eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
552 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
19 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.ir/rooberaah «ارج» http://eitaa.ir/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 📖 قرآنِ هزار و چهارصد سال پیش، چه طور به درد امروز می‌خورد؟ یک نفر از من سؤال کرد: «این کتاب قرآن که هزار و چهار صد سال پیش آمده، آیا برای امروز هم می‌تواند مفید باشد؟!» گفتم: «این کره ی زمین، هزار و چهار صد سال پیش بود یا نبود؟» گفت: «بود.» گفتم: «هزار و چهار صد سال پیش مردم از این زمین بیشتر می‌فهمیدند یا حالا؟» گفت: «حالا.» گفتم: «آن خدایی که می‌تواند زمینی را خلق کند که هرچه علم مردم بیشتر شود، از آن بیشتر استفاده کنند، نمی‌تواند یک کتابی خلق کند که هرچه علم بشر بیشتر شود، از آن بیشتر استفاده کنند؟» ببین! تو قبول داری که خدا زمینی ساخته است که هزار و چهارصد سال پیش، مردم با علم و درک خودشان از آن استفاده می‌کردند. حالا هزار برابر آن موقع، از آن استفاده می‌کنند؛ چون از این زمین، برق تولید می‌کنند، این صنعت‌های متفاوت را ایجاد کرده اند و ... . الآن متوجه شده اید که در زمین چه عجایبی هست که آن موقع نمی‌دانستید. درست است؟ پس آن کسی که توانست این زمین را این طوری خلق کند که هرچه علم تو بیشتر شود، از آن بیشتر بفهمی، نمی‌تواند یک کتابی خلق کند که هرچه تو عقلت بیشتر شود و عِلمت بیشتر شود، از آن بیشتر استفاده کنی؟! 🔹 «آیت الله حائری شیرازی» 🪜 /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
/ شیراز 🌳 باغ جهان نما و هنرمندی که به درختان خشکيده ی این باغ جان دوباره داد. / نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌿🌸🌿 به اين فكر نكنيد كه چه روزهايى را از دست داده ايد. به اين بیندیشید كه چه روزهايى را نبايد از دست دهید. امروزتان را با حسرت گذشته تباه نکنید! 🌊 آقای روان شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹🔹💠🔹🔹 🔺 خطاب به کسانی که می گن: «مهم درون آدمه و ظاهر، مهم نیست!» 🌃 / اجتماعی 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
❇️ ابوریحان بیرونی ( ۴۲۹ _۳۵۲ خورشیدی) دانشمند ایرانی معتقد بود که نور از ذرات بسیار ریزی به نام «اجزای لطیف» تشکیل شده است. هزار سال بعد اینشتین آن را «فوتون» نامید. ⭐️ @sad_dar_sad_ziba
🌿🌺 📖 🌺🌿 به آتش می کشی قرآن، ولی ایمان نمی سوزد «میان شعله می سوزد مگر باران؟ نمی سوزد» هزار و چارصد سال است چون خورشید، رخشان است به جهل و کینه ی بوجهل و بوسفیان نمی سوزد بسوزانی، نسوزانی، بدان ای کافر جاهل که نور بی بدیل خالق سبحان نمی سوزد کلام اعجاز جاویدان اسلام است، ای ابله بسوزان کاغذ این اعجاز بی پایان نمی سوزد کتاب عشق و آیاتش که در دل های ما ثبت است درون آتش جهل سبُک مغزان نمی‌سوزد به ظن خود زدی آتش کتاب آسمانی را نمی‌دانی کتاب هادی انسان نمی‌سوزد؟! اگر با فوت کافرها نشد خاموش انوارش بدان با آتش آن ها که این قرآن نمی سوزد اگرچه سوختند از آیه های روشنی بخشَش کتابی که نشد تحریف در دوران، نمی سوزد کفی بر روی آب است این جسارت های خَنّاسان کلام روشن قرآن جاویدان نمی سوزد اگر نمرودیان بر پیکر فرقان زنند آتش همانند خلیل الله، «الرحمن» نمی سوزد گذر کرده است از پیچ و خم اذهان کج اندیش کلامی که کند درد جهان درمان نمی سوزد 🔹 همسُرایی گروه شعر: ~ مستان‌ بروجــردی ~ زهرا شعبان زاده ~ آمنه‌ آل‌اسحاق ~ مرتضـی ‌درزی ~ مشهدی ‌زاده ~ م‌ کــرمانــی ~ ایراندخت 🌿 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳🍃 🦜 🍃🌲 نام این پرنده «مرغ شهدخوار» یا «پِتی» هست و یکی از مهندسان ساختمانی طبیعت نشان آفریننده هنر آفرینش 🌿 ༻‌🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺ ‎‌
