🌸 زندگی زیباست 🌸
🌿🌿🌿 📒 «راهبی که فراری اش را فروخت» ⏪ بخش ۱۸: فصل ششم : « دانش دگرگونی فردی » «در ز
🌿🌿🌿
📒 «راهبی که فِراری اش را فروخت»
⏪ بخش ۱۹:
/ادامه ی فصل ۶:
«دانش دگرگونی فردی »
جولیان در برابر اصرار من، آرام و صبور بود. قوری چای را که کنار او روی میز گذاشته بودم، دید. شروع کرد به ریختن چای در فنجان من، تا جایی که فنجان پر شد، ولی او همچنان به ریختن چای ادامه داد! چای از لبههای فنجان به پایین ریخت روی نعلبکی و سپس روی #قالیچه_ی_ایرانی باارزش همسرم. اولش در سکوت نگاه میکردم، اما دیگر طاقتم طاق شد.
با بی حوصلگی فریاد زدم:
«چه کار میکنی جولیان؟ فنجانم سرریز شده. هر قدر هم که تلاش کنی، این فنجان دیگر جا ندارد!»
با مکثی طولانی، به من نگاه کرد و گفت: «جان، برایت سوء تفاهم ایجاد نشود. واقعاً همیشه به تو احترام گذاشتهام و میگذارم. با وجود این، درست مثل این فنجان، مملو از ایده های خودت هستی. تا زمانی که فنجانت را خالی نکردی، چه طور ممکن است ایده ی دیگری به آن وارد شود؟»
با حقیقتی که در حرفهایش بود، روبه رو شدم. راست میگفت. سالهای زیادی را در دنیای معمولی وکالت سپری کرده بودم و کارهایی تکراری را هر روز با آدمهای تکراری انجام داده بودم، آدمهایی که هر روز افکارشان مشابه روز قبل است و این کار فنجان مرا تا لبه پر کرده بود. همسرم، جنی همیشه میگفت باید با آدمهای جدید معاشرت کنیم و چیزهای جدید کشف کنیم:
«جان! ای کاش کمی بیشتر ماجراجو بودی.»
آخرین باری را که کتابی غیر از موضوع قانون مطالعه کرده بودم، به خاطر نمیآورم. حرفهام زندگیام بود. متوجه شدم که دنیای بی حاصلی که به آن خو گرفته بودم، خلاقیتم را کمرنگ و دیدم را محدود کرده بود.
اقرار کردم:
«بسیار خب، منظورت را فهمیدم. شاید همه ی سالهایی که وکیل دادگستری بودم، از من آدمی شکاک و بی رحم ساخته است. از دیروز، از لحظهای که تو را در دفترم دیدم، چیزی در اعماق وجودم میگوید که تغییر تو واقعی بوده و در آن، برای من درسی هست. شاید فقط نمیخواهم باورش کنم.»
_« جان، امشب اولین شب از زندگی جدیدت است. حقیقتاً از تو میخواهم درباره ی دانش و راهبردی که در اختیارت خواهم گذاشت، عمیقاً فکر کنی و آنها را با ایمان و یقین، برای مدت یک ماه به کار ببندی. با اعتمادی عمیق به تأثیرگذاری این روشها، آنها را بپذیر. علتی دارد که این روشها برای هزاران سال باقی مانده اند، در واقع روی انسانها جواب میدهند.»
_«یک ماه، طولانی به نظر میرسد.»
_«۶۷۲ ساعت کار درونی روی خود برای استفاده ی بیشتر از لحظات بیداری تا آخر عمرت، معامله ی خوبی است، این طور فکر نمیکنی؟ سرمایه گذاری روی خود بهترین سرمایهای است که به دست خواهی آورد. نه تنها زندگیات را بهتر میکند، بلکه زندگی اطرافیانت را نیز بهبود میبخشد.»
_«چه گونه این کار را انجام دهم؟»
_«فقط زمانی امکان پذیر است که بتوانی در #هنر_عشق_ورزیدن_به_خود استاد شوی، تا بتوانی دیگران را هم واقعاً دوست بداری، و قلبت را بگشایی تا بتوانی قلب دیگران را لمس کنی. وقتی که احساس هدفمند بودن و سرزندگی کردی، در وضعیت بهتری قرار میگیری و میتوانی انسان بهتری باشی.»
با جدیت پرسیدم:
«در این ۶۷۲ ساعت که میشود یک ماه، چه اتفاقی خواهد افتاد؟»
_«تغییراتی در نحوه ی کار کردن ذهن، بدن و روحت تجربه میکنی که حیرت زدهات میکنند. بیشتر از آن چیزی که در همه ی زندگیات داشتهای، انرژی، شوق و هماهنگی درونی احساس میکنی. مردم عملاً می گویند که جوانتر و شادتر شدهای. احساسی همیشگی از خوب بودن و تعادل سریعاً به زندگیات راه پیدا میکند.»
_«وای خدای من!»
_«همه ی آن چیزی که امشب میشنوی، نه تنها از جنبه ی شخصیتی، بلکه از نظر حرفهای و هم برای بهتر کردن زندگیات طراحی شده است. نه تنها به دنیای درونیات ارزش میبخشد، بلکه دنیای بیرونیات را هم بهتر میکند و کارایی تو را در همه ی کارهایت، میافزاید. حقیقتاً این دانش، تأثیرگذارترین نیرویی است که تا کنون با آن مواجه شدهام. روشن و کاربردی است و از همه مهمتر اینکه به همه جواب میدهد. اما قبل از این که این دانش را در اختیارت بگذارم، باید قولی به من بدهی.»
⏪ ادامه دارد...
………………………………………
🌱 #حس_خوب
☘ @sad_dar_sad_ziba ☘