ماتِشنه ی
دیـــــدارِشمـــا
زودبـه زودیـــــم...
امام رضــــــــــای دلم♥️
#چـهـارشـنـبـه هـای امـام رضـایـی
@sadrzadeh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمازت سرد نشه رفیق🌷
دعا برای فرج امام زمان فراموش نشود🤲
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#فاطمیه
@sadrzadeh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر مظلوم سوری بدون پدر در سرمای زمستان عجب روضه خوانی می کند😭😭😭
@sadrzadeh1
کانال شهید مصطفی صدرزاده ♥️
💚یا رقیه خاتون س💚:
#اسمتومصطفاست
#قسمت_پنجاه_و_هفت
یک بار دزدی را در محل گرفته بودید،باید میبردید و تحویلش میدادید.در راه کلی با دوستانت از اتفاقاتی که در وقت دستگیری دزد برایتان افتاده بود،گفتید و خندیدید.دزد را با ماشینی دیگر میبردند و من و تو و چند تا از دوستانت در این یکی ماشین .خنده ام نمی آمد و نمیفهمیدم شما برای چه این طور قهقهه می زنید،ولی از اینکه در کنار دوستانت شاد بودی،ته دلم شاد بود.وقتی دزد را تحویل دادی و آمدی،اخم هایت در هم بود و دیگر از آن خنده های مستانه خبری نبود.علتش را که پرسیدم گفتی:((مسئول کلانتری جلوی چشم ما ازش تعهد گرفت و آزادش کرد.یعنی آقازاده زودتر از ما از کلانتری بیرون اومد!))
بودن با تورا به تنهایی ترجیح میدادم.از حوزه که می آمدم،سرکی هم به مغازه ات می کشیدم.همین که پشت دخل میدیدمت،حالم خوب میشد.بعد می آمدم خانه و ناهاری را که صبح زود درست کرده بودم گرم میکردم،سفره می انداختم و منتظر میشدم تا بیایی. بعضی روز ها هم در همان سرک کشیدن به مغازه متوجه میشدم تنهایی و از دوستانت که بیشتر وقت ها می آمدند خبری نیست. آن وقت می آمدم داخل و کنارت می نشستم.
#اسمتومصطفاست
#قسمت_پنجاه_و_هشت
همان جا باهم چیزی میخوردیم.اگر هم سر و کله دوستانت پیدا میشد،میرفتم پشت مغازه،همان جایی که برایم درست کرده بودی، و در حالی که به بحث هایتان گوش میکردم،مشغول مطالعه می شدم. هر وقت هم لازم بود از تو مشورت میگرفتم ، چون میدیدم هنگام بحث چقدر خوب راهبری میکنی و به نتیجه میرسی . برای همین ،هر وقت حتی دوستانم به دنبال راه حل بودند،با تو در میان میگذاشتم و نتیجه را به آنها میگفتم. آقا مصطفی ،مشورت با تو همیشه به من آرامش میداد. این همان چیزی است که این روزها خیلی آزارم میدهد. اینکه نیستی تا هر وقت سر یک دوراهی سرگردان ماندم،بگویی:((سمیه از این طرف.))
هر چند این را قبول دارم که هستی،ولی به وقت مشورت جایت خالی است.خیلی خیلی خالی است.
فاطمه بیدار شده و صدایم میزند:((مامان خواب بابا رو دیدم.))
میروم بغلش میکنم و میبوسمش:((خب باید خوشحال باشی دخترکم.چرا میلرزی؟))
_برای اینکه رفت . لباس سفیدی تنش بود. به من خندید و رفت.
آرام آرام به پشتش میزنم تا دوباره بخوابد.چشمانم را میبندم تا شاید من هم تورا ببینم در لباس سفید و لبخند بر لب ،اما این خوشبختی نصیبم نمیشود. فاطمه میخوابد. روی محمدعلی را میکشم و باز می آیم کنار پنجره.
#اسمتومصطفاست
#قسمت_پنجاه_و_نه
باید بقیه خاطراتم از تورا پیش از آنکه غبار فراموشی روی آن ها بنشیند،در دل این ضبط کوچک جا بدهم.
مدتی که از ازدواجمان گذشت،پدرت پیشنهاد داد:((حالا که سفر ماه عسلتون رو نرفتین،بیایین دسته جمعی بریم کربلا.))
سفر به کربلا برایم یک رویا بود،رویایی که فکر نمیکردم تعبیر شود.
آن روزها پولی هم در دست و بالمان نبود.به بابا چیزی نگفتیم.
پیشنهاد تو این بود:((بیا سرویس عروسی ات رو بفروش،بعد که اومدیم برات بهترش رو می خرم.))
آرزویم دیدن گنبد و بارگاه آقا امام حسین(ع)بود و آقا ابوالفضل(ع).
