🔷 رنج او را ندیدید، مرگش را ببینید!
✅ امروز تاسوعاست؛ اینجا که من هستم صدای بلندگوهایی که برای حضرت عباس نوحهسرایی میکنند، بلند است؛ اما ذهن من درگیر خودکشی مرد ۶۵ سالهای است که دیشب به دلیل فقر و نداری به زندگی خود پایان داد. از خودم میپرسم که شرایط برای یک انسانِ جاافتاده چقدر باید سخت شده باشد که بطری مایع لولهبازکنی را سر بکشد تا خود را خلاص کند.
✅ خودکشی یک جوان حادثهی تلخی است؛ ولی خودکشی یک پیرمرد برای جامعه معنایی دیگر و خطرناکتر دارد. پیرمردها آرزوهای دور و درازی ندارند همین که بتوانند نانی بر سرِ سفری خانوادهی خود بیاورند راضیاند؛ همین که شرمندهی زن و بچه و نوههای خود نباشند و از پسِ یک پذیرایی ساده بر بیایند، جانشان خوش است؛ حالا وقتی یک پیرمرد خودکشی میکند، یعنی سطح امید اجتماعی آنقدر پائین آمده است که آرزوهای ناچیز او هم دستنیافتنی شدهاند. خودکشی پیرمردها یک زنگ خطر است یعنی اینکه شرایط اجتماعی به گونهای است که آرزوهای جوانان که سهل است، آرزوهای پیرمردها هم حُنّآق میشود و آنها را خفه میکند.
✅ پیرها را باید احترام کرد، آنها شایستهی تکریماند؛ همین که شصت هفتاد سال زجر زیستن را در این جهان تحمل کردهاند کافی است؛ آنها را به خاطر بهتاراج رفتن آرزوهای جوانیشان باید ستود و گرامی داشت. باید از خودکشی آنها ترسید. خودکشی آنان به زندهها میگوید که این جامعه آنقدر ناسپاس است که تعلّق به آن شرط عقل و اخلاق نیست.
✅ زنده بودن و درد کشیدن این پیرمرد و میلیونها چون او به چشم کسی از مسئولان نیامد، میدوارم خودکشی او دیده شود.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۶/۸
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 دست از سر کربلا بردارید.
(بازنشر)
✅ این روزها به مناسبت سوگواریهای محرّم سخنرانیهای زیادی انجام میشود که به برکت رسانههای مختلف، میتوان بسیاری از آنها را شنید. بعضیشان بدک نیست؛ ولی بیشترشان نان بیاتاند در جعبههای نو! یعنی همان حرفهای تکراری در قالب عنوانهای فریبنده.
✅ آن وقتها که ما تازه طلبه شده بودیم، آقای شریعتی سبزواری برای ما کلاس آموزش سخنرانی داشتند. یادم هست میگفتند زور نزنید بین موضوع سخنرانیتان و ذکرِ مصیبتی که میخوانید، ربط و نسبت برقرار کنید؛ حرفتان را بزنید و بعد هم روضهتان را بخوانید، لازم نیست این دو به هم مربوط باشند. حالا کسی باید این توصیه را به منبریها و سخنرانها بکند، آقاجان حرفتان را بزنید! لازم نیست هر چیزی را به محرم و عاشورا نسبت بدهید و به سخنان و سیرهی امامحسین (ع) و اصحابش مستند کنید. از دموکراسی و آزادی بیان بگیرید تا برجام و مذاکره با آمریکا و اقتصاد مقاومتی و تحریم هر کسی هر چه دلش میخواهد میگوید بعد هم به صحرای کربلا ربطاش میدهد. من مخالف عبرتآموزی از تاریخ نیستم؛ ولی این رویّه عاشورا را پشت تمایلات سیاسی و اجتماعی ما پنهان میکند و این تفسیر و تأویلهای آبکی و زورکی میتواند اصالت عاشورا را تهدید کند.
✅ آقای خزعلی خدابیامرز، یک وقتی سر کلاس، به عطاءالله مهاجرانی که آن زمان وزیر ارشاد بود، اعتراض کرد که چرا گفته است از نظر قرآن موسیقی با معنویّت سازگار است، بعد با همان لحن خاصاش گفت: "آقای وزیر! شراب میخوری بخور ولی لیوانش را روی قرآن نگذار." حالا یکی باید به این سخنرانها بگوید هر نظری در بارهی هر موضوعی دارید بدهید، نظر خودتان است؛ ولی سرِ جدِّتان دست از سر عاشورا و محرم بردارید. اصرار نکنید بین نظریّات و گرایشهای سیاسی خود و عاشورا ربط و نسبتی پیدا کنید!
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۶/۹
@sadeghniamehrab
✅ سرِ صف نانوایی سنگک، چند نفر در نوبتایم. من شاید ده دقیقهای هست که معطل نان هستم، جلوتریها من بیشتر. همه اینپا آنپا میکنند؛ معلوم است حوصلهشان سر رفته است. نانوا هم بیخیال معطلی مردم، سه عدد نان کنجدی خشخاشی را از تنور درآورده و آویزان میکند. در همان حال هم نگاهی به ماها کرده و میگوید: "کُنجدی کسی نمیخواد؟" کسی جواب نمیدهد. نان کُنجدیها گرانتر از نانهای معمولی هستتد؛ تقریباً چهار یا پنج برابر. شاطر آنها را میگذارد کنار تا مشتری پیدا کنند. حساب و کتابی کردم و دیدم بهتر است در وقت صرفهجویی کرده و دو نان کنجدی بخرم و بروم. اما یک لحظه به دیگر مشتریها نگاه کردم و پشیمان شدم؛ ترسیدم به یکیشان فشار بیاید و بربخورد. در همین حال، ماشین شاسی بلندی رسید. راننده که مردی به نسبت جوان بود، از ماشین پیاده شد و از فاصلهی میان ما رد شد، یک "دست شما درد نکنه"ی بلند گفت و کارت پولاش را کشید. فیش را به نانوا داد و سه نان را برداشت و رفت. آنها که در صفِ نان بودند تازه فهمیدند که بیپولی چقدر بد است و تحقیرآمیز! برای همین، صدایشان را بلند کردند که "های آقا، کجا؟ چرا نوبت را رعایت نمیکنی؟!" آن مرد هم بیآنکه نگاهشان کند گفت "پولاش را داشتم خریدم."
✅ در جامعهی ما "پول" تنها پول نیست؛ تنها یک اعتبارِ ذخیره شده در کارت بانکی نیست! "پول" خیلی چیزهاست! پول صدای صاحبش را رسا میکند، نظرش را نظرتر، ناناش را برشتهتر، و میکند! در جامعهی ما آدمهای پولدار، فقط پول ندارند! خیلی چیزهای دیگر هم دارند. در سوی مقابل، "بیپولی" هم تنها بیپولی نیست! بیپولی صدای آدم را لرزان میکند، نظرش را بیاعتبار میسازد، و اعتبارش را ناچیز میکند.
✅ فرهنگ ما مغزمان را درگیر هویّتهای ساختگی کرده است؛ در این فرهنگ، پولداری و بیپولی کیفیّتهایی شخصی نیستند؛ پول هویّت اجتماعی ما را میسازد! در جامعهی ما هویّت افراد را "کارآفرینی موفّق"، "فروشندهای پرکار"، "زنی کارمند"، "تاجری خبره"، "وکیلی سرشناس"، و عناوینی از این دست میسازند. انسانیّت آدمها پشت این عنوانها پنهان مانده است.
✅ ما پولدارها را بیشتر دوست داریم، بیپولها را بیحرمت میکنیم؛ خطای پولدارها به چشممان نمیآید و اشتباه بیپولها را جنایت میشماریم. این که میگویم ما، منظورم شخص من و شما نیست؛ منظورم ساختار اجتماعیای است که ما در آن زندگی میکنیم. سیستم فرهنگی ما آدمهایی که از درآمد سرشار ناتوانند را به حاشیه میراند و به پولدارها اجازه میدهد پیش خودشان فکر کنند که آنها به خاطر لیاقتشان داراتر شدهاند و حالا که پول دارند میتوانند هر کاری بکنند.
✅ فرهنگ ما بیپولی را بیش از آنکه هست بحران میشمارد. ما وقتی بیپولیم یادمان میرود که تواناییهای دیگری داریم؛ توانایی دوست داشتن، توانایی کمک به دیگران، توانایی همدردی با دوستان، توانایی شادی کردن، توانایی شاد کردن، توانایی فضیلتمند بودن، توانایی اخلاقی زیستن، توانایی مقاومت در برابر وسوسههای شیطانی ، و توانایی تلاش برای فردی بهتر شدن.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۶/۱۶
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 فتاوای آیتالله صانعی
✅ گذشته از موضعگیریهای سیاسی آیتالله صانعی ره، فتوای متفاوت او در بارهی موضوعات مختلف برای خیلی از عالمان حوزوی مناقشهبرانگیز بود. برای نمونه: ایشان، بر خلاف مشهور:
◀️ برای دختران ۱۳ سالگی را سن بلوغ دانست.
◀️ دیه زن و مرد را یکسان اعلام کرد.
◀️ شهادت زن و مرد را در دادگاه برابر شمرد.
◀️ ارث پسر و دختر را برابر دانست.
◀️ فرزندخوانده را محرم شمرد.
◀️ ذکوریّت را شرط قضاوت ندانست.
◀️ و ...
✅ درستی و یا نادرستی این فتواها، مثلِ نظر فقهی هر مرجع تقلید دیگری، جای بررسی و سنجش مبانی و قواعد دارد؛ ولی روشن است که سالها تجربهی مسئولیّتهای قضایی، آیتالله را به این نتیجه رسانده بود که فقیهان در مقامِ مواجههی با واقعیّت باید قدری مصلحتاندیشانهتر نظر دهند. آیتالله صانعی که در دهه سی و چهل شاگرد آیات عظام بروجردی، اراکی و محقق داماد بود و از شاگردان برجستهی امام خمینی نیز به شمار میآمد، بعد از سالها عضویّت در شورای نگهبان و نیز مسئولیّت دادستانی کل به خوبی دریافته بود که بسیاری از چالشهای حقوقی و اجتماعی با رویکردهای سنتی به فقه حلناشده باقی خواهند ماند.
✅ شاید اگر آیتالله صانعی از آتوریتهی فقهی بیشتری برخوردار بود، یا شاگردانش وفادارنهتر از مبانی فقهی او دفاع میکردند، و یا برخی موضعگیریهای سیاسی ایشان مانع نمیشد، این فتواها به جای متهم شدن به "بیقاعدهگی"، گره از برخی مشکلات جامعه میگشود.
⚫️ روحشان غرق رحمت الهی باد.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۶/۲۲
@sadeghniamehrab
🔶 از فضل الله تا صانعی: فتاوای راهگشا
✍ مجید مرادی
✅ اوایل دهه شصت دوستی ماجرای متارکه اش را با همسرش برای ما تعریف کرد و گفت به حکم شرع باید طلاقش دهد. ماجرا این بود که مردک معممی صیغه محرمیت با همسر او قبل از ازدواج خوانده بود و چون در زمان ازدواج این دوست ما همسرش در عقد نکاح موقت آن مردک بود بنا به فتوای همه فقیهان شیعه عقدش باطل بوده و منفسخ است و این دو بر هم حرام ابدی اند. کار دوست ما با همسرش در همان دهه شصت به طلاق کشید.
✅ اواخر دهه هفتاد در گفتگوی چند ساعته ای که با مرحوم علامه فضل الله در منزلشان در حومه دمشق داشتم از مبانی فقهی اشان پرسیدم و از این که چرا در پی تسهیل دینداری برای مردم است؟گفت که شریعت خودش آسان گیر و روادار است و آنان که کار دینداری را دشوار کرده اند باید پاسخگو باشند که چرا هزینه دینداری را بالا برده اند. فضل الله ادامه داد بخشی از این سختگیری ها محصول دوری فقها از واقعیت های زندگی است. بعد مثال هایی زد. مثلا آیت الله سیدمحسن حکیم طواف را تنها در محدوده مقام ابراهیم و کعبه مجاز می دانست. اما وقتی به حج رفت و به رغم آن تشریفات شاهانه در جریان فشار حجاج در آن محدوده قرار گرفت نظرش را عوض کرد و منطقه طواف را ( به تعبیر نگارنده) آزاد اعلام کرد. فضل الله ادامه داد همه فقها می گویند زن شوهر داری که با مردی زنا کند حتی پس از طلاق از شوهرش بر آن مرد حرام ابدی است. اما من دستخط آیت الله العظمی خویی را دارم که در جواب استفتای من نوشته که حلال است و من در لبنان بسیاری افراد را که چنین مشکلی داشتند به تزویج هم درآوردم.
✅ زمانی که این کلمات را از آیت الله فضل الله شنیدم آهی از عمق جانم برآمد که ای کاش دوست ما هم می توانست به این فتوای راهگشای آیت الله خویی دست بیابد و زنش را که چند فرزند هم از. او داشت و دوستش هم داشت طلاق نمی داد. هنوز هم که هنوز است هرگاه یاد آن داستان می افتم که دوستم چه عذابی می کشید و چه دوزخی سراپایش را فرا گرفته بود با خود می گویم که چه می شد اگر مرجعی مثل آیت الله خویی چنین فتوایی را به جای این که زیرسبیلی در پاکت دربسته برای وکیل مطلق خود در لبنان بفرستد در رساله اش منتشر می کرد تا مؤمنی مثل این دوست ما تاوان جانکاه تدینش را نمی داد. راستی چه می شد؟! چیزی از پیکره شریعت خراشیده می شد؟! یا عددی از مریدان و شاگردان و مقلدان کم می شد؟!
✅ فضل الله پس از وفات آیت الله اراکی به جرگه مراجع پیوست و همان شیوه ای را که از استادش آیت الله خویی آموخته بود به کار بست. اما فتاوای راهگشای خود را در کتاب های فقهی اش آورد و صدای بسیاری از متولیان مجسمه های وهم را در آورد. ذکر این فتاوا این زمان بگذار تا وقتی دگر.
✅ اواخر دهه هشتاد به دعوت دوستم قاسم قصیر روزنامه نگار برجسته لبنانی به همایش سه روزه روزنامه نگاران در شهر زیبای صور دعوت شدم. در هتل زیبای رست هاوس در مجاورت دریای مدیترانه. روزی در حال خروج، کارمند رسپشن دست وپاشکسته پرسید شما ایرانی هستید؟ گفتم بله. گفت پدر من هم ایرانی است... فردایش آمد و گفت پدرم شما را به منزل دعوت کرده است.روز بعد به همراه او به خانه اشان رفتیم. پدرش نه فقط ایرانی که همشهری من بود. چند روزی مهمانش بودم. روزی از رازی سخن گفت که مرا به یاد فتوای آیت الله صانعی انداخت. دختر جوانی در خانه اش بود که گمان می کردم دختر اوست. گفت هفده هجده سال پیش روزی در حال خروج از منزل نوزادی را پیچیده در قنداقه دم در یافتم. آن قنداقه را آوردم بالا و به همسرم گفتم بزرگش می کنیم و پذیرفت و هیچ کس جز من و او نمی داند که او دخترخوانده ماست و نه دختر ما.
به همت و انسانیت این دوست عزیز همشهری آفرین گفتم و گفتم که آیت الله صانعی دخترخوانده را محرم می داند...
✅ خدا مزد اجتهادهای جسورانه عقلانیت محور و اخلاق محور آیت الله شیخ یوسف صانعی را به او عنایت کند و سایه درختان بهشتی اش را بر سر او بگسترد. متكئين فيها على الارائك لا يرون فيها شمسا ولا زمهريرا ودانیة عليهم ظلالها وذللت قطوفها تذليلا.
۱۳۹۹/۶/۲۴
https://t.me/K_MjM
@sadeghniamehrab
🔷 اجازه بدهید بتوانیم به همدیگر اعتماد کنیم!
✅ قبول دارم که "انسان" شدن یک پروسهی زمان بر، پرمسئولیت و البته دشوار است؛ قبول دارم که برای "انسان" شدن باید کوشید، باید جنگید، باید جهاد اکبر کرد؛ اما این کار با کوچکترین قدمها شروع میشود. مثل اسکرین شات نگرفتن از "درد دل"های کسی که شما را باور کرده است. کپی نکردن حرفهای کسی که در زمان دوستی به شما اعتماد کرده است. افشا نکردنِ همه قصهها و پچپچ هایی که خیال میکرده فقط بین شما دو نفر می ماند. اسکرین شات گرفتن و فاش کردن این حرفها یعنی پراکندن تخم عدم امنیت و اعتماد به همدیگر در یک جامعه. زندگی کردن به اندازهی کافی سخت هست، سختترش نکنیم. افشای راز دیگران، زمینهی اعتماد را از بین میبرد و زندگی را برای همهی ما جهنم میکند. کاری نکنیم که آدمها ته دلشان بگویند: خوبی درد دل کردن با دیوار این است که وقتی باهاش درد دل میکنی، از حرفات اسکرین شات نمی گیره! اعتماد ارزشمندترین گوهر زندگیست، کاری نکنیم که دیگر کسی نتواند به دیگری اعتماد کند!
۱۳۹۹/۶/۲۵
@sadeghniamehrab
🔷 من محروم نیستم!
✅ تازه به منطقه رسیده بودم. با نوجوانی در مقطع متوسطهی اول همکلام شدم. از او پرسیدم: «نام روستایتان چیست؟» با لحن زیبایی گفت: «روستای محروم.» زیاد پیش میآمد که این را از بچهها میشنیدم. ... از او پرسیدم: «قبل از این که روستایتان محروم باشد، اسم دیگری نداشت؟! » با همان لبخند در جواب من گفت: روستای ما اسم دارد. امّا خیّرین همیشه به روستای ما و چند روستای کناری ما محروم میگویند.»...
✅ آنچه خواندید بخشی از کتاب "من محروم نیستم" نوشتهی جناب محمدرضا شیخ الاسلامی، دانشجوی دکتری دینپژوهی در دانشگاه ادیان مذاهب است. شیخالاسلامی در این کتاب تلاش دارد تا نتیجهی تحقیقات پنجسالهی خود در میان نوجوانانِ "روستا-حاشیهی شهر" را ارائه کند. نویسنده در صفحههای آغازین کتابش میگوید: به صورت مستیقم و بیواسطه از هزار و هشتصد نوجوان روستا-حاشیهی شهر یک سؤال تعیینکننده پرسیدم: شما از چه چیزی محروم هستید؟ .... نتایج پاسخهای اولیّه از این قرار بود: امکانات رفاهی 65 درصد؛ پول و ثروت 23 درصد؛ اعتماد به نفس 9 درصد؛ خنده و شادی 2 درصد؛ و دیگر موارد 1 درصد. اما این پایان ماجرا نبود. ... پس از دریافت پاسخها به فراخور فرصت، در برخی مناطق به مدت چند دقیقه تا یک ساعت با آنها گفتگو کردم و دلایل انتخابشان را مورد بحث و بررسی قرار دادم. پس از پایان این گفتگو و تبادل نظرها، برای بار دوم همان سؤال نخست را از همان نوجوانان پرسیدم. این بار بیش از نود و دو درصد از بچهها معتقد بودند که این سؤال دارای اشکال است و پاسخی برای برای آن نمیبینیم.
✅ آقای شیخ الاسلامی میگوید این تحقیق برای او این نتیجه را داشته است که بچههای روستا-حاشیهی شهر بیش از آنکه در وضعیّت محرومیّت بهسر ببرند در فرهنگ محرومیّتپذیری زیست میکنند.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۷/۴
@sadeghniamehrab
🔷 هویّت حوزه روحانیت
گفتگوی با شفقا
📌 امروزه حوزهی علمیه گرفتار بحران هویت است؛ منظور از بحران هویت این است که ما الان به واقع تعریفی از استاد ،طلبه، مرجع و حتی طلبه خوب نداریم. اینقدر گرفتار بحران هویت در این زمینه هستیم که برخی از طلبهها در برنامههای کودک نقش بازی میکنند یا با مردم کنار ساحل، مسابقه سیبخوری راه میاندازند و فکر میکنند این کار از وظایف یک طلبهی خوب خوب است. به عبارت دیگر، فکر میکنیم جامعه انتظاراتی از ما دارد و بعد بدون تخصص لازم و کافی داخل این انتظارات افتاده و سپس دچار مشکلات و مسائل میشویم.
📌 پیشتر وقتی کسی طلبه میشد سبک زندگی خود را عوض میکرد اما وضعیت فعلی حوزه در ایران به دلیل اینکه به یک نهاد سازمانی پیشرفته تبدیل شده، اینگونه شده که وقتی فردی طلبه میشود، تنها رشتهی تحصیلی خود را عوض میکند.
📌جامعهی ایران از روحانییّت و مرجع تقلید انتظار طراحی سیستم بیمه و بانک را ندارد.
١٣۹۹/۷/۵
@sadeghniamehrab
https://fa.shafaqna.com/news/885501/
🔷 جوانان اخلاقیتراند.
✅ حوادث مختلف اجتماعی در کشور ما نشان میدهد که بیشترین چالش مسئولان و در مجموع، نهاد قدرت با جوانان است. آنقدر که مسئولان کشور ما با جوانانِ جامعه مشکل دارند و با آنها درگیراند با دیگر گروههای اجتماعی چالش و بگو مگو ندارند. در این میان، برخی تلاش دارند تا جوانان را به بیحوصلگی، اثرپذیری از شبکههای پیامرسان غیرخودی، و یا کمتجربگی متّهم کنند و بازی را به سود مسئولان خاتمه دهند؛ ولی به نظر میرسد این چالش بیشتر به تفاوتهای اخلاقی این نسل با پدران و مسئولانِ خود باز میگردد تا آنچه گفته میشود. به این معنا که بر خلاف تصوّر خیلیها، از آنجا که جوانان جامعه در پارهای مسائل، اخلاقیتر از پدران خود هستند، و دغدغههای اخلاقی بیشتری دارند، کمتر میتوانند بیاخلاقی مسئولان را تحمل کنند و در برابرش ساکت بمانند.
✅ جوانترها، در مقایسه با گذشتهگان خود، بیشتر از دروغ بدشان میآید؛ به همین دلیل، از مسئولان خود انتظار راستگویی بیشتری دارند و به همین دلیل وقتی دروغی میشنوند واکنش تندتری دارند. جوانان امروز اهل تزئین عمل خود نیستند. آنان کارهای خود را کمتر با عنوانهای ارزشی و مقدس آذین میبندند و نمیتوانند تحمل کنند مسئولی اشتباهات خودش را در زیر مفاهیم ارزشی چون دین، ملیّت، و شهیدان پنهان کند. جوانان امروز اهل سجاده آب کشیدن نسیتند، بیشتر از پدران خود از ریاکاری بدشان میآید. کمتر از آنان اهل تظاهراند؛ دوست دارند خودشان باشند؛ خلوت و جَلوَتشان یکی است. لباس خیابان و کارشان یکی است. آنها بیش از آنکه به مناسک و ظواهر دین توجّه و تمرکز کنند به روح دین و معنویّت آن توجّه دارند.
✅ چالش مسئولان با جوانان، چالش دو زیست اخلاقی است. جوانان صداقت، درستکاری، شفافیّت، تعهّد، صراحت، و رفتار اصیل میخواهند؛ در حالی که برخی مسئولان با این اخلاق بیگانهاند.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۷/۷
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 تفسیر علمی قرآن، سکولاریزه کردن آن است.
✅ تفسیر علمی قرآن امکان تحقق ندارد؛ آنچه به این عنوان انجام میشود چیزی جز جایگزین کردن تبیینهای علمی(تجربی) به جای تبیینهای وحیانی نیست و این به معنای سکولاریزه کردن قرآن است.
✅ هیچ دلیلی بر انکار یافتههای تجربی وجود ندارد، با انکار یافتههای علوم تجربی و تحقیر این نظامهای علمی، میدان برای فعالیّت بیشتر تفسیر سنتی از دین بازتر نمیشود. نباید به بهانهی اسلامیسازی علوم تجربی خود را از آنها محروم کنیم.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۷/۸
@sadeghniamehrab
https://urd.ac.ir/fa/cont/9679
🔷 طلبهها، آموزگار آنچه نمیآموزند.
✅ تصمیم آموزش و پرورش بر استخدام طلبهها به عنوان دبیران تاریخ و جامعهشناسی حاشیههای زیادی داشت. خیلیها این مصوّبه را نپسندیدند و به هر جا که دستشان میرسید نامه نوشتند و اعتراض کردند. در این میان اما سکوت حوزهی علمیّه معنای دیگری داشت. سازمانی که مسئول آموزش و تربیّت طلبههاست و به روشنی میداند که فراگیرانش چه واحدهای آموزشیای را میگذرانند بهتر بود اعلام موضع میکرد و به کسانی که این تصمیم را گرفتهاند نامه مینوشت و یادآور میشد که در نظام(رسمی و مصوّب) آموزشیاش، طلبهها هیچ درسی در زمینهی تاریخ و جامعهشناسی نمیخوانند و اساساً به عنوان آموزگاران این علوم تربیت نمیشوند. البته این به معنای ضعف نظام آموزشی حوزهی علمیّه و یا کاستی طلبهها نیست؛ بلکه اقتضای صورتبندی علم در جهان معاصر و تخصصی شدن آن است. ممکن است ما با این صورتبندی مخالف باشیم؛ ممکن است گمان بریم که حوزههای علمیّه در روزگارهای پیشین نجوم و هندسه و طبیعیّات هم تعلیم میدادهاند؛ ولی اکنون چنین نیست و هیچ طلبهای در نظام آموزشی حوزه به صورت رسمی این علوم را نمیخواند. واقعیّت آن است که این مصوّبهها اگر به نیّت لطف به حوزه و کشاندن پای طلبهها به نظام تعلیم و تربیت کشور وضع میشوند، نه تنها به حوزهی علمیّه و آموزش و پرورش برای دستیابی به اهداف تربیتی خود کمکی نمیکند، بلکه چه بسا حوزه و طلبهها را به از بین بردن فرصتهای شغلی دانشگاهیان نیز متهم کرده و همان نیمچه اثرگذاری آن را نیز به حاشیه ببرد.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۷/۸
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 پس این همه مدّت، شما چهکردهاید؟!
