🔹 مشکل ریشهایتر از "تلخگوشتیست".
✅ برای من "کلمه" مهم است، "کلمه" مقدس است و "کلمه" خداییست. با "کلمه" باید با احتیاط رفتار کرد. کلمه را باید با وسواس به کار برد نه آنکه آن را پرت کرد. با این حال، با کسی بابت به کار بردن نادرست کلمه و استفاده از کلمهی نادرست، دعوا نمیکنم؛ به هر حال، پیش میآید و هر کسی ممکن است گاهی کلمهای را که نباید، در جایی که نشاید به کار ببرد و البته بعد که به او خیرخواهانه تذکر داده شد، عذری بجوید و پوزش بخواهد. ولی وقتی کسی بر برج عاج مینشیند و خویشخوشانه منتقدان خود را "حسود" معرفی میکند و برای توجیه خطای خود آشکارا دروغ میگوید، باید با او گلاویز شد و گوشش را کشید. آری کلمه مهم است و قرآن ما را به "سدید" آن دعوت کرده است؛ ولی الان مشکل ما تنها بر سرِ کلمه نیست؛ مشکل ما در تفسیرِ خودسرانهی دین به سود یک فهم سیاسی است. مشکل ما در به تاراج دادن اعتبار سنت دین و شخصیّتهای دینی برای موجّه کردن یک فهم کودکانهی سیاسی و اجتماعی و پوشاندن ناکارآمدی و بیکفایتی خود و دوستان همفکر خود است. اگر با این دستفرمان پیش برویم و بخواهیم دین را به سود فکرِ بیثمرِ خود هزینه کنیم، چیزی از آن باقی نمیماند. کسانی که برای دلخوشی "استاد" خود شعر میبافند و خطای او نادیده میگیرند، بهتر است تهماندهی انصافشان را روبروی خود بنشانند و ببینند که مشکل صرفا یک بدسلیقهگی در کاربرد یک کلمه نیست؛ مشکل ریشهایتر از این سادهسازیهاست.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۱/۱۹
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹به نام دین و به کام بیدینی!
✅ کلیسای قرون وسطی به اقتداری دلگرم بود که او را از مباحثه و گفتگو با مخالفانش بینیاز میکرد. به همین دلیل هر کس که بر خلاف تفسیر کلیسا، از بایبل تفسیری ارائه میداد و یا سخنی در مخالفت تعالیم کلیسا میگفت، به جای آنکه به مباحثهای الاهیاتی دعوت شود، به محکمه و سپس به چوبهی دار فراخوانده میشد. روحانیان مسیحی با این کار، آسانتر میتوانستند مخالفان خود را از سرِ راه بردارند و تفسیر خود را به کرسی بنشانند. اما این کار، دستکم دو ایراد اساسی داشت:
نخست این که الاهیات مسیحی را شکننده و نحیف کرد. الاهیاتی که نتوانسته بود به زبان خود، خود را توجیه کند و با استفاده از زور و زندان و اعدام، خود را سرپا نگه داشته بود، پس از مدتی از درون تهی شده بود. توان ایستادن در برابر علم و اندیشههای مدّعی جایگزینی را نداشت. همین امر سبب شد تا از ابتدای جهان مدرن، مسیحیّت نه یک الاهیات، که صاحب چندین الاهیات شد و روز به روز در مواجههی با علم عقب نشست.
دومین مشکل، که از اولی حزنانگیزتر است، این که کلیسا برای دفاع از خوانش خود، دست به کارهایی میزد که خودش دیگران را از آنها پرهیز میداد. کلیسا برای تحقق اخلاق و دینی که از آن دفاع میکرد، همان دین و اخلاق را زیرپا میگذاشت. روحانیان مسیحی، در دفاع از اصلی که میگفت "خشونت نورز"، خشونت میورزیدند؛ و برای دفاع از اصلی که میگفت "قتل مکن" قتل میکردند. این رویّه ممکن بود آنها را چند وقتی، بر سر کار نگه دارد، ولی دینِ مورد نظرشان را عقیم میکرد. در حقیقت آنها حاکم بودند ولی نه حاکمانِ دینی که از آن دفاع میکردند.
