🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#عاشقانه_شهدا
#عشق_به_امام_زمان_عج
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#مصطفی_ردانی_پور
در همه گرفتاریهاتون #توسل داشته باشید به خود آقا ( #حضرت_ولیعصر_عج ) ، همه گرهها به دست #ایشون باز میشه ..
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#──
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
امین به زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها ) می رود و در بین دعاهایش یک زن با حیا و عفیف از خداوند میخواهد و بعد به حضرت معصومه (سلام الله علیها) می گوید: خانم ؛ هر دختری که این نشانهها را دارد، هم نام مادرتان حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد.
و من هر خواستگاری که می آمد به دلم نمی نشست، سال 91 تصمیم گرفتم چله زیارت عاشورا بردارم، که آیتالله حق شناس سفارش کرده بودند برای امور مهم بخوانید. سخت بود، اما به نیت یک همسفر که ایمان و اعتقاداتش واقعی باشد نه در حرف و ظاهر ارزشش را داشت. چله زیارت عاشورا که تمام شد چند روز بعد خواب دیدم، شهیدی بر روی سنگ مزار خود نشسته و لباس سبز پوشیده، یک تسبیح سبز به من داد و گفت: شما حاجت روا شدهاید. من چهره شهید را ندیدم. و یک هفته بعد از اتمام چله زیارت عاشورا مادر امین به خواستگاری من آمد. ما در بلوک رو به روی هم زندگی میکردیم به مدت هشت سال، اما هیچ کدام از ما یکدیگر را ندیده بودیم.
همسر#شهید_امین_کریمی
🌱|@sadrzadeh1
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
گفت:
تا روزی که جنگ باشه
منم هستم
میخوام ازدواج کنم💍
تا دینم کامل شه...
تا زودتر شهید شم
مادرشم گفت:
محمد علی مال شهادته
اونقده میفرستمش جبهه
تا بالاخره شهید شه
زنش میشی؟
قبول کردم☺️
لباس عروسے نگرفتیم
حلقه هم نداشتم
همون انگشتـر نامزدی رو برداشتم😇
دو روز بعد عقد
ساکشو بست و رفت☹️
یه ماه و نیم اونجا بود
یه روز اینجا😢
روزی که اعزام میشد گفت:
تو آن شیرین ترین دردی
که درمانش نمیخواهم❤️
همان احساس آشوبی
که پایانش نمیخواهم😍
زود برمیگردم😉
همه چیو آماده کرده بودم؛
واسه شروع یه زندگے مشترڪ💕
که خبر شهادتش رسید😭
حسرت دوباره دیدنش
واسه همیشه موند به دلم😔
حسرت یه روز زندگی کامل با او💔
همسر#شهیدمحمدعلیرثایی
@sadrzadeh1
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
تلوزیون میدیدم
مصاحبہ شهردار شهرمون رو نشون میداد
سرش رو انداختہ بود پایین و آروم آروم حرف میزد
با خودم گفتم: این دیگہ چہ جور شهرداریہ؟!😒
حرف زدن هم بلد نیست😕
پا شدم و تلوزیون رو خاموش ڪردم
چند وقت بعد همین آقاے شهردار شد شریڪ زندگیم😊💕
روزے ڪہ اومد خواستگارے
راستش...
نہ من درست و حسابے دیدمش!
نہ اون منو!🙃
بس ڪہ هر دومون سر بہ زیر نشستہ بودیم🙂
بعد اون روز
دیگہ دیدارے نبود
تا روز عقدمون💍
روزهاے قبل از عقد
خواهرهاش با تعجب و اعتراض بهش میگفتن: آخہ داداش من،
شما ڪہ دخترہ رو نگاشم نڪردے چرا و چطور پسندیدیش آخہ؟
بابا نمیگے شاید كور باشہ...؟!
كچل باشہ؟!
تو جوابشون گفتہ بود: ازدواج من
محض رضاے خداست،معیارایے كہ مدّ نظرم بود ایشون داشت
مطمئنم همراہ و همسفر زندگیمہ
روز عقد
زن هاے فامیل
منتظر رؤيت روے ماہ آقا داماد بودن
وقتے اومد گفتم:بفرماييد،اینم شادوماد دارہ میاد...
ڪت و شلوار پوشیدہ و ڪراواتشم زدہ!
همہ با تعجب نگاہ میڪردن!😳
مرتب بود و تر و تمیز
با همون لباس سپاه
فقط پوتینایش یہ ذرہ خاڪے بود😍
همسر#شهیدمهدیباکری
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
تلوزیون میدیدم
مصاحبہ شهردار شهرمون رو نشون میداد
سرش رو انداختہ بود پایین و آروم آروم حرف میزد
با خودم گفتم: این دیگہ چہ جور شهرداریہ؟!😒
حرف زدن هم بلد نیست😕
پا شدم و تلوزیون رو خاموش ڪردم
چند وقت بعد همین آقاے شهردار شد شریڪ زندگیم😊💕
روزے ڪہ اومد خواستگارے
راستش...
نہ من درست و حسابے دیدمش!
نہ اون منو!🙃
بس ڪہ هر دومون سر بہ زیر نشستہ بودیم🙂
بعد اون روز
دیگہ دیدارے نبود
تا روز عقدمون💍
روزهاے قبل از عقد
خواهرهاش با تعجب و اعتراض بهش میگفتن: آخہ داداش من،
شما ڪہ دخترہ رو نگاشم نڪردے چرا و چطور پسندیدیش آخہ؟
بابا نمیگے شاید كور باشہ...؟!
كچل باشہ؟!
تو جوابشون گفتہ بود: ازدواج من
محض رضاے خداست،معیارایے كہ مدّ نظرم بود ایشون داشت
مطمئنم همراہ و همسفر زندگیمہ
روز عقد
زن هاے فامیل
منتظر رؤيت روے ماہ آقا داماد بودن
وقتے اومد گفتم:بفرماييد،اینم شادوماد دارہ میاد...
ڪت و شلوار پوشیدہ و ڪراواتشم زدہ!
همہ با تعجب نگاہ میڪردن!😳
مرتب بود و تر و تمیز
با همون لباس سپاه
فقط پوتینایش یہ ذرہ خاڪے بود😍
همسر#شهیدمهدیباکری
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
هنوز یڪ دختر بچه بودم..
یڪ روز از ڪنار بانکے در میدان
احمد آباد رد میشدم..
ڪه داخل ڪوچه ڪناربانڪ
ماشین ساواک ایستاده بود..
در همان حال، چند پسر جوان آمدند
و شیشههای بانک را شکستند و
آتش زدند و میخواستند به سمت
همان کوچه فرار کنند..
من جلو رفتم و به یکیشان گفتم که
داخل کوچه ساواکیها منتظرند..
بعدها فهمیدم آن پسری که لنگه کفشش
را حین فرار در میدان جا گذاشت
اسمش غلامرضاست
غلامرضا! پسری که حالا اسمش
را در شناسنامه من جا گذاشته بود..🙃❤️
همسر#شهیدغلامرضاجاننثاری
.کانال فرهنگی انقلابی شهید مصطفی صدر زاده
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#مصطفی_با_صفا
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@sadrzadeh1
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
قهر بودیم...
درحال نمازخوندن بود
نمازش که تموم شد
هنوز پشت به اون نشسته بودم
کتاب شعرش رو برداشت
و با یه لحن دلنشین
شروع کرد به خوندن
ولے من باز باهاش قهربودم!☹️
کتابو گذاشت کنار
بهم نگاه کرد و گفت:
غزل تمام
نمازش تمام
دنیا مات
سکوت بین
من و واژه ها
سکونت کرد!🤭
بازم بهش نگاه نکردم
اینبارپرسید:
عاشقمی؟👀
سکوت کردم
گفت:
عاشقم گر نیستے
لطفی بکن نفرت بورز😬
بےتفاوت بودنت
هرلحظه آبم مےکند😢
دوباره با لبخند پرسید:😇
عاشقمی مگه نه؟🤨
گفتم: نه!😑
گفت: لبت نه گوید
و پیداست مے گوید دلت آری😁
که این سان دشمنے
یعنے که خیلے دوستـم دارے😉❤️
زدم زیرخنده😄
و روبروش نشستم
دیگه نتونستم بهش نگم
که وجودش چقد آرامش بخشه...
بهش نگاه کردم
و از ته دل گفتم
خداروشکر که هستے😍❤️
همسر#شهیدعباسبابایی
.کانال فرهنگی انقلابی شهید مصطفی صدر زاده
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#مصطفی_با_صفا
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@sadrzadeh1
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
محمدحسین را مےشناختم☺️
میدانسـتم که سرباز مطیع امر ولایت است✋🏼
مےدانستم پا تویِ راهی نمیگذارد که
ذرهای نارضایتی
حضرت آقا در آن باشد
ایمان،عشق و معرفتش به اهلبیت
را هم از نزدیک دیده بودم
میدیدم که چطور براے برگزاری هر چه باشکوهتر مراسم اهلبیت و شهـدا دست و پا میزند
به خاطر همین چیزها دلم قرص بود و
بله را گفتم💍
خودش هم مےدانست که من پایه کارهایش هستم😉✌️🏻
همسر#شهید_محمدحسین_محمدخانی
.کانال فرهنگی انقلابی شهید مصطفی صدر زاده
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#مصطفی_با_صفا
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@sadrzadeh1
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
خانه مان کوچک بود
گاهی صدايمان میرفت
طبقه پايين. يک روز همسايه
پايينی به من گفت: به خدا
اين قدر دلم میخواد يه روز
که آقا مهدی مياد خونه لایِ
در خونهتون باز باشه من ببينم
شما دو تا زن و شوهر به هم ديگه
چی میگيد که اين قدر میخنديد؟
همسر#شهیدمهدیباکری
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
خانه مان کوچک بود
گاهی صدايمان میرفت
طبقه پايين. يک روز همسايه
پايينی به من گفت: به خدا
اين قدر دلم میخواد يه روز
که آقا مهدی مياد خونه لایِ
در خونهتون باز باشه من ببينم
شما دو تا زن و شوهر به هم ديگه
چی میگيد که اين قدر میخنديد؟
همسر#شهیدمهدیباکری
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