگم. نه فراوانی اطرافیانم بر عزتم میافزاید و نه پراکنده شدنشان از اطرافم، سبب وحشتم میگردد.
[نامه ی ۳۶]
🔰 خودش چنین بود، پرچم را بهدست هرکس میداد هم انتظارش چنین بود:
«اگر کوهها از جای کنده شود، تو بر جای خویش ثابت بمان. دندانهایت را بر هم بفشار، سرت را به خدا بسپار، قدمهایت را بر زمین چون میخ بکوب، به آخر سپاه دشمن بنگر و بدان که پیروزی از سوی خدای سبحان است!»
[خطبه ی ۱۱]
🔷 تمام تلاش خود را هم که بکنید، میتوانید #عاشق چنین حاکمی، اسمش هرچه که هست، نشوید؟!
ما که به سبب همین چندخط و آنچه از ۴سال و ۹ماه حکومتش نوشتهاند، ندید، عاشق این #مرد شدهایم.
✍ «میلاد گودرزی»
╭─┅─ 🍃 ⛰ 🍃 ─┅─╮
sapp.ir/sad_dar_sad_ziba
╰─┅─ 🍃 ⛰ 🍃 ─┅─╯