eitaa logo
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
4.2هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
8.8هزار ویدیو
92 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شنیده بودم نماز اول وقت برايش اهميت دارد، ولی فكر نمی كردم انقدر مصمم باشد! صدای اذان که بلند شد همه را بلند كرد؛ انگار نه انگار عروسی است، آن هم عروسی خودش! يكی را فرستاد جلو بقیه هم پشت سرش، نماز جماعتی شد به یاد ماندنی!! شهید محمد علی رهنمون🕊🌹 شادی روحش
هستم بہ ياد تو بخدا پنج شنبہ‌ها هستم دخيل نام شما پنج شنبہ‌ها📿 از صبح پنج‌شنبہ دلم‌تنگ مغرب است دارم هواے پنج شنبہ ها💔 🕊 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
وصیت نامه شهید محمد حسین محمد خانی سلام بر شما ائمه معصومین که بندگان خاص خدایید و از هر چه که داشتید در راه خداوند و معبود و معشوق خویش گذشتید. سلام بر شما که متقیان راه ﷲ هستید. بارالها! از این که به بنده حقیرت توفیق دادی که در راهت گام بر دارد، تو را سپاس می‌گویم؛ و از این که توفیقم دادی که در جبهه در کنار خالصان و مخلصان راهت قدم بر دارم، تو را شکر و سپاس می‌گویم. در این راه، دیدار خودت را هم نصیبم گردان 🌟 🌹 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
زندگی نامه شهید عبدالحسین برونسی ساکت شد. گفتم: «شما بگو با کی هماهنگی کردي تا من خاطر جمع بشم، والا نمی آم.» راه افتاد. همان طور که می رفت، گفت: «بیا تا برات بگم.» دنبالش راه افتادم. «من با خود فرمانده ي تیپ بیت المقدس هماهنگ کردم. اولش که قبول نکرد، ولی وقتی ازش خواهش کردم، اجازه داد.من می خواستم اجازه ي پنج، شش نفر رو بگیرم، اون ولی فقط با اومدن دو نفر موافقت کرد که این توفیق بزرگ نصیب تو هم شد؛ یعنی ما آلان داریم با مجوز شرعی می ریم.» نفس راحتی کشیدم و گفتم: «همین رو شما از اول می گفتی، حالا دیگه خاطرم جمع شد.» لبخند معنی داري زد و چیزي نگفت.رفتیم قاطی نیروهاي دیگر و مثل آنها، منتظر دستور حمله شدیم. هوا گرگ و میش بود. تو تاریک - روشن صبح، درگیري شدید شده بود.حتی بعضی جاها کار به جنگ تن به تن رسید.با کارد و سرنیزه، گاهی هم با نارنجک، نیروهاي دشمن را به درك می فرستادیم و سنگر به سنگر می رفتیم جلو. تو آن گیرو دار، سعی می کردم عبدالحسین را گم نکنم.تا کنار اروند رود و نزدیک گمرك خرمشهر رفتیم، داشتیم آخرین سنگرهاي دشممن را پشت سر می گذاشتیم. عراقی ها با خفت و خواري، یا فرار می کردند، یا دست می گذاشتند رو سرشان و تسلیم می شدند. اوج درگیري ها نزدیک شهر بود.بچه ها مثل سیل کوبنده می رفتند جلو. هیچ کدام از ترفندهاي دشمن جلودارشان نبود. تک و توکی از سنگرها، هنوز مقاومت می کردند.همانها هم به حول و قوه ي الهی سقوط کردند. وقتی خرمشهر آزاد شد، خورشید طلوع کرده بود و هواي صبح، لطافت عجیبی داشت. من هم مثل تمام بچه ها، حال خودم را نمی فهمیدم.خیلی ها، همان جا به خاك سجده افتاده بودند و با ناله هاي از ته دل، شکر می کردند.واقعاً از خود بیخود شده بودم و براي رفتن به شهر لحظه شماري می کردم. مسجد جامع، با آن همه رنج و شکنجه، هنوز پا بر جا ایستاده بود. دوست داشتم جزو اولین ها باشم که آن جا نماز شکر می خوانم.ثمره ي خون شهدا را به وضوح می دیدیم.تو چشمها، همین طور اشک شوق بود که حلقه می زد. در این بین، عبدالحسین هم سراز پا نمی شناخت.خیلی ها می دویدند به طرف شهر.یک آن اسلحه را تو دستم فشار دادم و من هم بناي دویدن گذاشتم. داشتم می رفتم داخل شهر، یکدفعه کسی از پشت، دستم را گرفت. کم مانده بود بیفتم!برگشتم با حیرت نگاه کردم. عبدالحسین بود. «کجا.» تو آن لحظه ها، هیچ چیز برام عجیب تر از این سؤال نبود.با نگاه بزرگ شده ام گفتم: «خوب معلومه، دارم می رم تو شهر!» خونسرد گفت:«باشه براي بعد.» «یعنی چه؟ منظورت رو نمی فهمم حاجی!» «باید بریم گردان.» «حالا چه وقت شوخی کردنه؟!» آمدم به راه خودم بروم، دوباره گرفتم. از نگاهش فهمیدم تصمیمش کاملاً جدي است.معترض گفتم:«حالا دو ساعت دیگه می ریم حاج آقا، به قول خودت، تو گردان همه چی خاطر جمع شده.» یاد نکته ي دیگري افتادم. «تازه اگر مشکلی هم می خواست پیش بیاد.تو تاریکی شب بود، حالا که دیگه روز شده ومشکلی نداره.» مثل معلمی که بخواهد شاگردش را نصحیت کند، گفت: «نه، من به فرمانده ي تیپ قول دادم که بعد ازتموم شدن عملیات، تو اولین فرصت خودم رو برسونم گردان، یعنی ما از این به بعد دیگه اجازه نداریم، هر چی بمونیم، خلافه.» ناراحت و دلخور گفتم:«حالا آقاي کلاه کج که چیزي نمی گه اگه ما یک ساعت هم دیرتر بریم.» گفت: «ما به کسی کاري نداریم، وظیفه ي خودمون رو باید بشناسیم؛ منم خیلی دوست دارم برم خاك این شهر رو بو کنم و ببوسم، ولی باشه براي بعد.» سریع یک موتور جور کرد. آمد کنارم ایستاد. «زود سوار شو که داره دیر می شه.» هنوز باورم نمی شد. با حسرت به طرف شهر نگاه کردم. آهسته گفتم: «ما آرزو داشتیم حداقل مسجد جامع رو از نزدیک می دیدیم.» لبخند زد و گفت: «ان شاءاالله بعداً به آرزوت می رسی.» سوار شدم. هزار فکر و خیال جورواجور اذیتم می کرد. گاز موتور را گرفت و رفتیم طرف گردان. وقتی رسیدیم خط خودمان، رادیو هنوز خبر آزادي خرمشهر را نگفته بود. عبدالحسین هم بیکار ننشست. تک تک سنگرهاي گردان رارفت و خبر خوشحالی را به همه داد. مدتی بعد، رفتیم منطقه سومار و نفت شهر. بنا بود آن طرفها عملیاتی داشته باشیم یک شب با خبر شدیم آهنی و چند تا دیگر از بچه هاي تیپ بیست و یک امام رضا (سلام االله علیه)نفوذ کردند تو شهر مندلی عراق.ظاهراً بعدا به دلایلی این عملیات لغو شد برنامه اي داشتند.وقت برگشتن، دشمن تازه متوجه ي آنها می شود.مابین درگیري، آهنی پاش می رود روي مین و انگار گلوله هم می خورد. به هر حال شهید می شود و جنازه اش همان جا می ماند.
هر از گاهی خودت را؛ از " خودت " طلب کن! شاید گم شده باشی... ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی‌از‌چیزی‌کہ‌دوست‌داشتی گذشتی با‌هوای‌نفست‌مقابلہ‌کردی همہ‌کاراهاتو‌برای‌رضای‌خدا فقط‌و‌فقط‌رضای‌خدا‌انجام‌دادی وقتی‌بدی‌کردن‌بهت،،فقط خوبی‌کردی..! وقتی‌بجز‌عشق‌خدا‌و‌اهل‌بیت‌‌«؏» و‌شهدا‌تو‌دلت‌نبود وقتی‌عاشق‌فداکردن‌جونتو‌،سرت در‌ راه‌‌امام حسین«‌؏»شدی🌱 وقتی‌تونستی‌نگاهتو‌روی‌کفشات ثابت‌کنی‌و‌راه‌بری اون‌وقت‌میشی... ⚘سرباز امام زمانت
✅ شیطان می گوید: 🍃کسی که صدای اذان را می شنود و نماز نمی خواند...پدرمن است 🍃کسی که اسراف می کند برادر من است 🍃کسی که زودتر ازامام به رکوع می رود پسر من است 🍃خانمی که با آمدن مهمان اعصاب خرابی می کند مادر من است 🍃خانمی که بدون حجاب می گردد خانم من است 🍃کسی که بدون بسم الله غذا می خورد اولاد من است 🍃 کسی که این حرفها را به دیگران برساند دشمن من است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 اگر مساجد که محل عبادت است ، محفلی بشود برای جذب نوجوانان ، شاهد اینهمه مسئله نابهنجار فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی و ...نخواهیم بود . 👈اهالی مسجد بیائید دست به دست 🤝هم بدهیم و جامعه اسلامی واقعی که الگوی کل جهان خواهد بود را با راه حل پیشنهادی حضرت آقا بنا کنیم . 🥀 @Abalfazleeaam
ای آن که قبرت بی چراغ و سایبان است روضه نمی‌خواهی مزارت روضه‌خوان است گلدسته‌ات سنگی‌است روی تربت تو گنبد نداری گنبد تو آسمان است..🖤 ع 🥀 @Abalfazleeaam
1_416647774.mp3
8.54M
🔳 (ع) 🌴چشم به خورشید میدوزه 🎤سید_رضا_نریمانی اللهم عجل لولیک الفرج 🥀 @Abalfazleeaam
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 💚 💠روزی شخصی خدمت حضرت علی(ع) میرود و میگوید یا امیر بنده به علت مشغله زیاد نمیتوانم همه دعاها را بخوانم،چه کنم؟ 🔸حضرت علی(ع) فرمودند : خلاصه تمام ادعیه را به تو میگویم ، هر صبح که بخوانی گویی تمام دعاها را خواندی ❶ (الحمدلله علی کل نعمه) خدایا شکرت برای هر نعمتی که به من دادی ❷ (و اسئل لله من کل خیر) و از خداوند میخواهم هر خیر و خوبی را ❸ (و استغفر الله من کل ذنب) خدایا مرا ببخش برای تمام گناهانم ❹ (واعوذ بالله من کل شر) خدایا به تو پناه می برم از همه بدی ها ┅═ঊঈ🌷🌸🌷ঊঈ═┅ @rafiq_shahidam96 ┅═ঊঈ🌷🌸🌷ঊঈ═┅ @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️❤️ https://t.me/+gBO0KhV7I01iYzdk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرکہ‌میکنہ‌‌گریہ‌برات‌واویلا مظلوم‌آقـا دل‌هاے‌ما‌میشہ‌کرب‌و‌بلات‌واویلا مظلوم‌آقـا ازامشب‌تا‌شام‌عاشورا‌کربلا‌غوغا واویلا‌محرم‌شد نوحہ‌ے‌زهراهمین‌دم‌شد واے‌واے‌اے‌واے‌اے‌واے اے‌واے‌حُ‌ـسِین...🖤 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
من شنیدم . . . سر عشاق بہ دامان شماست و از آن روز سرم میل بریدن دارد هزاران جان شیرین هم اگر بود پرستـو بودم و وقت سفـر بود سـرم را داده‌ام ... الحمـدلله که مرگ بی‌شهادت دردسر بود پاسدار_مدافع_حرم شهـید_بی_سر ◽️تاریخ ولادت :۱۳۶۵/۰۴/۱۶ ◽️محل ولادت : تهران ◽️تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۰۸/۱۸ ◽️محل شهادت: دیرالزور_سوریه ◽️رجعت پیکر: ۱۳۹۶/۰۹/۰۵ دست_نوشته‌ای_از_شهید دوست دارم در منتهای بی‌کسی باشم. در منتهای گمنامی دوست دارم بدنم زیر آفتاب سه شبانه‌روز بماند. دوست دارم بدنم از زخم‌های جای پای دشمنان خدا و دین پر باشد و دوست دارم سرم را از پشت سر ببرند، همه این ها را دوست دارم زیرا نمی‌خواهم فردای قیامت که حضرت زهرا(س) برای شفاعت امت پدرش ظهور می‌کنند من با این جسم کم ارزش خود سالم حاضر باشم. دوست دارم وقتی نامه عمل من باز شد و سراسر گناه بود حضرت اشاره‌ای و نگاهی به بدن من کنند و بگویند به حسینم او را بخشیدم. ان‌شاءالله خدا ما را فردای قیامت شرمنده حضرت ام‌ابیها(س) قرار ندهد. به ما رحم کن ای ارحم الراحمین! و ای ستارالعیوب! و ای غفار الذنوب!» سالروز_ولادت...🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
🌷تو وصیتش گفته هر کی زیارت عاشورا بخونه و از طرف من به سیدالشهدا ابراز ارادت کنه یا حاجتشو میگیرم یا اون دنیا براش جبران میکنم. امروز تولدشه، حتما دستش بازتره... ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
🔅ای تشنه لبان جرعه آب حیات وی منتظران مَقدم باب نجات... 🔅از مهر و صفای دل و جان بفرستید تقدیم به محضر شهیدان صلوات... 🍃 پنجشنبه و‌‌ یاد‌شهدا با ذکر صلوات🍃 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میشود کمی ما را دعا کنید؟! دلمان عجیب زخمی‌ست .. جا نمی‌شویم؛ نه در " زمین " نه در " زمان " ..🍃 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
شهدا آمدند و رفتند مانیز می آییم و می رویم آنها کجا؟ماکجا؟....💔 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