🔹از "خمینی ای امام" تا "دافی سورپرایز"
فاصلهای که مسئولان فرهنگیِ غیرفرهنگی ایجاد کردهاند!
✅ امروز با چند بچه دبستانی همسفر بودم. یک پسر و دو دختر. از من تقاضای آهنگ کردند و البته سلیقهام را نپسندیدند. چارهای نبود، از آنها خواستم " هر کدام یک آهنگ پیشنهاد کنید برایتان دانلود کنم" اولی گفت: "آهنگ ریمکس چیپس"، دومی گفت: "یا آقامون جنتلمنهی ساسی مانکن یا دافی سورپرایز" و نفر سوم که زبان انگلیسیاش کامل بود گفت "بیلی آیلیش". با هر زحمتی و پس از مطمئن شدن از تلفظ اسمها، آهنگها را دانلود کردم و از طریق بلوتوث ماشین برایشان پخش کردم. آهنگها را کاملا حفظ بودند و تقریبا تمام متن آنها را همخوانی میکردند. اسم سهتا از این آهنگها تا حالا نشنیده بودم. با تعجب پرسیدم که " شما این آهنگها را از کجا شنیدهاید؟" هر سه نفر که از قضا در شهر قم "مقدس" و در مدارس دولتی درس میخوانند، گفتند در مدرسه و از همکلاسیهایمان یاد گرفتهایم.
آقایان مسئول فرهنگی، فرهنگناشناس، احتمالا اگر این یادداشت را بخوانند میروند سراغ آن مدرسههای بینوا و مدیرانشان را به جرم کوتاهی در تربیت کودکان سرزنش میکنند، بعد هم تصمیم میگیرند خودشان آستین بالا بزنند و هر کدامشان جداگانه با کمکهای دولتی و غیردولتی مدرسهی غیرانتفاعی تاسيس کنند تا بلکه به صورت گلخانهای کودکان را به گمان خود درست تربیت کنند!
فرهنگ شعار مهم و به درستی مبنایی انقلاب اسلامی بوده است، به گمانم در کمترین کشوری این همه بودجه به سمت چیزی که آقای فرهنگ میدانند سرازیر میشود؛ ولی نتیجهاش میشود "دافی سورپرایز" و "بیلی آیلیش" در شهر قم. البته من شاید مشکل چندانی با انتخاب بچهها نداشته باشم؛ ولی حضرات مسئول فرهنگ قطعا با این انتخابها مشکل دارند. بد نیست که آقایان بعد از این همه سال، در درستی جایگاه خود و برنامهریزی خود شک بکنند. احتمالا آنها فهم درستی از فرهنگ و کار فرهنگی ندارند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۲/۱۲/۲۵
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹به بنیادهای عاطفی اخلاق برگردیم
✅...شاید بویژه برای دوستان حوزوی و طلبهی من تلخ باشد؛ ولی چارهای جز پذیرش این تلخی و تلاش برای چاره کردن آن نیست. روحانیان، بیش و کم، اعتبار و اقتدار اخلاقی گذشتهی خود را از دست دادهاند. شواهد فراوانی برای این پدیده وجود دارد، از مطالعات تجربی و علمی گرفته تا دادههای دمِ دستی و مشاهدات شخصی هر کداممان. همین که برای یک تذکر ساده در بارهی رعایت حجاب، کار به فیلم و عکس کشیده میشود و پای پلیس و دادستانی به وسط میآید، نشان میدهد که یک جای کار لنگ است و اوضاع چون گذشته نیست. امروز وقتی به یک خانم میانسال، بابت رفتارش یک تذکر دوستانه و مؤدبانه دادم، رو به من کرد و گفت: "خیال میکنید که برای من آسان است بعد از یک عمر دینداری و نماز و روزه، امروزه اینگونه باشم؟! ما را به اینجا رساندهاند.( خواست احترام کند و نگفت رساندهاید.) جایی که خودمان نمیخواستیم."
من سرچشمهی رفتار اخلاقی و دینی را در واکنش عاطفی انسان قرار میدهم. دینداری و اخلاق چیزی نیست که معمارگونه با ریاضیات و هندسه به جانش افتاد و آن را بر جامعه تحمیل کرد؛ نباید عاطفهی انسانی را نادیده گرفت و صرفا با زبان عقل، فلسفه، و فقه با مردمی از جنس گوشت و پوست و استخوان، که از احساسات سرشارند سخن گفت. مردمی که ناشناس از کنار چشمان ما عبور میکنند، ممکن است یک رنجنامه باشند یا یک سناریوی غمبار. برای این که دعوت به رفتار دینی و اخلاق، خودش دینی و اخلاقی باشد، لازم است به بنیادهای عاطفی و روابط انسانی دین بیشتر توجه شود. روحانیان اگر دوست دارند دستکم به اندازهی گذشته اقتدار اخلاقی داشته باشند، باید رابطهی خود با مردم را ارزیابی و بازسازی کنند. رابطهای که از مهربانی و شفقت سرشار باشد. رابطهای که نشان دهد ماهیتی همدلانه و دلسوزانه دارد و نه آمرانه و مکلفانه.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۲/۱۲/۲۸
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 نوروز خودِ ماست؛ انکارش نکنید.
✅ ...مادرم سفرهی هفتسین را با تمام تشریفاتش در وسط اطاق پهن کرده بود و خودش دست زیر چانه و غمگین در انتظار خبری از جبهه بود. از دیشب زمین و زمان رنگ دیگری گرفته بود و صداهای انفجار لحظهای قطع نمیشد. فاصلهی منزل ما تا محل عملیات زیاد نبود. از دیشب معلوم بود که اتفاقهای تازهای افتاده است. هر از چندی یک نفر از منطقه میآمد و خبری میآورد. رادیو هم با پخش مارش اعلام کرده بود که از ساعت سی دقیقه بامداد عملیاتی با نام فتحالمبین و رمز "یا زهرا" در منطقهی کرخه و جادهی اهواز-اندیمشک آغاز شده است. سهراب جبهه بود و مادرم با هر صدای انفجار و غرش هواپیما دستش را بالا میآورد و میگفت "خدایا بیدارِ این بچهی من باش." در لهجهی دزفولی، "بیدار کسی بودن" به معنای مراقبت از کسی کردن است. مادرم آشکارا میان سفرهی هفتسین و صداهای انفجار، میان شادی سال نو و اضطراب جنگ در آمد و شد بود. گویی داشت سعی صفا و مروه میکرد. روز بعد خبر آوردند که سهراب مجروح شده و معلوم نیست به کدام بیمارستان منتقل شده است، بعد هم خبرهایی دیگر از شهادت دوستان همسایه و فراگیر شدن صدای شیون و اندوه در شهر. با این حال، سفرهی هفتسین از منزل ما جمع نشد. جنگ چند سال بعد هم ادامه داشت و جوانان عزیز دیگری شهید شدند و مادران بیشتری داغدار، ولی نوروز و سنتهای نوروزی همچنان زنده ماندند. نوروز و سنتهای نوروزی، اجتماع امور مقدس بود؛ از دید و بازدید و صلهی ارحام گرفته تا گذشت و تحوّل و دهش؛ شهیدان هم مقدس بودند و در متن این سنتها جای گرفتند.
نوروز برای ایرانیها هیچ وقت چیزی مقابل اسلام و سنتهای مذهبی نبوده است. قرنهاست که ایرانیها هم نوروز دارند و هم رمضان و هم محرم. "ما" ایرانیها را "ما" میکند. فرهنگمان را پیش چشممان پررنگ میکند. تاریخ و هنرمان را به رخ جهان میکشد. انکار این سنتها و قراردادنشان در ترازو و مقایسهی آنها با سنتهای مذهبی، یک بیسلقیهگی زیانبار است. کسانی که با انگیزهی پررنگ کردن سنتهای مذهبی، نوروز و سنتهای نوروزی را کوچک میشمارند، ایرانیها را به مسیر خطرناک انتخاب این یا آن میکشانند. انتخابی که شاید نتیجهاش باب میل آنها نباشد.
🌹 نوروز ایدون باد.🌹
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۱/۱
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 نردهبان سادهزیستی
✅ سادهزیستی، به معنای گزینش کمهزینهترین و معقولترین راههای رسیدن به نیازمندیها، به قول "دنی دووِر" هنر خوب زیستن است و بویژه در جهانِ صنعتی یکی از فضیلتهای برتر. برای این فضیلت، تا دلتان بخواهد، میتوانید آیه و حدیث پیدا بکنید و آن را به فهرست فضیلتهای دینی نیز بیافزایید. سادهزیستی به دلیل آن که کمتر به "احساس محرومیّت نسبی" در نزد کمبرخوردارها دامن میزند، برای آنها یک سنجهی اخلاقی هم هست. آنها با سادهزیستها خوشترند و از کسانی که اشرافی زندگی میکنند، دلخور. با این حال، این سالها بیش از اندازه و به شکلی اغراقآمیز در بارهی این فضیلت سخن گفته میشود. در حقیقت، سادهزیستی و اشرافیّت به نردبانی برای فراز و فرود تبدیل شدهاند؛ یکی به صِرف سادهزیست خوانده شدن، از این نردبان بالا میرود، و دیگر به اتّهام اشرافیّت از آن سوی نردبان به زیر کشیده میشود. به همین جهت است که بسیاری از سادهزیستنها، از سرِ نمایش فضیلت است و نه فضیلتمندی. در حقیقت، تلاشی است برای بالارفتن از نردبان قدرت. در بارهی سادهزیستی اغراق میشود، زیرا برخی هر خطا و ناکارآمدیای را زیر آن پنهان میکنند. برای نمونه، تا گندش در میآید که یک نفر غیرقانونی و با استفاده از رانت پولی را جابهجا کرده است، و یا زمینی را به ملکیّت در آورده است، گروهی شواهد و مستندات را لگد کرده و در دفاع از او میگویند سادهزیست است! درست است که در جامعهای که دچار بحرانهای اقتصادی است، و بسیاری از مردم توان چرخاندن زندگی معمول خود را ندارند، سادهزیستی به گل سر سبد فضایل تبدیل میشود؛ ولی نباید با اغراق در آن، ریاکاری و تزویر و ناکارآمدی جایگزین عدالت، تعهد، و کارآمدی شوند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۱/۴
@Mehrabsadeghnia
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹دینگریزی ستیزهجویانه!
✅ قبل از سال ۱۴۰۱ در خیابان، دانشگاه، سینما، و کافهها بسیار میدیدم که دخترانی با پوششهای متفاوت با هم دوستی و معاشرت میکردند. بارها میدیدم که دختری با پوششِ کم برای دوست خود که چادری بود در کافهای جشن تولد گرفته و با دوستان مشترکشان شادی میکردند و عکس میگرفتند. آنچه میدیدم تصویری امیدوار کننده از مدارای فرهنگی ایرانیها بود که دیگریپذیری آنها را به خوبی نشان میداد. این دیگرپذیری لازمهی هر جامعهی جدید است که از رنگارنگی فرهنگی و قومی برخوردار است. با این حال، و علیرغم غیبت دین در اتفاقهای آن سال، که سبب شد آن اتفاقها نه روایت دینی بیابند و نه ضد روایت دینی، این مدارا تا اندازهی زیادی آسیب دیده است. البته از حق نگذریم که گروههای مذهبی همچنان از رواداری بیشتری برخوردارند و به رغم این که جسته و گریخته رخدادهایی چون درمانگاه قم و یا حوادث مترو اتفاق میافتد؛ گروههای مذهبی تلاش بیشتری دارند تا غیر خودشان را پذیرفته و با آنها از سرِ مدارا رفتار کنند. اما در سوی دیگر ماجرا، رگههایی از خشم و ستیزهجویی در میان گروههای کمتر وفادار به دین ( در خوانش سنتیاش) به چشم میخورد. در حقیقت، نوعی از دینگریزیِ خشن و ستیزهجو در حال شکلگیری است که گروههای مذهبی را در معرض خشونت قرار میدهد. این روزها با پرسشهایی چون "چرا روزه میگیری؟"؛ "چرا این لباس را میپوشید؟"، "شما دیگه چرا رفتی زیارت کربلا و نجف؟!" و ... روبرو میشوم و میبینم که برخی برای در امان ماندن از پرسشهای دلچرکینکنی از این دست از آشکار کردن روزهداری خود پرهیز دارند. گاه چادریها رفتار مناسبی نمیبینند. خلاصه این که، آن مداری فرهنگی و مذهبی قدری خشن شده و مایههایی از لجبازی و تندخویی به خود گرفته است. این وضعیّت اگر شدیدتر شود، خطرناکتر از هر وضعیّت دیگری است و دردناکتر از هر چیزی که یک جامعه میتواند تجربه کند. هر کس و به هر بهانهای آب به آسیاب این لجبازی و دیگرانکاری بریزد، به خونین شدن تمایزات فرهنگی و فروپاشی اجتماعی دامن زده است. راه حل مشکلات فرهنگی و رسیدن به وضعی که پسندیده میدانیم، این نیست که مردم را با هم دستبهیقه کرده و به جان هم بیاندازیم، اصلاح و تربیت یک امر ارتباطی است و هر کاری که به روابط و پیوندهای اجتماعی آسیب بزند، اصلاح را ناممکنتر میکند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۱/۸
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹کاش به هوش فرهنگی مردم اعتماد میکردید!
✅ ... به هر حال، سیزدههم فروردین هم سپری شد. امسال این روز با بیست و یکم ماه مبارک رمضان و سالروز شهادت امام علی علیهالسلام، همزمان شده و اسباب نگرانی شماری از مسئولان را فراهم آورده بود. آنها با جانبداری از مناسک مذهبی این روز، نگران بودند که مبادا مردم به بهانهی روز طبیعت، به اندازهی کافی داغدار شهادت امام علی علیهالسلام نباشند و یا سوگواری خود را نشان ندهند و یا حتی کاری بکنند که با سوگواری ناسازگار باشد. راستش را بخواهید این همه نگرانی آن هم از مسئولان سیاسی و دولتی قابل درک و توجیه نیست. این آقایان مسئول گمان میبرند که اگر مداخله نکنند و پای پلیس و قوهی قهریه را به میان نکشانند فاجعه رخ میدهد؛ در حالیکه مداخلهی آنها جز لجاجت و سرکشی نتیجهای ندارد. این اولین بار نیست که یک روز عزا با یک روز جشن همزمان میشوند، قرنهاست که این همزمانیها اتفاق افتاده و مردم خودشان با تکیه به هوش فرهنگی خود، مسئله را چاره کردهاند؛ بگونهای که الآن هم عزاداریها وجود دارد و هم جشنهای ملی. کاش میشد فهمید که این مسئولان سیاسی و دولتی از کجا به این نتیجه رسیدهاند که مردم از آنها انتظار دارند در نقش "هیئتداران مذهبی" ظاهر شده و وقت و انرژی خود را صرف تدبیر مناسک و مناسبتهای مذهبی بکنند. آقایان، شما هیئت دولت هستید و باید تلاش کنید مشکلات ریز و درشت این مردم را حل کنید. گرانی و تورم و بیپولی و نظام بهداشت و درمان و امنیت این مردم را چاره کنید. آنها خودشان بلدند عزاداری کنند و هیئتهای مذهبی راه بیاندازند و مسجد بسازند و روحانی مسجدشان را انتخاب کنند. مردم از قرنها پیش این کارها را میکردهاند، آنها نشان دادهاند که بلدند چطور هم سیزده را به در کنند و هم سوگوار امام علی علیهالسلام باشند. شما ساکت بمانید و به کارهایی برسید که مسئولیّت ذاتی شماست. مردم بهتر از شما بلدند چه باید بکنند. مداخلههای شما کار را خرابتر میکند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۱/۱۳
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹ماهیّت شخصی و غیرمناسکی دعا.
