امشب چند تا چیز یاد گرفتم:
- بالا رفتن از تیر برق راحته!
- رفتن رو لبه دیوار حیاط از وسطای تیر برق راحته!!
- پایین اومدن از دیوار سخته!!! خیلی سخت...
#روزمرگی
@Sadra_Graphy
- موتور...
- غم...
- سرعت...
- غم...
- هنسفری...
- غم...
- آهنگ...
- اشک...
- غم...
- غم...
- غم...
#روزمرگی
#دلنوشت
@Sadra_Graphy
خسته شدم...
از دوییدن و نرسیدن.
از خواستن و نشدن.
از تلاش و شکست.
تنها چیزایی که منو جدا میکنه از این دنیای وحشتناک تکراری،
روضههای چهارشنبس
موتورسواریهای طول هفتس
آهنگای فاز خستس
کارای گاهبیگاه طراحی و تدوینه
تماشای رقص نور سیستمه
چشمکای رگباری مودم وایفایه
تنها حواشی لذت بخش زندگیم
شده بعضی وقتا (بچهها بریم بیرون)
شده روزی (بریم یه گیم بزنیم)
شده هفتهای یه بار (بریم گلزار شهدا)
شده هفتهای یه بار (بریم هیئت)
قدم قدم رو مرز
خستگی
ناامیدی
شرمندگی
و مرگ
پا نهاده و حرکت میکنم...
به امید فردایی بهتر...
#دلنوشت
#من
@Sadra_Graphy
تعلیم نده کمذات را
کمذات اگر بالا رود
گردن زند استاد را
خود را بزرگ بیند و
کوچک شمارد استاد را
#مخاطب_خاص
#به_خودت_بگیر
@Sadra_Graphy
دلخوشی کوچکی در پیچ و خم و هیاهوی مرگبار زندگی =)))
#روزمرگی
@Sadra_Graphy
موضوع : شربت عید غدیر
تاریخ: 1403/4/5
زمان: 12:00
مکان: تبریز. حوالی خیابان گجیل
سهشنبه.
اوایل ظهر.
هوای گرم.
موتور شخصی.
خیابان بدون آسفالت.
خیابان خاکی.
دنده 2.
سرعت متوسط.
سمت راست خیابان.
مغازه کابینت سازی.
مردی که سمت خیابان دوید.
مردی که جلوی موتور ایستاد.
مردی که گفت: وایستا وایستا.
من.
ترمز.
شاید چیزی از موتور افتاده.
ایستادم.
پیاده شدم.
مرد.
+ بفرمایید شربت =))
من.
- عیدتان مبارک.
#اتفاقات
@Sadra_Graphy
خدایا شکرت...
بعد از 3 ساعت کار سنگین رو لبه دیوار تو ارتفاعات 5 طبقه و 2 طبقه...
سالم برگشتم خونه =)))
تماما پر از حس استرس...
تماما پر از حس اعتماد به نفس...
تماما پر از حس خستگی...
#روزمرگی
@Sadra_Graphy
هدایت شده از -کاغذنویس-
چه زیبا قلم را در دست میرقصانی تا بر پیکره ی این بوم نقش عشق بنشانی. نمیدانم طراح هستی یا نقاش. بر کاغذ رنگ میگذاری یا بر صفحه ی شیشه ای تلفن همراهت افکت ها را.اما هرچه که هست زیبا نمیان میسازی صُوَر درون قلبت را.
جادوی تو یقینا همین هنر توست که آن را گرافیک مینامند.
از کاغذنویس
به sadra graphy