✅ آیتالله یوسف طباطبایینژاد، امام جمعهی اصفهان، گفتهاند که "باید فضای جامعه را برای کسانی که کشف حجاب میکنند، ناامن کرد." حجتالاسلام والمسلمین ابوالقاسم یعقوبی، امام جمعه بجنورد، نیز گفته است: بدحجابی یک ویروس خطرناک است و باید ناجا زندگی بدحجابان را نا امن کند.
این که همزمان دو امام جمعه، در دو استان بزرگ خواهان ناامن کردن زندگی برای بدحجابها شدهاند، اعتراف تلخی است و به معنای ناکارآمدی سیستم فرهنگی و تربیت دینی. ممکن است کسی از آقایان بپرسد که اگر قرار بود که دختران و زنان این سرزمین با بگیر و ببند و ناامن کردن زندگیشان، روسری و چادر سر کنند، پس این همه خطبه و خطابه و هزینههای تبلیغی و فرهنگی برای چه بود. تعلیماتی که بعد از چند دهه تلاشهای تبلیغاتی و فرهنگی، و با کمک دهها کانال تلویزیونی و صدها کانال رادیویی و هزاران خطبه و سخنرانی هنوز هم به ترساندن و اسلحه و ناامن کردن نیازمند است، معلوم است از اساس مشکل دارد.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۷/۱۲
@sadeghniamehrab
🔷 فراتر از آواز، فراتر از هنر، شجریان!
✅ ... ما کوشک بودیم که قطعنامه پذیرفته شد، یادش بخیر! گردان حمزه. اوضاع تقریبا آرام بود ولی هنوز آتشبسی برقرار نشده بود. یک واکمنِ کوچکِ آبی رنگ داشتم که با خودم برده بودم جبهه. بیشتر برای این که درسهای طلبگیام را گوش کنم و از درس و بحث عقب نیافتم. لابلای درسها هم گاهی دزدکی آواز شجریان گوش میدادم. آلبوم نوا را آنقدر شنیده بودم که حفظام شده بود. میگویم دزدکی برای این که آن روزها مطربترین موسیقی مجاز برای ما "خجسته باد این پیروزی" گلریز بود. شاید باور نکنید، ولی یک روز وقتی وارد سنگر شدم، واکمنام آش و لاش روی زمین افتاده بود. پرسیدم چه کسی این کار را کرده است، یکی از دوستان با اکراه پاسخ داد "حاجآقا"! حاجآقا روحانیِ مبلّغی بود که به مناسبت محرم آمده بود جبهه؛ بار اولاش بود. بیشتر داخل سنگر خودش و بود دعا میخواند. نمیدانم از کجا شنیده بود که من زیرآبی میروم و موسیقی گوش میکنم. با ناراحتی تکههای واکمن را برداشته و رفتم سراغش. همین که چشماش به من افتاد کاستِ نوا را با دو انگشتاش جلوی من گرفت و گفت: نان امام زمان را میخوری و آهنگ گوش میدهی؟! گفتم مطرب نیست، و به نظرم ایرادی ندارد! صدایاش را قدری بلندتر کرد و با کمی عصبانیّت گفت: هنوز مانده است تا مجتهد شوی! کاسِت را به من داد و گفت نه طلبگی با اینکارها میسازد و نه جبهه! ...
✅ برخی آدمها از پیشه، حرفه، هنر، و حتّی جامعهای که به آن تعلّق دارند فراترند. محمدرضا شجریان استاد بدون تردید آواز ایران بود؛ ولی بیگمان از آواز و هنر فراتر بود. همنسلان ما خوشوقت بودند که در روزگاری زندگی کردند که شجریان هم میزیست!
خدایش بیامرزد!
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۷/۱۷
@sadeghniamehrab
🔷 آنگونه که دیگران ما را میشناسند
✅ کسانی که گذرشان به خارج از کشور افتاده است حتماً دریافتهاند که بسیاری از مردم دیگر کشورها چیز زیادی در بارهی ایران نمیدانند و حتّی گاهی اسم کشورمان را هم نشنیدهاند؛ ولی همین که اسم یک هنرمند و یا ورزشکار معروف ایرانی را ببرید و بگوئید با او هموطن هستید، میفهمند که اهل کجایید. خودِ من این تجربهی تکراری را دارم. چندین بار وقتی میگفتم ایرانی هستم، مخاطب جوری رفتار میکرد که گویی اسم ایران را نیز نشنیده است و گاهی با عراق اشتباه میگرفت؛ ولی وقتی میگفتم من هموطن علی دایی و علی کریمی(مثلا) هستم گل از گلش میشکفت و ابراز خوشوقتی میکرد.
✅ این خاطرهی آقای قرائتی را دو بار از ایشان شنیدهام که در سفرشان به مصر، با رانندهای که ایشان را جابهجا میکرده است در بارهی ایران و انقلاب اسلامی و سقوط رژیم شاه و تغییراتی که در کشورمان پدید آمده و نیز جنگ و ... حرف میزدهاند. آقای قرائتی میگفت که رانندهی مصری از آنهمه اتفاقی که من میگفتم خبری نداشت و از ایران چیزی نمیدانست و کسی را نمیشناخت؛ ولی وقتی حرفهای من تمام شد، از من پرسید که "خب یا شیخ، از گوگوش چه خبر؟ زنده است یا مرده؟" و ...
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۷/۱۹
@sadeghniamehrab
🔷 مرگ، خط قرمز دین
✅ "مرگ" و عالم پس از مرگ دنیای جذّابی است. سرشار از ابهام و پر رمز و راز. دنیایی که هیچ علمی نتوانسته است آن را کشف کند. عرصهای که ادیانِ سامی تلاش دارند بازیگر تمام عیّار آن باشند و آن را شرح دهند. مرگ خط قرمز ادیان است. این ادیان با استفادهی از مرگ، زندگی را معنا میکنند و با بیان احوال مردگان، زندگان را کنترل. از نگاه این ادیان، ترس از مردن کافی نیست؛ بلکه زندگی باید تابع مرگ باشد. دالّ مرکزی مرگ در ادیان ابراهیمی، اخلاق است و مرگ اخلاق را باز تولید میکند. به این معنا که در این ادیان، تصوّر و تصدیق مفاهیم اخلاقی تا اندازهی زیادی بر تصوّر و یا تصدیق آموزهی مرگ مبتنی است.
✅ حجتالاسلام والمسلمین محمدی کارشناس رادیو معارف و البته تلویزیون است. چند روز پیش با هم جایی بودیم. به شوخی به او گفتم جوری در بارهی جزئیات عالم پس از مرگ و قیامت حرف میزنی که گویا راهنمای تور قیامت گردی هستی و هفتهای دو بار گردشگران را میبری بهشت و جهنم و بر میگردانی! در جوابم با لبخند گفت: در بارهی قبر، قیامت و برزخ با زبانی جز زبان قطع نمیشود سخن گفت.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۷/۲۲
@sadeghniam
🔷 خیرت نیست، شر مرسان!
✅چند روزی است که صحبتهای یک روحانی در شبکهی قرآن تلویزیون و ادّعاهای عجیب و غریباش در بارهی وقوع انقلاب اسلامی نُقل شبکههای مجازی است و آن بندهخدا در کانون نقد. من هم میپذیرم که حرفهای آن کارشناس نسنجیده، نامناسب، بیاعتبار، و سست بود؛ ولی معتقدم نباید او را سرزنش کرد. این صدا و سیماست که باید سرزنش شود. رکورد ناسنجیدهگویی در رسانهی ملّی بالاتر از این حرفهاست؛ آنقدر حرفهای بیاعتبار از این رسانه به اسم دین پخش شده است که نباید از شنیدن این سخنان خیلی تعجّب کرد. کسانی که تجربهی حضور در برنامههای(بویژه مذهبی) صدا و سیما را دارند، خوب میدانند که مدیریّت برنامههای مذهبی این رسانه از سنجیدهگویی خوشش نمیآید و عاشق همین حرفهاست. کارشناسان مذهبی مجبورند از این حرفها بزنند؛ هرچه نامعقولتر بهتر. مجریان برنامههای مذهبی رسانهی ملّی هر کارشناسی را با هر سطحی از دانش و خردورزی، کشان کشان میبرند به وادی سخیفگفتن. فشار رسانه بحث را به سمتی میبرد که تهاش میشود همین حرفهای سست و بیاساس. اگر کسی هم نخواهد به این ساز بخواند جایی در صدا و سیما ندارد؛ علی درستکار مجری کاربلدی بود که گاهی میخواست کارشناسانش حرف معقولتری در بارهی دین بزنند، حکم اخراج گرفت، امثالِ حجتالاسلام و المسلمین زائری هم جوری از مذهب حرف زدند که باب میل حضرات رسانهی ملّی نبود و ممنوعالتصویر شد؛ نتیجه این شده است که رسالت بوذری با آن ادبیات خاص میشود مجری برنامههای مذهبی و حجتالاسلام شجاعی میشود کارشناس دین.
✅ کاش یک نفر پیدا بشود و به رسانهی ملّی بگوید خیرت نیست، شر نرسان. بیا و دست از سر دین بردار.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۷/۲۳
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 مردم تحمّل میکنند؛ ولی برنامه شما چیست؟
✅ امروز به چند نفر از دوستانم که میدانستم دستشان باز است و اهل کار خیر هستند، پیام دادم و تقاضا کردم که اگر میتوانند به یک مادر نیازمند و درگیر شیمیدرمانی، کمک کنند. همهی آنها گفتند که این روزها افراد نیازمند زیادی به آنها مراجعه میکنند و درخواست کمک دارند؛ به همین دلیل دستشان خالی است و نمیتوانند کمک چندانی بکنند.
وضع اقتصادی و معیشتی مردم جوری شده است که کم کم امکان دستگیری از همدیگر را ندارند. طبیعی است که وقتی یک ساختار معیوب است و هر روز به خیل نیازمندان افزوده میشود، بالاخره کمکهای مردم هم ته میکشد. این روزها همه از درد مشکلات اقتصادی و بیپولی ناله میکنند؛ از امامان جمعه بگیرید تا هنرمندان و ورزشکاران. همه از دولت و مسئولان تقاضای حلّ مشکل را دارند؛ امّا پاسخ یک کلمه است: "تحمّل کنید؛ اوضاع درست میشود." واقعیّت، آن است که مردم نیز چارهای جز تحمّل ندارند و با هر مکافاتی است دارند روزگار خود را سر میکنند؛ ولی دوست دارند بدانند پشتِ این همه توصیهی به مقاومت و تحمّل چه برنامه و چشماندازی وجود دارد. اگر مسئولان محترم بفرمایند، بجز انتظار برای رویکار آمدن جو بایدن برنامهشان چیست، تحمّلپذیری مردم بالاتر خواهد رفت. این که ملّتی زیر بار فقر و بدبختی دست و پا بزند و مسئولان بهجای ارائهی برنامههای خود، مدام آنها را به تحمل، مقاومت، و همیاری دعوت میکنند و از شنبه و یکشنبه سخن میگویند، از درد فقر بزرگتر و بدتر است. آقای روحانی این مردم شریفاند، نجیباند، اگر به آنها بگوئید دارید چهکار میکنید، برنامهی شما برای حل مشکل چیست، اساساً کاری از شما و دولت بر میآید یا خیر، جای دوری نمیرود. دستکم بدانند تا کِی و برای چه باید این وضع را تحمل کنند.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۷/ ۲۶
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 تأملی بر سیره سیاسی امام رضا(ع)؛ مبارزه از نزدیکترین فاصله
✍🏻دکتر مهراب صادقنیا
دکترای جامعهشناسی فرهنگ و استاد دانشگاه ادیان و مذاهب قم.
زندگی ائمه معصوم شیعه(ع) برای همه شیعیان و بلکه مسلمانان، در دو حوزه فردی و اجتماعی کانون معنابخش درخشانی است. در میان همه ائمه، زندگی امام رضا(ع) بهدلیل همزمان شدن با شکوفایی تمدن اسلامی از تمایز و اهمیت بیشتری برخوردار است. ارتباط ایشان با ساختار قدرت و پذیرش ولایتعهدی مأمون رویدادی بزرگ نه تنها برای جامعه علویان آن روز بلکه برای جهان اسلام بود. در حالی که پساز امام علی(ع)، کنشهای سیاسی ائمه به نسبت کم شده بود و آن بزرگواران بهدلیل محدودیتها و کینهتوزیهای حاکمان اموی و عباسی مجبور بودند بیشتر به مثابه آموزگاران اخلاق، فقه و عقاید به تربیت شاگرد بپردازند. امام رضا(ع)، هرچند با اکراه و از سر بدخواهی مأمون، فاصله خود را با قدرت سیاسی کم کرد اما این اتفاق سبب شد که سیره تعلیمی و منش اخلاقی آن حضرت بیشتر به سیاست و قدرت درآمیزد و اصلاحگری را نه از سطح خُرد که از سطح کلان آغاز نماید.
۱۳۹۹/۷/۲۶
@sadeghniamehrab
⏺ ادامۀ یادداشت دکتر صادقنیا را در صفحۀ روزنامه ایران بخوانید:
http://www.irannewspaper.ir/newspaper/item/557581/-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D9%87-%D8%A7%D8%B2--%D9%86%D8%B2%D8%AF%DB%8C%DA%A9-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B5%D9%84%D9%87
🔷 تکفیرِ تکفیر
✅ یکم: آیتالله سید کمال حیدری در یک برنامهی تلویزیونی(عراقی) گفتهاند که تکفیر و کافرپنداری دیگران، تنها در میان عالمان اهل سنت و وهابیها نیست؛ بلکه عالمان شیعه نیز اهل تکفیر و کافرانگاری اهل سنت هستند. او ادّعا کرده است که همهی عالمان شیعه اهل سنت را باطناً کافر میدانند و البته به منابعی نیز استناد کرده است.
✅ دوم: جناب آیتالله شیخ محسن اراکی، استاد حوزهی علمیّه و رئیس پیشین مجمع تقریب مذاهب اسلامی، در واکنش به سخنان یاد شده، دست به کار شده و نامهای بسیار تند نگاشتهاند که در آن نامه جناب حیدری را "فاسق"، "شیّاد"، "کذّاب"، "طاغی"، "بدعتگذار"، و "عامل وهابیت،صهیونیسم، و غرب" خواندهاند و البته از جوانان خواستهاند که لباس علم(روحانیّت) از تن جناب حیدری کنده و ایشان را طرد کنند. در حقیقت آقای اراکی برای این که نشان دهند در میان عالمان شیعه از تکفیر و تفسیق خبری نیست، خودشان دست به تکفیر و تفسیق زدهاند. یعنی آفتاب آمد دلیل آفتاب!
✅ سوم: از قدیم گفتهاند گرهی را که میتوان با دست باز کرد، با دندان باز نکنید. آقای اراکی میتوانست به ارائهی آراء چند عالم شیعی، از جمله خودشان، نشان دهند که، بر خلاف ادّعای آقای کمال حیدری، در میان عالمان شیعه هستند کسانی که، به کفر باطنی اهل سنت معتقد نیستند و اینگونه غائله را تمام میکردند. بیانیهی آیتالله اراکی خود نمونهی بارز تکفیر و تفسیق است و میتواند ادّعاهای آیتالله سید کمال حیدری را تأیید کند.
✅ چهارم: بیحوصلگیای که این سالها در حوزههای علمیّه میبینیم و تلاش برای تکفیر و تفسیق و "هل دادنهای به سوی درِ خروج" به جای شنیدن، حوصله کردن، و پاسخ دادن، اگر چه نمونههایی در گذشته داشته است؛ ولی با طبیعت طلبگی و حوزه نمیسازد. این بیحوصلگی و شاخ و شانه کشیدن را باید پای چیز دیگری گذاشت. شنیدن کار سختی است. بسیار سختتر از سخن گفتن. حوزه و حوزویان باید بیش از گذشته به شنیدن عادت کنند. شنیدن، شنیدن، شنیدن، و پس از آن (پاسخ) گفتن.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۷/۳۰
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
✅ روحانیت، در حال فروکاست و ازدست دادن جایگاه مرجعیت اجتماعی خود است
✅ سیدعلی عماد مسئول امور نخبگان حوزههای علمیه در گفتگو با شفقنا.
🔹در مناسبات روحانیت و جامعه مقداری نگران هستم؛ روحانیت باید جاهایی ذائقه ملت را در نظر بگیرد و پای دفاع از حقوق ملت بیاید. این مسیر و سیری که الان وجود دارد، نشان می دهد که روز به روز از سرمایه اجتماعی روحانیت اندک اندک در حال کاسته شدن است. روحانیت، در حال فروکاست و ازدست دادن جایگاه مرجعیت اجتماعی خود است و من بابت جابجایی این جایگاه نگران هستم.
🔹درون حوزه و سازمان روحانیت هم نقاط قوت و امیدواری های زیادی وجود دارد در عین اینکه دغدغه های جدی وجود دارد؛ بدنه اجتماعی روحانیت باید نسبت به آینده خود مقداری حساس تر و دل نگران تر باشد.
🔹هیچ کس نیست که معتقد به استقلال حوزه نباشد اما بین گروه اول تا گروه دهم اختلافات بسیار جدی وجود دارد و این تعریف متفاوت آنها از استقلال است. افرادی با نگرش های مختلف در این حوزه هستند که همگی مدافع استقلال حوزه هستند اما این دو گروه با نگاه های مختلف هرکدام بر طبل استقلال حوزه می کوبد.
@namehayehawzavi
@sadeghniamehrab
🔷 "قتل مکن" کافی نیست؛ تا وقتی شمّ خشونت هست.
✅ "قتل مکن" این یکی از ده فرمان معروف حضرت موسی است؛ قاعدهای روشن که مورد پذیرش مسیحیان و مسلمانان نیز هست. با این حال، کتاب مقدس پر است از استثناها وقتلهایی که مباح دانسته شدهاند. مانند کشتن زن متأهلی که با مردی دیگر خوابیده است؛ و یا غریبههایی که به معبد وارد شدهاند؛ و یا زنان جادوگر. در گذر زمان، گروههایی از مسیحیان نیز "قتل مکن" را جوری معنا کردند که کشتن "غیرخودیها"، "از دین برگشتهها"، "شیطانپرستها"، و کسانی که برای طهارت کلیسا و کلیساروندگان خطری دارند را در بر نگیرد. قتل اینها مباح بود. به همین دلیل تاریخ کلیسای کاتولیک پر است از گزارش سوزاندن مخالفانی که باوری بر خلاف نظر کلیسا داشتند.
✅ "قتل" در سنت تلمودی توسعه پیدا کرد؛ اخم کردن، صدا را بلند کردن، خاطرآزردن، و سیلی زدن هم مصداق قتل شد؛ ولی این دستور هیچ وقت نتوانست جلوی قتل و آزار و تلخی کردن نسبت به دیگران را بگیرد. همواره کافی بود که فرد یا گروهی که بر اریکهی قدرت نشستهاند و حرفشان بروتر است، خاطر مردم را در مورد قتل دیگران آسوده کرده و کشتن را مباح کنند. از همین هنگام کینهتوزی در چهرهای دیگر ظاهر میشد و وسوسهی حذفِ دیگران در اعماق جان دینداران ریشه میدوانید و خشونت به اعتیاد بدل میگشت. تاریخ ادیان پر است از قتلهایی که برای حفظ دینی که گفته است "قتل مکن" اتفاق افتادهاند؛ پر است از خشونتهایی که دینداران در دفاع از حقّانیّت دینی که گفته است "خشونت مورز" انجام دادهاند.
✅ تجربهی ادیان نشان داده است که "قتل مکن" کافی نیست. خشونت مَوَرز نمیتواند جلوی خشونت را بگیرد. تا وقتی انسانهایی هستند که شَمّ آنها بر آزار و قتل دیگران برچسب "جایز" میگذارد، کتابهای مقدس نمیتوانند هیچ خشونت و آزاری را از بین ببرند. تجربهی تاریخی ادیان نشان داده است که متن مقدس، کیفیّتهای آنچنانی افراد را آنچنانتر میکند. کسانی که در دل میلِ خشونت و آزار دیگران و در سر سودای حذف و طرد غیرخود را دارند، با استناد به استثاءهای کتاب مقدس، قتل مکن را کنار میگذارند و قتل میکنند و روان خشونتطلبشان آن را جایز میشمارد. و لایزید الظالمین الاخساراً.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۸/۶
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 در اختلافات علمی حوزویان چه چیزی تغییر کرده است؟
✅ اختلافِ دیدگاه و تضارب آراء و اندیشههای روحانیانِ شیعه، در تاریخِ این نهاد، امری طبیعی بوده است. آنها حتّی در مسائل اساسی دین، همچون تحریف قرآن و یا سهوالنبی، با هم اختلاف داشتهاند و در نقد یکدیگر کتاب و رساله نوشتهاند؛ امّا در هیچ مقطعِ تاریخیای اختلاف در نهاد روحانیّت به اندازهی اکنون گزنده، آزاردهنده، و همراه با خودزنی نبوده است. بیگمان باید چیزی این وسط تغییر کرده باشد که اختلافات معمولِ حوزویان، این همه بازتابهای سیاسی_اجتماعی پیدا کرده است. باید دلیلی وجود داشته باشد که حوزویان مثل سابق احترام همدیگر را حفظ نمیکنند، اختلافات علمی را مقولههای غیرعلمی پیوند میزنند، و به هر بهانهای ردای علم و مرجعیّت را از تن یکدیگر خارج میکنند و تلاش دارند تا تنشهای خود را به خیابان بکشانند. باید اتفاقی افتاده باشد که اختلافات علمی اندیشمندان حوزوی که تا پیش از این پسندیده، قابل تحمل، رحمت، و موجب رشد و بالندگی خوانده میشد، اکنون دسیسهی استکبار و نشانهی بیبصیرتی و "شیّادی" دانسته میشود. باید چیزی عوض شده باشد که کمترین اختلاف فقهی، کلامی، و تفسیری حوزویان میشود تیتر نخستِ بیبیسی و ایراناینترنشنال.
✅ کسانی که مثل من چندین دهه است در حوزه هستند و با بگومگوهای علمی و قیل و قالهای فقهی و اصولی آشنایی دارند، میدانند که بسیاری از اختلافات بهظاهر علمیِ اکنون روحانیان، ماهیّتی فراعلمی دارد. گویا در این سالها چیز یا چیزهایی مهمتر از علم پیدا شدهاند که اختلافات عالمان حوزوی را معنادارتر کرده است. از وقتی دامنهی کار نهاد روحانیّت به سیاست، فرهنگ، اقتصاد، و علوم گسترش یافته است، اختلافات علمی آنان، چیزی بیش از اختلاف علمیاند و البته در فیضیه محصور نمیمانند.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۸/۹
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 از حوزه تا کندو؛ با خالهزنکبازی.
✅ امروز یکی از دانشجویان پیشینام پیام داد که: " برای امرار معاش مدتی است زنبورداری میکنم؛ برای زمستانگذرانی دنبال جایی در دزفول هستم. کسی و یا جایی را میشناسید بروم پیششان؟" چند دقیقه با تعجّب و ناراحتی پیامش را نگاه کردم. در جریان مشکلاتش بود؛ ولی نمیدانستم هنوز گرفتار آنهاست. او روحانی خوشنفس و مهربانی است که تحصیلات دانشگاهی هم دارد. در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری دانشجوی خودم بود. چند سال پیش کسانی برایش مشکلی درست کرده بودند و اجازه نمیدانند به کارهای طلبگیاش برسد. برخی از هملباسهای همشهریاش سعایتاش را کرده بودند؛ به هر جا که فکرش را بکنید نامه زده بودند که او "فلان حرف نسنجیده را در مخالفت با فلان بزرگ زده است." و همین گزارش شده بود یک سنگ بزرگ پیش پای آن بنده خدا. به هر دری میزد نمیتوانست خود را از آن اتّهام برهاند. هر کاری میخواست بکند نهادهای مسئول اجازه نمیدادند. خبر داشتم که به تقاضای مردم یک روستای دورافتاده به آنجا رفته بود تا پیشنمازشان باشد؛ ولی باز هم مانعاش شدند و نگذاشتند. حالا این پیام معنایاش این بود که دوست دانشجوی من نتوانسته است از پسِ آن همه ممنوعیّتها بر بیاید و عطای طلبگی و دکتری را به لقایشان بخشیده است و دارد زنبورداری میکند. البته که کار عار نیست و زنبورداری پیشهی شرافتمندی است؛ ولی این که یک انسان، به استناد حرف چند نفر، اینچنین گرفتار خشونتِ صنفی و نمادین بشود و به اجبار، علم و تعلّقات حوزوی خود را رها کند و برود دنبال زنبورداری دردآور و تلخ است. کاش همشهریهایش میدانستند که با خالهزنکبازیهای خود چه هزینههایی بر او بار کردهاند و تا چه میزان او را در معرض خشونت قرار دادهاند.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۸/۲۰
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab