🔷 کرامت سازی و ایمانسوزی
✅ احتمالاً سخنان حاج شیخ کاظم صدیقی، امام جمعهی محترم تهران، را در بارهی مرحوم آیتالله مصباح یزدی شنیدهاید. او در یک برنامهی زندهی تلویزیونی به نقل از کسی که پیکر مرحوم آیتالله را غسل داده است، میگوید ایشان وسط غسل دادن چشم خود را باز کردند و ... بعد هم نتیجه میگیرند " از اولیای مسلّم خدا بود."
✅ سخنان جناب آقای صدیقی نیازی به پاسخ ندارند. همان "عجبی" که مجری برنامه میگفت کافی است. آن کلمه و شاید کلماتی تندتر از آن را احتمالاً بیشتر بینندگان نیز گفتهاند. چیزی که باید چاره کرد آسیبی است که این دست کرامتسازیها به ایمان مردم وارد میکند.
✅ بیگمان آیتالله مصباح یزدی نیازی به این قدسیسازیها ندارند. ایشان یک فیلسوفِ عقلگرا بودند که از طریق کتابها، سخنرانیها، و فعالیّتهای فرهنگی، اجتماعی، و علمیشان برای همه شناخته شدهاند. طبیعی است که آن جناب نیز مانند هر متفکری دیگر، موافقان و مخالفانی دارد؛ امّا قطعاً آن بزرگوار به سخنان جناب شیخ کاظم صدیقی نیازی ندارند. این سخنان هیچ چیزی به شخصیّت ایشان نمیافزاید؛ ولی تا دلتان بخواهد ایمان مردم و بویژه جوانان را خراش میدهد و آنها را به باورهایی که مسلّم میانگارند بدگمان میکند.
✅ آقای صدیقی گاه و بیگاه از چشم برزخی و کرامات بزرگانی چون آیتالله بهاءالدینی هم سخن میگویند. بد نیست خاطرهی این کمترین را در این زمینه بشنوید. یادم هست، یک بار بعد از نماز مغرب و عشا، کنار سجادهی ایشان نشستم و با احترام و ترس گفتم آقایی که خود را شاگرد شما میدانند و الان در فلان شهر امام جمعه هستند، من را پیش شما فرستادهاند که نصیحت کرده و ذکری به من بدهید. آیتالله بهاءالدینی پُک محکمی به سیگارشان زدند و گفتند من نصیحتی ندارم ذکر هم هر چه خواستی بگو. من ادامه دادم که ایشان میگویند شما چشم برزخی دارید. باطن ماها را میبینید؛ نکند ... آیت الله بهاءالدینی با عصبانیت حرفم را قطع کرد و گفت "ایشان و شما غلط میکنید."
✅ حالا که شماری از شاگردان حضرت آیتالله مصباح یزدی در دفاع از ایشان بر دکتر عبدالکریم سروش و دیگر منتقدان تاختند و سخنان آنها را ناسنجیده و سست خواندند، کاش کسانی هم به دفاع از آن مرحوم و البته سیره و سلوک علمی ایشان، به شیخ کاظم صدیقی و سخنانشان خُرده بگیرند. گزند این سخنان بیشتر نباشد، کمتر نیست.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۰/۱۹
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 عذرخواهی و بیش از عذرخواهی.
✅ به هر حال، جناب حجتالاسلام و المسلمین شیخ کاظم صدیقی بابت سخنانی که در بابت کرامتهای آیتالله مصباح یزدی(ره) گفته بود، عذر خواست. گُلی به جمالشان. این عذرخواهی به هر دلیل که باشد، یک رفتار پسندیده است و شایستهی ستایش و پذیرش. امّا این حکایت را هم بشنوید:
📌 دوست معتبرالقولی از آقایان سید محمد و سید جواد شبیری زنجانی، آقازادههای آیةالله شبیری زنجانی_خدا نگهدارشان باد_ نقل میکردد که " یک سال در رَمی جمرات پیر زنی ایرانی را دیدیم که از جمعیت وحشت کرده بود و نمیتوانست رَمی کند. ما دو برادر کمکش کردیم تا رَمی خود را انجام داد و بر شیطان سنگ زد. شب آن روز، در بعثه جلسهای برگزار بود و آقای صدیقی سخنران آن مجلس بودند. ما هم در آن جلسه حاضر بودیم. به ناگاه درکمال تعجب، خطیب محترم گفتند که امروز امام زمان(عج) و یکی از یارانش در لباس دو سید جوان به یک پیر زن ایرانی در رمی جمرات کمک کردند. ... ما دو برادر نگاهی به هم کردیم با بانگ برآوردیم که آقا، آن دو سید ما بودیم و ..."
✅ این خاطره را گفتم که بگویم، خیلیها برای خیلی از کرامتگوییها باید پوزش بخواهند. امیدوارم جناب ایشان و همهی کسانی که سخن گفتن از دین را روز به روز، بیشتر به زُلف سخنان غلو آمیز گره میزنند، افزون بر عذرخواهی، تصمیم بگیرند که از این پس بهجای قدسیسازی این و آن و سخنانی که به کمک عقل و نقل، امکانِ اعتبارسنجی ندارند، قدری بیشتر سَخته بگویند و سنجیده خطابه بخوانند. شوربختانه این ادبیّات رفته رفته به زبانِ مسلط جامعهی ما تبدیل شده است. این سالها برای هر کس که بتوانند از این کرامتها میسازند میبافند؛ فرقی هم نمیکند یک سیاستمدار باشد یا یک عالِم مذهبی و یا یک شخصیّت نظامی و هنری. گویی سخنگویان، ما را ملّتی یافتهاند که تنها زبان اسطوره میفهمیم. آنها فرض گرفتهاند ما آدمهای معمولی و از جنسِ خودمان را دوست نداریم؛ به همین دلیل، وقتی میخواهند کسی را برای ما عزیز کنند، دست به دامانِ ادبیات اسطوره میشوند و او را از ما جدا میکنند.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۰/۲۴
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 اگر دین آن است که تو میگویی....
✅ در احوال یکی از مراجع و علمای پیشین دزفول میگویند که روزی یک مرد از کوچنشینانی که پائیز و زمستان برای قشلاق به این شهر میآیند، با همسر و فرزند خردسالش نزد ایشان رفت و گفت: من و زنم یکی دو سال است که ازدواج کردهایم و این پسر هم نتیجهی همان ازدواج است. همان موقع، عقد ما را یکی از اهالی ایل خواند و ما به هم حلال شدیم؛ ولی به دلیل صحرانشینی نتوانستهایم ازدواجمان را رسمی کرده و جایی ثبت کنیم. حالا آمدهایم شهر و میخواهیم که شما دوباره ما را به هم محرم سازید تا بلکه بتوانیم ازدواجمان را رسمی کنیم. میگویند که آن عالم محترم نگاهی به آن مرد انداخت و به بچهی در آغوش مادرش اشاره کرد و با تلخی گفت چرا الان آمدهای؟ بعد از چند سال؟ من از کجا بدانم شما دروغ نمیگوئید و این بچه نامشروع و حرامزاده نیست؟! مرد کوچ نشین که قدری دلخور شده بود و نمیدانست چه پاسخی به آن عالم بدهد، سرش را پائین انداخت و سکوت کرد. نا گاه کودکی خُردسال وارد اطاق شد و بر زانوی حاجآقا نشست. آن مرد نگاه به کودک انداخت و به آن عالم گفت: این بچه فرزند شماست؟! عالم در جواب گفت بله. سپس آن مرد ادامه داد: " حاجآقا! بچهی من به این ترگل و وَرگلی حرامزاده است و بچهی خودت با این سیاه سوختگی حلالزاده؟!!! اگر بچهی حلالزاده این هست من از خیرش میگذرم؛ همان بهتر که نداشته باشم.
✅ این روزها برخیها تمام تلاش خود را میکنند تا به وسیلهی دین، وضع موجود را موجّه نشان دهند. آنها همهی تصمیمهای خود را به قرآن و سنّت نسبت میدهند و از نتایج و پیآمدهای نادرست آن میگریزند. بیم آن میرود که بر این مردم چنان رَوَد که چون آن مرد کوچنشین بگویند اگر دین این است که شما میگویید ما نخواستیم! اجازه بدهید بیدینی پیشه کنیم.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۰/۲۷
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 پناهیان، تراکم ایدئولوژیک و رقیق شدگی اخلاق!
✅ چند شب پیش سخنران محبوب صدا و سیما و برخی هیئتهای تهران در یک برنامهی زنده که گویا از نجف اشرف پخش میشد، گفتند که هدفِ بعثت پیامبر (ص) رشد سیاسی جامعه بود و نه اخلاق و معنویّت. ایشان برای تأیید سخن خود ادامه دادند که مردم شبهجزیره به هنگام بعثت دین و اخلاق داشتتد؛ چیزی که آنها نداشتند فهم سیاسی بود و پیامبر برای ترمیمِ آن به رسالت مبعوث شدند. البته از نظر ایشان آن حدیث مشهور نبوی که "انّی بُعِثتُ لاُتّممَ مکارمالاخلاق" جعلی است و نادرست، یا بهتر است بگویم باید جعلی باشد و نادرست.
✅ البته برای بار دوّم است که ایشان این ادّعا را مطرح میکنند. بار نخست در حسینهی امام خمینی (ره) و در مقابل بزرگان نظام و انبوهِ جمعیّتِ این ایدهی خود را مطرح کردند. گویا دفعهی پیش هم کسی از ایشان نپرسیده بود که پیامبر (ص) برای رشد سیاسی مردم آمده است تا چه اتفاقی بیافتد؟ قرار است مردم از نظر سیاسی رشد کنند که چه بشود؟ حکومت خوبی ایجاد کنند؟ رشد سیاسی اگر در خدمت تعالی اخلاق و فضایل انسانی نباشد و زمینهی تحقق عدالت را فراهم نیاورد چه ارزشی دارد؟ مگر نه این است که علیابن ابیطالب(ع) در ذیقار در جواب اصرار ابن عباس بر پذیرش خلافت مسلمانان گفت حکومت به اندازهی لنگ کفش کهنه هم ارزش ندارد، اگر نتواند عدالت را اقامه کند؟
✅ نظریهی ایجاد تقابل میان اخلاق و سیاست و ترجیح دوّمی، نوعی فرار به جلوست. امثال ایشان که سالهاست علیرغم داشتن رسانههای مختلف، از منبر و روزنامه و تلویزیون و حوزههای علمیّه نتوانستهاند در بهبود اخلاق و معنویّت جامعه توفیقی کسب کنند، حالا برای فرار از مسئولیّت پاسخگویی، ناتوانی خود را پشت این ادّعا پنهان میکنند که قرار ما از اوّل رشد سیاسی جامعه بوده است و نه فضایل اخلاقی آن. وضعیّت تأسفبار اخلاق در جامعه، زائیدهی همین اندیشه و منطق است. منطقی که نتیجهی آن تراکم ایدئولوژی و رقیق شدن اخلاق در جامعه است. نتیجهی آن این است که در حوزهی سیاست با ما باش و هر چه خواهی کن!
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۰/۲۹
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 در دشواری زن بودن
✅ ایرانیها همزمان با سالروز میلاد حضرت زهرا (س) از زنان و مادرانِ خود تقدیر میکنند و مقام آنها را گرامی میدارند؛ ولی کمتر به دردِ زن بودن توجّه دارند.
✅ زن بودن در جامعهی ما که نسبت به زنان بلاتکلیف است، کار دشواری است. زنان جامعهی ما همواره در فضای ارزش های متناقض زندگی میکنند؛ از یک سو زن باید تحصیلات عالی داشته باشد، در حوزهی عمومی فعالیت کند، و شاغل باشد، قوی باشد، درآمد داشته باشد و از سوی دیگر باید زنِ خانه باشد، مادر باشد، و به جای نشستن پشت فرمان خودرو باید ماشین رختشویی را پُر و خالی کند. جامعه مدام آنها را به زیباتر شدن، باربی شدن، عمل کردن، استفاده از لوازم زیبایی میکشاند و از سوی دیگر همین رفتارهای آنها را مسخره میکند و آنها را موجوداتی سطحی و دست و پاچلفتی معرفی میکند.
✅ زن بودن در جامعهی بلاتکلیف ایران یعنی تجربهی هموارهی انواع خشونتهای پنهان و آشکار. قانون این جامعه این است که زن باید "خوب" باشد. ولی دختر خوب بودن کاری عمیقاً دشوار است؛ بسیار دشوارتر از پسرِ خوب بودن. آنها در خیابانهای پر از بوق، تکّهپرانی، خیرهچشمی، دستدرازی، و آزارهای مختلف باید قوی باشند، ایستادگی کنند، پاکدامنی خود را ثابت کنند و در نهایت، خوب باشند.
✅ جامعهای که حال زنهایش خوب نیست، حالِ خودش هم خوب نیست.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۱/۱۵
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 جامعهی بیچِرا!
✅ امام علی (ع) علم را اصل همهی خوبیها میدانند و کلید آن را پرسش. هایدگر، فیلسوف آلمانی، پرسیدن را "تقوای فکر" مینامد؛ زیرا که اندیشه را از افتادن در وادی ناراستیها باز میدارد. پرسش تیری است بر اندام عادتها و باورهای نیآزمودهای که ناخواسته و نادانسته، در گذر زمان در ذهن و زندگی ما خانه گزیدهاند. با پرسیدن میتوان جزمیّتهای ساختگی را شکست و گام در راه حقیقت گذاشت. با آن میتوان، به قول هوسرل، "جهانِ داده شده" را به چالش کشید و "امر من" را بازسازی کرد و اینگونه به اصالت زیستن بازگشت.
✅ انسانِ پرسشگر در بندِ وضع موجود نیست، حتّی اگر ریشهای چند هزارساله داشته باشد. جامعهای که کنشگراناش پرسیدن بلد نباشند دیگران جهان آن را خواهند ساخت؛ حتّی اگر به ظاهر شهروندانش برگهی رأیی هم به صندوق بریزند. برای جامعهی ناپرسشگر دموکراسیِ روزگار جدید چیزی جز یک نمایش برای توجیه وضع موجود نیست.
✅ "چرا؟" مفهوم مقدسی است. اسباب پرهیزکاری و جلوگیری از خطاست؛ کلید رهایی از غل و زنجیرهایی است که به پای یک ملّت بسته شده است. "چرا؟" نشانهی مسئولیّتپذیری شهروندان است. جامعهی بیچِرا فیلسوفاش ساقی مواد مخدّر است و عارفاش به بهانهی استغنا، ناسامانیها و بیهنجاری پیراموناش را " بادِ بینیازی خدا" معنا میکند و خموشی پیشه میسازد.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۱/۲۳
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 از حرمت آهنگ ساعت مچی تا حلال بودن ترانههای بهنام بانی.
✅ در ماشین نشستهام و مشغول شنیدن رادیو آوا. ترانهها یکی از دیگر شادترند؛ آنقدر که من با همهی تساهلی که نسبت به موسیقی دارم کم میآورم و به جایز بودنشان شک میکنم. صدای رادیو را پائین میکشم مبادا پشت چراغ، قرمز ماشینهای کناری خیال بد بکنند. یاد سالهای دور میافتم. زمانی که یک ساعت کاسیو دستم بود و زنگ بیدارباشش یک دینگ دَنگ ریتمدار بود. به زحمت میتوان به آن صدا اسم آهنگ گذاشت. با این حال، یک روز سرِ کلاس فقهمان صدایش درآمد. با دستپاچگی خاموشش کردم. استاد هاشمی نگاه غضبآلودی به من کردند و گفتند: «حرام است آقا! چرا رعایت نمیکنید؟» همین حرف کافی بود تا از خیر آن ساعت بگذرم و آن را به کسی بدهم که به اندازهی من از استاد حساب نمیبرد. آن زمان برای ما آهنگ بیدارباش ساعت کاسیو حرام بود ولی حالا رادیو دارد بهنام بانی و کسری زاهدی پخش میکند. به یقین حکم موسیقی در این مدّت تغییر نکرده است ولی گویا برخی از فقیهان از نظرات فقهی پیشین خود عقب نشستهاند و یا پای مصلحتی مهمتر از حکم موسیقی درمیان است. این عقب نشستنها در برخی دیگر از فتوا نیز به چشم میآید. یادتان هست آن اوائل یکی از مراجع محترم تقلید رایتل را به دلیل امکان برقراری تماس تصویری حرام کردند؟ الآن به گمانم بسیاری از اعضای محترم دفتر آن بزرگوار، هم رایتل دارند و هم گوشی هوشمندی که بتوانند با کمک آن و از طریق واتساپ و ایمو و ... با دوستان و خویشان خود تماس تصویری بگیرند.
✅ فقه شیعه قابلیت تطبیقپذیری بالایی دارد به همین دلیل میتواند در مواقع مختلف، دینداران را از سرگردانی در مقام عمل، نجات داده و احکام راهگشایی ارائه کند. با این حال، این کوتاه آمدنها چیز دیگری است. میتوان اسمش را گذاشت «تحمیل مصلحت بر فتوی» به این معنا که گفته شود «فتوی این است ولی مصلحت اقتضا میکند جوری دیگر رفتار شود.». از آنجا که این کوتاه آمدنها برنامهریزیشده و بر اساس یک نقشهی راه نیست و به میزان فشار جامعه در موارد خاص بستگی دارد، میتوان انتظار داشت که فقهِ شاکلهمند و نظاممند شیعی، در آیندهای دور یا نزدیک، قدری بیقواره شود. برای سازگاری دین با نوآوریها و تغییراتِ زندگی در دنیای مدرن، بهتر است به ظرفیّتهای درونی فقه توجّه شود و تغییر فتواها صرفاً از سرِ مصلحت و مستند به اجبار شرایط زیستی و محیطی نباشد. وجودِ فقهیان نواندیش که با اقتضاءات زندگی در دنیای مدرن آشنا هستند و فقه را قدری روشمندانهتر از برخی نسلهای پیشین دنبال میکنند، میتواند این انفعال را چاره کند.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۲/۲
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 الاهیات میتواند الاهیات بماند؛ اگر ...
✅ در مقالهای از «اِرنا الیور» میخواندم که در برخی از کشورها مانند آفریقای جنوبی به دلیل کسادی بازارِ دانشجو، رشتههای الاهیات تعطیل شدهاند. در ایران نیز گویا وضع دستِ کمی ندارد. برخی از دانشگاههای غیردولتی را میشناسم که به بهانهی غیرجذّاب بودن الاهیات تلاش دارند تا آن را از نظام آموزشی خود حذف کنند و رشتههای دیگری را جایگزین کنند. احوال دانشگاههای دولتی نیز تا اندازهای همین است. به هر حال، برای دانشجویی که عمر و پول خود را هزینه میکند، پرسش از سودمندی آنچه میخواند باید طبیعی باشد. او دوست دارد بتواند با دیگر رشتههای علمی در تعامل باشد و با کمک آنها بتواند جهان اطرافش را معنادارتر کند. چندی پیش، یکی از دانشجویان ما که از رسالهاش دفاع کرده و اکنون برای خودش دکتر شده است، میگفت که از خواندن الاهیات پیشیمان است و میخواهد دوباره از اول و مقطع کارشناسی حقوق بخواند.
✅ برخی از جامعهشناسانِ دین مانند تیلور این پدیده را نشانهی سکولاریزاسیون میدانند و معتقدند جهان جدید دین و الاهیات را از حوزهی عمومی به کنار میگذارد. از نگاه او اگر چه روزگاری توماس آکوئیناس الاهیات را ملکهی علوم میدانست، ولی وقت آن رسیده است که این ملکه تاج خود را تحویل علوم دیگر دهد و به گوشهی کلیسا پناه ببرد.
✅ با این حال، نمیتواند با تیلور همدلی کرد. شواهد تجربی چیز دیگری را حکایت میکنند. هنوز هم در جهان مسیحیّت، کتاب مقدس بیشتر از هر کتاب دیگری چاپ میشود، بیشتر از هر کتاب دیگری خریده میشود، مردم بیشترین اعتماد را به سازمانهای مذهبی دارند، کلیسا بیشترین نقش را در تأسیس نهادهای خیریّه دارد. در جهان اسلام نیز اوضاع چنین است و بلکه دینیتر. در میان مسلمانان دین هنوز هم به مثابه یک سرمایهی اجتماعی نیرومند، فعالیّت اجتماعی خود را حفظ کرده و تحولات زیادی را دامن میزند. اینها نشان میدهند که یک فارغالتحصیل الاهیات میتواند روابط خود را با جامعهی علمی حفظ کرده و برای پاسخ به چالشهای فرهنگی و اجتماعی نقشآفرین باشد. الاهیات میتواند به مثابه یک رشتهی علمی در دانشگاهها تدریس شود. آنچه در این میان مهم است، توجّه به خصلت پویایی و انعطاف الاهیات است. دانشگاهها به جای تلاش برای حفظ هویّت موروثی الاهیات باید بکوشند تا آن را با فهم و تفسیر جدید جامعه از ایمان و معنویت هماهنگ کنند. الاهیات میتوان به معنای واقعی الاهیات بماند و در دانشگاهها تدریس شود، اگر به پرسشهای نوشونده و روزافزون جهان پیرامونش توجّه کند.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۲/۶
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 امنیّت، حل مشکلات اجتماعی، و رسیدگی به فقرا؛ تنها توصیههای آیتالله العظمی سیستانی به فرماندار نجف.
✅ در حال و هوای دیدار پاپ فرانسیس، رهبر کاتولیکها، با آیتالله العظمی سیستانی، مرجع تقلید شیعیان، مصاحبهی عدنان الزرفیه، فرماندار پیشین نجف میتواند شنیدنیتر باشد. توصیههایی که نشان میدهد چرا فرانسیس ۸۳ ساله به دیدار این مرجع مشتاق بود.
📌 فرماندار: سال 2005 که خدمت آیتالله سیستانی رسیدم، اولیّن درخواستش از من این بود که تمام خانهها را بازرسی و سلاحهایهای غیرمجاز را جمعآوری کنم. و دومیّن خواستهاش هم این بود که اولین خانه برای بازرسی خانهی سیستانی باشد. من به ایتالله سیستانی عرض کردم که که نمیتوانم وارد خانهی شما بشوم! درست نیست که با مأموران به خانهی شما وارد شویم و آنجا را بازرسی کنیم! ولی ایشان فرمودند که نه! اوّل باید خانهی من را بازرسی کنید، سپس باقی خانهها را! و من هم مأمور فرستادم و خانهی ایشان را بازرسی کردند.
🔸 مجری: چطور ممکن است؟!!
📌 فرماندار: به خدا قسم میخورم.
🔸 مجری: بگذارید حرفم را بزنم؛ الآن حتی کارمندان دولتی هم نمیگذارند ماشین آنها بازرسی شود!
📌 فرماندار: بخدا قسم؛ بخدا قسم؛ بخدا فسم! سه بار قسم خوردم. آیتالله سیستانی مرا مجبور کرد که خانهاش را بازرسی کنم و فرمودند که اولّین خانه باید خانهی من باشد. من هم مأمور فرستادم و خانهی ایشان بازرسی شد. بعد از بازرسی هم فرمودند حالا به سراغ باقی خانهها بروید. دیگر کسی نباید برای نگهداری سلاح عذری داشته باشد. و حسب قانون نگهداری سلاح ممنوع است.
🔸 مجری: این را مستقیم از خود ایشان شنیدی؟
📌 فرماندار: بله مستقیم خودم آنجا بودم و از هیچ واسطهای نقل نمیکنم.
📌 مجری: خب؛ ادامه بدهید.
استاندار: در تمام مدت استانداری من؛ از سال 2005 تا 2015 ایشان هیچگاه توصیهای دینی به من نکرد! حتّی خودم هم تعجّب کردم. نه توصیه به امر به معروف و نهی از منکر، نه این که بعضی اماکن باید بسته بشوند؛ بهخدا قسم تمام توصیههای ایشان یا برای حفظ امنیت بود، یا خدمات اجتماعی، یا رسیدگی به فقرا. و کاری به امور دیگر نداشت.
🔸 مجری: فقط همینها؟!
📌 فرماندار: فقط همینها! من از سال 2005 تا 2015 فقط همینها را از ایشان میشنیدم.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۲/۱۷
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 یک دیدار و سه نکته
✅ خبرِ دیدار رهبر کاتولیکهای جهان با آیتالله العظمی سیستانی، مرجع تقلید شیعیان از هفتهها پیش، شاهبیتِ اخبار سراسرِ جهان بود. در ایران نیز، اگر چه صدا و سیما توجّه چندانی به آن نداشت؛ ولی فضای مجازی نشان داد که کاربران بیشماری به این دیدار حساس هستند و آن را مهم میدانند. با این همه سه نکته شایستهی توجّه است:
🔸 یکم: دیدار پاپ فرانسیس، رهبر کاتولیکهای جهان با آیتالله العظمی سیستانی، مرجع تقلید شعیان رخدادی بزرگ و تاریخی است که نباید در گرد و غبار حاشیهها گم شود. اگر چه گروههایی که به نام دین خشونتهای فاجعهباری را به جوامع تحمیل میکنند، گوششان کمتر به خوانشهای مسالمتآمیز رهبران ادیان بدهکار است؛ ولی باز هم میتوان امیدوار بود که دیدارهایی از این دست، تا اندازهای، به کاهش ستیزههای مذهبی کمک کند و یا دستکم، دامن دین را از اتّهام خشم و خشونت پیراسته دارد.
🔸 دوم: به عنوان یک شیعه که تا اندازهای با تاریخ و الهیات مسیحی نیز آشناست، از اشتیاق پاپ به دیدار با یک مرجع تقلید شیعی بسیار خوشحالم و آن را مایهی سرافرازی میدانم. این اشتیاق نشان داد که نقش مرجعیّت و نیز پاسداران و جوانانِ شیعهای که در این راه فداکاری بسیار نموده و جان خود را از دست دادهاند، از چشم جهانیان پنهان نمانده است.
🔸 سوم: از روزها پیش از این دیدار تا کنون برخیها آن را بهانه کرده و دوگانهی حوزهی علمیّهی قم و حوزهی علمیّهی نجف را برساخته و پررنگ کردهاند و در حمایتی از یکی و ترجیح آن بر دیگری چیزهایی نوشتهاند. در همین راستا، برخی به هواداری حوزهی ایران و قم دیدار پاپ را کم اهمیّت و یک امر معمولی دانسته و برخی دیگر، آن را نشانهای بر اعتبار حوزهی نجف در برابر قم شمردهاند. این تحلیلهای غیرسودمند، نشانهی نا آشنایی و یا بیتوجّهی به ماهیّت مرجعیّت شیعی و حوزههای علمیّه است. دامنهی اعتبار حکم مرجعیّت با مرزهای جغرافیایی محدود نمیشود. مراجع قم و نجف مراجع همهی شیعیان در همه جای جهان هستند.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۲/۱۷
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 یک امسال، حاکمان را نصیحت کنید!
✅ این روزها به مناسبتِ سال نو، دوستان اهل اندیشه، مردم را به خانهتکانی زبان و قلب و جانِ خویش دعوت میکنند و از آنها میخواهند، خصلتهای ناپسند را پشت درِ سال گذشته رها کنند و یک "منِ" تازه را وارد سال جدید کنند. خدا خیرشان بدهد و دستشان درد نکند!
✅ با این همه، تأکید زیاد بر موعظهی کنشگران خُرد و نصیحت کردن آنها میتواند یک مغالطهی آزاردهنده باشد. کاش میشد، همهی صاحبان اندیشه و کسانی که میتوانند در حوزهی عمومی حرفی بزنند، تمام منبریها، تمام سخنرانها، تمام آموزگاران اخلاق، تمام امامهای جمعه و جماعت، و نویسندگان برای مدّتی هم که شده به موعظهی حاکمان، مسئولان، و مدیران روی بیاورند! سالهاست این مردم نصیحت میشوند. کاش سال ۱۴۰۰ تمرینی باشد بر نصیحت صاحبان امر و حکم و امضا! مگر نه این است که "مردم به حاکمان خود شبیهترند تا به پدرانِ خود"؟! پس بیائید یک امسال را به نصیحت حاکمان بگذرانید!
✅ اینجانب به سهم خود و در این یادداشت کوتاه، حاکمان را میهمان سفرهی امام علی علیهالسلام میکنم و از آنها دعوت میکنم خود را مخاطب نصیحتهایی بدانند که آن امام به مالک نوشت:
📌 باید آنها که نسبت به رعیّت عیبجوترند از تو دورتر باشند؛ زیرا مردم عیوبی دارند که والى در پوشاندن آنها از همه سزاوارتر است.
📌 در صدد مباش که عیب پنهانى آنها را به دست آورى؛ بلکه وظیفهی تو آن است که آنچه برایت ظاهر گشته اصلاح کنى و آنچه از تو مخفی ست، خدا درباره ی آن حکم می کند. بنابر این تا آنجا که توانائى دارى عیوب مردم را پنهان ساز! تا خداوند عیوبى راکه دوست دارى براى مردم فاش نشود، مستور دارد.
📌 عقدهها و ناراحتیهای کسانی را که کینهای دارند بگشا و اسباب دشمنى و عداوت را قطع کن!
📌از آنچه برایت روشن نیست تغافل نما!
📌 به تصدیق سخن چینان تعجیل مکن! زیرا آنان گر چه در لباس ناصحین جلوه گر شوند، خیانت می کنند.
📌باید محبوبترین کارها نزد تو امورى باشند، که به حق و عدالت موافقتر و با رضایت توده مردم هماهنگ تر است!
📌 نیازمندیهای مردم را در همان زمان که از آنها آگاه میشوی برطرف کن و در حل مشکل آنها تأخیر مکن!
📌هرگز به خشمي كه از آن امكان رهايي هست، مشتاب و مگوي كه مرا بر شما امير ساختهاند و بايد فرمان من اطاعت شود! زيرا، چنين پنداري سبب فساد دل و سستي دين و نزديك شدن دگرگوني در نعمتهاست.
📌بايد كه محبوبترين كارها در نزد تو، كارهايي باشد كه با ميانهروي سازگارتر است و با عدالت دم سازتر و خشنودي رعيت را در پي دارد!
📌بايد كه بهترین مايهی شادماني واليان برپاي داشتن عدالت در بلاد باشد و پديد آمدن دوستي در ميان افراد رعيت.
مهراب صادقنیا
١٤٠٠/١/١
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 در پاسداشت ارزشهای میانسالی
✅ هميشه فكر ميكردم پنجاه سال را كه رد کنم، همين كه تارهای سپیدی در لابلای موهای سیاهم پیدا بشود، ديگر نمیخندم، به مهمانی و كوه و جنگل و بازی و ... رغبتی ندارم؛ امّا حالا که از پنجاه گذر کردهام میفهمم که همهی آن فکرها بیهوده بود. هر روز كه سپيدی موهایم را نگاه میکنم، رنگها، آدمها، تفاوتها، جوری دیگر بودنها، و صداها برایام جذابتر میشوند. گوشم شنواتر شده است و صدای اطرافیانم و دردِ دلهایشان را بهتر میشنوم. به درد و غم آنها حساستر شدهام. از کنارِ رنج دیگران بیتفاوت عبور نمیکنم. فهمیدهام هیچ اندیشه و اعتقادی آنقدر ارزش ندارد که به بهانهی دفاع از آن آرامشِ دیگران را بگیرم و آنها را برنجانم و یا دردشان را نادیده بگیرم. یاد گرفتهام که مدارا نیمی از عقلانیّت، بلکه تمام آن است و حالا بجای آنکه تلاش کنم دیگران را به میلِ خودم تغییر دهم، باید با آنها کنار بیایم و بپذیرم که لازم نیست و بلکه بد است که همه چون من بیاندیشند و چون من باشند.
✅ در پنجاه سالگی کتابها را بیشتر دوست دارم. به اعجازِ خواندن باورمندتر شدهام و عجیبتر این است که حس میکنم چیزهای بیشتری از لابلای کتابها میفهمم و این حس من را به خواندن مشتاقتر میکند. دوستانم خواستنیتر شدهاند. به آنها وابستهتر شدهام، و دلم میخواهد، سخاوتمندانهتر کلمات عاشقانه را تقدیمشان کنم. حوصلهی قهر کردن ندارم، به این نتیجه رسیدهام که سکوت و لبخند اینجور وقتها بهتر جواب میدهد.
✅ در این سن ناتوانیهای جسمیام را از همه پنهان میکنم. یاد گرفتهام که درد یک راز است و نباید فاش شود. درد مال من است و هیچ کس را نباید در ان سهیم کنم. در پنجاه سالگی شاید به اندازه بیست سالگی با صدای بلند نخندم اما خندهام عمیقتر و جاندارتر است. از سفر کردن، مهمانی رفتن و مهمانی دادن، دیدن دیگران، و همکلامی با آنها بیشتر لذت میبرم. احساس اينکه در نيمهی دوم زندگي هستم، باعث میشود تلاش کنم تا آرزوهای به چنگ نیامدهی جواني را بدست آورم. ميدانم براي جبران هيچ چيزی، زمان ندارم، پس میکوشم هر كارى را درست انجام دهم. هر چیزی را که برای روز مبادا نگه داشته بودم، بیرون میآورم روز مبادا همین امروز است.
✅ پنجاه سالگی گذر از ندانستن به دانستن است، با تجربه شدن و پخته شدن. در این سن یاد گرفتهام زمان، درمان خیلی از دردهاست. یاد گرفتهام به خودم و دیگران زمان بدهم. من هم وقتی جوان بودم جورِ دیگری بودم؛ حالا از خیلی چیزها که کردهام خوشم نمیآید. تاوان هر خطایی نابود کردن و سوزاندن خطاکار نیست. زمان خیلی از چیزها را تغییر میدهد؛ گاهی با زور نمیشود کسی را عوض کرد، فقط باید اجازه داد زمان کار خودش را بکند. یاد گرفتهام که خیلیها میتوانند آیندهی بهتری داشته باشند؛ البته اگر دیگران زمان را از آنها دریغ نکنند. تغییر آدمها بخش جداییناپذیر زندگی آنهاست؛ پس نباید به بهانهی چیزی در گذشته، آیندهی آنها را تباه کرد.
✅ درست است که جامعهی ما ارزشهای جوانی را بیشتر دوست دار؛ ولی نيمهی دوم زندگی نیمهی شیرینتری است، خدا از آسمان به زمین میآید و شب به شب، آهسته دستی به شانهی آدمها میزند و میگوید بیا با هم حرف بزنیم.
مهراب صادقنیا
در سالروز توّلد
۱۴۰۰/۱/۴
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab