eitaa logo
🇮🇷سعیدکرمی(برساحل انتظار )🇵🇸
185 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
76 فایل
بصیرت دینی ، اخلاقی ، تربیتی مشاوره دینی خبرآمد خبری در راه است ... تحول در زندگی و آماده سازی زمینه ظهور ... پیشنهادات و انتقادات خود را با ما در میان گذارید . ارتباط با مدیر: @S17140 لینک جوین: https://eitaa.com/joinchat/1479802927Cb0f645d36d
مشاهده در ایتا
دانلود
امام رضا (علیه السلام) به من فرمودند: «من ضامن احمد هستم!»👇 💥 ناگهان انگار کسی در گوشم نجوا کرده باشد، فهمیدم او شاه خراسان و ایران امام رضا(علیه السلام) است. خوب توجه کردم، این چشم و چراغ ملک ایران را کجا زیارت کردم، به یادم آمد که ایشان همان کسی است که احمد را در چهار ماهگی در آن بیماری سخت ضمانت کرد و دست راست مبارکش را بر روی سینه نهاده و فرمود: «من ضامن احمد هستم!» از جا بلند شدم تا عرض ادب و ارادتی بکنم، هنوز سخن آغاز نکرده بودم که در دستان مبارکش پرونده‌ای دیدم. رو به من کرد و فرمود: «این پرونده عمر احمد است. عمر احمد در دنیا تمام شد، او ۲۷ سال دارد!»فغان زدم و از آقا خواستم ضمانتی دیگر کند. فرمود: «ناراحت نباش، مدتی بر ضمانت خویش می‌‌افزایم.»... گویا همان روز احمد می‌‌خواست به شهادت برسد، اما نشد و امام هشتم(علیه السلام) یک هفته دیگر برای احمد مهلت گرفت. دیدم فردای آن روز احمد به کیاکلا آمد. او را دیدم در آغوشش گرفتم و بوسه‌های مادرانه نثارش کردم. این بار من به مانند آن زمان احمد را کنارم نشاندم و خوابم را برایش گفتم. چون موضوع تمدید عمر را شنید لبخندی زد و به من نگاه کرد و گفت:‌ «مادرجان!ناراحت نباش.!» 💥احمدم آن روز با تک تک اعضای خانواده عکس یادگاری گرفت. حرکاتش برایم اسباب نگرانی و تشویش بود؛ اما او چیزی به ما نگفت تا اینکه هنگام عزیمت به ایلام، به پدرش گفت: «باباجان! این آخرین دیدار است و شما دیگر مرا نمی‌بینید، اگر کوتاهی داشتم مرا ببخشید و حلالم کنید.»... با شنیدن این جملات قطرات اشک از چشمان پدرش سرازیر شد. دست روی کمرش گذاشت و گفت: «پسرم کمر مرا شکستی؟»... احمد چون اشک و حالت پدر را دید دست در گردن پدر انداخت و دست و روی پدر را بوسید و گفت: «بابا شوخی کردم، من که پیش شما هستم.»... بعد خداحافظی کرد و از ما جدا شد. در کوچه نگاهش می‌‌کردیم تا از ما دور شد. یاد آن شعر افتادم که سعدی بزرگ از زبانِ دل بی‌بی زینب سروده بود: ای ساربان آهسته ران کارام جانم می‌‌رود وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‌‌رود. و با یاد زینب(سلام الله علیها) به خود تسلی می‌‌دادم. دو سه روز مانده به شهادت احمد، پدرش خیلی‌ ‌بی‌تاب بود و بی‌قراری می‌‌کرد. نگران بود و حس پدرانه به او نهیب زده بود که احمدش پر کشیدنی است و دیگر پا به کیاکلا نمی‌گذارد. همان شب در خواب دیدم که خانه پر از نور شده و چهار زن با چهره‌های نورانی آمدند و در اتاق نشستند. دو تن از آنها که با حجاب بودند قیافه‌ای غمگین و محزون داشتند. بانویی که بالای سرم بود، یک پیراهن مشکی به دستم داد و گفت:‌ «بپوش، مگر نمی‌دانی احمدت شهید شده است؟»... شروع کردم به گریه و بی‌قراری کردن و احمد را صدا می‌‌زدم که ناگاه از خواب بیدار شدم. از اینکه همة اینها را در خواب دیده بودم، خیالم راحت شد. اما روز بعد ماجرای خواب را برای روحانی مسجد بازگو کردم و او گفت: «آن چهار زن حضرت آسیه، حضرت خدیجه، حضرت مریم و حضرت فاطمه(سلام الله علیهما) بودند و برای پسر شما عزاداری می‌‌کردند!»... دو سه روز بعد از آن خواب، گوینده‌ تلویزیون اعلام کرد که یکی از خلبانان دلاور هوانیروز در ایلام به شهادت رسید...ِ برای حفظ روحیه بچه‌های ارتش و نیروهای دیگر نظامی و مردم نامی از احمد نبردند. به همسرم گفتم:‌«این خلبان احمد بوده است. بی‌تابی‌های پدر احمد صد چندان شده بود. دوباره ساعت ده شب تلویزیون خبر شهادت خلبان دلاور هوانیروز را اعلام کرد. من گریه می‌‌کردم تا این که ابراهیمی استاندار ایلام زنگ زد و گفت: «مادر! احمد به سمت کربلا و هدفی که داشت، پر کشید...» همچون سایر مادران گریه امانم را بریده بود؛ اما بر اساس وصیت احمد خودم را پاییدم و گفتم: «راضی‌ام به رضای خدا!»... احمد که همه عمرش را مدیون ضمانت امام رضا(علیه السلام) می‌‌دانست، با فراغ بال در آسمان‌ها می‌‌خرامید و جولان می‌‌داد. در حقیقت همه آسمان را آغوش مهربان ضامن آهو می‌‌دانست... کتاب شهدا و اهلبیت (علیه السلام)ناصرکاوه... روایتی از ‌مادر شهیدکشوری ┏⊰✾🌹✾⊱━━━─━━┓ 🌿@saeed814 ┗━━─━━━⊰✾🌹✾⊱┛
فرزندم چهار ماهه شده بود كه خواب سه بزرگوار را ديدم.آنان را شناختم؛ اما علی(علیه‌السلام ) امام حسين(علیه‌السلام ) و امام رضا(علیه‌السلام)؛اما نمی‌فهميدم كه چه می گويند.قنداقه احمد رو به رويم بود.امام رضا(عليه‌السلام)، دست مبارک‌شان را روی سينه‌شان گذاشتندو به فارسی به من فرمودند... ┏⊰✾🌹✾⊱━━━─━━┓ 🌿@saeed814 ┗━━─━━━⊰✾🌹✾⊱┛
🍃🌷 پانزدهم آذر ماه سالگرد شهادت خلبان شهید احمد کشوری ﴿رِضوانُ الله تعالی عليه﴾ در سال ۱۳۵۹، گرامی باد. 💐 هدیه به روح مطهر این شهید والامقام ، فاتحة مع الصلوات. 🌿 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم وَ فَرَجَنَا بِهِم وَ بِحَقِّهِم 🌿
🌷 به مناسبت سالروز شهادت سرلشکر خلبان شهید احمد کشوری ✍ سرلشکر خلبان شهید احمد کشوری، مشهور ب‍ه‌ ‌ع‍ق‍‍اب‌ ت‍ي‍ز پ‍رو‌از ج‍ب‍‍ه‍ه‌‌ه‍‍ا‌ي‌ ج‍ن‍گ، در سال 1332 در کیاکلا (سیمرغ)، استان مازندران چشم به جهان گشود. وی‌ از خلبانان به نام هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که در جنگ ایران و عراق، نقش مهمی در سرکوب کردن شورشیان مسلح‌ کردستان در سال‌های 1358 و در دوران آغازین جنگ داشت. ✅ پیرامون روحیات فردی وی، تواضع و فروتنی، کمک به فقرا و مبارزه با فساد اخلاقی و مخالفت با دولت شاپور بختیار قید شده‌است. ✅ سرانجام وی در تاریخ 15 آذر 1359 توسط هواپیمای میگ عراقی در تنگه بینا در استان ایلام در منطقه ی عمومی میمک، مورد اصابت موشک قرار گرفت و به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در قطعه ی ۲۴ بهشت زهرای تهران، رخ در نقاب خاک کشید.