به پزشکیان رای بدید اگه میخواین . .
_تولید برق متوقف شه و تابستونا برق چندساعت داشته باشیم
-اگرمیخواید طبق نظر پزشکیان بنزین بشه ۲۵ هزار تومن
- اگر میخواید رئیس جمهور انقدر بی مسئولیت باشه وقتی بنزین دوبرابر شد بگه من خودم صبح جمعه فهمیدم !
-اگرمیخواید رشد اقتصادی نداشته باشیم
-اگر میخواید مثل دولت روحانی روند ساخت مسکن متوقف بشه
-اگرمیخواین دولت توان تولید پوشک برای کودکان و سالمندان رو نداشته باشه
-اگر میخواین یک بار دیگر بحران تامین گندم بوجود بیاد
و ...
#عکسبازشود
@sadrzadeh_ir
🇵🇸مکتب مصطفی🇮🇷
بفرستید برای کسانی که میخواهند در دور دوم به پزشکیان رای بدهند!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پزشکیان: منمیفهممکنمیفهمم
پ.ن: خستهنباشید.
به همچین کسی هیچی نمیفهمه
چجوری رای میدید؟؟!!!
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
#دوره_دوم
#انتخابات
@sadrzadeh_ir
میگن ما نامزد اصلح نداریم بهش رای بدیم
لامصب 😂
آمریکایا دنبال یه پور محمدی ان بهش رای بدن برو ناشکری نکن
@sadrzadeh_ir
اندر احوالات هواداران پزشکیان🚶
از اینا انتظار درک و فهم دارید؟
@sadrzadeh_ir
تا اطلاع ثانوی هرکس بخواد بین جلیلی قالیباف تفرقه نشون بده منافقه شک نکنید😂💪
پزشکیان:از اقتصاد سردر نمیارم😐
👈اینم سندش👉
پزشکیان:توانایی مدیریت نداریم🤨
👈اینم سندش👉
پزشکیان توهین به شهید رئیسی🤭
👈اینم سندش👉
پزشکیان و تعصب ترکی ضدفارسی
👈اینم سندش👉
پزشکیان بنزین باید۲۰هزار بشود🧐
👈اینم سندش👉
پزشکیان ادعای دروغ علیه نظام😳
👈اینم سندش👉
پزشکیان وضعیتش در مجلس😑
👈اینم سندش👉
پزشکیان و اشتباه در فتنه مهسا
👈اینم سندش👉
پزشکیان و تضعیف وحدت ملی
👈اینم سندش👉
پزشکیان بداخلاق و بی ادب 😳
👈اینم سندش👉
پزشکیان ظریف وزیر خارجه اش
👈اینم سندش👉
پزشکیان پر تناقض بی ثبات😵💫
👈اینم سندش👉
پزشکیان مخالف نهی از منکر🤨
👈اینم سندش👉
پزشکیان علیه پزشکیان (تناقض)
👈اینم سندش👉
#لطفا اونقدر نشر بدید تا بدست همه اونایی که میخوان بهش رای بدن برسه.یا علی
#در_قبال_رایمون_مسئولیم
#نه_به_بی_اخلاقی
#جریان_تزویر
#جهاد_تبیین 🇮🇷
اولین هدیه به دست صاحبش رسید
ان شاالله گزارش بقیه هدیه ها رو هم خدمتتون اعلام میکنیم 🫀
#تقدیم_هدیه
#پویش_پای_صندوقی
#مکتب_مصطفی
@sadrzadeh_ir
29.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش مردمی که تا همین لحظه برای شهید رئیسی عزیز ما اشک می ریزند و آه و ناله سر می دهند و افسوس میخورند که چرا تا وقتی زنده بودند قدر ایشان را نمی دانستند؛ کمی هواسشان را جمع کنند تا بعد ها افسوس فرد ارزشمند دیگری را نخورند!😞💔
#شهید_جمهور
#انتخابات
#سعید_جلیلی
@sadrzadeh_ir
🇵🇸مکتب مصطفی🇮🇷
#خداحافظ_سالار #شهید_حسین_همدانی #صفحه_هجده «...مسلحین تا داخل کاخ نفوذ کرده بودن و اون انفجار، نتی
#خداحافظ_سالار
#شهید_حسین_همدانی
#صفحه_نوزده
گویی پاســخ به این ســؤال ســارا آنقدر برای خود حســین شــوق برانگیز بود که هدفش را از طــرح ایــن موضوعات پــاک فرامــوش کــرده بود، چشــمانش را که بدون اغراق مانند دو عقیق آبدار بودند و حالا از برق شادی میدرخشیدند،بــه ســارا دوخــت و بــا گونههایــی گل انداختــه و لحنــی پــر از نشــاط گفت:«ما اومدیم اینجا تا به عنوان فرزندان خمینی، مستشار فرهنگی اسلام ناب باشیم، ما میخوایــم همــون چیزایــی رو کــه امــام بهمون یاد داد به این مردم مظلوم برســونیم. مامیخوایم اگه خدا بخواد و نظر خانم هم همراهمون باشه یه چیزی مثل بسیج خودمون اینجا درست کنیم که پناه مردم بیچاره و ستم دیدۀ اینجا و البته مدافع حرم حضرت باشه!»
بعد از شــنیدن این جملۀ آخر، تمام ابهام ها برای من و دخترها یک ســره کنار رفت.حسین به شکل غیر مستقیم به ما گفت که کاملا آگاهانه در اوج بحران دمشــق، مــارا تشــویق بــه آمــدن کــرده اســت و بهحــدی امیدوارانه و بــا انگیزه
صحبــت کــرد کــه همــۀ مــا بــرای لحظــهای از همه چیــز و همهکــس حتی همان دشــمنانی کــه تــا همیــن چنــد ســاعت پیش، ایــن کوچه و خیابــان را محاصره کرده بودند فارغ شدیم و حسین مست عقاید پا ک خودش، همهمان را تحت تأثیر قرار داد.
ســارا پرســید:«بــا ایــن شـرایط چــرا ما باید بریــم لبنان؟بذاریــد بمونیم و کمکتون کنیم!» حسین بوسه ای از ســر مهر پدری به پیشــانی ســارا زدو گفت:«اســلحۀ شما حنجره و قلم شماست. شما اومدین که حقیقت رو ببینید و سفیر این مردم ستم دیده بشید. من فکر میکنم ارزش این کار از دفاع از حرم کمتر نباشه.»
شــور و حــرارت حســین وقتــی داشــت بــه ایــن ســؤال جــواب مــیداد، بهطــور قابل ملاحظــهای کمکــم فروکــش کــرد امــا هرچــه از آن شــور کم میشــد به لحن پدرانه اش اضافه میشد:«ببین دخترم!این تکفیری ها رو دشمنای اسلام وانقلاب برای این درست کردن تا دوتا کار اساسی رو انجام بدن و به یه هدف خیلی مهم برای خودشون برسن، اولین کار این بود که چهرۀ اسلام رو توی دنیا زشت و خشن نشون بدن و کار بعدیشون هم هدر دادن نیرو و توان جهان اسلام توی یه درگیری داخلی بود تا بتونن امنیت خودشون علیالخصوص صهیونیست ها رو تأمین کنن.»
ادامه دارد...
نویسنده:حمیدحسام.
@sadrzadeh_ir
🇵🇸مکتب مصطفی🇮🇷
#خداحافظ_سالار #شهید_حسین_همدانی #صفحه_نوزده گویی پاســخ به این ســؤال ســارا آنقدر برای خود حســی
#خداحافظ_سالار
#شهید_حسین_همدانی
#صفحه_بیست
ســه نفرمان مثل شــاگرد، به تحلیل حســین از لایه های پنهان جنگ در ســوریه گوش میدادیم که صدای در زدن آمد. حسین رفت و در را باز کرد، ابوحاتم بود، غذا آورده بود. گفتم:«غذا برای چه بود یک چیزی درست میکردیم، این تنهــا کاریــه کــه الان از مــا برمیــاد.» جــوان برخلاف دفعات قبل که از حرف زدن
فرار میکرد، این بار بااشــتیاق خواســت حرفی بزند، کلمۀ اول را کامل نگفته بود که به نظرم پشیمان شد اما دیگر راهی جز ادامۀ صحبت نداشت:«حاجآقا روزه هستن، تاحالا هم افطار نکردن!»
باتعجب رو کردم به حســین و پرســیدم:«روزهای؟ پس چرا نمیگی؟میدونی چقدر از اذان گذشته؟ زخم معده میگیریها!»
حسین خودش را زد به بیخیالی و گفت:«چه اهمیتی داره! حالا این غذا رو که ابوحاتم آورده، بیارید بخوریم تا از دهن نیفتاده!»بعدش هم لبخند معنی داری
زدو ادامه داد:«اگه زود بیارید زخم معده هم نمیگیریم!»
چیزی نگفتم، رفتم و از توی وسایل دوتا چفیۀ بزرگ عربی را آوردم تا به جای ســفره از آنهــا اســتفاده کنیــم. دختر هــا هــم بــدون معطلی دنبالــم راه افتادند. درکشــان میکــردم، دوری چهار ماهه شــان از پــدر باعــث شــده بــود کــه منتظر فرصتــی باشــند تــا کاری بــرای او بکننــد و حــالا کــه قضیــۀ روزه بــودن و افطــار نکردنش را فهمیده بودند، انگار بهانۀ خوبی دستشــان آمده بود. برای اینکه
مجال ابراز احساسات را بهشــان داده باشــم، اشــاره ای به ظرف مواد غذایی کــردمو گفتــم:«چند تــا انــار یزدی توی خوراکی هایی که از ایران آوردیم هســت، برید اونا رو دون کنید.»خودم هم رفتم تا با آن دو چفیۀ عربی، دوتا سفرۀ جدا
پهن کنم که دیدم ابوحاتم دارد با حسین خداحافظی میکند، به حسین گفتم:«تعارفشون کن بمونن، زحمت غذا رو هم که خودشون کشیدن!»
جواب داد:«گفتم بهش، قبول نمیکنه. میخواد بره پیش زن و بچش.»
از شــنیدن این پاســخ لحظه ای خوشــحال شــدم، خوشــحالیای که بلافاصله تبدیل شد به خجالتی عمیق. اولش با خودم فکر کردم بالاخره بعد از این همه جدایی، فرصتی پیش میآید تا باز هم همه دور یک سفره، کنار هم بنشینیم اما خوشحالی ام طولی نکشید.
ادامه دارد...
نویسنده:حمیدحسام.
@sadrzadeh_ir