ایکاششھادتقسمتمامیشدشھداخیلیدلماز زمینیانگرفته؛یکشبازآسمانصدایمکنید:)
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
خاطرات بسیارشیرین
،زیبا وجذاب برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس از استان قم واز همرزمان شهید دکتر چمران تحت عنوان خاکیان افلاکی
هر روز یک قسمت از خاطرات
قسمت : ( بیست و چهارم)
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
خاطرات برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس واز همرزمان دکتر شهید چمران
👇
🍃قسمت بیست و چهارم: سازماندهی نیروها بعد از عملیات
عملیات نصر تمام شد، ولی یک زهر چشم برای دشمن باقی ماند. بعد از این عملیات، برای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران با توجه به این که تازه مزه پیروزی انقلاب اسلامی ایران را چشیده بود، می¬توانست مجدداً خطر آفرین باشد.
با توجه به تجربه مجروحیت قبلی که داشتم می¬خواستم هر طوری شده به شهرهای عقب نروم. داخل بیمارستان با عصا به دیدن دکتر چمران رفتم، گفتم: آقای دکتر در این عملیات چه گذشت بر شما؟ گفت: این یک امتحان الهی برای جمهوری اسلامی ایران بود و من و شما باید شکرگزار خداوند باشیم. گفتم: آقای دکتر من تصمیم گرفتم به علت مجروحیت به عقب نروم گفت: بگذار زخم¬هایت خوب بشود گفتم: آقای دکتر من خوبم، هر طوری هست امروز از بیمارستان می¬روم یا با مرخصی و یا بی مرخصی! دست من را گرفته بود، گفت: آفرین بر شما، کجاست؟ آن برادر ارتشی که در جلسه معارفه پوزخند زد؟ ببیند چه رزمنده دلاوری و جانبازی شده علی عاشوری و علی ماهینی! و دکتر مصطفی چمران ادامه داد: حالا این¬قدر بر عزم خودت راسخی؟ گفتم بله آقای دکتر گفت: باشد من می¬گویم شما را مرخص کنند. در ضمن برو تمام نیروها را جمع کن و آمار نیروها را برای من بیاورید. دکتر چمران با رئیس بیمارستان صحبت کرد. بعد از ظهر من را مرخص کردند.
من عصا بدست و یک دست به گردن آویزان به ستاد رفتم. در ستاد جنگ¬های نامنظم چند نفر از رزمندگان ما بودند و چند نفر دیگر هم برگشته بودند به مدرسه شهید جلالی، برادر علی ماهینی هم به شدت مجروح شده بود و او را به عقب برده بودند. من یک راننده از ستاد گرفتم و به مدرسه شهید جلالی رفتم. وقتی وارد شدم همه بچه ها که از عملیات سالم برگشته بودند و چند نفری هم که تازه به اهواز آمده بودند دور من جمع شدند، همه از عملیات نصر می گفتند و از محاصره و از شهادت نیروها و گریه می¬کردند.
بعد از این¬که با هم خوش و بش و احوالپرسی کردیم، با حزن و اندوه رفتیم نمازخانه، تعداد نیروهایی که در نمازخانه از همه شهرها بودند ۱۵۰نفری می¬شدند. رزمندگانی دلاور با روحیه¬ای هم¬چنان قوی و پای¬کار برای خدمت در قالب ستاد جنگ های نامنظم دکتر چمران در نمازخانه جمع شده بودند. مثل: رضا ماشااللهی، محمد جعفرنیا، غلامرضا سلطانی، حسن طیبی، حمید اهوز، لطیفی، میرزایی، حرمی و چندتایی دیگر، من برای نیروها مختصری صحبت کردم و لیست نیروها را گرفتم. در مدارس دیگر هم نیروی مردمی آمده بودند. رفتم آمار آن¬ها را نیز گرفتم. مجموعاً ۴۵۰نفر می¬شدند. رفتم بیمارستان پیش دکتر چمران گفتند: مرخص شده رفته است. برگشتم به ستاد جنگ¬های نامنظم گفتند: دکتر به تهران رفته است. من مؤظف به انجام مأموریت بودم. لذا برای نیروهای تازه وارد کلاس آموزشی گذاشتم. از نیروهای کلاه سبز هم استفاده می¬کردم تا به نیروها آموزش بدهند و خودم هم کلاس می¬رفتم. کم کم حالم رو به بهبودی بود و زخم¬هایم داشت خوب می¬شد.
بعد از چند روز آموزش نظامی نیروها آن¬ها را سازماندهی و تجهیز کردم و مشکل آذوقه¬شان را هم حل کردم. تقربیا آماده شده بودند. آقای دکتر چمران هم از تهران آمده بود. من به ستاد رفتم و گزارش کار ارائه را دادم. ایشان از کارهای انجام شده احساس رضایت می¬کردند. دکتر چمران گفت: فردا ساعت ده صبح جلسه داریم. بیایید تا هماهنگی لازم را انجام دهیم، تا برویم سوسنگرد گفتم: چشم آقای دکتر، من برگشتم پیش نیروهایی که در مدرسه بودند. همه را آماده کردم تا منتقل کنم به مدرسه شهید دلبری که در منطقه کم پول اهواز قرار داشت.
بعد از ظهر نیروها را منتقل کردم. فاصله زیادی با ستاد جنگ¬های نامنظم داشت. بعد از انتقال نیروها به ستاد جنگ¬های نامنظم رفتم. جلسه تشکیل شد. قرار شد به استعداد دو دسته نیرو یعنی ۴۰نفر آماده کنیم تا اعزام بشویم به شهر سوسنگرد، در جلسه تمام هماهنگی¬ها انجام شد. من برگشتم مدرسه، اکثرخودروهایی که اول جنگ استفاده می¬شدند: لندوورآهو که همان سیمرغ است، نیسان، مینی بوس و وانت پیکان بودند. چندتا از این خودروها آمدند. نیروها را به صورت داوطلبانه ۳۰ نفر سوار بر ماشین کردم تا برویم سوسنگرد.
🌺🍃🌺🍃🌺
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
ادامه دارد
خدایا!
بی دلیل و با دلیل دوستت دارم
آخر دوست داشتنت دل می خواهد نه دلیل
دل اگر گاهی کم آورد با بودنت دلیلم باش
تو که باشی کافیست، تو فقط باش
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
مراقبباشحقکسےبہگردنتنباشہ
سعۍڪنبہوسیلہاےڪهمال خودتنیست
نزدیكنشےخیلےمراقبباش"خدا"توے
قیامتازهرچۍبگذرھازحقالناسنمیگذرھ..
#شھید_ابراهیم_هادی🌷
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
7.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#چهارشنبه_های_امام_رضایی💛
ألسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ
دل من لک زده تا کنج حرم گریه کنم
دو قدم روضه بخوانم،دو قدم گریه کنم
#مشهدالرضا
#امام_رضایدلم
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
✍️ شهدا صدایت زده اند
دست دوستے دراز ڪردهاند
بہ سویت ...
همراهے با شهدا سخت نیست
یاعلے ڪہ بگویے
خودشان دستت را میگیرند
تردید نڪن....
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده
التماس دعا
شبتون شهدایی مملو از دلتنگی برای شهدا 💔
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
السلام علی شهدای #کربلا ❤️❤️
سلام به دوستان ✋
امروز هم به مدد شهدا ، کارمون رو شروع میکنیم...
طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛
« زنده نگہ داشتن یاد #شهدا ، کم تر از #شهادت نیست ... »
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──