دلخوشی کوچکی در پیچ و خم و هیاهوی مرگبار زندگی =)))
#روزمرگی
@Sadra_Graphy
موضوع : شربت عید غدیر
تاریخ: 1403/4/5
زمان: 12:00
مکان: تبریز. حوالی خیابان گجیل
سهشنبه.
اوایل ظهر.
هوای گرم.
موتور شخصی.
خیابان بدون آسفالت.
خیابان خاکی.
دنده 2.
سرعت متوسط.
سمت راست خیابان.
مغازه کابینت سازی.
مردی که سمت خیابان دوید.
مردی که جلوی موتور ایستاد.
مردی که گفت: وایستا وایستا.
من.
ترمز.
شاید چیزی از موتور افتاده.
ایستادم.
پیاده شدم.
مرد.
+ بفرمایید شربت =))
من.
- عیدتان مبارک.
#اتفاقات
@Sadra_Graphy
خدایا شکرت...
بعد از 3 ساعت کار سنگین رو لبه دیوار تو ارتفاعات 5 طبقه و 2 طبقه...
سالم برگشتم خونه =)))
تماما پر از حس استرس...
تماما پر از حس اعتماد به نفس...
تماما پر از حس خستگی...
#روزمرگی
@Sadra_Graphy
هدایت شده از -کاغذنویس-
چه زیبا قلم را در دست میرقصانی تا بر پیکره ی این بوم نقش عشق بنشانی. نمیدانم طراح هستی یا نقاش. بر کاغذ رنگ میگذاری یا بر صفحه ی شیشه ای تلفن همراهت افکت ها را.اما هرچه که هست زیبا نمیان میسازی صُوَر درون قلبت را.
جادوی تو یقینا همین هنر توست که آن را گرافیک مینامند.
از کاغذنویس
به sadra graphy
زیر سایه حضرت اباعبدالله الحسین(ع)
با یک تیم 6 الی 8 نفره
۱۱ شب بوتکمپ کاری و آموزشی رسانهای رو طی کردیم و خاطرات خوب و خوشی رو برای هم رقم زدیم...
باشد که همیشه در این مسیر بمانیم!!!
#بماند_به_یادگار
#عکسام
#من
محرم 1403
@Sadra_Graphy
هر از گاهی بیا...
به هر دلیلی...
به هر بهانهای...
حالم را بپرس...
احوالم را بپرس...
چیزی بگو...
حرفی بزن...
نصیحت کن...
مشاجره کن...
این چنین سکوتی که داری...
از هزاران درد و عذاب...
زجرآور تر است...
#مخاطب_خاص
@Sadra_Graphy
دوستان عزیز این بنده خدا اسم خوبی رو برای خرگوش پیشنهاد دادن!!
گَری
پیشنهاد خوبی بود و تصویب شد