9.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید حمید قبادی نیا
متوسل بشید
ان شاء الله حاجت روا باشید
19.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ دانشجو خطاب به جلیلی: میگفتند خیلی از مسائل کشور را جلیلی مدیریت میکند! آقای جلیلی اگر اینقدر که میگویند قدرت دارید دو میلیون رای جابه جا میکردید تا رئیسجمهور شوید که مسائل کشور انقدر پیچیده نشود
3.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سرنوشت پسر وزیر چه شد؟
🔹️سرنوشت آقازادهای که رنگ و بویی از آقازادگی تقلبی نداشت.
3.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماینده درگز: چطور حسن روحانی با کذابیهای متعدد و اهمالها و تقصیرها بدون عقوبت مانده است؟
2.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شما میدونید خیابون آیت الله خامنه ای کجاست؟!
،،،
تشرفات به محضر مقدس امام زمان علیه السلام💠
تشرف حاج سيد احمد خوشنويس
حاج سيد احمد اصفهانى (ره ) براى ما نوشت : مـن بـه مسجدسهله مشرف مى شدم .
روز جمعه اى در حجره نشسته بودم كه ناگاه سيدمعمم و موقرى داخل شد.
ايشان قباى فاخر و عباى قرمزى پوشيده و به آنچه درگوشه حجره بود, نظرى انـداخت در آن جا تعدادى كتاب و ظرف و فرشى بود
فرمود:اينها نياز دنيوى ات تامين مى كند.
تو هـر روز صـبـح بـه نـيابت از صاحب الزمان (ع )زيارت عاشورا بخوان و من ماهيانه براى تو خرجى مـى فرستم .
آن را بگير كه اصلامحتاج به احدى نباشى .
سپس مقدارى پول داد و گفت : اين مبلغ بـراى يـك ماه تو كافى است .
بعد از اين حرف به طرف در مسجد براه افتاد در حالى كه من قدرت نداشتم اززمين برخيزم .
زبانم هم بند آمده بود و هر چه خواستم صحبتى كنم , نتوانستم .
همين كه بيرون رفت , مثل اين كه زنجيرهايى آهنين به من بسته شده بود كه با رفتن ايشان باز شد و قدرتى پـيـدا كـردم .
بـرخـاسـتـم و از مـسـجـد خـارج شـدم , ولى هر قدر جستجوكردم , اثرى از آن آقا نديدم
📚برکات حضرت ولیعصر(عج) - تشرفات
14.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃همسرانتون رو مرد بار نیارید!!
#همسرداری
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━
16.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شرائط بحرانی است ،😨
مواظب خودواطرافیانتون باشید،
࿐ྀུ༅࿇ ﷽ ࿇࿐ྀུ༅
🔴 در احوال قیامت
روز قيامت روزى است كه هر فردى را بلند میكنند تا همه او را ببينند، آن وقت منادى ندا میكند:
هركس به اين شخص حقّى دارد بيايد. آنگاه طالبينِ حقوق به او رو میآورند، كسانى را كه شايد اصلاً خودش احتمال نمیداده حقوقشان را اداء نكرده است، اطرافش را میگيرند.
🔥آبروى كسى را ريخته، يا غيبت كسى را كرده، مالِ كسى را خورده يا به كسى بدهى داشته و فراموش نموده، از او مطالبه حق مىكند، بيچاره بايد از حسناتِ خود به آنها بدهد.
در روايات آمده كه؛ براى يک درهم مال، هفتصد ركعت نمازِ مقبول را بايد بدهد، ديگر مصيبت از اين بدتر؟ در صورتیکه حسناتش تمام شود، بايد در مقابل از گناهانِ صاحبانِ حقوق بردارد و بار آنها را سبکتر نمايد.
🌪قيامت به قدرى سخت است كه برادر از برادر و پسر از پدر و مادر از پدر، زن از شوهر و شوهر از زن فرار مىكند، از ترس اينكه نكند حق خود را مطالبه كند.
{حقایقی از قرآن ، صفحه ۱۹}
•••••••••••••••••••••••••
📚داستان زن فریبکار و امیرکبیر
✍مرد صرافي نزد #اميرکبير آمد و گفت:
دو سال قبل يک زن ثروتمند با جعبه اي پر از جواهرات به دکان من آمد و گفت:
اين جواهرات چقدر مي ارزد؟
من گفتم پنج هزار تومان
او گفت : اگر ممکن است اين جعبه را نزد خود نگاه داريد و سه هزار تومان به من قرض بدهيد شش ماه بعد آن را به شما
برمي گردانم.
من پذيرفتم و صورت جواهرات را در ورقهاي نوشتم و ورقه را به همراه پول نقد به
او دادم.
🔻آن زن از دکان خارج شد و نه تنها شش ماه بلکه تا دو سال ديگر بازنگشت تا اين که روزي من به پول نقد احتياج پيدا کردم
به ناچار به سراغ جعبه رفتم تا به اعتبار آن پول نقدي فراهم کنم،
اما پس از معاينه دقيق متوجه شدم جواهرات بدلي هستند و امروز براي دادخواهي آمده ام.
امير تاملي کرد و گفت :
آيا اين داستان را براي کسي هم تعريف
کرده اي؟ گفت: نه.
🔻سپس امير درگوش صراف چيزي گفت
و صراف سري تکان داد و بيرون رفت. آن روز مرد صراف چيزهاي قيمتي خود را از دکان به منزل انتقال داد.
سپس قفسه ها را به هم ريخت و به خانه رفت.
فردا صبح که براي بازکردن مغازه بازگشت به محض بازکردن بناي داد و فرياد گذاشت که:
آي مردم مغازه ام را دزد زد و تمام سکه ها و جواهرات را برد.
صراف گفت :
🔻من براي جواهرات خودم ناراحت نيستم، بلکه براي جعبه جواهرات بانوي محترمي ناراحت هستم که دو سال پيش آن را نزد من به امانت گذاشته بود.
پس از چند ساعت، همان زن به بازار آمد و به دکان صرافي رفت و تقاضاي جعبه خود را کرد
و چون شنيد که دزد آن را برده به اميرکبير شکايت برد.امير مرد صراف را احضار کرد و درباره شکايت زن از او درخواست توضيح کرد.
مرد صراف گفت که دزد به دکانش زده و آن جعبه را برده است. امير به زن گفت:
🔻شما برويد و پنج روز ديگر براي گرفتن قيمت جعبه نزد من بياييد. پنج روز بعد آن زن با قيافه حق به جانب دوباره بازگشت،
اما برخلاف انتظار جعبه جواهرات خود را ديد که در کنار اميرکبير گذاشته شده است.
زن رنگ از رويش پريد اميرکبير گفت:
جعبه جواهرات شما پيدا شده حال شما سه هزار تومان پول صراف را به او بدهيد و جعبه خود را دريافت کنيد.
زن چون جعبه را باز کرد گفت :
اين جواهرات بدلي است و متعلق به من نيست.
🔻اين مرد آنها را دزديده و به جاي آنها اين بدليجات را گذاشته است. اما اميرکبير گفت: من خوب مي دانم که تو دو سال پيش جعبه جواهرات بدلي به نزد اين مرد گذاشتي
و بدون اين که آدرسي از خود به جاي بگذاري رفتي و برنگشتي
اما زماني که شنيدي دزد آن جعبه را برده دانستي که مي تواني دو هزار تومان ديگر
نيز از او بگيري.
غافل از اين که حادثه سرقت مغازه صرافي چيزي جز اجراي نقشه من نبود که به اين
وسيله مي خواستم تو خود را نشان بدهي،
🔻حال بيش از اين معطل نکن.
و سه هزار تومان اين مرد را بده،
زن از شنيدن اين واقعيت پول را به
صاحبش پس داد.
📚داستان هايي از زندگاني اميرکبير- حکيمي