📌 مادری شهدا که یلدا را به یاد پسر شهیدش در تابوت شهید گمنام به سر کرد
🔹️رضا بچه همشهری ماست. سال ۶۱ تو عملیات رمضان مفقودالاثر شد. سال ۸۳ خبر آوردند که دیگه منتظر نباشید. اثری از رضا نیست و شهید جاویدالاثر است.
◇ براش مراسم گرفتند و تو گلزار شریفآباد سنگ قبر گذاشتند. چیزی نگذشت که پدر شهید دق کرد و از دنیا رفت.
◇ مادر شهید اما همچنان منتظر است. حالا چهل سال گذشته و مادر همچنان منتظره. برای پیرزن دیگه هیچ حس و حالی نمونده. فقط انتظار و تمام.
◇ دیروز تو آخرین روز پاییز اردکان، تابوت شهید گمنامی رو بردند خونه پسرش. تابوت رو گذاشتند کنار بستر مادر. عکسهای رضا رو هم گذاشتند بالای سرشون.
◇ عکسی که از این لحظه گرفتند رو ببینید. مادر، رضا، شهید گمنام!
◇ دیشب ، شب یلدا بود و معمولا همه مهمون مادراشون هستند. امروز هم رضا برای مادرش هدیه آورد.
◇ اگر خواستید این حس را بهتر بفهمید شاید فیلم شیار ۱۴۳ رو ببینید یه کم، یه کم حس کنید.
◇ اگر میتونستم این عکس را برای همه مردم ایران نشون میدادم و میگفتم شما یه جمله بگید و بنویسید.
خودم فقط یه جمله مینویسم:
«مادر، عشق، پسر!»
همین؛ تمام!
#شهید_گمنام
#اردکان_زمستانش_بهاری_شد
#یلدا
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟨 عجیب بود!!!
دیدم پرندگان به موازات تابوت شهید در آسمان طواف می کنند.
فکر کردم اتفاقی است اما دیدم ادامه دارد و همین دسته پرندگان مرتبا در آسمان به موازات تابوت شهید گمنام می چرخند؛
دوربین گوشی را روشن کردم و این صحنه را فیلم گرفتم. البته چند دور طواف کرده بودند تا گوشی آماده فیلم برداری شود...
امروز ۶ دی تشییع باشکوه شهدای خوشنام(گمنام) در رشت.
✍ #سجاد_بخشی
#شهید_گمنام (خوشنام)
#تشییع_شهدا
#رشت
#یادی_از_شهدا
شهیدی که خواست گمنام بماند😳
🌷🌷🌷در فکه دنبال پیکر شهدا بودیم. نزدیک غروب، 🌘مرتضی در داخل یک گودال پیکر شهیدی را پیدا کرد.
با بیل 🏸خاک ها را بیرون می ریخت. هر بیل 🏸خاک را که بیرون می ریخت، مقدار بیشتری خاک به داخل گودال بر می گشت! 😔
نزدیک اذان مغرب بود.🌔 مرتضی بیل🏸 را داخل خاک فرو کرد و گفت: فردا بر می گردیم. 🌝
صبح 🌞همراه مرتضی به فکه برگشتیم. به محض رسیدن، سراغ بیل 🏸رفت.
بعد آن را از داخل خاک بیرون کشید و حرکت کرد! 🚶🚶
با تعجب گفتم: آقا مرتضی کجا میری!؟
نگاهی 😊به من کرد و گفت: دیشب🌑 جوانی🚶 به خواب من آمد و گفت:من دوست دارم در فکه بمانم! بیل را بردار و برو!🌷🌷🌷
📚 کتاب #شهید_گمنام، صفحه ۱۷۷
🌹🕊🌹🕊🌹
#شهید_گمنام
#شهید_ابراهیم_هادی
🌷 بارها می دیدیم #ابراهیم با بچه هایی که دنبال مسائل دینی نبودن #رفیق می شد ؛ و آنها را پس از #جذب به ورزش ، جذب به مسجد و #هیئت می کرد .🌺
🌷 یکی از آنها خیلی از همه #بدتر بود .همیشه خوردن #مشروب و کارهای #خلافش را می گفت 🌺
🌹🕊🌹🕊🌹
🌷 به آقا #ابراهیم گفتم : آقا ابراهیم اینا کیند دنبال خودت #میاری ؟!
با #تعجب پرسید :
چطور ، چی شده ؟!
گفتم : دیشب این پسر دنبال شما اومد #هیئت ؛
حاج آقا داشت از #مظلومیت امام حسین و #کارهای یزید می گفت :
این #پسره با عصبانیت نگاه
می کرد .🌺
وقتی برقها خاموش شد ، به جای اینکه اشک بریزه ، مرتب #فحشهای ناجور به #یزید می داد .
🌹🕊🌹🕊🌹
🌷 ابراهیم که داشت با تعجب #گوش
می کرد ؛ یکدفعه زد زیر #خنده
گفت:
عیبی نداره این پسر تا حالا #هیئت نرفته ، #مطمئن باش وقتی با امام حسین #رفیق بشه #تغییر می کنه🌺
🌷 گفت : ما اگه این بچه ها را #مذهبی کنیم #هنر کردیم.🌺
🌷 دوستی #ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه ی کارهای #اشتباهش را کنار گذاشت.و یکی از بچه های #خوب ورزشگار شد .🌺
🌷 در یکی از روزهای عید همان سال پسر را #دیدم .
در حال پخش یک جعبه شیرینی بود ؛ بعد گفت : من مدیون همه ی شما هستم🌺
🌷 من #مدیون آقا #ابرام هستم .
من از #خدا خیلی ممنونم . من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و..🌺
#تقدیم_به_پهلوان_شهید_ابراهیم_هادی