دنیای امروز ما، غرق در نزاع، کشمکش، تخریب، جنایت، بیعدالتی، ظلم، رنج، و کشتار است. ولی، غمانگیزتر این است که گاهی این همه فاجعه در حمایت از اصولی انجام میشوند که در ممنوعیّت این کارها وضع شده اند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۱/۲۳
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹به پاس امنیت و دفاع از انسانیت.
✅ عملیات نیروهای نظامی و دفاعی کشورمان بر علیه رژیم اشغالگر و متجاور اسرائیل اسباب خرسندی و افتخار همهی کسانی است که به ایران و امنیت آن دل بستهاند. تجربهی پیدایش غیرطبیعی و اشغالگرایانهی اسرائیل در خاورمیانه، همواره با ناامنی و کشتار، جنگهای دیوانهوار، و ترور همراه بوده است. پهبادها و موشکهای ایران به هر میزان که اثرگذار بوده باشند، ابهت ساختگی این رژیم را زیر سؤال برده و اسباب امیدواری و وحدت نیروهای مقاومت در منطقه خواهند شد. به نوبهی خود از این اقدام ستایشبرانگیز نیروهای نظامی و دفاعی کشورمان سپاسگزار و از آن دفاع میکنم. امیدوارم این برگ درخشانِ تاریخ انقلاب، ایران، و جهان معاصر با روایت درست و سنجیده در فضای داخلی نیز اسباب وحدت، انسجام، و امیدواری شود.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۱/۲۷
@sadeghniamehrab
🔹 مذهب و فوتبال
✅ عبدالکریم حسن، بازیکن قطری تیم فوتبال پرسپولیس، پس از تماشای تلاوت زیبای صالح مهدیزاده، قاری نوجوان قرآن کریم، از مسئولان باشگاه خواسته بود که او را به تمرین این دعوت کنند. این قاری نوجوانِ خوشصدا این دعوت را پذیرفته و در جلسه تمرین تیم پرسپولیس شرکت کرده است. برای من دعوت عبدالکریم حسن خیلی معنادار است. یک بازیکن قطری که بر اساس علاقه شخصی خود پای نمادهای دین و تلاوت قرآن را به زمین فوتبال باز میکند. البته در میان فوتبالیستهای ایرانی هم هستند کسانی که گهگاهی نمادهای مقدس را در زمین فوتبال به نمایش میگذارند؛ ولی در مجموع، فاصلهی میان مذهب و فوتبال در ایران زیاد است. در اروپا این فاصله نسبت به گذشته بسیار کم شده است. در همین ماه رمضان دیدیم که مسابقهی رسمی را متوقف میکردند تا فوتبالیستهای مسلمان بتوانند افطار کنند. بازیکنان مسلمان در کشورهای اروپایی با افتخار نمادهای مذهبی خود را آشکار میکنند، کنارههای زمین و در پیش چشم هزاران تماشاچی نماز میخوانند و مورد تشویق آنها قرار میگیرند، و یا به مکه میروند و حج خود را استوری میکنند. این که چرا هیچ وقت به ذهن یک بازیکن ایرانی نمیرسد که یک قاری قرآن را به تمرین تیمش دعوت کند، ولی عبدالکریم حسن قطری این کار را میکند، پرسش مهمی است و البته به تفاوت ماهیت دینداری در ایران و قطر بر میگردد. نمیخواهم برای این تفاوت اسمی انتخاب کنم، ولی بد نیست برای فهم آن به یک خاطره اشاره کنم. چند سال پیش که این امکان را داشتم در یکی از شهرهای آلمان در یک حسینیه، به مناسبت ماه محرم سخنرانی کنم؛ در جمعیّت بیش از صدو پنجاه نفری که هر شب به حسینه میآمدند، تنها دو ایرانی به چشم میخورد که یکی از آنها ارمنی بود. برای من سوال بود که پس ایرانیها کجا هستند و چرا نمیآیند. با کنجکاوی از آنها پرسیدم در این شهر چقدر ایرانی زندگی میکنند. پاسخ دادند بیش از پانزده هزار نفر. گفتم آیا مسجد و یا حسینهای اختصاصی دارند، جواب دادند که خیر. پرسیدم که به نظر شما چرا در این حسینه، افغانستانیها حضور فعالی دارند ولی ایرانیها نه. در جواب گفتند که ایرانیها به این برنامهها بدبین هستند و فکر میکنند آمدن به حسینه، بازی کردن در زمین سیاست است.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۱/۲۹
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹نظم اجتماعی دینی و روحانیّون
✅ ابن خلدون، که گروهی از برنامهریزان علوم انسانی اسلامی دوست دارند او را پدر علم جامعهشناسی معرفی کنند، در کتاب مقدمه از دو نوع نظم اجتماعی سخن میگوید: "نظم اجتماعی شرعی" و "نظم اجتماعی عرفی_عقلی". از نگاه او نظم اجتماعی شرعی، ریشه در شرع و تبیینهای فقهی دارد و هنجارهای خود را از شریعت میگیرد و نظم اجتماعی عرفی، هر چند ممکن است با شریعت مخالف نباشد، ولی ریشه در عقل و عرف و یا قانون دارد و تبیینهای خود را به آنجا مستند میکند. بر اساس این نظریه، جامعهی دینی جامعهای است که طبیعتی مبتنی بر شرع داشته و نظم خود را از دین بگیرد. از نگاه ابن خلدون معیار سنجش دینی بودن یک جامعه، نظم موجود آن است به این معنا که اگر آن نظم مبتنی (نه سازگار) بر شرع است آن جامعه دینی است و اگر مبتنی بر عرف و قانون است، آن جامعه غیر دینی (نه ضد دینی) است. در گذشتههای نهچندان دور، نظم حاکم بر پوشش مادران ما، یا همان حجاب، نظمی دینی بود. روحانیان آن زمان توان این را داشتند که بدونِ حمایت حکومتها و تنها با تکیه بر سرمایهی اجتماعی و اقتدار اخلاقی خود، این نظم را پدید بیاورند. حالا اما ماجرا فرق میکند. همه تلاش میکنند از واژهی "حجاب قانونی" استفاده کنند و با اهرم جُرم، جریمه، پلیس، و تنبیه نظمِ پوشش را با شرع سازگار کنند. این کار به این معناست که تبیینهای روحانیان برای ایجاد این نظم شرعی کافی نبوده و آنها نتوانستهاند پوشش مورد نظر خود را با تبیینهای شرعی ایجاد کنند و دست به دامن قانون شدهاند.
دوستان روحانی من، ممکن است این حرف شما را برنجاند؛ ولی بدانید حتّی اگر با کمک قانون و قوهی قهریِّه موفق شویم به نظم دلخواه خود در پوشش زنان برسیم، گذشته از این که فرآوردهی آن را نمیتوانیم نظمی دینی بدانیم، مشکل ناتوانی و ناکافی بودن تبیینهای ما و کاهش اقتدار اخلاقیمان سر جای خود باقیست. بهتر است ما با تکیه بر آن توان تاریخی و فربهی ادبیات دینیمان چونان گذشتههای دور کمک کنیم که دین بتواند نظم اجتماعی مورد نظرش را ایجاد کند و بیجهت، دولتی را که باید به رفع مشکلات عمیق اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی بپردازد، درگیر مسائلی که از قدیم وظیفهی ذاتی ما حوزویان بوده است نکنیم. از ما گفتن بود!
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۱/۳۰
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹تربیتِ گلخانهای مدرسه
✅ اینجا قم است ... جلوی مدرسهی(ابتدایی) دخترم ایستادهام تا او را به خانه برگردانم. پدرها و مادرهای دیگری هم هستند. پوشش مادرهای دخترانِ دانشآموز بسیار متنوع است؛ در میانشان یکی دو نفر چادری هست و باقی، جوری دیگر هستند. کلانتری کنار مدرسه اگر میخواست سختگیری کند، احتمالا باید به بسیاری از این مادرها "تذکر حجاب" میداد. پس از کمی انتظار، درِ مدرسه باز میشود و دانشآموزان با لباسهای متّحدالشکلِ مانتو شلوار و مقنعه از مدرسه بیرون میآیند. هوا قدری گرم است و برخی از مادرها، همان دمِ در مدرسه لباس دخترها را تغییر میدهند و برخی از بچهها خودشان دست به کار میشوند و پوششِ اجباری مدرسه را از تن به در کرده و در کولهی خود میگذارند. جلوی مدرسه شبیه رختکن شده است. پس از چند دقیقه دخترانِ یکسانپوش مدرسه، در دنیای متنوع و پوشش رنگارنگ مادرانشان غرق میشوند. این تنها، حکایت پوشش آنهاست؛ منزل که میروند احتمالا آنچه معلم دینی و تربیتی به آنها آموخته است نیز، از دست خواهد رفت. گویا بچهها یاد گرفتهاند که پوشش و "حرفهای معلم" فقط مالِ مدرسه است و بیرونِ از آن خریداری ندارد. دست نیکا را میگیرم و به منزل میآئیم. بین راه نیکا به من میگوید "بابا، فاطمه(همکلاسیاش) میگوید پیمان معادی(در سریال افعی تهران) روی سحر دولتشاهی(روانشناس همان سریال) کِراش دارد." چشمانم از تعجب گرد میشود و میپرسم "کِراش دیگه چی هست؟!! میگوید یعنی عاشقش شده است.
تربیتِ گُلخانهای مدارس یک پروژهی شکستخورده است. اساسا تربیت محصول یک تعامل نهادی است. از خانواده آغاز میشود و در مدرسه و جامعه و خیابان و سازمان و مسجد و دانشگاه پیگرفته و تکمیل میشود. تربیت یک نظمِ پادگانی نیست یک مراقبت، پذیرش، و همدلی است. و دیگر این که، تربیت مسری است.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۲/۲/۶
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 عاشق شو ار نه روزی، کار جهان سرآید!
✅ هیچ چیز به اندازهی "خالی شدن قلب آدمها از عشق" ترسناک نیست. قلبهایی که از عاشق شدن عاجزند، بینور و کور، برای هر ظلمی آمادهاند. جنگهای خانمانسوز، غارتها و تجاوزها، زورگوییها و دروغها، حقکشیها و نبعیضها، و هر مصیبتی که تاریخ بشر را سیاه و تباه کرده است ریشه در خالی شدن انسان از عشق به دیگران دارد. بیخود نیست که آگوستین میگوید "عشق بورز و هر چه خواهی کن"؛ زیرا قلبهای عاشق نمیتوانند به بدی رضایت دهند و انسانهای عاشق نمیتوانند بد باشند و ظلم کنند. عاموس، پیامبر روشنضمیر بنیاسرائیل، نیز تمام شریعت را در همین یک جمله خلاصه کرد: "دیگران را چون خویشتن دوست بدار." زیرا که شریعت امر مقدسی است که ریشه در عشق خدا به انسان دارد و بدون آن تحقق نمییابد. هیچ فضیلتی در نفرت و کینه نیست و هیچ سعادتی بر تنهی زشتِ دشمنی جوانه نمیزند. تعلیم زائیدهی عشق آموزگار است و تربیت، میوهی شورانگیز درخت مهربانی. جامعهای که رسم عشقورزی را یاد نگیرد رستگاری را نخواهد آموخت. عشق یک مفهوم ارتباطی است. فریاد زدنی نیست؛ نشان دادنی است. دستوری نیست، باور کردنی است. عشق را باید دید، باید بویید، باید پذیرفت. باور کردن عشق، به معلمان اخلاق اقتدار اخلاقی میدهد و به حاکمانِ اجتماعی اقتدار سیاسی. مردمانی که باور کنند حاکمانشان بیدریغ دوستشان دارند، در زمین خشک، درخت امید خواهند کاشت و از بوتههای خار، گلهای اقاقی خواهند چید. جامعهی عاشق، رنگینکمان صلح بر دوش دارد و آئین راستی را زندگی میکند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۲/۱۹
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹رونمایی از کتاب "مرگ و معنای زندگی در تجربه مسیحیان و مسلمانان " نوشته دکتر مهراب صادق نیا در سی و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران
▫️زمان: ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
▪️ساعت ۱۱ تا ۱۳
▫️مکان: تهران، مصلی بزرگ امام خمینی ره (شبستان)، راهروی ۵ غرفه ۱۱۷
#سی_و_پنجمین_نمایشگاه_بین_المللی_کتاب_تهران
🔹تحریریه کتابخانه ادیان 🔻🔻
⏮ | ایتا
📲 http://eitaa.com/libadyan
🔹 دو برگ از قرآن.
✅ دوستی میگفت: ... « در منزل روستایی ما (در اطراف زنجان) پدر و مادرم دو عکس از آیت الله بروجردی و آیت الله شریعتمداری روی طاقچه اطاق میهمان گذاشته بودند. به این دو عکس بسیار احترام میگذاشتند و کسی جرات نمیکرد به آنها دست بزند. این دو عکس برای پدر و مادرم، چیزی شبیه دو برگ قرآن بودند. یک روز برفی، درِ منزل ما به صدا درآمد. من از همه کوچکتر بودم و کاندیدای نخست باز کردن در. وقتی در را باز کردم، دیدم یک نفر با هیبت سیادت پشت در ایستاده است و کمک میخواهد. برگشتم داخل خانه و به مادرم گفتم " این سید است، میگوید کمک میخواهد." این جمله را در حالی گفتم که انگشت دستم را به طرف عکس آیتالله شریعتمداری،کشیده بودم. مادرم با تعجب نگاهی به من کرد و بدون این که چیزی بگوید چادر چاروقش را درست کرد و دوید دَم در. کمی بعد برگشت و زیر لب مدام استغفار میکرد. گاهی هم سرش را به آسمان بلند میکرد و میگفت: "خدایا بچه است؛ نمیفهمد. خودت از گناهش درگذر." من اشتباه گرفته بودم. کسی که درِ خانهی ما را زده بود، آیت الله شریعتمداری نبود! پیر مرد سیدی بود که دستاری به سر میبست و از مردم یاری میخواست. مادرم با ترس و نگرانی به من میگفت بچه جان، عقل که نداری؛ چشم هم نداری؟! از نظر مادرم، من به آیتالله شریعتمداری توهین کرده بودم. نباید آن نیازمندِ پشتِ در را به جای او اشتباه میگرفتم. مادرم به استغفار و عذرخواهی و دعوا کردن من بسنده نکرد و یکی از مرغهای خانه را برای دفع بلا قربانی کرد. میگفت اگر این کار را نکنم، ممکن است خانه روی سر بچههایم خراب شود.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۳/۲۱
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 سرمایهی اجتماعی دین و بنبستهای انتخاباتی
✅ دموکراسی و انتخابات، درست یا غلط، آخرین تجربهی بشر برای گذر از چندگانهها و ترجیح یک امر بر دیگری است و هیچ معنایی بیشتر از ترجیح نظر اکثریت ندارد. چیزی که از صندوقها بیرون میآید به حق، درست، و یا مقدس معنی نمیشود؛ زیرا انتخابات اساسا فرآیند تشخیص حق و باطل نیست به همین دلیل، خروجی صندوق تنها به معنای انتخاب اکثریت است و نه بیشتر. با این حال، در کشور ما گروهی دوست دارند انتخابات را جوری دیگر معنا کنند. به همین دلیل آن را با مضامین دینی و مقدس در میآمیزند. انتخاب خود را رنگ و لعابی دینی میزنند. آن را به امدادهای الهی ربط داده و نتیجه صفای باطن خود یا دیگری میدانند. اعلام میکنند خدا در یک مکاشفهی شخصی به دلشان انداخته است که به فرد خاصی رای بدهند. در همین انتخابات ریاست جمهوری پای دین و عالمان دینی و امور مقدس به میان کشیده شد. کسانی خود و اطرافیان خود را اردوگاه امام حسین (ع) خواندند و رقیب و طرفدارانش را خیمهی یزید. رأی به خود را حق تفسیر کرد و رأی به رقیب را باطل؛ غافل از این که انتخابات یک کنش عرفی برای انتخاب یک امر عرفیست؛ یک رفتار اینجهانی برای ترجیح یک امر اینجهانی. رأیها را میتوان به درست و نادرست و یا کمتر درست، تقسیم کرد ولی به حق و باطل نه. اساسا انتخابات عرصهی گزینش حق و باطل نیست. عرصهی انتخاب خدا یا شیطان نیست. کسانی که با تمسک به مقدسات و به میان کشیدن خدا و پیامبر سعی میکنند برای رای خود وجاهتی درست کنند، آگاهانه و یا غیرآگاهانه، به سرمایهی اجتماعی دین، چوب حراج میزنند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۴/۹
@sadeghniamehrab
🔹هرمنوتیک "رأی ندادن"
✅ کنشهای انسانی بر عکس رفتار پدیدههای طبیعی، معنای معیّن و ثابتی ندارند. تکانههای شاخهی درخت، تپیدن قلب، جیک جیک گنجشکهای باغ، و یا رعد و برق آسمان همیشه و همه جا یک معنا دارند. در حالی که، لبخند انسانها و یا اشک آنها معنای معینی ندارد. هر لبخند میتواند معنای متفاوتی از دیگری داشته باشد. کنشهای انسانی معادلههایی از جنس ریاضیات و هندسه نیستند و گرامر مشخصی ندارند. به همین دلیل، احکام اخلاقی و قضاوتهای ارزشی، در کنشهای انسانی به معنای عمل ناظر است و نه صورت آن. برای نمونه لبخند به خودی خود و بدون توجه به معنای آن، هیچ قضاوتی را بر نمیتابد. لبخند اگر به معنای مسخره کردن کسی باشد که شایستهی تمسخر نیست "بد" است و غیراخلاقی و اگر به معنا مهرورزیدن به کسی باشد که شایستهی مهربانی است، "خوب" است و اخلاقی.
عرصهی سیاست و فرهنگ و اساسا امر اجتماعی، امری ریاضی و هندسی نیست که بر آن پای بفشارید و معنای واحدی برای آن در نظر بگیرید. "رأی دادن" همواره یک معنا ندارد، چه این که "رأی ندادن" نیز. این شرایط اجتماعی است که این دو را معنا میکند. این دو به خودی خود و بدون توجه به معنایشان هیچ قضاوت اخلاقیای را به دنبال ندارند. به راستی الان "رأی ندادن" چه معنایی دارد؟ چه قضاوت ارزشیای را به دنبال دارد؟ خوب فکر کنید، شاید دقیقا به همان معنایی است که شما آن را نمیپسندید.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۴/۱۰
@sadeghniamehrab
🔹مهمترین سخن عاشورا!
✅ این روزها به پاسداشت حرکت اجتماعی و اصلاحی امام حسین علیهالسلام، هر کوی و برزنی سیاهپوش است و هر انسانی محزون. هیئتها، مسجدها، حسینهها و تکیهها محل اجتماع سوگوارانی است که در مصیبتهای آن امام بزرگوار به سر و سینه میزنند و اشک میریزند. امام حسین علیهالسلام ماهیّت حرکت خود را اصلاحطلبانه معرفی کرد و گفت: "انما خرجت لطلب الاصلاح فی امت جدّی". "اصلاح" یک مفهوم دینی و انسانی است و "اصلاحپذیری" نشانهی سلامت یک نظام اجتماعی. اصلاح را نباید یک اضطرار تعریف کرد؛ اصلاح یک امر طبیعی است که بقاء و پویایی جامعه و نظم اجتماعی را به همراه دارد. جامعهای که به هر بهانهای اصلاح را نپذیرد و با آن مخالفت کند به ناچار با یکی از این دو فاجعه روبرو خواهد شد: نخست، ناامیدی اجتماعی که خود را در مهاجرت، انزواطلبی، بیحسی اخلاقی، و بیاعتمادی عمومی نشان میدهد. و دوم: انقلاب، شورش، و یا جنبشهای مسلحانه. این دومی بسیار پرهزینه است و پیآمدهای غیر قابل کنترل و پیشبینیای دارد. پیام عریان عاشورا به همهی جوامع انسانی این است که اگر یک نظام اجتماعی نتواند ماهیِت اصلاحپذیری خود را در قالب فرآیندهای از پیش تعریف شده حفظ کند، ناچار خواهد شد بابت هر اصلاحی هزینههای سرسامآوری بدهد. هزینههایی که چنان فاجعهبار و دردناکاند که شایسته است نسلهای متمادی از آنها یاد کنند و بر آنها اشک بریزند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۴/۲۵
@sadeghniamehrab