💚❤️ از غیر تو بی‌نیاز کردند مرا با عشق تو همتراز کردند مرا تا فاش شود فقط تو در قلب منی جراحیِ قلبِ باز کردند مرا «سعید بیابانکی» 🌴 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل چمران زندگی کنید، تا همچون چمران بمیرید! ...🌷... /یاد یاران ………………………………… @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
بـايد نشاط و سرزندگی خود را در هر شرایطی نگه دارید، حتی در همه ی روزهاے خوب و بد. خدا را چه ديده اے؟ شايد بدها و بدی ها از ميدان به دَر شدند و ما تا پایان راه، آرام و سرزنده ماندیم. بيایید مدیون و بدهكارِ لحظه هايمان نباشيم! @sad_dar_sad_ziba 🍃🍂 🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇫🇷 ناآرامی ها و اعتراضات فرانسه همچنان ادامه دارد. 📲 دستور مسدود کردن شبکه های اجتماعی و پیام رسان ها و محدودیت دسترسی به اینترنت داده شده است. 🔸 حملات پلیس به معترضان، حتی زنان و دختران معترض همچنان رو به افزایش است. ┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄ /غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁 ╭─┅═💠🌏💠═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═💠🌎💠═┅─
🖥 رسانه ی دولتی بی‌بی‌سی، متعلق به دربار پادشاه انگلیس، که در ایام اغتشاشات ایران روزی چند هزار خبر و تحلیل و ... در بزرگنمایی و انتشار اخبار دروغ از اوضاع ناآرام ایران داشت، اینک در اعتراضات مردمی فرانسه در محکومیت قتل نوجوان ۱۷ ساله، به این اتفاقات و اعتراضات مهم، چندان نمی پردازد. ❗️ گویا اتفاقات مهم تری را در صدر اخبار خود دارد! 🤭 ツ➣ @sad_dar_sad_ziba
🌿🌸🌿 گاهی دليل شکست هایمان اين است كه: وجود خودمان را ناديده می‌گیریم و براى رضایت و شادی ديگران زندگى می‌کنیم. غافل از آن که تا خودمان آرام و شاد نباشیم، نمی توانیم دیگران را شاد کنیم. 😑 خفته را خفته کی کند بیدار؟! 🌊 آقای روان شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بود» ⏪ بخش ۶۶: جوان سه چادر رنگی به سمت عقیل گرفت. _ این ها کافیه؟! عقیل با عجله چادرها باز کرد و لبه ی انتهای هر کدام را به شکلی خاص به دیگری گره زد. حتماً دیوانه شده بود. لابد می خواست با این ها من را از آن مهلکه فراری دهد. در این بین با همکارانش تماس گرفت، موقعیت مکانی را شرح داد و درخواست ماشین کرد. جوان با هیجانی خاص به عملکرد عقیل نگاه می کرد. صدای ماشین زیر پنجره شنیده شد. عقیل، نگاهی به بیرون انداخت. _ بلند شید. چرا نمی فهمید من از ارتفاع وحشت دارم؟ گستاخی به کلام دادم. _ من نمی پرم. نگاه کلافه اش را روی صورتم سر داد. _ ببین دختر خانم، من حوصله ی بچه داری ندارم. اعصاب درست و حسابی هم ندارم، رفقام هم بهم می گن موجی، پس یا عین بچه ی آدم می گذاری این رو ببندم دور کمرت و بری پایین یا همین جا ولت می کنم و میرم! همین الآن هم اگه پام برسه به اداره، توی بهترین حالت توبیخ می شم. اگه همین جا هم ولت کنم و برم نهایتاً تعلیق از کار و دادگاهی می شم اما اگه دست اون وحشی ها به تو برسه، باید فاتحه ی زندگیت رو بخونی. می بینی این وسط کسی که سر کل زندگیش قمار می کنه تویی، نه من. پس زودتر تصمیمت رو بگیر. ولی من قماربازی بلد نبودم. چشم از برزخ صورتش گرفتم. چادر به دور کمرم پیچیدم. بی تعلل دست به کار شد. گرهی عجیب به پیچ و تاب چادر انداخت. با قلبی که به تندی می زد، بر لبه ی پنجره ایستادم. سرم گیج رفت اما راهی نبود. عقیل ادامه ی چادر را مثل پیچک به دور دستش بست. یک پایش را روی قاب زیرین پنجره ستون کرد و سعی کرد به من اطمینان ببخشد. _ نترسید! اتفاقی نمی افته. چشم بستم تا آتش دلهره را سرکوب کنم. عقیل طناب پارچه ای را نم نم آزاد می کرد. با هر تکان به فرود روی زمین نزدیک تر می شد. هیچ وقت آرزوی پروانگی نداشتم. من از سوختن بال و سقوطی شبیه به خواب هایم می ترسیدم. پایم که به کف پیاده رو رسید نفسی آسوده کشیدم. چادر را از کمر باز کردم. مرد میانسال مؤدبانه سلام گفت و خواست سوار ماشین شوم. دستم که به دستگیره ی در عقب رسید. صدایی شبیه به زمین خوردن بلند شد. هراسان سر چرخاندم. عقیل بود. پنجره را با پرشی بلند به مقصد زمین ترک کرد. تحیرم را قورت دادم و سوار شدم. به سرعت در جایش ایستاد. نگاهی به اطراف انداخت و روی صندلی جلو نشست. صدای شعارهای به ظاهر اعتراضی از خیابان انتهای کوچه شنیده می شد. ماشین که حرکت کرد، سر بر پشتی صندلی چسباندم. درد زانو چنگ بر دلم می زد. لذت نیمچه امنیتی را که بر حالم نشسته بود با الماس کوه نور هم عوض نمی کردم. دوست داشتم زودتر به خانه برگردم؛ بوی سیب زمینی سرخ شده از آشپزخانه، راه بگیرد در مشامم، آواز خواندن های گوش خراش طاها در فضا بپیچد، پدر پای تلویزیون خوابش ببرد و مادر لیوان چای را با توت بخورد. هیچ چیز در دنیا شیرین تر از آرامش نیست. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 💠 «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🌺 او همانند موسیقی بی کلام بود؛ حرفی نمی زد، اما تأثیرش را می گذاشت. 🌿🎵🌿 🌿 @sad_dar_sad_ziba
2_144178960533928275.mp3
9.54M
🌿 🎶 سکوت 🎙 آهنگ بی کلام /موسیقی 🎼🌹 🎵 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
کمتر از ذرّه نِه ای، پَست مشو مهر بورز/ تا به سرچشمه ی خورشید رسی چرخ زنان 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
🌿🌸🌿 🔘 یک نکته مهم در زندگی آن است که: بدانیم ما خود مسئولیت امور زندگیمان را برعهده داریم و می بایست پای هر تصمیمی که می گیریم تا پایان بایستم. زندگی ما، زندگی ماست! 🌊 آقای روان شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🍀🌺🍀 آن کسانی که با مهریه‌ها و جهیزیه‌ها و مخارج سنگین، کار را بر خود و به ویژه دیگران مشکل می‌کنند، حسابشان پیش خدا خیلی سخت است. در دنیا و آخرت باید تاوان و جواب پس بدهند! ─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─ / خانوادگی آقای مشاور 💐 [همه چیز برای زندگی زیبا] @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹🔹💠🔹🔹 این برنامه مربوط به کجای دنیاست؟ چه مردم شادی دارن! 🎊🎁🎈🎉 🌃 / اجتماعی 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
«ببین چه گونه تلاطم در آفتـاب انداخت تمام هیبت آن را از آب و تاب انداخت سـرِ تمـامی گـل‌ها ز شـرم پایـین است گمان‌کنم‌که‌ ز رویش علی‌نقاب‌ انداخت» «حیدر محمدنژاد» 🌺 یه روز عزیز داره می آد! 🌸 یه عزیز داره می آد! 🌿@sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 حضرت امیر المؤمنین علی (درود خدا بر او) در دو جا ضعف داشت! 🎙 «حجت الاسلام مسعود عالی» /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت ⏪ بخش ۶۷: پلک بر پلک نهادم. کنجکاوی عقیل در مورد ناحیه ی خدمت و رتبه ی نظامی مرد، سکوت اتاقک ماشین را شکست. کاش ساکت می‌ماند. هیاهوی بیرون برای دیوانگی من بس بود. مرد خیلی رسمی و کوتاه پاسخ داد. باز هم سکوت حاکم شد. چشمان نیمه بازم را به نیمرخ عقیل دوختم. گوشی را از گوشش بیرون کشید. تارهایی جو گندمی میان موهای کنار شقیقه‌اش دیده می‌شد. حاج بابا همیشه می‌گفت: «سفیدی موهای کنار شقیقه یعنی احوال دلت پر از وصل و پینه ست. یعنی دنیا تا تونسته توی مشتش فشارت داده. یعنی توی اوج جوانی از بس کمرت شکسته پیر شدی.» گوشه ی لبم کش آمد. این جوان به قول خودش موجی به هر چه شباهت داشت جز یک کمرشکسته. تکان های نرم ماشین چون گهواره پلک هایم را گرم می کرد. مرد کوچه پس کوچه های ناآشنا را برای گریز، میانبر می زد. عقیل انگشتانش را شانه وار روی محاسنش بازی داد. _ چرا از این مسیر می ری؟ مگه نمی ریم ستاد؟! مرد دنده را عوض کرد. _ نه، مسیرهای منتهی به ستاد، امن نیست. مکان رو تغییر دادن. مکثی عمیق بر کلام عقیل نشست. _ اما به من چیزی نگفتن. مرد، خیره به مقابل، هیچ نگفت. نمی دانم چرا اما بی دلیل بی قرار شدم. لحن عقیل عجیب شد. _ ماشین رو نگه دار! مرد با آرامشی سرد چشم از رو به رو برنداشت. _ من از شما دستور نمی گیرم. تحکم بر صدای بم عقیل استوار شد. _ مجبوری! سر از پشتی صندلی گرفتم و چشم باز کردم. عقیل لوله ی اسلحه را به سمت راننده نشانه رفته بود. تنم کرخت شد. پریدن از آن خواب قمار بر سر زندگی ام بود، نه ماندن در آن جا. راننده نگاه بی تفاوتش را از مقابل نمی‌گرفت. عقیل لوله ی اسلحه را بر پهلوی مرد فشرد و دستور توقف داد. ترسیدم. مگر او فرستاده ی همکارش عباس نبود؟ پس این تنش چه معنایی داشت؟ قاب چشمان مرد را در آینه می‌دیدم؛ هیچ واکنشی نداشت. عقیل جملاتش را با فریاد تکرار کرد. نیمچه آرامشم پرید. مرد با لحنی مطمئن جملات را ردیف کرد. _ مگه یه اسلحه چند تا فشنگ داره؟ پس الکی داد نزن. نبض نفس‌هایم تند شد. ذهنم به لکنت افتاد. این راننده دوست بود یا دشمن؟ نگاه خیره ی عقیل به نیمرخ مرد در کسری از ثانیه جایش را به صاعقه داد و جهنم درگیری به پا شد. ماشین چون گهواره در میان بوق ممتد خودروهای دیگر لی لی می‌خورد و من در حین گریبان‌گیری آن دو به این طرف و آن طرف پرت می‌شدم. ناگهان در تشویش دردناک ثانیه‌ها، چشمم به پنجره ی کنار عقیل افتاد و نفسم رفت. همان موتورسوار با کلاه کاسکت نقره ای در چند وجبی ماشین سبز شد. خواستم حضورش را فریاد بزنم که اسلحه اش را به سمت عقیل نشانه گرفت. زمان را کم دیدم. به آنی، چنگ بر یقه ی خاکی رنگ عقیل انداختم و او را به سمت پایین کشیدم. صدای سوت گلوله و خرد شدن شیشه زنگ بر شنوایی ام انداخت. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 💠 «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
😍 عبادت شیرین عید غدیر عید بزرگ خدا جشن بزرگ مسلمانان خجستـه، پربــار و شادباش! 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