eitaa logo
اخلاق در حوزه‌ی اجتماع
405 دنبال‌کننده
30 عکس
4 ویدیو
1 فایل
دین و اخلاق در جامعه ایران. در اینجا روزنوشت های دکتر مهراب صادق‌نیا در باره وضعیت دین و اخلاق در جامعه ایران به اشتراک گذاشته می شود.: MehrabSadeghNia
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 کمی مدارا ✅ چند سال پیش، برای شرکت در یک برنامه‌ی علمی- فرهنگی راهی یکی از شهرهای جنوبی بودم. بر اساسِ تقویم، فردا ماه رمضان بود ولی هنوز رسماً اعلام نکرده بودند. من معمولاً در مسیر سفر لباس شخصی می‌پوشم. در کوپه‌ی چهارنفره‌ی قطار، به‌جز من، یک روحانی و دو جوان دیگر نیز نشسته بودند. یک ساعتی از راه گذشته بود که آن دو جوان به بهانه‌ی پرسش‌های دینی سرِ بحث را با حاج‌آقا باز کردند. بی آن‌که چیزی بگویم تماشاگر گفتگوی آن‌ها بودم. نمی‌دانم چه شد که بحث به مفهوم تقوی از نگاه قرآن رسید. این‌جای بحث من هم جمله‌ای گفتم: "از نگاه قرآن مفهوم تقوی یک مرتبه‌ی ایمانی نیست، بلکه کیفیّتی اخلاقی است که زمینه‌ساز تحقق هدایت و ایمان است. به همین دلیل است که قرآن می‌گوید این کتاب تنها تقوی‌پیشگان را هدایت می‌کند. پس دعوت قرآن از مشرکان برای تقوی پیشه کردن، برای آن است که آماده‌ی پذیرش هدایت شوند. یعنی مشرک هم می‌تواند تقوی پیشه کند." حاج‌آقا اصرار عجیبی داشت که سخن من را رد کند. برای این که کار بیخ پیدا نکند چند دلیل آوردم و در نهایت به تفسیر المیزان استدلال کردم. حاج‌آقا قانع نشد و با ترش‌رویی پرسید: "طلبه هستید؟" گفتم: "بله." بلند شد و از کوپه‌ی قطار بیرون رفت. خدا را شکر کردم که گفتگو ادامه پیدا نکرد. چند دقیقه بعد با مأمور سالن برگشت و ساک‌ش را برداشت. گفت: "شانس بیاوری که امشب، شب اول ماه رمضان نباشد. من نمی‌توانم این‌جا را تحمّل کنم. از رئیس قطار خواستم جای‌م را تغییر دهد." بعد هم با آن دو جوان خداحافظی کرد و رفت. هر چه حرف‌های‌م را بالا و پائین کردم متوجّه نشدم کجای آن‌چه گفته‌ام غیرقابل تحمل است و با معنویّت ماه رمضان نمی‌سازد. صبح که به مقصد رسیدیم، معلوم شده بود که امروز ماه رمضان نیست. در ایستگاه به بهانه‌ی عذرخواهی بابت رنجش ناخواسته‌ای که پیش آمده بود، رفتم. اوقات‌ش هنوز تلخ بود. عذر خواستم و پرسیدم: "در برگشت هم افتخار هم‌سفری با شما را دارم؟" گفت: "من همین‌جا ساکن و شاغل‌م؛ قاضی هستم." دست‌ش را فشردم و گفتم: " قاضی‌ها باید کمی تحمل‌شان بیش‌تر باشد. زودرنج نباشید." گفتم و رفتم. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۱۰/۲۹ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 "راهبان آخرالزمان" ✅ فرقه‌هایی که با گرایش و رویکردهای آخرالزمانی ایجاد می‌شوند، بیش از آن که یک چالش اعتقادی برای دیگر گروه‌های مذهبی باشند، یک چالش اجتماعی هستند که نظم جامعه را تهدید می‌کنند. این فرقه‌ها را در بیش‌تر مناطق جهان می‌توان پیدا کرد. فرقه‌ی آئوم شینریکیو ( Aum shinrikyo) یا راهبان آخرالزمان که در سال ۱۹۸۶ در ژاپن تاسیس شد، یکی از آن‌هاست. این فرقه که توسط شخصی به نام چیزو ماتسوموتو بنا گذاشته شد، وقوع قریب‌الوع آخرالزمان را تبلیغ می‌کرد. آن‌ها معتقد بودند که دولت آمریکا، فراماسونرها، و صهیونیست‌ها دشمنان اصلی ژاپن هستند و تمام ساختارهای فرهنگی و آموزشی ژاپن را کنترل می‌کنند. به همین سبب وظیفه‌ی اصلی خود می‌دانستند برای تحقق رویای آخرالزمانی خود تا جایی که می‌توانند با نظم حاکم بر ژاپن مبارزه کرده و آن را تهدید کنند. راهبان آخرالزمان ژاپنی مسئولیّت خود می‌دانستتد که تا جایی که می‌توانند با سیاست‌های رسمی دولت ستیزه کنند و برای تحقق آرمان‌های هزاره‌گرایانه‌ی خود بکوشند. آنان در این راه آزمایشگاه بزرگی در دامنه‌ی کوه فوجی که برای ژاپنی‌ها تا اندازه‌ی زیادی مقدس است ساخته و به تولید گازهای کشنده‌ی شیمیایی پرداختند. آن‌ها از این گازها برای ترورهای بیولوژیک بهره می‌بردند. یکی از عملیات‌های خراب‌کارانه‌ی آن‌ها انتشار گاز سارین در متروی توکیو بود. راهبان آخرالزمان در بیستم ماه مارس سال ۱۹۹۵ گازی را در متروی ژاپن منتشر کردند که به مرگ دوازده نفر و مسموم شدن بیش از نهصد نفر انجامید. مانوئل کاستلز در کتاب جهان شبکه‌ای و عصر اطلاعات آنان را در شمار هویّت‌های مقاومت در برابر هویت مشروعیّت‌بخش می‌آورد. هویّت‌هایی که به بهانه‌ی مبارزه با نظم جاری خواهان تحقق یک هزاره‌ی طلایی هستند. مهراب صادق‌‌نیا ۱۴۰۱/۱۲/۶ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹️ از چارمردان تا جمکران ✅ سال‌های آغازین دهه‌ی شصت که من تازه وارد حوزه علمیه‌ی قم شده بودم، نیمه‌ی ماه شعبان حال و هوای دیگری داشت. از چند روز قبل، نوجوانان محله هر کس را که گیر می‌آوردند از او می‌خواستند «به جشن نیمه شعبان کمک کند». آن سال‌ها، بی‌آن‌که تلویزیون این همه هیاهو برپا کند، نیمه‌ی شعبان که می‌شد یک احساس عمیق و طبیعیِ صرفا مذهبی از شادی عمومی زیر پوست شهر می‌دوید. در نهایت همه‌ی این شادی در «چارمردان» یک‌جا می‌شد. خیابان به گونه‌ای خودجوش چراغانی می‌شد و هر کس هر هنری داشت آن‌جا به نمایش می‌گذاشت. شب نیمه شعبان که می‌رسید خیابان پر می‌شد از عابرانی که برای تماشای نورافشانی و هنرنمایی مغازه‌داران و ساکنان این خیابان آمده بودند. آن سال‌ها خبری از حضور میلیونی مردم در مسجد جمکران نبود. در واقع، این مسجد چندان شناخته شده نبود که نیمه شعبان مردم از آن سرِ ایران به سوی‌اش گسیل شوند. دی‌شب وقتی از تهران بر می‌گشتم، اتوبان تهران تا قم چنان شلوغ و از مسافران جمکران پُر بود که به سختی می‌شد رانندگی کرد. گردِ هم آمدن این جمعیّت زیاد و نمایش شورمندی و شیدایی احتمالا می‌تواند باورهای دین‌داران را مستحکم‌تر کند و بر انسجام اجتماعی آنان بیافزاید و البته می‌تواند مرزهای آنان را با دیگر گروه‌های مذهبی افزایش دهد. با این حال، طبیعی است که برای یک جامعه‌شناس این پرسش پیش بیاید که آیا این پدیده به رشد و تقویت اخلاقیات مشارکت‌کنندگان نیز کمک می‌کند؟ آیا می‌توان انتظار داشت که همانطور که آئین‌های ساده و دوست‌داشتنی چارمردان به گردهم‌آیی شورمندانه‌ی جمکران تبدیل شده است، نوع‌دوستی، امید، خیرخواهی، اعتماد، راستگویی، دل‌نگرانی برای نیازمندان، و صلح‌جویی و مدارا نیز در میان مردم، دست‌کم کسانی که در این آئین‌ها شرکت می‌کنند چشم‌گیرتر شده است؟ احتمالا همه‌ی کسانی که در برگزاری این گردهم‌آیی پرشور نقشی دارند پاسخ‌شان به این پرسش «آری» خواهد بود؛ البته اگر از سؤال من تُرش نکنند و خُرده نگیرند. رابرت گیل، وقتی این پرسش را در جهان مسیحیت پرس‌وجو کرد، در نهایت نتیجه گرفت "میان شرکت در مناسک کلیسایی و بهتر شدن روحیه‌ی اخلاقی کلیساروندگان رابطه‌ی معناداری نیست، و چنین نیست که رفتار آنان از غیر خودشان اخلاقی‌تر باشد." او در توضیح این وضعیّت می‌گوید "کسانی که در مناسک مذهبی شرکت می‌کنند، بیش از آن‌که یاد بگیرند که چگونه می‌توانند در فرآیند رستگاری خود مشارکت کنند، یاد می‌گیرند که به چه خدای بزرگ و منجی صاحب‌کرامتی ایمان دارند." مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۱۲/۱۷ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 توافقی که در خیابان می‌توان دید. 🔻 این یادداشت صرفاً یک مشاهده و توصیف است. ✅ نوروز امسال، مثل بیش‌تر سال‌ها، آمده‌ام دزفول. هم سری به پدر و مادر بزنم و هم خویشان و دوستان قدیمی را ببینم و جانی تازه کنم. هر وقت به زادگاهم می‌آیم  تحولاتِ فرهنگی و اجتماعی "شهر" برایم جالب است و به چشم‌م می‌آیند؛ احتمالا بیش‌تر از کسانی که به صورت پیوسته در آن ساکن‌انند و یا بیش‌تر از من فرصت آمد و شد دارند. این بار، از همان لحظه‌ی ورود، تغییر در وضعیّتِ پوشش خانم‌ها و یا اصطلاحاً حجاب چشم‌گیرتر از هر تغییری بود. دزفولی‌ها دوست دارند "شهر"شان را "دار‌المؤمنین" بنامند. به همین سبب احتمالاً وضعیت پیش‌آمده، برخی بویژه مسئولان فرهنگی را برنجاند. البته این دوست داشتن، پُر بیراه هم نیست؛ دزفول از قدیم "مذهبی" وصف می‌شده است. روزگاری در این شهر چندین مرجع تقلید و روحانی صاحب نام و کرامت زندگی می‌کردند. اما منظره‌ی مقابل من و احتمالا هر بیننده‌ای که یک‌سال پیشِ "شهر" را دیده، چندان با آرزوی بعضی از همشهریان من سازگار نیست. رونمای فرهنگی شهر به گونه‌ای دیگر است. ابتدا فکر می‌کردم که تنها در سطح خیابان است که توافقی عمومی برای این تغییر شکل گرفته؛ به گونه‌ای که پوشش جدید کسی را نمی‌گزد و یا اگر هم بگزد، پذیرفته شده است؛ ولی چند روز بعد و پس از آن‌که دید و بازدید‌های نوروز آغاز شد متوّجه شدم که گویا در سطح خانواده‌ها نیز چنین توافقی پدید آمده است. گویی پدران و مادران مذهبی با تغییر در پوشش دختران خود کنار آمده‌اند و آن‌ها را در انتخاب پوشش آزاد گذاشته‌اند. *دزفولی‌ها به دزفول "شهر" می‌گویند. گویی از نگاه آن‌ها فقط یک شهر وجود دارد، آن هم دزفول. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۲/۱/۷ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
‍ 🔹️طلبه‌گی با انگیزه‌های غیرطلبگی! ✅ مدتی است در باره‌ی انگیزه‌های ورود به حوزه‌ی علمیّه در دو دهه‌ی اخیر مطالعه می‌کنم. از جمله آن‌که به راهنمایی دو رساله‌ی دکتری مشغول‌ام که به بررسی انگیزه نوطلبه‌های خانم و آقا می‌پردازند. تا این‌جای کار داده‌های گردآوری شده که از طریق مصاحبه‌ی عمیق به دست آمده‌اند از آن حکایت دارند که انگیزه تازه‌واردهای حوزه بیش‌تر رنگ و بوی عُرفی، منفعت‌جویانه، و دست‌یابی به موقعیّت‌های بهتر دارد. این دو اصطلاح را به جای "غیردینی و سکولار" نشاندم تا کم‌تر به کسی بر بخورد. این اطلاعیّه که تصویرش را در بالا می‌بینید و مفهوم محوری‌اش "امتیازات تحصیل در حوزه" بر محور "استخدام و کمک‌هزینه و اخذ مجوز" است، تا اندازه‌ی زیادی نتایج تحقیقات من را تأیید می‌کند. البته استخدام طلبه‌ها در موقعیّت‌هایی که در حوزه هیچ آموزشی در ارتباط با آن‌ها نمی‌بینند، مثل روانشناسی، تاریخ، اقتصاد، و تدریس. در مقایسه‌ی انگیزه این نوطلبه‌ها با انگیزه ورودی‌های حوزه در سال‌های پیش و نخستین انقلاب، این عرفی‌شدگی بیش‌تر به چشم می‌آید. داوطلب‌های قدیم بیشتر با انگیزه‌ی تربیت و اصلاح و تغییر جهان‌زیست خود طلبه می‌شدند، بی‌آن‌که چشم‌داشتی به فرصت‌های شغلی داشته باشند. در حالی که داوطلب‌های الآن با وعده‌های فرصت شغلی و تغییر رشته‌ی تحصیلی. یک پرسش ساده از تهیه‌کنندگان این اطلاعیه: " کسی که با این انگیزه‌ها طلبه می‌شود به کار شما می‌آید؟" به قول آیت‌الله مظاهری: "ما می‌خواستیم امام صادق علیه‌السلام بشویم این شدیم، این‌ها که جویای استخدام‌اند چه می‌شوند؟" @sadeghniamehrab
🔹️شیخ حسین انصاریان ✅ دیشب مادرم تماس گرفته بود و با نگرانی می‌پرسید: "این حاج‌آقایی که من سخنرانی‌اش را دوست دارم طوری‌اش شده؟ از عصر تا حالا شبکه‌های مختلف تلویزیون دارند سخنرانی‌اش را پخش می‌کنند" گفتم کدام حاج آقا مادر؟ گفت "شیخ حسین انصاریان." جواب دادم نه مادر جان! الحمدلله سالم است. مادرم چند بار با صدای لرزان گفت: "خدا را شکر دا، خدا را شکر" سخنان شیخ حسین انصاریان در شب قدر (۲۱ رمضان) شنیدنی بود. او نماینده و سخن‌‌گوی دینی است که از پائین به بالا نگاه می‌کند؛ دینی که از جانب انسان به خدا نگاه می‌کند. این دین ضمن تأکید بر تمام بخش‌ها و تعالیم دین، از بضاعت انسان و محدودیّت‌هایش هم آگاه است. او سخن‌گوی دینی است که بیش از آن‌که بر فلسفه و ایدئولوژی مبتنی باشد بر فطرت انسان مبتنی است.‌ او دین را برای گره‌گشایی از انسان تعلیم می‌دهد و نه گرفتار کردنش. کسانی که او را بر نتابند به آخرین امیدهای دین‌داری در جامعه‌ی ایران تبر می‌زنند. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۲/۱/۲۳ @sadeghniamehrab
🔹در "باران" خشم نکارید! ✅ .... باران، خواهر زاده‌ام کلاس دوم ابتدایی است. دیروز با اصرار عجیبی از مادرش می‌خواست که برای‌ش چادر بخرد؛ می‌گفت دوست دارد "باحجاب" باشد. پافشاری‌های او ماجرا را برای من جالب کرد؛ از او پرسیدم: چه شده است دایی‌جان؟ هنوز یکسال به "سن تکلیف‌ت" ما‌نده است. سال آینده برای‌ت "جشن تکلیف" می‌گیرند و چادر هم می‌خرند. عجله نکن." پاسخ داد: " چادر را فقط برای مدرسه می‌خواهم؛ دوست دارم با چادر به مدرسه بروم." عمیق‌تر نگاهش کردم و پرسیدم: " چرا؟ مگر معلم یا مدیر مدرسه از شما خواسته است؟" پاسخ داد "نه! من هم دوست دارم وقتی وارد کلاس می‌شوم معلم بگوید: برای سلامتی دختر گلِ باحجاب‌مون صلوات بفرستید." بعد هم با قدری خشم ادامه داد: " خانم معلم ما فقط چادری‌ها را دوست دارد و به غیرچادری‌ها محل نمی‌دهد." بعد هم از غم و غصه‌های‌ش گفت و این که معلم نمره‌های‌ش را هم بر اساس "چادر" تقسیم می‌کند. ✅ احتمالا مدیر و یا معلم مدرسه این روش را برای تبلیغ حجاب مناسب دیده‌اند و شاید اگر مقاومت خواهر من بشکند و باران از هفته‌ی آینده با چادری کودکانه به مدرسه برود و بچه‌ها به درخواست خانم معلم برای سلامتی او هم صلوات بفرستند، از این که شیوه‌ی موفقیّت‌آمیزی را برای محجبه‌کردن دانش‌آموزان خود انتخاب کرده‌اند خوش‌حال شوند؛ ولی احتمالا آن‌ها متوجّه نیستند که چه خشمی نسبت به حجاب و محجبه‌ها در دل باران کاشته‌اند. آن‌ها ناخواسته "چادر" را مرزی میان بچه‌ها قرار داده‌اند و با این روش به باران‌ها القاء کرده‌اند که "چادر" ابزاری است برای به دست آوردن حمایتی که بی‌چادرها از آن محروم هستند. آن‌ها خواسته یا ناخواسته به باران می‌آموزند "چادر" عامل تبعیض است. کمی سلیقه کافی‌ست تا بفهمیم برای جا انداختن یک هنجار نباید ده‌ها ناهنجاری تلخ‌تر مرتکب شد. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۲/۲/۸ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹دین در حوزه‌ی عمومی ✅ دیوید هالنباخ، الاهیات‌دان معاصر مسیحی، می‌گوید امروزه، گروه‌های مذهبی برای آن‌که بتوانند در حوزه‌ی عمومی وارد شوند و در تحقق خیر عمومی(common good) مشارکت داشته باشند، با دو چالشِ آزاردهنده روبه‌رو هستند: نخست این‌که باید جامعه‌ای که تا اندازه‌ی زیادی "سکولار" شده است، را قانع کنند که آن‌ها نیز به اندازه‌ی کافی شایستگی ورود بی‌دردسر و بدونِ تنش‌آفرینی در حوزه‌ی عمومی و هم‌کاری با افراد، گروه‌ها، و سازمان‌های غیرِ دینی را دارند؛ به این معنا که با حضور و عمل‌کردِ خود شکاف اجتماعی ایجاد نکرده و یا شکاف‌های موجود را پررنگ نمی‌کنند و حاضرند دیگران را به رسمیّت شناخته و با آن‌ها هم‌کاری کنند. و دوم این‌که به این پرسش پاسخ دهند که با کدام خوانشِ مذهبی از میان خوانش‌های متکثّر از مسیحیت بنا دارند در حوزه‌ی عمومی فعال باشند. این از آن جهت است که از نگاه او، گروه‌های مذهبی خوانش‌های مختلفی از دین خود دارند. وجود این خوانش‌ها این پرسش را پدید می‌آورد که کدام خوانش می‌تواند وارد حوزه‌ی عمومی شده و برای تامین خیرِ عمومی و صلح بکوشد. ✅ سخن هالنباخ به این معناست که دین برای ورود به حوزه‌ی عمومی، هم سکولارها را باید قانع کند و هم گروه‌های دینی‌ای را که خوانش‌های متفاوتی دارند. تصور من این است که از میان این دو چالش، دوّمی خطیرتر و دشوارتر باشد. سکولارها را شاید بتوان قانع کرد و به آن‌ها قبولاند که مذهب هم می‌تواند در تامین صلح و عدالت و امنیت اجتماعی نقشی داشته باشد؛ ولی گروه‌های مذهبی با خوانش‌های متفاوت به این سادگی راضی نمی‌شوند. به همین دلیل است که هالنباخ معتقد است مشکل اصلی حضور مسیحیّت در حوزه‌ی عمومی گروه‌های مذهبیِ مخالف هستند و نه گروه‌های سکولار. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۲/۲/۲۳ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 از "العبد" بهجت (ره) تا "آیت‌الله" ما! ✅ امروز شهادت امام صادق علیه‌السلام است. سوگواری و عزاداری این روز از دیرباز برای ما ایرانی‌ها یک سنت بوده است. دیروز چند پیام دریافت کردم که "جهت اطلاع و دعوت" به روضه بود. در میان آن پیام‌ها یکی برای‌ام جالب بود. در متن اطلاعیه آمده بود که "مجلس سوگواری در منزل آیت‌الله ... برگزار می‌شود." من نام‌بر شده را به این لقب نمی‌شناختم؛ ایشان را بیشتر با لقب "حجةالاسلام" می‌شناختم. کمی جست‌جو کردم ببینم کسی جز خودشان او را "آیت‌الله" خوانده است، چیزی نیافتم. یاد کلمه‌ی "العبد" روی جلد رساله‌ی عملیّه‌ی آیت‌الله بهجت افتادم. مرجعِ تقلید پرآوازه و خوش‌نامی که به رغم داشتن مقلَّدهای بسیار خود را "عبد خدا" معرفی می‌کرد و نه "آیت او". این عنوان‌ها از هر کجا و هر تاریخی که وارد ادبیات حوزویان و جامعه‌ی دینی ما شده‌ باشند مهم نیست، مهم این است که اکنون بار ستُرگ سرمایه‌ی اجتماعی و فرهنگی حوزه‌ی علمیّه را به دوش می‌کشند. سرمایه‌ای که با بیش از هزار سال مجاهدت، پرهیزگاری، تلاش علمی، مردم‌داری، گریز از شهرت و قدرت، و گره‌گشایی از مردم به دست آمده است. این سرمایه آن اندازه ارزش دارد که بپرهیزیم از این که به تعارف و خودمشعوفی بار کلمات کرده و بین خود تقسیم‌ش کنیم. این سرمایه آن اندازه ارزش دارد که با گذشت، دنیاگریزی، پرهیز از بازی‌های سیاسی، چشم‌پوشی، فروتنی، شنیدن حرف مردم، و گفتن دردشان از آن مراقبت کنیم و دل‌خوش باشیم به این که: بنده را نام خویش‌تن نبود هرچه ما را لقب دهند آنیم. سرمایه‌ی فرهنگی و اجتماعی حوزه، در دست حوزوی‌ها امانت است. نسل‌های قبل و بعد حق دارند از آن‌ها بپرسند که با این سرمایه چه کردید. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۲/۲/۲۶ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹گوش‌های ظهر جمعه ✅ امروز ظهر (پِی کاری بودم و) از جلوی مصلای نمازجمعه‌ی قم رد می‌شدم. نزدیک‌های اذان ظهر بود و کسانی از مردم با شتاب به داخل مصلا می‌رفتند. چندان شلوغ نبود. در آن اطراف ترافیکی هم وجود نداشت؛ با این حال، نمازگزارانی بیش‌تر طلبه استراحتِ و کارهای روز تعطیلِ خود را به کناری گذاشته بودند و برای شنیدن خطبه‌های عمدتا تکراری و سفارشیِ نماز جمعه خود را به مصلّا می‌رساندند. خطبه‌هایی که می‌توانند به‌تر از هر ساز و کار پلیسی و بگیر و ببندی، و بیش‌تر از هر لایحه‌ای به حل و فصل چالش‌های فرهنگی جامعه کمک کنند؛ ولی نمی‌کنند! به گمانم برای هر جامعه‌ای این گروهِ مشتاق آماده‌ی شنیدن، نعمت و فرصت‌اند؛ افسوس که سیاست‌گزارانِ خطبه و خطبای جمعه قدرشان را نمی‌دانند. شما کجای دنیا چنین مردمی را پیدا می‌کنید که پایان هفته‌ی‌شان را به جای استراحت و گردش، به شنیدن موعظه‌ها و گزارش‌های زمام‌داران‌شان اختصاص دهند؟ کاش بعضی از خطیبانِ جمعه می‌دانستند که نسبت به کلمه به کلمه‌ای که می‌گویند، بیش از آن‌که پیشِ نهاد بالادستی‌شان مسئول باشند، پیش این مردم و وجدان عمومی جامعه مسئول هستند. اگر این‌گونه می‌بود کمی زحمت می‌کشیدند، مطالعه‌ای می‌کردند، و سخنی می‌گفتند که از آن بوی تازه‌گی، آگاهی، و رشد می‌آمد. یادم هست، سال‌ها پیش امام جمعه‌ی یکی از مراکز استان‌ها که خدا رحمت‌شان کند، از من خواستند که برای تهیه‌ی متن خطبه‌های جمعه کمک‌شان کنم. اگر چه جز مدتی کوتاه، نتوانستم؛ ولی از پیشنهادشان خیلی خوش‌حال شدم و آن را ستودم. خیلی بد است که عصرهای جمعه منتظر استوری‌هایی باشیم که از لغزش‌های کلامی برخی از امامان جمعه و سخنانِ گاه حادثه‌خیز شان تهیه شده و دست به‌دست می‌چرخد. خیلی بد است که یک امام جمعه ناتوانی خود در توجیه و تبیین اندیشه‌های دینی را در پشت دعوت از پلیس و قوه‌ی قضائیه به مداخله‌ی قانونی پنهان کند. خیلی بد است که فکر کنید مسئولیّت اصلی شما مداخله‌ی در سیاست است ولی از تحلیل یک خبر ساده و مسئله‌ی فرهنگی ناتوان باشید. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۲/۳/۲۶ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹رحمت را و نه قربانی را! ✅ قربانی بزرگ‌ترین عمل در سنت یهودی و نمادی است از تمرکز یهودیان بر توحید و تعهد به دستورات یهوه. تأکید کتاب مقدس بر قربانی، بیش از آن‌که تأکید بر ریختن خون حیوانی حلال گوشت باشد، به معنای تأکید بر فرمان‌برداری از خدا و الزامات اخلاقی او است. اما برای برخی یهودیان قربانی کردن گوسفند ساده‌تر بود از التزام به اخلاق و تلاش برای برخورداری از فضیلت. آنان با جدّیتی مثال‌زدنی در معبد حاضر می‌شدند و آئین قربانی به‌جا می‌آوردند؛ ولی یادشان می‌رفت که این عمل باید نشانه‌ای باشد از عدالت و انصاف. یادشان می‌رفت که قربانی وقتی شجره‌ی طیبه‌ی الهی است که میوه‌‌اش رحمت باشد و سایه‌اش انصاف. پیامبران بنی‌اسرائیل که این انحراف آزارشان می‌داد، از جانبِ خدا بر آنان نهیب زدند که: " که رحمت را پسند کردم و نه قربانی را، و معرفت را بیش‌تر از قربانی های سوختنی." (هوشع ٦: ٦). و نیز:  "من از عیدهای شما نفرت و کراهت دارم و عطر محفل‌های مقدس شما را استشمام نخواهم کرد و اگرچه قربانی‌های سوختنی و هدایای آردی خود را برای من بگذرانید، آن را قبول نخواهم کرد و ذبایح سلامتی پرواری‌های شما را منظور نخواهم داشت آهنگ سرودهای خود را از من دور کن؛ زیرا نغمه بربط های تو را گوش نخواهم کرد و انصاف مثل آب و عدالت مانند نهر دایمی جاری بشود ای خاندان اسرائیل آیا شما قربانی‌ها و هدایا بـرای مـن مدت چهل سال در بیابان گذرانیدید؟ نی بلکه خیمه‌ی ملکوم خود و تمثال اصنام خویش و کوکب خدایان خود را به جهت خویشتن ساخته بودید، برداشتید (عاموس ٥: ٢١-٢٦). و نیز: "با چه چیز به حضور یهوه بیایم و نزد خدای تعالی رکوع نمایم؟ آیا با قربانی‌های سوختنی و با گوساله‌های یک ساله به حضور وی بیایم؟ آیا خداوند از هزاران قوچ و ده‌ها هزار نهر روغن راضی خواهد شد؟ آیا نخست زاده خود را به عوض ،معصیت‌م و ثمره‌ی بدن خویش را به عوض گناه جان‌م بدهم؟ ای مرد از آن‌چه نیکو است تو را اخبار نموده است و خداوند از تو چه چیز را می‌طلبد غیر از این‌که انصاف را به جا آوری و رحمت را دوست بداری و در حضور خدای خویش با فروتنی سلوک نمایی؟ (میکاه ٦ ٦-٨ و نیز رک: ارمیا ٧ ٢١-٢٤). ✅ سال ۶۸ میلادی به دنبال ویران شدن معبد، قربانی‌های گوشتی یهودیان تا اندازه‌ای تعطیل شد؛ زیرا قربانی حتما باید در معبد انجام می‌گرفت و با تخریب آن عملا امکان قربانی نبود. تنّائیم (معلمان تلمودی و مفسران تورات) "قربانی زبان" یا همان نماز(تفیلا) و دعا را جای‌گزین قربانی کردند. البته آن‌ها هم تأکید می‌کردند که صورت‌های جای‌گزین قربانی لازم است به عدالت، رحمت، نوع‌دوستی، انصاف، و تقرب به خدا بیانجامد تا ارزش داشته باشد. و گرنه نمازی که نتیجه‌اش مشابهت با خدا نباشد، بی‌زاری او را به همراه خواهد داشت. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۲/۴/۸ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 شک‌هایی که باید جدی بگیریم. ✅ دیشب یکی از دوستان قدیمی تماس گرفت و خواست چند دقیقه‌ای با هم صحبت کنیم. او را به منزل دعوت کردم. پس از چند دقیقه تشریف آوردند. بعد از احوال‌پرسی‌های معمول، شروع کرد به صحبت. تلاش می‌کرد نگرانی‌اش را پنهان کند؛ ولی موفق نبود. کمی هم شرم داشت. بعد از چند بار باز و بسته کردن سالنامه‌اش، با این جمله شروع کرد: "بیش‌تر به خاطر وضعیّت روحی دخترم خدمت رسیدم. نوزده‌ساله است. تازگی‌ها به همه چیز شک کرده است. به پر و پای من می‌پیچد که این لباس را برای چه تنت می‌کنی؟ البته فعلا نمازش را می‌خواند؛ ولی با شک و تردید. تقریباً در باره‌ی همه‌ی اعتقادات شک کرده است. این حالت او را رنجور و گوشه‌گیر کرده است. روز به روز دارد از ما دورتر می‌شود." از او پرسیدم: " این حالت خودش را رنجور کرده است یا شما را؟" پاسخ داد "خودش را؛ البته ما را هم نگران کرده است؛ هر چه باشد ما خانواده‌ای روحانی هستیم." میهمان من، پدرش و تقریبا چند نسل پیش‌ترش همه روحانی هستند و حالا از این که دخترش سنّتِ دین‌داری خانواده را به پرسش کشیده بود، دنبال چاره می‌گشت.‌ از او پرسیدم "شما که در دانشگاه تدریس و با دانشجویان سر و کار دارید، فکر می‌کنید چند درصد از جوان‌ها این‌گونه باشند؟" پاسخ داد "زیاد! خیلی‌ها این‌گونه هستتد. ولی خوب، من از دختر خودم انتظار ندارم." از من می‌خواست که چند کتاب و یا مقاله معرفی کنم تا دخترش را در غلبه‌ی بر شک‌هایش کمک کند. تأکید داشت که شک‌های دخترش ناموجّه هست و با خواندن کتاب‌های مفید برطرف می‌شود. نگرانی او در کنارِ ساده‌سازی مسئله برایم عجیب بود. از او خواستم به شک‌های دخترش احترام بگذارد و بپذیرد که مشکل دخترش و بیشتر جوان‌هایی که در این موقعیّت مرزی قرار دارند (صرفاً) معرفت‌شناختی نیست. آن‌ها احتمالا به علت‌های دیگری در این حالت هستند. برای نمونه ممکن است فاصله‌ی میان تعالیم مذهبی و واقعیّت‌های زندگی و یا شکاف میان گفته و عمل معلمان دین، یا نابسامانی‌های اجتماعی آن‌ها را به این نتیجه رسانده باشد. از او خواستم بپذیرد که این بچه‌ها بیش‌تر دنبال سودمندی تعالیم مذهبی هستند تا درستی و انسجام منطقی آن‌ها. به همین دلیل مشکل آن‌ها با خواندن چند کتاب و مقاله حل نمی‌شود. لازم است شک آن‌ها را محترم شمرد و برای رها شدنشان از این موقعیّت مرزی، فاصله‌ی میان آرزوها و واقعیّت‌ها را کم و به جنبه‌های عینی و عملی تعالیم مذهبی توجه کرد.‌ تراکم فرهنگی این نسل، بیش از آن است که با چشم‌بندی بتوان آن‌ها را به سمتی کشاند که دلخواه پدر و مادرهاست. . مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۲/۴/۲۱ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab