🌙
وصال توست اگر دل را مرادی هست و مطلوبی
کنار توست اگر غم را کناری هست و پایانی
«سعدی»
☘ #چَکامه
«زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
╔🌸🍃═══════╗
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش ۱۲۶: هواپیما در حالی که صدایش گوش را کر می کرد، چند تا بمب روی جاده
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «فرنگیس»
⏪ بخش ۱۲۷:
هواپیماها که رفتند، چشمم را باز کردم. همان طور که روی زمین دراز کشیده بودم، احساس کردم یک جفت چشم دارد مرا نگاه میکند. دیدم جنازهای که کنار من افتاده چشمهایش باز مانده است.
سرم را به طرف دیگر چرخاندم. لاشهی گوسفندهای خالو (دایی) زمین افتاده بودند. بعضی از گوسفندها زخمی بودند و انگار داشتند با چشمهایشان التماس میکردند. یک لحظه یکی از آنها را به شکل کرهل دیدم. دلم برایش سوخت.
درختها تکه تکه شده بودند. پا شدم و سر جایم نشستم. به درخت بلوطی تکیه دادم و اطراف را خوب نگاه کردم. نمیدانستم کجا هستم. گیج بودم، ولی کم کم هوش و حواسم سر جایش آمد. به سهیلا نگاه کردم. حالش خوب بود و داشت گریه میکرد. دست روی صورتش کشیدم و خاکهای روی صورتش را کنار زدم. تمام لباسهایش خاکی بود.
دایی ام داشت از کوه بالا میآمد. سر و صورتش خونی بود و دست به سرش گرفته بود. به سینه کوبیدم و بلند شدم. داییام اشاره کرد بنشینم. سر جایم نشستم به اطراف نگاه کردم. خبری نبود. صدای فریاد مردمی که زخمی بودند همه جا را پر کرده بود. دایی که نزدیکم رسید، روی زمین نشست. به طرفش دویدم. دستش را تکان داد و گفت:
«چیزی نیست، فرنگیس! سرم زخم برداشته.»
خون از روی صورت، روی لباسش میچکید. دستم را به صورتش می کشیدم و گریه میکردم. سهیلا از دیدن آن منظره وحشت کرده بود و جیغ میکشید. دایی ام بلند شد. بالا سر یکی یکی گوسفندهایش میرفت و به سرش میزد. گریه کنان به طرفش رفتم و گفتم:
«خالو، به سرت نزن، نزن خالو!»
با ناراحتی گفت:
«ببین چه بر سرم آمده. ببین، بدبخت شدم. خانه خراب شدم. این همه راه آن ها را آوردم تا این جا.»
طوری کنار جنازهی گوسفندهایش راه میرفت و گریه میکرد که انگار عزیزترین عزیزانش هستند. شیون میکرد و بر سرش میزد. دستش را گرفتم و او را روی سنگی نشاندم. با خودش حرف میزد و گریه میکرد. ناله کنان گفت:
«با پای خودم آوردمشان قتلگاه. با دست خودم کشتمشان.»
گوشهی پیراهنم را پاره کردم و با عجله و در حالی که دستم میلرزید، سرش را بستم. مدام می گفتم:
«خالو گریه نکن. تو که نمیخواستی این طور بشود. همین جا بمان. زخمی شدهای، باید بروی بیمارستان. خالو، درت به جانم، درد و غم هایت به جانم، گوسفندها که از مردم عزیزتر نیستند. نگاه کن ببین چند نفر افتاده اند؟»
انگار تازه داشت میفهمید اطرافش چه خبر است. این ور و آن ور را نگاه میکرد. یک عده از مردم روی زمین افتاده بودند. جاده سوراخ سوراخ شده بود. خون آدمهایی که روی زمین افتاده بودند، روی جاده راه گرفته بود. چند نفرشان تکه تکه شده بودند. دست کناری، پا کناری... بقیه داشتند کمک میکردند و آن ها را کنار جاده میبردند.
با دایی تا پای کوه رفتیم. ماشینهای نظامی داشتند زخمیها را جمع میکردند. با این که سهیلا روی کولم بود، شروع کردم به کمک به سربازها و مردمی که نمیتوانستند تکان بخورند. دایی دستش به سرش بود و از حال رفت. سربازها با تویوتا رسیده بودند و زخمیها را میبردند. لباسم از خون زخمیها سرخ شده بود. از لباسم خون میچکید.
◀️ ادامه دارد ...
.................................
🔺 #توجه:
«نشر داستان تنها با ذکر نشانی همین کانال، مجاز است.»
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
دریاچهی ویستان برهسر
/ رودبار
/ گیلان
ویستان، دریاچهای بکر در دل جنگل و نزدیکی رودبار است که به استخر ویستان هم معروف است.
#ایرانَما
/ نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
Modara.mp3
3.9M
🌿
🎵 «مدارا»
🎶 «همایون شجریان»
#ترنم_ترانه
/موسیقی 🎼🌹 🎵
🗞 #مجلهی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🍀🍁🍀
قاصدکهای پریشان را که با خود باد برد
با خودم گفتم مرا هم میتوان از یاد برد
ای که میپرسی چرا نامی ز ما باقی نماند
سیل وقتی خانهای را برد، از بنیاد برد
عشق میبازم که غیر از باختن در عشق نیست
در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد، برد
شور شیرینِ تو را نازم که بعد از قرنها
هر که لاف عشق زد، نامی هم از فرهاد برد
جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر
هرچه برد از آنچه روزی خود به دستم داد برد
در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد، برد
«فاضل نظری»
#شور_شیرین_شعر_فارسی
┏━🦋━━•••━━━━┓
🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋
┗━━━━•••━━🦋━┛
امروز توی بیمارستان تمرین و رزمایش (مانور) زلزله گذاشتیم...
جاتون خالی! 🙂🙃
〰➿〰➿〰
🌳🍃🐥🍅🍃🌲
گوجه اردک زیبا
یا
جوجه فرنگی خوشمزه ☺️
🌿 #آفرینش
༻🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「🍃「🌹」🍃」
⭐️ پیشرفت
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روانشناس
🗞 #مجلهی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
10.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 کشف پیکر شهیدی با ماسک شیمیایی بر صورت
گروههای تفحص شهدا در هفتهی نخست دیماه، موفق به کشف پیکر ده شهید دوران دفاع مقدس در مناطق عملیاتی شرق دجله و شلمچه شدند.
در میان این پیکرهای پاک، پیکر یکی از شهدا در حالی یافت شد که ماسک شیمیایی بر صورت داشت.
#شهدا
#ستارههای_زمین
#یکی_از_میان_ما ...🌷...
/ یاد یاران
…………………………………
@sad_dar_sad_ziba
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─