'♥️𖥸 ჻
#بـشیـممثـلشهـدا
باهمهارتباطخوبومثبتبرقرارڪنیدحتی باڪسانیڪهظاهرشانباشمامتفاوتاست.
اگرهدفدارینترس!بروواثربگذار...!
#شهیدحاجقاسمسلیمانی🌱
تعجیـلدرظهـور #امام_زمان صلـوات
i
کانال شهیدمصطفی صدرزاده ❤️
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
✨🌷
یه وقتایی که
سرگرم کانال های
مجازی هستی
یادت نره
یه روزایی بعضیا،
تو کانال های حقیقی جبهه
برای امروز تو
جنگیدن و شهید شدن
🌴 #شادی_روحشون_صلوات
#مصطفی رسول هادی دلها 💔
@shmostafa_rasol_hadi
-------»»♡🌷🌷🌷♡««-------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جای شهید هادی خالی که همیشھمےگفـت:
تاوقتےکھزمانازدواجتوننرسیـده
دنبالارتباطکلامےباجنسمخالـفنرید؛
چونآهستھآهستھخودتونروبھنابودے
مےڪشونید
#یادشهداباصلوات
#شهیدابراهیمهادی
کانال شهیدمصطفی صدرزاده ❤️
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸خاطره ای شنیدنی درمورد شهید محمدرضا تورجی زاده
کانال شهیدمصطفی صدرزاده ❤️
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
29.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 شهدا کوووخ نشین بودند ....
کاااخ نشین نبودند ....
.
(( 🎥 کلیپ دیدار و مصاحبه با مادر گرانقدر شهید والامقام خوشنود انوشا _سوادکوه لفور زمستان ۱۴۰۱))
🥀شهید خشنود انوشا در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۷ در منطقه ماووت بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر بشهادت رسید.شادی روحش صلوات
کانال شهیدمصطفی صدرزاده ❤️
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
enc_16563653778811416314667.mp3
6.12M
•. پـام بـرســﮧ بـﮧ حـرمـت
•. حـسـابـی گـریـﮧ مـی کـنـم
•. خـوب مـی دونـم بـدم ولـی
•. مـن تـو رو ول نـمـی کـنـم 💔..
••🌸••
اۍ شهید دَستم را بـگیـٖر🖐🏼
مۍخواهم دردنیـٰاۍ شما آرام بِگیرم...!🌱
#والپیپر📱/ #شهیدنویدصفرۍ♥️
کانال شهیدمصطفی صدرزاده ❤️
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
هدایت شده از ❤️جبهه فرهنگی سرلشکر بقایی ❤️
8.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 اگر مدتی است که روزمرگی غبار بر قلبتان انداخته و اشکتان برای امام و شهدا جاری نشده، این کلیپ را ببینید و آن را برای پدر، مادر یا دیگر بزرگان خودتان پخش کنید تا یاد آن روزها بیفتند و یک بار دیگر قلبشان با کاروان عاشورا پیوندی حسینی یابد.
♦️وقتی شهید آوینی و یارانش در خیابانهای تهران علت گریه یک خانم در هنگام بدرقه رزمندهها را میپرسند و او پاسخی میدهد که حتی ما را نیز در عصر حاضر شرمنده میکند...
🔸برشی از مستند روایت فتح: قسمت «چه کسی از جنگ خسته شده است؟»
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#حجاب
🌸کانال سرداران بی نشان بهبهان عضوشوید👇
┄┅┅❅❁❅┅
https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
🕊•ا﷽ا•
دعاے #روزبیستوپنجم
ماه مبارڪ رمضان 🌙🌱
بہ نیّت شھید مصطفی صدرزاده ✨
کانال شهیدمصطفی صدرزاده ❤️
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
ماشینو نگه داشتم
-گمشو پایین😠
-چی؟مگه چی گفتم؟☹️
-گفتم خفه شو و گمشو پایین...😡
هرزه تویی که معلوم نیست زیر اون چادرت چه خبره...
سری به نشونه تاسف نشون داد و پیاده شد.
همینجور که فحشش میدادم پیاده شدم
و تا دور نشده صندلی ای که روش نشسته بود رو با دستمال تمیز کردم تا بفهمه چقدر ازش بدم میاد و دیگه نباید سمت من بیاد 🚫🚫😡
از این دخترای چادری خیلی بدم میومد.
احساس میکردم یه مشت عقده ای عصر حجری عقب مونده ان😒
اینم که با این حرفاش باعث شد بیشتر از قبل ازشون متنفر شم😏
با خودم میگفتم دختره ی کم عقل چی پیش خودش فکر کرده که این چرت و پرتا رو به من میگه😠
اینقدر اعصابم خورد بود که دلم میخواست چنددقیقه برگردم عقب تا همون لحظه اول که صدام کرد بزنم تو دهنش و اون پارچه رو از سرش بکشم...
تا برسم جلو خونه مرجان،یه ریز فحش دادم و اداشو درآوردم.
-الو مرجان
-ترنم رسیدی؟
-اره،بیا بریم زود.سه ساعت دیگه باید باشگاه باشما
-اه اه اه تو چرا اینقدر فعالی؟؟استراحتم میکنی؟
اصلا تو خسته هم میشی؟؟
-مرجان جان!میشه بیشتر از این زر نزنی؟
حوصله ندارم.زود بیا بریم
-بابا من هنوز حاضر نیستم،چرا اینقدر زود رسیدی؟
بیا تو تا حاضر شم
-مرجااااان...من صبح به تو زنگ زدمممممم😠
تازه میگی زود رسیدی حاضر نیستم؟؟؟
-تو دوباره وحشی شدی؟
تیر و ترکشتم که فقط منو میگیره.
حالا اون سعید ایکبیری بود،کلی هم قربون صدقه ریخت نکبتش میرفتی😏
-مرجان ببر صداتو
میای یا برم؟؟
-ترنم من آخه آرایش ندارم...
-خب همونجوری بیا
-چی😳بدون آرایش 😱؟؟
نمیام.یا بیا بالا یا برو
من بدون آرایش پامو از این در بیرون نمیذارم!!
-ااااه...امروز هرکی به من میرسه یه تختش کمه...
درو بزن اومدم بالا...
مرجانم یکی بود لنگه خودم.
از لحاظ ظاهر و خانواده و...
فقط فرقمون این بود که پدر مادر مرجان از هم جدا شده بودن و بی کس و کار شده بود.
پدر مادر من اینقدر حواسشون به کار و پیشرفت خودشون بود که منو ول کرده بودن به حال خودم.
البته من تک فرزند بودم
ولی مرجان یه داداش بزرگتر داشت که رفته بود ایتالیا و خود مرجان هم با مادرش زندگی میکرد.
مادری که فقط به فکر قر و فر خودش بود و تو یه سالن، آرایشگری میکرد.
رفتم بالا و وقتی چشمم افتاد به مرجان،زدم زیر خنده😂
-زهرمار....به چی میخندی؟
-انصافاً حق داشتی بدون آرایش نیای بیرون😂
خیلی اینجوری ضایعی...
-خیلی...
حالا مثلاً خودت بی آرایش خوشگلی؟؟
-معلومه که خوششششگلم
-عه؟پس چرا شبیه بوم نقاشی میکنی
-دلم میخوادددد
باکلی معذرت خواهی و ادا اطوار از دلش درآوردم.
ادامه دارد
🍁محدثه افشاری🍁
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