زیارت نجف و سامرا هم که جای خود را داشت. رفتم و سرویسم را که خیلی دوستش داشتم فروختم،چون زیارت کربلا را بیشتر دوست داشتم. چهارصد هزار تومان دستم آمد. صدتومان هم قرض کردیم و ثبت نام کردیم.
سفرمان زمینی بود و همراهانمان پدر و مادرت،عمه و دختر عمه و مادر بزرگت بودند. اول رفتیم نجف،بعد سامرا و بعد کربلا. تو بار سوم بود که می رفتی و من بار اول. تو یک بار با بچه های حوزه علمیه رفته بودی و یک بار با بچه های پایگاه.
با این همه حس و حالت کمتر از من نبود.
@sadrzadeh1
یک ماه قبل از شهادتش، با هم رفتیم مسافرت؛ در واقع منو با خودش برده بود زیارت رفقای شهیدش🌹
هر کدومشون یه جایی بودند؛ یکی رشت و یکی گرگان و یکی قزوین و ... سر مزار هر کدومشون، حرفها و درد و دلها داشت؛ از شهدا برای خودش برات شهادت میخواست و برای من و مادر و فرزندش صبر در برابر دوری و فراقش...💔😔
آقارضا مطمئن بود دوستای شهیدش دستش رو میگیرن و آسمونیش میکنن🕊🏴🕊 خدا کنه دعاش برای ما هم مستجاب بشه...💔😭💔
رفته ایی ای نازنین، مهرت ولی هرگز نرفت
رفته ایی و داغ تو از قلب ما هرگز نرفت
راوی همسر شهید
@sadrzadeh1
وقتی چشمها سخن میگویند...
این مادر در این دنیا فقط همین تک پسر را داشت...
#شهید_دانیال_رضازاده
@sadrzadeh1
مداحی آنلاین - نماهنگ نزار دیرشه - مهدی رسولی.mp3
5.79M
⏯ #استودیویی احساسی
🍃نذار دیر شه ...
🍃نذار گناها سمت من سرازیر شه
🎤 #مهدی_رسولی
👌بسیار دلنشین
#ایام_فاطمیه🏴
#اللهم_ارزقنا_زیارٺ_الکربلا💚
@sadrzadeh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥]-#سخنرانی..
■همسرداری به سبک حضرت زهرا ‹س›🖤
🎙] #استاد_عالی
🖤] #فاطمیه
@sadrzadeh1
#قرارِعاشقۍ❤️
قࢪائت دعاے فرج ...
بهنیّٺ برادࢪشهیدمانمےخوانیم 🌱
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج 💐💚
@sadrzadeh1
′🖤..!
مادر
ڪه نباشد..
نظم خانه بهم مے ریزد؛
نگاه ڪن،
علے نجف
حسن بقیع
حسین ڪربلا
زینب دمشق
و مهدے را نمیدانم ڪجا بیابم؟
#فاطمیه
اعمال قبل از خواب :)
شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃
.کانال فرهنگی انقلابی شهید مصطفی صدر زاده
@sadrzadeh1
این عکسی که مشاهده میکنید معروفه
به نردبان #شهادت...
تمام افراد حاضر در عکس #شهید شدن ....
عکس جالبيه ...
جالبتر اینه که نردبان ته نداره ...
یعنی میشه یه پله هم واسه ما گذاشته باشن....!!
#لبیک_یا_خامنه_ای
#مدیون_شهدا_هستیم
#شبتون_شهدایی
@sadrzadeh1
🌻بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌻
سلام عزیز برادرم
🌸قرار اول هر صبح🌸
شروع فعالیت کانال همراه با قرائت صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم
هدیه به رفیق شهیدمون باشد که با دعای خیر روزمون منور در مسیر سعادت و قرب الهی ثابت قدم بمونیم
♥شهید مصطفی صدر زاده رفیق شهیدم♥
4_5791793128419625721.mp3
21.59M
.. ❀❀ با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار
و هــر روز
❣ #دعای_عهد بخون... ❀❀❣
🎙با صدای آقای #بحرالعلومی
❣الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج❣
❣#سلام_امام_زمانم ❣
🔅السَّلاَمُ عَلَى الدِّينِ الْمَأْثُورِ وَ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ...
🌱سلام بر مولایی که تنها نشانِ باقیمانده از دین و حجّت های خداست.
🌱سلام بر او که گنجینه علم الهی است.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
@sadrzadeh1
هر چھ گشتیم
در این شھر نبود اهلِ دلـے
کھ بداند غمِ دلتنگۍ و تنھاییِ ما . .💔
#رفیقِآسمونـےگاهۍنگاهـے🌱'
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#سلام صبح وعاقبتتون شهدایی✋
@sadrzadeh1
✍مــــــن و تــــــــــو
مثل یک مرداب ماندیـم
خوشا آنان که مثل رود رفتند ...
جـــــامانده ام😔🕊🕊🕊🕊
@sadrzadeh1