✅ سنت دینی اسلام دعا را هسته اصلی عبادت میداند: « الدّعا مُخّ العبادة». ماه رمضان و شب قدر بهار دعاست؛ امّا در این که دعا به درستی چیست موضوع مهمی است که کمتر به آن توجه میشود. ای بسا بسیاری از آنچه ما به عنوان دعا انجام میدهیم دعا نباشد. در باره دعا سه بحث عمده میتوان داشت: نخست: مضمون و محتوای دعا (پیشتر در این زمینه مقالهای با عنوان "مهمترین مضامین ادعیهی شیعی و مسیحی" نوشته ام.) دوم: دعا به مثابه یک تعلیم دینی و ربط و نسبت آن با دیگر تعالیم. و سوم که به گمان من مهمتر است: دعا به مثابه یک کنش انسانی. در موضوع سوم کمتر سخن گفته میشود. دعا در حقیقت، صورتِ عینیّت یافته و محقق باورداشتهای پیروان ادیان است. تصویری که از خدا و انسان و رابطه خدا و انسان در ذهن دینداران وجود دارد، خود را در قالب کنش نیایش و دعا نشان میدهد. نیایش قدیمیترین رفتار دینی دینداران بوده است. ابتداییترین کنش انسان در مواجهه با خدایی که در ذهن دارد، نیایش بوده است. دستکم تا پیش از آن که ادیان سامی در جهان شکل بگیرند، نیایش مبنای رابطهی انسان و خدا بود. خدایان کیفیت و ارادهی اخلاقی نداشتند بنا بر این نیایش تنها کنش دینی دینداران بود. با شکلگرفتن ادیان ادیان ابراهیمی، خدای یگانه دارای کیفیّتهایی از اخلاق شد و دینداران به تقلید از خدا در این کیفیّتها دعوت شدند و نیز، خدای ادیان ابراهیمی یک خدای اخلاقی بود که دستوراتش بر دینداران لازمالاطاعة بود. بر این اساس رابطهی انسان و خدا از رابطهی "نیایشکننده و نیایششونده" به رابطهی "اطاعتکننده(تقلیدکننده) و اطاعتشونده(تقلیدشونده)" دگرگون شد. با این حال، در این ادیان نیز نیایش و دعا دارای اهمیّت و به فرمودهی پیامبر اسلام "مغز عبادت" است. با این همه، آنچه در بارهی این کنش مذهبی فراموش میشود، ماهیّت بی شکل آن است. دعا اساسا، ماهیتی بی شکل دارد. نیایش را نمیتوان همچون نماز مسلمانان، تفیلای یهودیان، و یا عِشاءربانی مسیحیان در قالبهای خاصی درآورد و تعلیم داد. نیایش به مثابه یک عمل، یک کُنش گفتاری است است که دریافت درونی یک ارتباط است که عمیقا با هویّت دعاکننده، موقعیّت و انگیزههای او، حالات روحیاش، و نیز شرایط و نیازمندیهای دعاکننده در ارتباط است. دعا در حقیقت یک کنش کاملا شخصی است و به معنای گشودن سفرهی دل در نزد خداست و از این نظر امکان تبدیل شدن به مناسک را ندارد. دعا یک رفتار کاملا شخصی و خودجوش است و با مناسکهای دستهجمعی که مسئولیّت نگهداشت و انتقال سنتها را دارند متفاوت است. دعا ارتباط راستین و صمیمانهی انسان با خداست، کاملا شخصی و فردی. آدمها میتوانند کنار هم دعا بخوانند، ولی اصالت دعا به حفظ همان رابطه شخصی و فردی با خداست.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۱/۱۵
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 مشکل ریشهایتر از "تلخگوشتیست".
✅ برای من "کلمه" مهم است، "کلمه" مقدس است و "کلمه" خداییست. با "کلمه" باید با احتیاط رفتار کرد. کلمه را باید با وسواس به کار برد نه آنکه آن را پرت کرد. با این حال، با کسی بابت به کار بردن نادرست کلمه و استفاده از کلمهی نادرست، دعوا نمیکنم؛ به هر حال، پیش میآید و هر کسی ممکن است گاهی کلمهای را که نباید، در جایی که نشاید به کار ببرد و البته بعد که به او خیرخواهانه تذکر داده شد، عذری بجوید و پوزش بخواهد. ولی وقتی کسی بر برج عاج مینشیند و خویشخوشانه منتقدان خود را "حسود" معرفی میکند و برای توجیه خطای خود آشکارا دروغ میگوید، باید با او گلاویز شد و گوشش را کشید. آری کلمه مهم است و قرآن ما را به "سدید" آن دعوت کرده است؛ ولی الان مشکل ما تنها بر سرِ کلمه نیست؛ مشکل ما در تفسیرِ خودسرانهی دین به سود یک فهم سیاسی است. مشکل ما در به تاراج دادن اعتبار سنت دین و شخصیّتهای دینی برای موجّه کردن یک فهم کودکانهی سیاسی و اجتماعی و پوشاندن ناکارآمدی و بیکفایتی خود و دوستان همفکر خود است. اگر با این دستفرمان پیش برویم و بخواهیم دین را به سود فکرِ بیثمرِ خود هزینه کنیم، چیزی از آن باقی نمیماند. کسانی که برای دلخوشی "استاد" خود شعر میبافند و خطای او نادیده میگیرند، بهتر است تهماندهی انصافشان را روبروی خود بنشانند و ببینند که مشکل صرفا یک بدسلیقهگی در کاربرد یک کلمه نیست؛ مشکل ریشهایتر از این سادهسازیهاست.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۱/۱۹
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹به نام دین و به کام بیدینی!
✅ کلیسای قرون وسطی به اقتداری دلگرم بود که او را از مباحثه و گفتگو با مخالفانش بینیاز میکرد. به همین دلیل هر کس که بر خلاف تفسیر کلیسا، از بایبل تفسیری ارائه میداد و یا سخنی در مخالفت تعالیم کلیسا میگفت، به جای آنکه به مباحثهای الاهیاتی دعوت شود، به محکمه و سپس به چوبهی دار فراخوانده میشد. روحانیان مسیحی با این کار، آسانتر میتوانستند مخالفان خود را از سرِ راه بردارند و تفسیر خود را به کرسی بنشانند. اما این کار، دستکم دو ایراد اساسی داشت:
نخست این که الاهیات مسیحی را شکننده و نحیف کرد. الاهیاتی که نتوانسته بود به زبان خود، خود را توجیه کند و با استفاده از زور و زندان و اعدام، خود را سرپا نگه داشته بود، پس از مدتی از درون تهی شده بود. توان ایستادن در برابر علم و اندیشههای مدّعی جایگزینی را نداشت. همین امر سبب شد تا از ابتدای جهان مدرن، مسیحیّت نه یک الاهیات، که صاحب چندین الاهیات شد و روز به روز در مواجههی با علم عقب نشست.
دومین مشکل، که از اولی حزنانگیزتر است، این که کلیسا برای دفاع از خوانش خود، دست به کارهایی میزد که خودش دیگران را از آنها پرهیز میداد. کلیسا برای تحقق اخلاق و دینی که از آن دفاع میکرد، همان دین و اخلاق را زیرپا میگذاشت. روحانیان مسیحی، در دفاع از اصلی که میگفت "خشونت نورز"، خشونت میورزیدند؛ و برای دفاع از اصلی که میگفت "قتل مکن" قتل میکردند. این رویّه ممکن بود آنها را چند وقتی، بر سر کار نگه دارد، ولی دینِ مورد نظرشان را عقیم میکرد. در حقیقت آنها حاکم بودند ولی نه حاکمانِ دینی که از آن دفاع میکردند.
دنیای امروز ما، غرق در نزاع، کشمکش، تخریب، جنایت، بیعدالتی، ظلم، رنج، و کشتار است. ولی، غمانگیزتر این است که گاهی این همه فاجعه در حمایت از اصولی انجام میشوند که در ممنوعیّت این کارها وضع شده اند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۱/۲۳
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹به پاس امنیت و دفاع از انسانیت.
✅ عملیات نیروهای نظامی و دفاعی کشورمان بر علیه رژیم اشغالگر و متجاور اسرائیل اسباب خرسندی و افتخار همهی کسانی است که به ایران و امنیت آن دل بستهاند. تجربهی پیدایش غیرطبیعی و اشغالگرایانهی اسرائیل در خاورمیانه، همواره با ناامنی و کشتار، جنگهای دیوانهوار، و ترور همراه بوده است. پهبادها و موشکهای ایران به هر میزان که اثرگذار بوده باشند، ابهت ساختگی این رژیم را زیر سؤال برده و اسباب امیدواری و وحدت نیروهای مقاومت در منطقه خواهند شد. به نوبهی خود از این اقدام ستایشبرانگیز نیروهای نظامی و دفاعی کشورمان سپاسگزار و از آن دفاع میکنم. امیدوارم این برگ درخشانِ تاریخ انقلاب، ایران، و جهان معاصر با روایت درست و سنجیده در فضای داخلی نیز اسباب وحدت، انسجام، و امیدواری شود.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۱/۲۷
@sadeghniamehrab
🔹 مذهب و فوتبال
✅ عبدالکریم حسن، بازیکن قطری تیم فوتبال پرسپولیس، پس از تماشای تلاوت زیبای صالح مهدیزاده، قاری نوجوان قرآن کریم، از مسئولان باشگاه خواسته بود که او را به تمرین این دعوت کنند. این قاری نوجوانِ خوشصدا این دعوت را پذیرفته و در جلسه تمرین تیم پرسپولیس شرکت کرده است. برای من دعوت عبدالکریم حسن خیلی معنادار است. یک بازیکن قطری که بر اساس علاقه شخصی خود پای نمادهای دین و تلاوت قرآن را به زمین فوتبال باز میکند. البته در میان فوتبالیستهای ایرانی هم هستند کسانی که گهگاهی نمادهای مقدس را در زمین فوتبال به نمایش میگذارند؛ ولی در مجموع، فاصلهی میان مذهب و فوتبال در ایران زیاد است. در اروپا این فاصله نسبت به گذشته بسیار کم شده است. در همین ماه رمضان دیدیم که مسابقهی رسمی را متوقف میکردند تا فوتبالیستهای مسلمان بتوانند افطار کنند. بازیکنان مسلمان در کشورهای اروپایی با افتخار نمادهای مذهبی خود را آشکار میکنند، کنارههای زمین و در پیش چشم هزاران تماشاچی نماز میخوانند و مورد تشویق آنها قرار میگیرند، و یا به مکه میروند و حج خود را استوری میکنند. این که چرا هیچ وقت به ذهن یک بازیکن ایرانی نمیرسد که یک قاری قرآن را به تمرین تیمش دعوت کند، ولی عبدالکریم حسن قطری این کار را میکند، پرسش مهمی است و البته به تفاوت ماهیت دینداری در ایران و قطر بر میگردد. نمیخواهم برای این تفاوت اسمی انتخاب کنم، ولی بد نیست برای فهم آن به یک خاطره اشاره کنم. چند سال پیش که این امکان را داشتم در یکی از شهرهای آلمان در یک حسینیه، به مناسبت ماه محرم سخنرانی کنم؛ در جمعیّت بیش از صدو پنجاه نفری که هر شب به حسینه میآمدند، تنها دو ایرانی به چشم میخورد که یکی از آنها ارمنی بود. برای من سوال بود که پس ایرانیها کجا هستند و چرا نمیآیند. با کنجکاوی از آنها پرسیدم در این شهر چقدر ایرانی زندگی میکنند. پاسخ دادند بیش از پانزده هزار نفر. گفتم آیا مسجد و یا حسینهای اختصاصی دارند، جواب دادند که خیر. پرسیدم که به نظر شما چرا در این حسینه، افغانستانیها حضور فعالی دارند ولی ایرانیها نه. در جواب گفتند که ایرانیها به این برنامهها بدبین هستند و فکر میکنند آمدن به حسینه، بازی کردن در زمین سیاست است.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۱/۲۹
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹نظم اجتماعی دینی و روحانیّون
✅ ابن خلدون، که گروهی از برنامهریزان علوم انسانی اسلامی دوست دارند او را پدر علم جامعهشناسی معرفی کنند، در کتاب مقدمه از دو نوع نظم اجتماعی سخن میگوید: "نظم اجتماعی شرعی" و "نظم اجتماعی عرفی_عقلی". از نگاه او نظم اجتماعی شرعی، ریشه در شرع و تبیینهای فقهی دارد و هنجارهای خود را از شریعت میگیرد و نظم اجتماعی عرفی، هر چند ممکن است با شریعت مخالف نباشد، ولی ریشه در عقل و عرف و یا قانون دارد و تبیینهای خود را به آنجا مستند میکند. بر اساس این نظریه، جامعهی دینی جامعهای است که طبیعتی مبتنی بر شرع داشته و نظم خود را از دین بگیرد. از نگاه ابن خلدون معیار سنجش دینی بودن یک جامعه، نظم موجود آن است به این معنا که اگر آن نظم مبتنی (نه سازگار) بر شرع است آن جامعه دینی است و اگر مبتنی بر عرف و قانون است، آن جامعه غیر دینی (نه ضد دینی) است. در گذشتههای نهچندان دور، نظم حاکم بر پوشش مادران ما، یا همان حجاب، نظمی دینی بود. روحانیان آن زمان توان این را داشتند که بدونِ حمایت حکومتها و تنها با تکیه بر سرمایهی اجتماعی و اقتدار اخلاقی خود، این نظم را پدید بیاورند. حالا اما ماجرا فرق میکند. همه تلاش میکنند از واژهی "حجاب قانونی" استفاده کنند و با اهرم جُرم، جریمه، پلیس، و تنبیه نظمِ پوشش را با شرع سازگار کنند. این کار به این معناست که تبیینهای روحانیان برای ایجاد این نظم شرعی کافی نبوده و آنها نتوانستهاند پوشش مورد نظر خود را با تبیینهای شرعی ایجاد کنند و دست به دامن قانون شدهاند.
دوستان روحانی من، ممکن است این حرف شما را برنجاند؛ ولی بدانید حتّی اگر با کمک قانون و قوهی قهریِّه موفق شویم به نظم دلخواه خود در پوشش زنان برسیم، گذشته از این که فرآوردهی آن را نمیتوانیم نظمی دینی بدانیم، مشکل ناتوانی و ناکافی بودن تبیینهای ما و کاهش اقتدار اخلاقیمان سر جای خود باقیست. بهتر است ما با تکیه بر آن توان تاریخی و فربهی ادبیات دینیمان چونان گذشتههای دور کمک کنیم که دین بتواند نظم اجتماعی مورد نظرش را ایجاد کند و بیجهت، دولتی را که باید به رفع مشکلات عمیق اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی بپردازد، درگیر مسائلی که از قدیم وظیفهی ذاتی ما حوزویان بوده است نکنیم. از ما گفتن بود!
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۱/۳۰
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹تربیتِ گلخانهای مدرسه
✅ اینجا قم است ... جلوی مدرسهی(ابتدایی) دخترم ایستادهام تا او را به خانه برگردانم. پدرها و مادرهای دیگری هم هستند. پوشش مادرهای دخترانِ دانشآموز بسیار متنوع است؛ در میانشان یکی دو نفر چادری هست و باقی، جوری دیگر هستند. کلانتری کنار مدرسه اگر میخواست سختگیری کند، احتمالا باید به بسیاری از این مادرها "تذکر حجاب" میداد. پس از کمی انتظار، درِ مدرسه باز میشود و دانشآموزان با لباسهای متّحدالشکلِ مانتو شلوار و مقنعه از مدرسه بیرون میآیند. هوا قدری گرم است و برخی از مادرها، همان دمِ در مدرسه لباس دخترها را تغییر میدهند و برخی از بچهها خودشان دست به کار میشوند و پوششِ اجباری مدرسه را از تن به در کرده و در کولهی خود میگذارند. جلوی مدرسه شبیه رختکن شده است. پس از چند دقیقه دخترانِ یکسانپوش مدرسه، در دنیای متنوع و پوشش رنگارنگ مادرانشان غرق میشوند. این تنها، حکایت پوشش آنهاست؛ منزل که میروند احتمالا آنچه معلم دینی و تربیتی به آنها آموخته است نیز، از دست خواهد رفت. گویا بچهها یاد گرفتهاند که پوشش و "حرفهای معلم" فقط مالِ مدرسه است و بیرونِ از آن خریداری ندارد. دست نیکا را میگیرم و به منزل میآئیم. بین راه نیکا به من میگوید "بابا، فاطمه(همکلاسیاش) میگوید پیمان معادی(در سریال افعی تهران) روی سحر دولتشاهی(روانشناس همان سریال) کِراش دارد." چشمانم از تعجب گرد میشود و میپرسم "کِراش دیگه چی هست؟!! میگوید یعنی عاشقش شده است.
تربیتِ گُلخانهای مدارس یک پروژهی شکستخورده است. اساسا تربیت محصول یک تعامل نهادی است. از خانواده آغاز میشود و در مدرسه و جامعه و خیابان و سازمان و مسجد و دانشگاه پیگرفته و تکمیل میشود. تربیت یک نظمِ پادگانی نیست یک مراقبت، پذیرش، و همدلی است. و دیگر این که، تربیت مسری است.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۲/۲/۶
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 عاشق شو ار نه روزی، کار جهان سرآید!
✅ هیچ چیز به اندازهی "خالی شدن قلب آدمها از عشق" ترسناک نیست. قلبهایی که از عاشق شدن عاجزند، بینور و کور، برای هر ظلمی آمادهاند. جنگهای خانمانسوز، غارتها و تجاوزها، زورگوییها و دروغها، حقکشیها و نبعیضها، و هر مصیبتی که تاریخ بشر را سیاه و تباه کرده است ریشه در خالی شدن انسان از عشق به دیگران دارد. بیخود نیست که آگوستین میگوید "عشق بورز و هر چه خواهی کن"؛ زیرا قلبهای عاشق نمیتوانند به بدی رضایت دهند و انسانهای عاشق نمیتوانند بد باشند و ظلم کنند. عاموس، پیامبر روشنضمیر بنیاسرائیل، نیز تمام شریعت را در همین یک جمله خلاصه کرد: "دیگران را چون خویشتن دوست بدار." زیرا که شریعت امر مقدسی است که ریشه در عشق خدا به انسان دارد و بدون آن تحقق نمییابد. هیچ فضیلتی در نفرت و کینه نیست و هیچ سعادتی بر تنهی زشتِ دشمنی جوانه نمیزند. تعلیم زائیدهی عشق آموزگار است و تربیت، میوهی شورانگیز درخت مهربانی. جامعهای که رسم عشقورزی را یاد نگیرد رستگاری را نخواهد آموخت. عشق یک مفهوم ارتباطی است. فریاد زدنی نیست؛ نشان دادنی است. دستوری نیست، باور کردنی است. عشق را باید دید، باید بویید، باید پذیرفت. باور کردن عشق، به معلمان اخلاق اقتدار اخلاقی میدهد و به حاکمانِ اجتماعی اقتدار سیاسی. مردمانی که باور کنند حاکمانشان بیدریغ دوستشان دارند، در زمین خشک، درخت امید خواهند کاشت و از بوتههای خار، گلهای اقاقی خواهند چید. جامعهی عاشق، رنگینکمان صلح بر دوش دارد و آئین راستی را زندگی میکند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۲/۱۹
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹رونمایی از کتاب "مرگ و معنای زندگی در تجربه مسیحیان و مسلمانان " نوشته دکتر مهراب صادق نیا در سی و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران
▫️زمان: ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
▪️ساعت ۱۱ تا ۱۳
▫️مکان: تهران، مصلی بزرگ امام خمینی ره (شبستان)، راهروی ۵ غرفه ۱۱۷
#سی_و_پنجمین_نمایشگاه_بین_المللی_کتاب_تهران
🔹تحریریه کتابخانه ادیان 🔻🔻
⏮ | ایتا
📲 http://eitaa.com/libadyan
🔹 دو برگ از قرآن.
✅ دوستی میگفت: ... « در منزل روستایی ما (در اطراف زنجان) پدر و مادرم دو عکس از آیت الله بروجردی و آیت الله شریعتمداری روی طاقچه اطاق میهمان گذاشته بودند. به این دو عکس بسیار احترام میگذاشتند و کسی جرات نمیکرد به آنها دست بزند. این دو عکس برای پدر و مادرم، چیزی شبیه دو برگ قرآن بودند. یک روز برفی، درِ منزل ما به صدا درآمد. من از همه کوچکتر بودم و کاندیدای نخست باز کردن در. وقتی در را باز کردم، دیدم یک نفر با هیبت سیادت پشت در ایستاده است و کمک میخواهد. برگشتم داخل خانه و به مادرم گفتم " این سید است، میگوید کمک میخواهد." این جمله را در حالی گفتم که انگشت دستم را به طرف عکس آیتالله شریعتمداری،کشیده بودم. مادرم با تعجب نگاهی به من کرد و بدون این که چیزی بگوید چادر چاروقش را درست کرد و دوید دَم در. کمی بعد برگشت و زیر لب مدام استغفار میکرد. گاهی هم سرش را به آسمان بلند میکرد و میگفت: "خدایا بچه است؛ نمیفهمد. خودت از گناهش درگذر." من اشتباه گرفته بودم. کسی که درِ خانهی ما را زده بود، آیت الله شریعتمداری نبود! پیر مرد سیدی بود که دستاری به سر میبست و از مردم یاری میخواست. مادرم با ترس و نگرانی به من میگفت بچه جان، عقل که نداری؛ چشم هم نداری؟! از نظر مادرم، من به آیتالله شریعتمداری توهین کرده بودم. نباید آن نیازمندِ پشتِ در را به جای او اشتباه میگرفتم. مادرم به استغفار و عذرخواهی و دعوا کردن من بسنده نکرد و یکی از مرغهای خانه را برای دفع بلا قربانی کرد. میگفت اگر این کار را نکنم، ممکن است خانه روی سر بچههایم خراب شود.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۳/۲۱
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 سرمایهی اجتماعی دین و بنبستهای انتخاباتی
✅ دموکراسی و انتخابات، درست یا غلط، آخرین تجربهی بشر برای گذر از چندگانهها و ترجیح یک امر بر دیگری است و هیچ معنایی بیشتر از ترجیح نظر اکثریت ندارد. چیزی که از صندوقها بیرون میآید به حق، درست، و یا مقدس معنی نمیشود؛ زیرا انتخابات اساسا فرآیند تشخیص حق و باطل نیست به همین دلیل، خروجی صندوق تنها به معنای انتخاب اکثریت است و نه بیشتر. با این حال، در کشور ما گروهی دوست دارند انتخابات را جوری دیگر معنا کنند. به همین دلیل آن را با مضامین دینی و مقدس در میآمیزند. انتخاب خود را رنگ و لعابی دینی میزنند. آن را به امدادهای الهی ربط داده و نتیجه صفای باطن خود یا دیگری میدانند. اعلام میکنند خدا در یک مکاشفهی شخصی به دلشان انداخته است که به فرد خاصی رای بدهند. در همین انتخابات ریاست جمهوری پای دین و عالمان دینی و امور مقدس به میان کشیده شد. کسانی خود و اطرافیان خود را اردوگاه امام حسین (ع) خواندند و رقیب و طرفدارانش را خیمهی یزید. رأی به خود را حق تفسیر کرد و رأی به رقیب را باطل؛ غافل از این که انتخابات یک کنش عرفی برای انتخاب یک امر عرفیست؛ یک رفتار اینجهانی برای ترجیح یک امر اینجهانی. رأیها را میتوان به درست و نادرست و یا کمتر درست، تقسیم کرد ولی به حق و باطل نه. اساسا انتخابات عرصهی گزینش حق و باطل نیست. عرصهی انتخاب خدا یا شیطان نیست. کسانی که با تمسک به مقدسات و به میان کشیدن خدا و پیامبر سعی میکنند برای رای خود وجاهتی درست کنند، آگاهانه و یا غیرآگاهانه، به سرمایهی اجتماعی دین، چوب حراج میزنند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۴/۹
@sadeghniamehrab
🔹هرمنوتیک "رأی ندادن"
✅ کنشهای انسانی بر عکس رفتار پدیدههای طبیعی، معنای معیّن و ثابتی ندارند. تکانههای شاخهی درخت، تپیدن قلب، جیک جیک گنجشکهای باغ، و یا رعد و برق آسمان همیشه و همه جا یک معنا دارند. در حالی که، لبخند انسانها و یا اشک آنها معنای معینی ندارد. هر لبخند میتواند معنای متفاوتی از دیگری داشته باشد. کنشهای انسانی معادلههایی از جنس ریاضیات و هندسه نیستند و گرامر مشخصی ندارند. به همین دلیل، احکام اخلاقی و قضاوتهای ارزشی، در کنشهای انسانی به معنای عمل ناظر است و نه صورت آن. برای نمونه لبخند به خودی خود و بدون توجه به معنای آن، هیچ قضاوتی را بر نمیتابد. لبخند اگر به معنای مسخره کردن کسی باشد که شایستهی تمسخر نیست "بد" است و غیراخلاقی و اگر به معنا مهرورزیدن به کسی باشد که شایستهی مهربانی است، "خوب" است و اخلاقی.
عرصهی سیاست و فرهنگ و اساسا امر اجتماعی، امری ریاضی و هندسی نیست که بر آن پای بفشارید و معنای واحدی برای آن در نظر بگیرید. "رأی دادن" همواره یک معنا ندارد، چه این که "رأی ندادن" نیز. این شرایط اجتماعی است که این دو را معنا میکند. این دو به خودی خود و بدون توجه به معنایشان هیچ قضاوت اخلاقیای را به دنبال ندارند. به راستی الان "رأی ندادن" چه معنایی دارد؟ چه قضاوت ارزشیای را به دنبال دارد؟ خوب فکر کنید، شاید دقیقا به همان معنایی است که شما آن را نمیپسندید.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۴/۱۰
@sadeghniamehrab
🔹مهمترین سخن عاشورا!
✅ این روزها به پاسداشت حرکت اجتماعی و اصلاحی امام حسین علیهالسلام، هر کوی و برزنی سیاهپوش است و هر انسانی محزون. هیئتها، مسجدها، حسینهها و تکیهها محل اجتماع سوگوارانی است که در مصیبتهای آن امام بزرگوار به سر و سینه میزنند و اشک میریزند. امام حسین علیهالسلام ماهیّت حرکت خود را اصلاحطلبانه معرفی کرد و گفت: "انما خرجت لطلب الاصلاح فی امت جدّی". "اصلاح" یک مفهوم دینی و انسانی است و "اصلاحپذیری" نشانهی سلامت یک نظام اجتماعی. اصلاح را نباید یک اضطرار تعریف کرد؛ اصلاح یک امر طبیعی است که بقاء و پویایی جامعه و نظم اجتماعی را به همراه دارد. جامعهای که به هر بهانهای اصلاح را نپذیرد و با آن مخالفت کند به ناچار با یکی از این دو فاجعه روبرو خواهد شد: نخست، ناامیدی اجتماعی که خود را در مهاجرت، انزواطلبی، بیحسی اخلاقی، و بیاعتمادی عمومی نشان میدهد. و دوم: انقلاب، شورش، و یا جنبشهای مسلحانه. این دومی بسیار پرهزینه است و پیآمدهای غیر قابل کنترل و پیشبینیای دارد. پیام عریان عاشورا به همهی جوامع انسانی این است که اگر یک نظام اجتماعی نتواند ماهیِت اصلاحپذیری خود را در قالب فرآیندهای از پیش تعریف شده حفظ کند، ناچار خواهد شد بابت هر اصلاحی هزینههای سرسامآوری بدهد. هزینههایی که چنان فاجعهبار و دردناکاند که شایسته است نسلهای متمادی از آنها یاد کنند و بر آنها اشک بریزند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۴/۲۵
@sadeghniamehrab
🔹 عاشورا و منطق تحول اجتماعی
خلاصهی سخنرانی شب عاشورا در کانون توحید:
✅ تحول اجتماعی، به معنایی تغییرات معطوف به ساختارهای اجتماعی، آرام و پیوسته، و بدون انقطاع و گسست، از ضرورتهای زندگی اجتماعی است. این تحول برای دستیابی به وضعیّتهای مطلوبتر در حوزهی عمومی است. تحولپذیری اجتماعی نشانهی سلامت جامعه است. جامعهای که به هر دلیل تحولناپذیر است و یا هزینهی تحول در آن بالاست، جامعهی سالمی نیست.
✅ تحول اجتماعی در ادبیات علوم اجتماعی، نقطهی مقابل ناامیدی و انقلاب است. به این معنا که در جامعههایی که به هر دلیل به تحول روی خوش نشان داده نشود، دو اتفاق ممکن است رخ بدهد: یک: انقلاب ، شورش، هزارهگرایی، و نافرمانی. دوم: ناامیدی اجتماعی که خود را در مهاجرت، انزواطلبی، و یا بیحسی اخلاقی نشان میدهد.
✅ در ادبیات دینی تحول اجتماعی به معنای "اصلاح" و یا "احیاء" است. قرآن کریم اصلاح و احیا را مسئولیت اصلی پیامبران میداند: "و اِن ارید الا الاصلاح ماستطعت" و "استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم." اما علی علیهالسلام نیز اصلاح را در کنار دفاع از مردم، تمشیت امور مالی، و عمران و آبادانی، مسئولیّت اصلی حکومت دینی میداند. بر این اساس تحول اجتماعی که تعبیر دینی آن اصلاح و احیا است، امری ضروری دانسته شده است.
✅ در سنت اسلامی ابزاری برای این اصلاح تعریف شده است که مهمترین آنها امر به معروف و اجتهاد( دستکم در سنت شیعی) است. سطح عالی امر به معروف ابزاری است در دست شهروندانِ بیرون از قدرت برای گفتگو و مطالبهی از ارباب قدرت. اجتهاد نیز به معنای انعطافپذیری شریعت و مشروط بودن آن به شرایط محیطی و زمانی است.
✅ امام حسین علیهالسلام نیز حرکت خود را یک حرکت اصلاحی معرفی میکند: "انما خرجت لطلب الاصلاح فی امت جدی. البته حرکت اصلاحی امام حسین از سالها قبل و از زمان حکومت معاویه آغاز شده بود. معاویه مصلحت نمیدید با امام برخوردی خشن داشته باشد ولی یزید خیرهسرانه چنین کرد. " اما پرسش اصلی این است که چرا این حرکت اصلاحی تا این اندازه پرهزینه بود و امت اسلامی را با یک جنایت بزرگ و فاجعهی انسانی روبرو کرد؟ چه وضعیّتی بر جامعهی اسلامی حاکم شده بود که یک نهضت اصلاحی توسط کسی که سرمایهی اجتماعی بالایی دارد، با این حجم از خشونت به وسیلهی حکومت، روبرو شد؟
✅ در پاسخ به این پرسش باید گفت بنی امیه و بویژه یزید با چند ترفند هزینهی اصلاحطلبی را در جامعهی اسلامی بالا برد. مهمترین این ترفندها: انحراف، تحریف، و ترساندن بود. در حقیقت یزید با بالابردن هزینهی اصلاح و یا انکار ضرورت اصلاح یک دیکتاتوری ایجاد کرده بود. دیکتاتوری صرفا به معنای انکار خواست و ارادهی مردم نیست؛ بلکه به معنای انکار ضرورت اصلاح اجتماعی است.
✅ مؤلفههای اساسی و بنیادین نهضت اصلاحی امام حسین عبارت بودند از: بازگشت به سنت پیامبر، احیای حقوق انسان، آزادی و آزادگی، نفی ظلم، و اقامهیا عدالت. هیچ کدام از این اهداف به صورت مستقیم به کنشگران خُرد جامعه معطوف نیست. امام حسین بر مضامینی تمرکز دارد که زمینهی فساد و تباهی هستند.
✅ منطق اصلاحطلبی عاشورا چند حقیقت را بر ما آشکار میکند:
📍هر جامعهی امکان امر تحول اجتماعی از طریق فرآیندهای طبیعی و پیشبینیشده را انکار کند، در معرض تکرار فاجعههایی شبیه چیزی است که در عاشورا رخ داد.
📍تحول اجتماعی باید بر مهمترین اصول مبتنی باشد و مبناییترین تغییرات را طلب کند. مفاهیمی چون عدالت، آزادی، حقوق انسان و ارزشهای متعالی دینی.
📍حرکت اصلاحی امام حسین بر پذیرش عمومی مردم و آگاهی بخشی استوار بود و نه بر اقتدار شخصی خودش. امام کسی را به تبعیّت کورکورانه از خویش دعوت نکرد و حتی در شب عاشورا تاکید کرد که هرکس که میخواهد میتواند بدون دغدغه برود.
📍آرمانهای اصلاحی امام حسین، دو ویژگی باز داشتند: اولا واضح و روشن بودند. و ثانیا تبیینپذیر بودند. راه رسیدن به آنها واضح و قابل بیان بود. تحول اجتماعی امام حسین، قدم زدن در وادی ابهام نبود.
📍حرکت اصلاحی امام حسین با خط زدن منافع شخصی خود همراه بود. امام حسین با گرفتن منافعی میتوانست از اصلاحطلبی دست بکشد، ولی چون میخواست "امام حسین" باشد، با خط زدن منافع شخصی اصلاحگری را برگزید.
📍 امر اصلاح، امری هزینهبر است و با عافیتطلبی سازگار نیست. هر جنبش اصلاحی باید به پرداخت هزینه فکر کرده و خود را آمادهی آن کند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۴/۲۶
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹نسبت میان فربهشدگی مناسک و وضعیّت دینداری
✅ شنبهشب (ششم مردادماه) به دعوت دستاندرکاران و تهیهکنندهی برنامهی تلویزیونی شیوه، میهمان این برنامه زنده بودم و مطالبی را پیشکش بینندگان کردم که چکیدهی آنها در زیر ارائه شده است:
📍۱. مناسک، بخش جداییناپذیر ادیان هستند که به دلیل مرئیتپذیری از اهمیّت و جایگاه برتری برخوردارند و مورد مطالعهی دینپژوهان قرار میگیرند.
📍۲. مناسک دینی صورت عینیّتیافته (objectives) باورداشتهایند. یعنی اعتقادات در قالب مناسک بازسازی میشوند. البته مناسک از طریق تبیین، تأکید بر تجربهی عرفانی، و افزایش تراکم اخلاقی به بازسازی عقاید کمک میکنند. (رابطهی برهمکنشی مناسک و اعتقادات).
📍۳. مناسک، معمولا ماهیتی جمعی و غیرساختگی دارند. یعنی بازنمایی یک وضعیّت ایمانی هستند. دینداران از آن جهت که دیندارند در مناسک شرکت میکنند. مشارکت در مناسک بدون قصد و ایمان درونی، یک کنش مذهبی به شمار نمیآید.
📍۴. در دهههای اخیر، ایران مناسکیتر شده است. هم تقویم ایران دینیتر شده است و هم مکانهای آن. پیدایش امامزادههای جدید و نیز مناسبتهای بیشتر در تقویم ایرانیها نشانهی این واقعیّت است. این اتفاق باعث افزایش مناسک نیز شده است.
📍۵. افزایش مناسک را نمیتوان به معنای افزایش دینداری در ایران دانست. شاید این اتفاق به معنای افزایش دینداری کمّی باشد ولی برای سنجش میزان دینداری، شاخصهای دیگری نیز وجود دارد. شاخصهایی چون امکان تبیین باورداشتها، اعتماد عمومی، خیرخواهی، صداقت، نوعدوستی، و دیگر کیفیتهایی که دین اسلام از پیروان خود انتظار دارد. این شاخصها میتوانند کیفیّت دینداری را نشان بدهند. البته کم شدن مناسک را نیز نمیتوان نشانهی سکولار شدن جامعه دانست.
📍۶. اساسا "سکولار" یک مفهوم لغزنده است. استفادهی نابجا از آن بیشتر برای خارج کردن رقیب از میدان است. گروهی ممکن است یک نفر را به دلیل باور به جدایی دین و مناسک دینی از سیاست، سکولار بخواهند. از قضا از زاویهی دیگر، ممکن است گروهی، مداخلهی امر سیاسی در دین و مناسک مذهبی را سکولاریسم بخوانند؛ چون دین و مناسک دینی را از قدسیّت انداخته است.
📍۷. تحقیقات نشان میدهد که نسبت معناداری بین «رشد مناسک» و «افزایش دینداری» در ایران مشاهده نمیشود. این به آن معناست که مناسک از کارکرد لازم برخوردار نیستند. افت قدرت اخلاقی نهاد روحانیت نشانه این مدعاست.
📍۸. دلیل اصلی از بین رفتن کارکرد مناسک میتواند تردید در "اصالت" و "خلوص" آنها باشد. مداخلهی "امر سیاسی" در مناسک سبب تردید جامعه در اصالت آنها شده است. امر سیاسی تلاش دارد تا با استفاده از مناسک، به توجیه و مشروعیّت خود بیافزاید.
📍۹. نسبت به پیادهروی اربعین، ما شاهد یک منازعه هستیم که نتیجهاش پیدایش دو ادبیات شده است:
الف. این ادبیات را هویت مشروعیّتبخش به حکومت و سازمانها و رسانههای رسمی دامن زده و تولید میکنند. این ادبیات مناسک اربعین را با مضامین اسطورهای، سیاسی، اجتماعی، یوتوپیایی، و هویتی معرفی میکند. برای این ادبیات پیادهروی اربعین میتواند هویّت مقاومت در برابر نظام سلطه را تقویت کند.
ب. این ادبیات با تمرکز بر کجکارکردها و چالشهای این مناسک، آن را یک ابزار سیاسی دانسته و در اصالت و خلوص آن تردید دارد. مخالفان پیادهروی اربعین، در حقیقت مخالف سیاسی شدن و شیوه مواجههی حاکمیّت با آن هستند.
📍۱۰. به گمان من، تردید در اصالت مناسک و باور به ساختگی بودن آنها و مداخلهی "امر سیاسی" در آنها خروجی آنها را تحت تاثیر قرار داده است. اگر مناسک را صرفا به مثابه یک چسب اجتماعی برای شکلدادن گروه مؤمنان نگاه کنیم (آنگونه که ادبیات نخست نگاه میکند) کارکرد اخلاقی و تبیینی آنها کاهش مییابد.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۵/۷
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🌐توسط انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب؛
🔻«مرگ و معنای زندگی در تجربهی مسیحیان و مسلمانان» منتشر شد
🔻 کتاب «مرگ و معنای زندگی در تجربه مسیحیان و مسلمانان» نوشته مهراب صادقنیا به تازگی توسط انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب منتشر و روانه بازار نشر شده است. اینکتاب با مقایسه دو گروه مسلمان و مسیحی کارکرد معنابخشی مرگ را بیان میکند.
نویسنده در معرفی این کتاب میگوید: مرگ سادهترین واقعیت زندگی ماست. ما متولد میشویم، رشد و زندگی میکنیم و میمیریم، از این سادهتر نمیشود. با این حال، هیچکدام از این رخدادها چندان که گمان میرود ساده نیستند. هر کدام از این رخدادها، اتفاقات معناداری هستند که انسانها تلاش میکنند آنها را بفهمند. در این چرخه زندگی انسان-ها روابط خود را بر اساس معنای این مفاهیم سامان میدهند. مرگِ یک انسان صرفاً یک پایان نیست، بلکه فرآیندی با معناست. انسانها در زندگی اجتماعی خود تماسهای معناداری را بر سر مرگ با یکدیگر شکل میدهند.
⏮ تلفن تماس :
☎️۰۲۵۳۲۸۰۳۱۷۱
📱۰۹۱۲۷۵۴۵۷۷۸
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹دولت محترم وفاق ملی!
✅ این روزها دولت جدید و شخصیتهایی که به فکر راهبردهای آن هستند از مفاهیمی چون "وفاق ملی"، "عدالت"، و "آزادی اندیشه و بیان" سخن میگویند. سخنانی جذّاب و پُر اهمیت که بیشتر رأیدهندگان آنها را پسندیدند. به هر حال، وفاق، عدالت، و آزادی از نیازهای جامعههای جدیداند و برای جامعهی ما که از گوناگونی قومی، دینی، و فرهنگی برخوردار است، ضروریترند. با این همه، وفاق، عدالت، و آزادی منطق سیاسی و اجتماعی خود را دارند. این مفاهیم مانند زمین بازیای هستند که تنها کسانی میتوانند وارد آن شوند که به آنها وفادارند. کسانی که از هر فرصتی برای ویران کردن همبستگی اجتماعی استفاده میکنند و وفاق را برای نابودی آن و شکستن توافقات اجتماعی میخواهند، شایستهی حضور در این میدان نیستند. چه این که آزادی و عدالت میدانی برای فعالیت کسانی است که تلاش میکنند این دو را پاس داشته و به آزادی دیگران احترام بگذارند و عدالت را پیشه کنند؛ نه کسانی که آزادی را برای از بین بردن آزادی و محدود کردن دیگران میخواهند و عدالت را برای ایجاد هر بیعدالتی و رانتی. جامعهی ایران زخمخوردهی کسانی است که از آزادی بیان استفاده کردند و ممنوعیِت بیان دیگران را تئوریزه کردند. کسانی که مخالفان خود را در آزادی کامل "لعن" و "تکفیر" کردند. دولت جدید نمیتوانید زمینی برای نمایش وفاق، عدالت، و آزادی تعریف کند ولی کسانی را در این زمین به بازی دعوت کند که تمام تلاششان خراب کردن آن و زمینهی وفاق، عدالت، و آزادیست.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۵/۲۰
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 همسر و نه متعلقه!
✅ به دنبال درگذشت همسر باایمان و وفادار مرجع بزرگوار شیعیان، آیتالله العظمی شبیری زنجانی(دام ظله)، پیامهای تسلیتی از جانب شماری از بزرگان حوزههای علمیه و برخی شخصیتهای سیاسی صادر شد. تعبیرهایی که در این پیامها در اشاره به آن بانوی فرزانه و وارسته به کار رفته شایستهی توجه است. رهبری معظم انقلاب، برابر دقتی که در به کار بستن کلمات دارند از مفهوم "بانوی مکرمه، همسر گرامی" استفاده کردند. آیتالله جوادی آملی در پیامشان از مفهوم "کریمهی بیت مرجع عالیقدر" استفاده کردهاند. تعبیری لطیف و پرمِهر که مورد توجه بسیاری و از جمله بیت حضرت آیتالله العظمی شبیری هم قرار گرفت. آیتالله نوری همدانی و آیتالله آملی لاریجانی از مفهوم "همسر مکرّمه"، و حجتالاسلام والمسلمین سید حسن خمینی از مفهوم "همسر مکرمه و مجلله" بهره گرفتهاند. مفاهیمی که با ادبیات جهان امروز سازگارترند.
✅ با این حال، در شماری از پیامهای تسلیت، از مفهوم "متعلقه" استفاده شده است. برای نمونه، امروز نیز چندین پیامک رسمی از طرف حوزهی علمیه برای دعوت به مشارکت در آیین تشییع، تدفین، و تکریم آن بانوی پرهیزکار منتشر شد که در آنها از کلمهی "متعلّقه" که وجه مؤنث "متعلّق" است، استفاده شده بود. این کلمه در ادبیات سنتی، بیشتر برای اشاره به همسران عالمان دینی به کار برده میشود. کلمهای که برای جهان امروز میتواند آزاردهنده بوده و نشانهای از تفسیر حوزویان از "زن" و "همسر" به شمار آید. در روزگاری که حوزه و حوزویان بیش از هر زمان دیگری در معرض داوری و نکتهسنجی هستند، شایسته است که از هرگونه تعبیری که چالش میان حوزه و روحانیّت با جهان جدید را تشدید میکند پرهیز شود. البته، وقتی این نکته را در جمع برخی از استادان حوزه مطرح کرده و به این تعبیر خرده گرفتم، به "غربزدگی" و "متاثر شدن از ادبیات فمنیستی" متهم شدم!
✅ زبان پدیدهی فرهنگی پیچیدهای است. آینهایست که حیات فرهنگی ما را آشکار میکند و نظام ارزشیمان را برملا. ما در زبانمان زندگی میکنیم و شخصیت فرهنگی و نیز جهانمعنای ما در زیر زبانمان پنهان است: " المرء مخبوء تحت لسانه."(امام على عليهالسلام)
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد.
کلمهها نظام فکری ما هستند. ما جهان پیرامون خود را به وسیلهی همین کلمهها برساخت میکنیم. کلمهها را باید جدی گرفت.
🌑 درگذشت بانوی پرهیزکار، کریمهی مرجع عالیقدر شیعه آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی، بانو حاجیه خانم مجد را به حضرت ایشان و فرزندان و بازماندگان محترم تسلیت میگویم.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۵/۲۵
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 روحانیان و ضرورت هوش اخلاقی
✅ امروز در کلاردشت، نیکا (دخترم) را به پارک کوچکی بردم تا هوایی تازه کند. کودکان مشغول بازی با تاب و سُرسُرهها بودند و مسافرانی در محوطهی پارک زیرانداز انداخته و استراحت میکردند. روی تابلوی ورودی پارک نوشته شده بود: " اهدایی تجهیزات پارک بازی کودکان: زنده یاد خانم محمدی (عدیلی)." اینکه یک خانم و یا بازماندگانش "خیر" را در اهدای اسباببازی برای کودکان دیده و این وسایل را "خیرات" کردهاند، موضوعی جالبی است و نشانهی ذهن اخلاقی او یا بازماندگانش. "ذهن اخلاقی" چگونگی طبیعت فهم خوب و بد، خیر و شر، فضیلت و رذیلت است. ذهن اخلاقی امکان به کار گیری اصول اخلاقی در رفتار و عملکردها و ارزشهاست. از نظر تئوری، تقریبا ساده است که بگوییم "خوب چیست و بد کدام است" و یا "خیر چیست و شر کدام است"؛ ولی درک این که در یک زمان مشخص و در یک مکان و موقعیّت معیّن، چه کاری خیر است و چه کاری خوب، یا چه کاری بد است و چه کاری شر، نیازمند ذهنیت و هوش اخلاقی است.
مصادیق امر اخلاقی ثابت نیستند و به طور مداوم در حال تغییرند، این ذهن اخلاقیست که در هر شرایطی امکان کشف مصادیق خیر و خوبی را فراهم میآورد. در همهی ادیان، مهمترین مسئولیّت روحانیها توسعهی مصادیق خیر، خوبی، و پرهیزکاری و نیز رشد ذهنیّت اخلاقی دینداران بوده است. روحانیهای برخی ادیان به دلیل نداشتن هوش اخلاقیِ کافی، خیر و فضیلت را در صورتهای تاریخی آن محدود کرده و نتوانستهاند مصادیق تازهای برای خیر و فضیلت معرفی کنند، با دست خود، سنت دینیشان را در تاریخ دفن کرده و چراغ دین خود را خاموش کردهاند. دینداری و اخلاقی زیستن نیازمند درک هنجارهای نو شونده و یافتن مصادق تازه است و این میسر نمیشود جز با داشتن ذهن اخلاقی.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۳/۵/۲۸
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab