فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا توانی رفع غم از چهره ی غمناک کن
جان من گریاندن آسان است، اشکی پاک کن
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
🍃 @sad_dar_sad_ziba
🌸 زندگی زیباست 🌸
🌿🌿🌿 📒 «راهبی که فِراری اش را فروخت» ⏪ بخش۲۶: فصل ۷: «باغ خارق العاده» برای واقع
🌿🌿🌿
📒 «راهبی که فِراری اش را فروخت»
⏪ بخش ۲۷:
فصل ۷:
«باغ خارق العاده»
جولیان در حالی که انگشت برنزهاش را روی لباسش که بافتی عالی داشت، میکشید، به آرامی پرسید:
«منظورت چیست؟»
_ «درباره ی چیزی که می گویی، هیجان زدهام، ولی آدم عجولی هستم. تمرین یا تکنیکی نداری که همین الان، در همین اتاق نشیمن انجام دهم تا روش استفاده از ذهنم را تغییر دهم؟»
_ «راه حلهای غیرعملی پاسخگو نخواهند بود. همه ی تغییرات درونی ماندگار نیازمند زمان و تلاش هستند. ایستادگی ما در برابر تغییر، فردی است. منظورم این نیست که ایجاد تغییرات زیاد در زندگیات، سالها زمان خواهد برد. اگر راهبردهایی را که در اختیارت میگذارم، هر روز، به مدت یک ماه، با جدیت انجام دهی، از نتایج آن شگفت زده خواهی شد. از بالاترین سطوح وجود خود استفاده خواهی کرد و وارد قلمروی معجزات خواهی شد.
اما برای رسیدن به این مقصد، نباید خود را درگیر نتیجه کنی. در عوض، از فرایند رشد و گسترش شخصیت لذت ببر. عجیب آن که هرچه کمتر بر نتیجه ی نهایی تمرکز کنی، آن را سریعتر به دست میآوری.»
_ «چه گونه؟»
_ «مانند آن داستان سنتی است: پسر جوانی به دوردستها سفر کرد تا در محضر معلمی بزرگ، آموزش ببیند. وقتی مرد دانا را دید، اولین سؤالش این بود: چه قدر طول میکشد تا مانند تو عاقل شوم؟ مرد سریع پاسخ داد: پنج سال. پسر گفت: پنج سال خیلی زیاد است، اگر تلاشم را دو برابر کنم چه؟ معلم گفت: آن وقت، ده سال طول میکشد.
پسرک گفت: ده سال! خیلی خیلی طولانی است. اگر صبح و شب تلاش کنم چه؟ هر شب؟
خردمند پاسخ داد: پانزده سال. پسر جواب داد: متوجه نمیشوم. هر بار که قول میدهم انرژی بیشتری وقف هدفم کنم، می گویی بیشتر طول میکشد. چرا؟
«پاسخ ساده است. وقتی یک چشمت را به هدف دوختهای، فقط یک چشم دیگر باقی میماند که در طول راه، راهنمایت باشد.»
کاملاً شکستم را پذیرفتم: «نکته را گرفتم جناب وکیل، درست مانند داستان زندگی من است.»
_ «صبور باش و با دانشی که به دنبالش هستی زندگی کن. اگر انتظارش را داشته باشی و خود را برای آن آماده کنی، قطعاً به سویت خواهد آمد.»
_ «جولیان، ولی هیچ وقت جزو آدمهای خوش شانس نبودهام. هرچه به دست آوردم، با اصرار و ایستادگی محض بوده.»
جولیان با مهربانی پاسخ داد: «دوست من شانس چیست؟ شانس چیزی بیش از تلفیق آمادگی با فرصت نیست.»
و به آرامی افزود: «قبل از این که روشهایی را که از خردمندان آموختهام، در اختیارت بگذارم، باید ابتدا چند اصل کلیدی را بگویم. اول این که همیشه به خاطر داشته باش که تمرکز ریشه ی تسلط ذهنی است.»
_ «جداً؟»
_ «میفهمم. من هم از این حرف متعجب شدم، اما حقیقت دارد. این را آموختهای که ذهن قادر به انجام کارهای فوق العاده ای است. همین واقعیت که آرزو یا رؤیایی داری، بدین معناست که برای درک آن دارای ظرفیت متناظری هستی. این یکی از حقایق بزرگ کائنات است که برای خردمندان مشهود است. به هرحال، برای آزاد کردن قدرت ذهن، ابتدا باید بر آن مسلط شوی و تمرکزش را فقط به هدفی متوجه کنی که در دسترس است. لحظهای که ذهنت را فقط روی یک هدف متمرکز کنی، نعمتهای فوق العاده ای به زندگیات روی میآورند.»
_ «چرا داشتن ذهن متمرکز این قدر مهم است؟»
_ «معمایی را مطرح میکنم که به خوبی سؤالت را پاسخ میدهد. وسط زمستان، در جنگل گم شدهای. با ناامیدی نیاز به گرم کردن خود داری. همه ی آنچه در کوله پشتیات موجود است، یک نامه از بهترین دوستت، یک قوطی تن ماهی و یک ذره بین است. خوشبختانه مقداری هیزم خشک پیدا کردهای، اما متأسفانه کبریت نداری. چگونه آتش را روشن میکنی؟»
باورم نمی شد!
جولیان مرا از پا درآورد. جواب را نمیدانستم: «من تسلیمم.»
«خیلی ساده است. نامه را در بین چوبهای خشک قرار بده و ذره بین را روی آن نگه دار. اشعه ی خورشید متمرکز میشود و در چند ثانیه، آتش روشن میشود.»
_ «قوطی تن ماهی چی؟»
جولیان با لبخندی پاسخ داد: «اوه! آن را فقط برای پرت کردن حواست از راه حل بدیهی مطرح کردم. اما ماهیت مثال این است: قرار دادن نامه روی چوبهای خشک، هیچ نتیجهای نمیدهد، ولی کار دوم، یعنی استفاده از ذره بین برای متمرکز کردن اشعههای پراکنده ی خورشید روی نامه، آتش را روشن خواهد کرد. همین قیاس برای ذهن هم صحیح است. وقتی نیروی عظیم ذهن را روی هدفی مشخص و معنادار متمرکز میکنی، آتش نیروهای نهانیات مشتعل میشود و نتایجی حیرت انگیز را به وجود میآورد.»
⏪ ادامه دارد...
………………………………………
🌱 #حس_خوب
☘ @sad_dar_sad_ziba☘️
8.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔘 از #فلسفه تا شلوار زخمی!
🎤 «استاد غلام حسین ابراهیمی دینانی»
#آرمانشهر 🌃
/اجتماعی
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
«هر چند که از آینه بی رنگ تر است
از خاطر غنچه ها دلم تنگ تر است
بشکن دل بینوای ما را ای عشق!
این ساز، شکسته اش خوش آهنگ تر است»
«زنده یاد سید حسن حسینی»
💐«همه چیز برای زندگی زیبا»
🌿 @sad_dar_sad_ziba
🍁 دردناک ترین بیماری
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
«همه چیز برای زندگی زیبا»
💐 @sad_dar_sad_ziba 💐
🌸 زندگی زیباست 🌸
🌿🌿🌿 📒 «راهبی که فِراری اش را فروخت» ⏪ بخش ۲۷: فصل ۷: «باغ خارق العاده» جولیان
🌿🌿🌿
📒 «راهبی که فِراری اش را فروخت»
⏪ بخش ۲۸:
فصل ۷؛
«باغ خارق العاده»
پرسیدم:
«چه نتایجی؟»
_ «فقط خود تو پاسخ این سؤال را می دانی. در جستجوی چه چیزی هستی؟ آیا میخواهی پدر بهتری باشی و زندگی متعادلتر و دلپذیرتری داشته باشی؟ آیا در زندگیات، کمبود ماجراجویی و تفریح احساس میکنی؟ به این ها فکر کن.»و
_ «شادی بی پایان چطور است؟»
جولیان لبخندی زد و گفت:
«یا خودی نشان بده یا در گمنامی بمان. هیچ چیز مثل شروع کردن از کم نیست. خب این نتیجه را هم میتوانی داشته باشی.»
_ «چه گونه؟»
_ «خردمندان بیش از پنج هزار سال است که رازهای شادی را میدانند. خوشبختانه آن را در اختیارم گذاشتند. مایل به شنیدنش هستی؟»
_ «نه، فکر کنم بهتر است وقفهای بدهیم. اول باید کاغذ دیواری گاراژ را عوض کنم.»
_ «چی؟!»
_ «البته که مایلم راز شادی بی پایان را بشنوم، جولیان. این همان چیزی نیست که همه در نهایت به دنبالش هستند؟»
_ «بله درست است. بسیار خب می گویم. میشود لطفاً یک فنجان دیگر چای برایم بیاوری؟»
_«دست بردار. طفره نرو.»
_ «بسیار خب. راز شادی ساده است: چیزی را که حقیقتاً به آن #عشق میورزی، پیدا کن و تمام انرژی ات را صرف انجام آن کن. اگر درباره ی خوشحالترین، سالمترین و خشنودترین انسانهای دنیا مطالعه کنی، درمی یابی که همه ی آنها عشقشان را در زندگی یافته و وقت خود را صرف پیگیری آن کردهاند. شغل آنها تقریباً همیشه یک چیز بوده: به طریقی، به دیگران خدمت کردن. به محض این که نیروی ذهنی و انرژیات را بر پیگیری چیزی متمرکز کنی که شیفتهاش هستی، وفور نعمت را در زندگیات مشاهده خواهی کرد و همه ی آرزوهایت به آسانی و زیبایی، تحقق مییابد.»
_ «به همین سادگی؟ چیزی را که خوشحالم میکند، پیدا کنم و انجام دهم؟»
جولیان جواب داد: «اگر چیزی که به دنبالش هستی، شایسته باشد.»
_ «کلمه ی شایسته را چه گونه معنی میکنی؟»
جولیان با خوشحالی گفت: «جان، همان طور که گفتم، عشقت باید به طریقی برای زندگی دیگران کاری انجام دهد یا باعث ارتقای آن شود. ویکتور فرنکل این موضوع را به گونهای ظریف گفته که من هرگز قادر به گفتنش نبودم.
میگوید: «موفقیت، مانند شادی، چیزی نیست که بتوان به دنبال آن گشت بلکه خودش خواهد آمد، زیرا موفقیت عوارض جانبی و ناخواسته ی عمل کسی است که خود را وقف چیزی به جز خودش کرده است.»
به محض این که فهمیدی کارت در زندگی چیست، دنیایت زنده میشود؛ هر روز صبح، با گنجینهای نامحدود از انرژی و اشتیاق از خواب بیدار میشوی؛ همه ی افکارت روی هدف مشخصت متمرکز شده و زمانی برای وقت تلف کردن نخواهی داشت. ازاین رو، قدرت ارزشمند
ذهن برای افکار بی اهمیت هدر نخواهد رفت؛ عادت نگران بودن خودبه خود از بین خواهد رفت و مؤثرتر و سازندهتر میشوی؛ کاملاً احساسی عمیق از یک هماهنگی درونی خواهی داشت، انگار که به سمت شناخت مأموریتت در زندگی هدایت میشوی. احساس فوق العاده ای است. خیلی دوستش دارم.»
_ «بسیار جذاب است. آن قسمتش را دوست دارم که وقتی از خواب بیدار میشوی، احساس خوبی داری. جولیان، صادقانه می گویم، آرزو میکنم کاش میتوانستم اغلب روزها فقط در رختخواب بمانم. خیلی بهتر از ماندن در ترافیک، روبه رو شدن با مشتریهای عصبانی، حریفان پرتکاپو و جریان پیوسته ی تأثیرات منفی است. همه ی اینها بسیار خستهام میکنند.»
_ «می دانی چرا اغلب مردم زیاد میخوابند؟»
_ «چرا؟»
_ «زیرا در واقع کار دیگری جز خوابیدن ندارند. همه ی کسانی که با طلوع آفتاب بیدار میشوند، یک وجه مشترک دارند.»
_ « جنون؟»
_ «خیلی بامزه بود. نه، همه ی آنها هدفی دارند که آتش نیروی درونیشان را شعله ورتر می کند. اما نه به روشی ناسالم و همراه با عقده. آنها با ملایمت و آسانی، اشتیاق و عشقشان را نثار چیزی میکنند که در زندگیشان انجام میدهند. چنین انسانهایی در لحظه زندگی میکنند. همه ی توجه شان کاملاً بر نزدیک ترین هدف شان متمرکز است. بنابراین انرژیشان اصلاً نشتی ندارد و هدر نمیرود. این آدمها پرتکاپوترین و سرزندهترین افرادی هستند که اگر خوش شانس باشی، با آنها ملاقات خواهی کرد.»
_ «نشت انرژی؟ جولیان، کمی به نظر سنت گرایانه میآید. شرط میبندم آن را در دانشگاه حقوق هاروارد یاد نگرفتی.»
⏪ ادامه دارد...
………………………………………
🌱 #حس_خوب
☘ @sad_dar_sad_ziba ☘
🍃🍃🍃
تنها بازمانده ی یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنهای افتاد.
او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد.
اگرچه روزها افق را به دنبال یاریرسانی از نظر میگذراند اما کسی نمیآمد.
سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پارهها کلبهای بسازد تا خود را از عوامل زیانبار محافظت کند و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد.
روزی که برای جستوجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشت، دید که کلبهاش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان میرود.
متأسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه درجا خشکش زد و فریاد زد:
خدایا چه طور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟
صبح روز بعد با صدای بوق یک کشتی که به ساحل نزدیک میشد، از خواب پرید.
یک کشتی آمده بود تا نجاتش دهد.
مرد خسته، از نجاتدهندگانش پرسید:
شما از کجا فهمیدید من در این جا هستم؟
آنها جواب دادند:
ما متوجه علائمی که با دود میدادی، شدیم.
📎 به یاد داشته باش:
اگر کلبهات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن، نشانه هایی باشد که عظمت و بزرگی خدا را به کمک میخواند و فراموش نکنید هیچ کار خدا بدون حکمت نیست.
خدا گر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری
🌱 #داستانک
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌱 @sad_dar_sad_ziba 🌱
🌊 سواحل زیبای هرمزگان
#ایرانَما
/نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
#ﺷﺎﺩﯼ ﺧﺮﯾﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ، آفریدنی است.
ﺷﺎﺩﯼ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎﺳﺖ.
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
🦋 @sad_dar_sad_ziba
🌳 آموزگاری که فداکاری را معنا میکند!
«حسن گلچیننژاد» آموزگار ۴۴ ساله ی دزفولی که یک تنه تدریس به ۷۰ کودک کار خارجی را انجام میدهد و حتی موتور خود را برای این کار فروخته است!
به گفته ی او تاکنون هیچیک از مسئولان ارشد شهرستان دزفول در محل آموزش این کودکان حاضر نشدهاند و حتی یک تماس هم با او نگرفتهاند.
#آرمانشهر 🌃
/اجتماعی
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
سنگريزه ريز است و ناچيز
اما اگر در جوراب يا کفش باشد،
ما را از راه رفتن باز میدارد.
در زندگی هم؛ بعضی مسائل ريزند و ناچيز.
اما مانع حرکت به سمت خوبی ها و آرامش ما می شوند!
بی احترامی يا نامهربانی به والدين،
نگاه تحقيرآميز به فقرا،
تکبر و فخرفروشی به مردم،
منت گذاشتن هنگام کمک کردن،
نپذيرفتن عذر خطای دوستان،
و...
همه بزرگند اما ممکن است از نظر ما ناچیز باشند یعنی همان سنگريزه های مسير تکامل ما.
#خودمونی 🧶
🍃 @sad_dar_sad_ziba