eitaa logo
🌹صدرا🌹
552 دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
35.2هزار ویدیو
314 فایل
-مهربانم، عالم از توست غریبانه چرا میگردی؟❤️😔 اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب( س) به کانال صدرا خوش آمدید. @sadrasadat74 پیشنهادات و انتقادات خود را منتقل کنید. ✅ کپی از مطالب کانال،مشروط برذکرصلوات برای شهدا،بلا اشکال و آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 نصيحتى از آيت الله شاه آبادى 🌷نماز جماعت که تمام شد بلند شدم و به محراب ایشان رفته و کنار ایشان نشستم. گفتم 🌹: حاج آقا من را نصیحتى کنید و نکته ای را برای من بفرمایید. 👈..ایشان فرمود : من دو نکته را به شما می گویم، هم خودت مراعات کن و به دوستان و بستگان خود نیز سفارش کن به این دو نکته عمل کنند، چون مردم از این دو نکته غافل هستند در حالیکه واقعا مشکل گشاست. ❣ *.اول اینکه : هر روز یک مرتبه دعای توسل را بخوان،* چون مردم ارزش و عظمت این کار را نمی دانند، در حالیکه می توانند همه حوائج خود را با همین دعای_توسل برآورده کنند. 🔔..پرسیدم : چگونه می توانند حاجات خود را با این دعا برآورده کنند؟ 🌹فرمود : یک حاجت را در نظر بگیرند و برای برآورده شدن آن روزی یکبار دعاى توسل را بخوانند بعد از چند روز می بینند که دعایشان مستجاب شده و به حاجت خود رسیده اند ❣، ایندفعه حاجت بعدی را در نظر گرفته و این بار برای این حاجت دعای توسل را بخوانند و به همین ترتیب به تدریج همه حوایج خود را برآورده می کنند. ❣ *..دوم اینکه : روزی 70 مرتبه سوره حمد را بخوانند* که اگر چنین کنند، تمامی بیماری های خود را می توانند برطرف کنند، 🌷 چرا که رسول_خدا (ص) فرمود : اگر کسی از دنیا رفت و شما 7 یا 70 مرتبه سوره_حمد را خواندی و او زنده شد، اصلا تعجب نکن. 🌷 *زیرا این اثر این سوره است.* 🔔..ایشان فرمود : من از روزی که این ویژگی را از این سوره دیده ام اصلا به پزشک مراجعه نکردم و به محض اینکه مریض می شدم 70 مرتبه سوره حمد آن روزم را به نیت شفای آن بیماری می خواندم و شفا می گرفتم. 🔔 *«روزی یکمرتبه* * و 70 مرتبه سوره را فراموش نکن و در طول عمرت به این دو پایبند .التماس دعا
دعای توسل 🌹صدرا🌹
3.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویدئو بالا👆👆 قبر دوطفلان مسلم است که قبر اصلی در زیر زمین می باشد یامسلم ابن عقیل ما را شفاعت کن .فرزندان ما را عاقبت بخیر بنما .امین یاری العامین ..یاعلی
4_556979832915755173.mp3
زمان: حجم: 561.2K
*روضه و توسل _ شهادت حضرت زهرا سلام الله _ استاد حجت الاسلام میرزامحمدی* ═══✼🍃🌹🍃✼═══ *السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَه* آخرین روز عمر فاطمه هم گذشت .... فقط خدا میدونه چه گذشت به زهرا ، شما دیگه مقدمه نمی خواین ، از همین جا بدون مقدمه ببرمت کربلا .... عرضه بدارم فاطمه جان آگه یه خانه نشینی امام زمانت ، با تو کاری کرد که تو این همه صدمات و لطماتو به جان خریدی ، آخرم گفتی کاش می مردم توی علی رو خانه نشین نمی دیدم .... پس چه گذشت به دختر تو زینب ..... التماس دعای فرج 🌹صدرا🌹
14.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ▪️ 📽می‌تَرسَم ‌از هِجرت ‌بی‌ مَن‌ نرو ... التماس دعای فرج 🌹صدرا🌹
❌ گفتگو ترسناک مار با امام علی ❌ روزى امیرالمؤمنین(ع) بالاى منبر در کوفه خطبه می‌‌خواند که ناگاه اژدهائى از یک سوى منبر نمودار شد و شروع کرد ببالا رفتن از منبر تا اینکه به نزدیکى امیرالمؤمنین(ع) رسید، مردم ترسیدند و خواستند او را از آن جناب دفع کنند، حضرت به ایشان اشاره کرد که دست از آن بدارند و متعرضش نشوند، چون به آن پله آخرین که امیرالمؤمنین(ع) بر آن ایستاده بود رسید، آن جناب به طرف اژدها خم شد و اژدها گردن خود را دراز کرد تا اینکه گوش حضرت را در دهان گرفت، مردم خاموش شده و از این جریان بحیرت فرو رفتند، پس آن اژدها صدایى کرد که بیشتر مردم شنیدند، سپس از جایش پایین آمده و امیرالمؤمنین(ع) لبان مبارک را به هم می‌‌زد و اژدها گوش می‌‌داد، آنگاه به شتاب به زیر آمده و گویا زمین او را به خود فرو برد و امیرالمؤمنین(ع) به سخن خود بازگشته و خطبه را به پایان برد، چون از خطبه فارغ شد و از منبر به زیر آمد، مردم در گِردش جمع شده و از سرگذشت اژدها و این جریان حیرت انگیز پرسش کردند؟ فرمود: اینگونه نبود که شما پنداشتید، بلکه این اژدها حکمرانى از حکمرانان جنیان بود که قضاوت و حکمرانى در کارى بر او مشتبه و مشکل شده بود، پس به نزد من آمد و جویاى حکم آن قضیه شد و من به او فهماندم (که چه باید بکند) پس مرا دعاى خیر کرده و بازگشت. الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد ج1ص348 🌹💞💖🌷 🍀🎋
.... می شود س بود که طاقت دیدن امام در بند خود را نداشته باشی و خود را به شعله های آتش افکنی و با تن مجروح و استخوان های شکسته و خورد شده همچو شمع آب شوی. چه بسا اگر دفاع او نبود، آل سقیفه، علی ع را درمسجد گردن زده بودند. می شود س بود و با دوجان خویش به جنگ تاریکی رفت و محسن شش ماهه را هم فدای امام خویش کرد. می شود س بود و تحمل چند روز خانه نشینی امام زمانش را نداشت و بر مظلومیت او گریست. می شود مثل ما مدعیان منتظر ظهور بود و از کنار دهها قرن خانه نشینی و غریبی و آواره گی و اضطرار و تنهایی و... امام زمانت عج بی خیال رد شده و سرگرم حوایج دنیوی شد. می شود س بود و یک سرباز ، نه به اندازه یک لشکر، نگهبان حریم شد. می شود س بود و یگانه دختر پیامبر رحمت ص و اما قبرش بی نشان و گمنام. این گمنامی و بی نشانی او چیست؟ آیا ما را به فکر وا نمی دارد ؟ ما برای از امام زمان عج خویش کجای ایستاده ایم؟آیا کاری برای تعجیل در ظهورش کرده ایم ؟آیا نفس مان را از خس و خاشاک گناه پاک کرده ایم؟ چقدر آمادگی ما به یاران امام حسین ع در روز شبیه است ؟ بدان! امام زمانت عج یارانی جان فشان چون س می خواهد تا ظهورش اتفاق بیفتد. آیا آماده ای؟؟ "حسینی" 🌹صدرا🌹
♦️شهید نواب صفوی: دارم که تشکیل شود، و آن زمان این است که خیابانهایش باشم.
انديشمند بزرگ « علامه محمد تقي جعفري » در بخشي از خاطرات خود درباره شهيد نواب صفوي مي گويد : « هر دو جوان‌بوديم‌ و هر دو به‌ نوعي‌ تهجد و شب‌ زنده‌ داري‌ و زيارت ‌را دوست‌ داشتيم ‌. در حوزه‌ نجف‌ در خدمت‌ مرحوم‌طالقاني‌ تلمذ مي‌كرديم‌ و از علامه‌ شيخ‌ عبدالحسين‌اميني‌ صاحب‌ الغدير درس‌ ايمان‌ و ولايت‌ مي‌آموختيم ‌. روزي‌ ( شهيد نواب صفوي ) پيشنهاد كرد پياده‌ از نجف‌ به ‌كربلا براي‌ زيارت‌ سومين‌ پيشواي‌ تشيع‌ با هم‌ حركت‌كنيم ‌. موافقت‌ كردم‌ و بعد از ظهر يكي‌ از روزهاي‌پائيزي‌ به‌ راه‌ افتاديم‌ . هوا تقريباً تاريك‌ شده‌ بود كه‌ ما درراه‌ نجف‌ ـ كربلا قرار گرفتيم‌ و هنوز بيش‌ از چند كيلومتراز شهر دور نشده‌ بوديم‌ كه‌ مردي‌ تنومند از اعراب‌ بيابان‌نشين‌ در جلومان‌ سبز شد و با صدايي‌ خشن‌ فرمان‌ايستادن‌ داد. در نور مهتاب‌، خنجر آذين‌ شده‌اي‌ را كه‌مرد عرب‌ بر كمر داشت‌ ديدم‌ و يكه‌ خوردم‌؛ اما سيد آرام‌ايستاد. مرد عرب‌ با خشونت‌ گفت‌ هر چه‌ دينار داريد ازجبيهايتان‌ بيرون‌ آورده‌ و تحويل‌ دهيد. من‌ ترسيده ‌بودم‌ و مي‌خواستم‌ آنچه‌ دارم‌ تحويل‌ دهم‌ كه‌ يكمرتبه ‌متوجه‌ شدم‌ شهيد نواب‌ صفوي‌ با چالاكي‌، خنجر مردعرب‌ را از كمرش‌ بيرون‌ كشيده‌ و برق‌ آن‌ را جلوي‌چشمان‌ مرد تنومند نگه‌ داشته‌ و با قدرت‌ نوك‌ خنجر رانزديك‌ گلويش‌ قرار داده‌ و مي‌گويد: با خدا باش‌ و از خدابترس‌ و دست‌ از زشتيها بشوي‌.» من‌ از سرعت‌ وشجاعت‌ سيد حيرت‌ زده‌ شدم‌ و مات‌ به‌ هر دوي‌ آنها نگاه‌ مي‌كردم‌ كه‌ مرد عرب‌ ما را به‌ چادرش‌ جهت‌استراحت‌ دعوت‌ كرد و نواب‌ صفوي‌ فوراً پذيرفت‌. براي‌من‌ تعجب‌ آور بود. به‌ سيد گفتم‌ دعوت‌ كسي‌ رامي‌پذيري‌ كه‌ تا چند لحظه‌ پيش‌ مي‌خواست‌ لُختمان‌كند؟ سيد گفت‌: «اينها عرب‌ هستند و به‌ ميهمان‌ ارج‌مي‌نهند و محال‌ است‌ خطري‌ متوجه‌ ما باشد.» آن‌ شب‌ من‌ و نواب‌ به‌ چادر مرد عرب‌ رفتيم‌ و سيد تا صبح‌ آرام‌ خوابيد و من‌ تا صبح‌ بيدار بودم‌ و همه‌اش ‌مي‌ترسيدم‌ كه‌ مرد عرب‌ هر دوي‌ ما را نابود كند. سيد نيمه‌ شب‌ براي‌ نماز برخاست‌ و با آوايي‌ ملكوتي‌ باخداي‌ خويش‌ به‌ راز و نياز پرداخت‌ و فرداي‌ آن‌ روز باهم‌ عازم‌ كربلا شديم‌. اين‌ خاطره‌ در طول‌ پنجاه‌ سال‌، هميشه‌ نوازشگر من‌ بوده‌ است‌ . وقتي‌ شهيد شد اشكي‌در سوگش‌ بي‌ اختيار از ديدگان‌ جاري‌ شد.»
✨بِسمِ اللهِ الَّذی هُوَ مُدَبِّرُ الاُمور ✨ کشتیِ سرگردان تاریخ ، بسمت تغییر مسیری شگرف، سَر کج کرده است .... بسمِ ربّ فاطمه ... که محور رضایت و بغض خداست، چیزی نمانده سکّانش، در دستان تنها ناخدای عالم بنشیند!