eitaa logo
کانال سعید سلیمان‌پور
219 دنبال‌کننده
75 عکس
8 ویدیو
0 فایل
شعرها و یادداشت‌های من و دیگر متفرقات ادبی و هنری!
مشاهده در ایتا
دانلود
دست ابر گاه یک گره ز کار غنچه باز می‌کند دست آفتاب گاه پرده‌های تار را ز روی چشم خسته‌ای کنار می‌زند دست نوبهار خواب شاخه‌های خشک را پر از جوانه می‌کند این میان بگو سهم دست‌های کیست؟ حسّ لرزه‌های دست پیرمرد کارگر پاک کردن سرشک غم ز چهر مادری علیل سهم دست‌های کیست؟ هدیه دادن عروسکی به دختری یتیم در شروع سال نو بی‌گمان سهم دست‌های من، سهم دست‌های تو... @saeedurm
آمد سلام داد دلم را به نام عشق دارالسّلام شد دل من از سلام عشق آمد به لحظه‌های دل من شتاب داد چون زلف خویش روح مرا پیچ‌وتاب داد بر شاخۀ تکیدۀ روحم بهار ریخت در لحظه لحظۀ دل سنگم شرار ریخت آمد که غصّه‌های دلم را بغل کند ابر مرا دوباره به باران بَدل کند آمد که با حضور شریف و عزیز خویش در شعر من شکوه خودش را غزل کند گل‌واژه‌های تشنۀ من جان گرفته‌اند باران من رسیده به قولش عمل کند عشق و امید، نغمه‌گری ساز کرده‌اند این واژه‌های لال، زبان باز کرده‌اند... @saeedurm
. امشب هوای میکده و پیر کرده‌ام باز آرزوی بادۀ شبگیر کرده‌ام ساقی بیا که رنج خمار است در سرم از زهد خشک، گرد و غبار است در سرم ساقی رسید و رنج خمارم ز یاد رفت زلفی فشاند و خرمن زهدم به باد رفت گرد از بساط عقل برانگیز، ساقیا شور جنون به ساغر من ریز ساقیا دیوانه‌ام، بریز که دیوانه‌تر شوم ای شمع من، بخند که پروانه‌تر شوم ساقی، به ساغر ِدل سنگم شرر بریز لعل مذاب پر کن و یاقوتِ تر بریز تا کوی چشمِ می‌زده‌ات، مست رفته‌ام افتاده‌ام به پایت و از دست رفته‌ام از دست عشق تو قدحی پر گرفته‌ام یک جرعه نوش کرده‌ام و گُر گرفته‌ام بالله که غیر روی تو، بدری ندیده‌ایم جز گیسوان تو، شب‌ قدری ندیده‌ایم . «دی پیر‌می‌فروش که ذکرش به خیر باد» در جام باده روی تو را دید و مژده داد: روزی که می‌چکد شفق از فرق آفتاب جان می‌دهد سپیده‌ات از شوق این خضاب... ▫️ روحم به رقص آمده زانوار منجلی هوهو کنان فتاده به ذکر: علی‌علی سر را به خاک درگه حیدر (ع)نهاده‌ام یعنی به دوشِ عرشِ خدا سر نهاده‌ام او جلوه‌گاه مطلق انوار سرمد است در یک کلام، آینه‌دار محمّد(ص) است دل سائل است بر درت ای شاه «هل‌اتی»۱ سهمی مگر ز عشق خود او را کنی عطا دریاب این اسیر ِ فقیر ِ یتیم را نو کن دوباره شیوه و ‌رسم قدیم را... . . . .......................... ۱ : سوره مبارکه «هَل ‌اَتی»(انسان) « وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيرا»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر به دوره حاضر سفر کند سعدی...! شعرخوانی سعید سلیمان‌پور دوشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۲ در حلقه رندان ۱۸۲ روز نکوداشت سعدی فرخنده باد💐❤️ زبان عشّاق امروزی! 📎 «عجب نباشد اگر نعره آید از کفنش»۱ اگر به دورۀ حاضر سفر کند سعدی! ز «دلبرم» ز«نگارم» اثر نبیند اگر بر این«عجیجم» و «عِجقم» نظر کند سعدی! از این زبانِ زبون هیچ درنیارد سر هرآنچه دقّت خود بیشتر کند سعدی! « مرا هرآینه خاموش‌بودن اولی‌تر»۲ هماره زمزمه با چشم تر کند سعدی! برای «عشق»، «دمشق»ی برای قافیه بود برای «عجق» چه خاکی به سر کند سعدی! ۱و۲: از شیخ اجل ◽ @saeedurm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سینمای عامه‌پسند یا سینمای اخلاق‌ستیز؟ سینمای کاسب‌کارانه (و نه تجاری سالم) که بُعد هنری سینما را فدای بُعد اقتصادی آن می‌کند، بزرگ‌ترین خائن به این هنر مردمی است. حالا کاش قضیه فقط این باشد که عده‌ای بنگاه‌دار سینمایی بدون هیچ اندیشه‌ورزی و تعهد هنری، در پی ساختن فیلم‌های عامه‌پسند، فقط به فکر درآمدزایی از سرگرمی‌اند، ؛ مشکل اینجاست که این سخیف‌بودن را با رکاکت و ابتذال اخلاقی نیز می‌آمیزند و اخلاق جامعه را نشانه می‌گیرند. اینکه فیلمی سخیف و مبتذل که نه فیلمنامه درستی دارد و نه کارگردانی پذیرفتنی، با تکیه بر رقص و آواز و لودگی و ارجاعات بصری و کلامی غیراخلاقی، با استقبال مردم، و فروش باورنکردنی روبه‌رو می‌شود، نشانه رشد سینمای ایران و بالندگی ژانر کمدی نیست، نشانه افول ذوق هنری سلیم و پرورش‌یافته مردم است و از آن مهم‌تر نشانه نقشه راهبردی کاملا غلط متولیان فرهنگی مملکت اسلامی است، که سوراخ دعا را به‌طرز بنیادینی گم کرده‌اند! هنوز هم می‌شود با خلاقیت، کمدی سالم و پرمخاطبی مانند «اجاره‌نشین‌ها» ساخت (نسخه به‌روزشده اجتماعی و سینمایی‌اش البته) و در کنار رونق‌دادن به سینما و درآمدزایی سالم، ذوق هنری مردم را نیز ارتقا داد؛ منتها اگر مردش هم پیدا شود، عرصه را به‌خاطر سیاست‌های غلط متولیان فرهنگی و یکه‌تازی همین بنگاه‌داران سینمایی، آنقدر تنگ خواهد دید که مجال بروز و عمل نخواهد یافت. ◽ کلیپ: (سینمای عامه‌پسند؛ آری یا نه؟) بخشی از صحبت‌های کارگردان جوان و موفق سینمای ایران، بابک خواجه‌پاشا و دیدگاه‌های صحیحش. اگر توانستید، کامل آن را ببینید.) @saeedurm
السلام علیک یا جعفر بن محمد الصادق ای مظهر لوامع رحمانی ای مجمع لطایف قرآنی ای مَنبت مکارم سبحانی ای حجّت منیر مسلمانی دل وام‌دار توست در این مکتب ای بدر بی‌بَدل، ششمین کوکب ◽ بر خاتم زمانه نگین‌است این منظور آسمان و زمین است این قول سَدید و حبل متین است این شیخ‌الائمّه، شارح دین است این دُرِّ سخن به حُقّۀ لب دارد یا زرِّ جعفری‌ست که می‌بارد ◽ اکسیر عشق می‌دهی انسان را تا زر کند ز عشق، مس جان را از بحر کیمیای‌خود احسان را یک قطره بخش «جابرِ حیّان» را از علمت این عطیّۀ روحانی بالفعل گشت عقل هیولانی ◽ قول تو قول حضرت مرسَل(ص) شد روشنگرِ حقایقِ مُنزَل شد جان را کلام ناب تو صیقَل شد توحید، زیب گوش «مُفضَّل» شد صبح از فروغ روی تو صادق شد در مهر تو نفس زد و عاشق شد ◽ ما وارثیم آن دل عاشق را ما زنده‌ایم داغ شقایق را ما پیرویم مصحفِ ‌ناطق را یعنی امام جعفر صادق(ع) را آنکو فروغ چشمِ خدابین است آیینه‌ای که منظر آیین است... @saeedurm
غزل ای دل که گفت با غم پاییز خو بگیر از نزهت بهار کمی رنگ‌و‌بو بگیر در جلوه‌زار ماه زمانی دعا بخوان در چشمه‌سار آینه گاهی وضو بگیر با خاطرات عشق نم از دیدگان فشان از این غم زلال کمی آبرو بگیر آهی بکش که اشک جماعت روان شود این بار را ز شانهٔ مردم فروبگیر رو کن به لحظه‌های شرربار عاشقی از انجماد بی‌تپش سنگ رو بگیر برگرد سوی خانه‌ات ای اشک ناشکیب برگرد و باز بغض شو و در گلو بگیر او رفت و من ترانه شدم بر لبان شهر گاهی مرا بخوان و سراغی از او بگیر... @saeedurm
کوه و جنگل به مویه‌های غریب نوحه‌خوانان محفل دردند روح‌هایی نجیب و شیدایی در مِه‌آلودِ وصل می‌گردند آمده عاشقی که جنگل را سوی یک حس سبزتر بکشد کوه آغوش خویش وا کرده روح یک مرد را به بر بکشد باد انگار می‌کند نجوا روضه سوزناک مقتل را آن‌طرف شال سبز سوخته‌ای محو خود کرده روح جنگل را عاشقان بی‌قرار عرش شدند بالگرد اختیار از کف داد خویشتن را حقیر دید آنگاه خسته و خرد از نفس افتاد لاله‌زاران «ورزقان» شده‌اند دفتر شرح سینه‌چاکی تو آسمانی شگفت پنهان است در میان عبای خاکی تو ای تو مصداق «قانتاً لله» امّت عشق، آی ابراهیم تا گلستان عرش راهی نیست هان در آتش درآی ابراهیم مشهدت عاشقانه منتظر است تا به پابوس عشق خود بروی بی‌قرار رسیدنت شده‌اند صحن‌های مطهر رضوی ای امید و پناه محرومان خویش را در پناه یار بگیر واپسین منزل است و یار اینجاست خسته‌ای، در حرم قرار بگیر رفته‌ای و شرار دوری تو در دل سنگ هم اثر کرده نظری کن به ما شکسته‌دلان آه ای سید نظرکرده... @saeedurm
(جشن تکلیف!) 😁 انتخابات آمده، احساس تکلیف آمده ای مکلّف‌جان، بیا، هنگام تشریف آمده! اصغرآقا کلّه‌پز، قربانِ آن مغز شما! ای زبان‌آور! فدایِ صحبتِ نغز شما! عالم و آدم تو را السّاعه می‌گوید: بیا! من فدای آن سبیلت، بس کن این ناز و ادا! کلّه‌ها پختی، هنوز امّا کمی ناپخته‌ای! کلّه‌پز ، در کلّه‌ات آخر چه سودا پخته‌ای؟ اندکی تکلیف خود را زودتر احساس کن چون تو حقّ مردمانی، فکر حقّ‌الناس کن! هی نگو: «زود است حالا!» جانِ اصغر، گشته دیر! آجری بگذار توی صف، از الآن جا بگیر! سوی میدان شو به افکار عمومی رحم کن! بر تقی صابون‌پز و قنبر حمومی رحم کن! ای که من دورت بگردم، کَژ شده پرگارِ مُلک! گر نیایی ثُلمه‌ها حادث شود در کارِ مُلک! آسمان پرغلغله گردد، زمین پر ولوله بی‌تو: «اِل نینو»«سونامی»، خشکسالی، زلزله! من خودم از بهر تو «کمپین ِ دعوت» می‌زنم لایک‌ را بر صفحه‌اش بی مزد و منّت می‌زنم غم مخور پشت سرت برخی سعایت می‌کنند جملۀ اهل محل از تو حمایت می‌کنند اصغرآقا، ما نمک‌پرورده‌ی خوانِ توایم صبح رأسِ ساعت شش جمله مهمان توایم! مژده ای یاران زمان جشن تکلیف آمده «شور» برپا گشته ،(البته به «تصحیف»۱ آمده!) کلّه پخته‌ست و زبان و مغز نیز آماده ‌است ای هواداران بفرمایید، میز آماده ‌است...! ۱) تصحیف: تغییر کلمه با کم یا زیاد کردن نقطه‌های آن! @saeedurm
نثار خاک پای مولا امام محمد باقر(ع) ◾ آن کوکبی که ماه ستاده‌ست بر درش صف برکشیده خیل ملَک در برابرش تا بَرشده‌ست نامِ بلندش به نُه فلک کیوان غلام او شده، بهرام چاکرش نامش محمّدی و جمالش محمدی زآنروی خوانده‌اند شبیه پیمبرش طفلی که چشم «جابر»۱ از او روشنی گرفت فخرِ سلام یافته از جدِّ اطهرش ماهی حسینی و حسنی را عیان ببین۲ با غیرتی که ارث رسیده ز حیدرش رونق‌فزایِ دین و شکافندۀ علوم کرده رسولِ عشق، ملقب به: «باقر»ش آن بحرِ بی‌کرانۀ دانش که صیرفی مبهوت شد ز روشنی درّ و گوهرش گمگشتگان به مقصد حق راه برده‌اند هرگه که کرده‌اند تاسّی به اخترش هرچند بود ساقیِ صهبای معرفت جز زهرِ غم نریخت زمانه به ساغرش آیینه‌ای که مظهر انوارِ غیب بود، هرچند خواست گَردِ عداوت مکدّرش شد نورِ محض و جلوۀ جاویدِ روزگار آیینه‌ای که عشقِ خدا بود جوهرش پیچیده در مشام جهان عطر نام او در سینه‌ها وزیده کلام معنبرش * نورِ امیدِ شاعرِ تاریک‌خاطر است آن آفتاب و مرحمتِ ذرّه‌ پرورش بیتی سروده چند، اگر چند پرخلل شاید شفاعتی بکند روز محشرش... ۱: جابر بن عبدالله انصاری،صحابی پیامبر(ص) که در سنین کهولت، امام محمدباقر(ع) را –که طفلی بودند-دید و سلام نبی‌اکرم(ص) را به ایشان رساند. ۲: مادر مکرمّۀ آن حضرت، فاطمه، دُختر امام حسن مجتبی(ع) بودند. @saeedurm
شعری برای میهنم 🇮🇷 شکوه نام بلند تو جاودان بادا فروغ مهر تو روشنگر جهان بادا ز خاک پاک و گهرخیزت ای بهشت زمین زمین دلکش تو رشک آسمان بادا فرازمندیِ بخت هماره روشن تو چو ماهِ بر شده، همدوش روشنان بادا ز زیب و فرّ تو تا بوده داستان بوده ز ارج و جاه تو تا هست داستان بادا ز گلفشان دم ایرانی بهارآیین چهار گوشۀ تو باغ و بوستان بادا بهار همدلی و مهرورزی‌ات مانا هماره گلشن مهر تو بی‌خزان بادا تو یادگار دلیران و رادمردانی که یادشان همه دم روشنای جان بادا همیشه نام و نشانت خدایی و جاوید به پرچم تو ز نام خدا نشان بادا هر آنکسی که تو را دشمن است و دشمن‌یار به زیر پای تو درمانده و نوان بادا هر آنکه ژاژ درایید در نکوهش تو به جای یاوه ورا خاک در دهان بادا هر آنکه خواست نشان خدنگ آشوبت خمیده در خم آشفتگی، کمان بادا تو را ز دشمن پست و گزند نیرنگش خدای پاک و ستوده نگاهبان بادا نیایشی که تو را کرده چرخ پیر این است که بخت روشن و فرخنده‌ات، جوان بادا مرا که چامه ز مهرت سرودم ای ایران همیشه نام بلند تو بر زبان بادا 🇮🇷 ۱. در این شعر تنها از واژگان فارسی بهره برده‌ام، و صدالبته فقط حرکتی نمادین است؛ نه به معنی طرفداری از سره‌نویسی! @saeedurm
کرده امشب در دل من مجلس ماتم به‌پا اشک روضه‌خوان آه و دریغاگو غم وصاحب‌عزا اشک در میان روضه پیدا می‌کند حال غریبی می‌برد با خود دلم را تا کنار خیمه‌ها اشک آه می‌گرید از این ماتم، چه آهی؟ حیرتا آه! اشک می‌نالد از این غربت، چه اشکی؟ حیرتا اشک! قطره قطره می‌تپد در داغ مولا، این عجب نیست سال‌ها بوده‌ست با خون دل من آشنا اشک گریه خیزد از دلم آه این چه اندوه عظیم است سنگ هم می‌ریزد اینجا در غم آیینه‌ها اشک گشت اگر گلگون مکن حیرت که با درد زلالش هر محرّم می‌شود آیینۀ خون خدا اشک بر وفایش مرحبا چون می‌رود وادی به وادی با دلی خون، پا‌به‌پای کاروان کربلا اشک روضه‌خوان، از داغ‌های دختر خیرالنّسا گو تا چکد از چشم عالم با ندای «وا اخا» اشک اینکه می‌خیزد ز قلب عارفان سوز است یا آه؟! اینکه می‌ریزد ز چشم عاشقان خون است یا اشک؟! بر سر نعش برادر، وصف خواهر کن، بگرییم ای موذّن زاده زینب-زینبی سر کن، بگرییم... @saeedurm
غزل بر جادهٔ شب دوخته‌ام دیدهٔ تر را آهی خبر از من ببرد پیک سحر را یک‌ ره گره از کار من و دل نگشوده‌ست از آه من خسته که برده‌ست اثر را در فصل خزان طاقت خشکیدگی‌ام نیست ای دهر بکن لطفی و بردار تبر را یک نوشم اگر داد، به صد زهر بیامیخت انصاف نبود این فلک شعبده‌گر را سهراب غریبم که میان دل تنگم هم مهر پدر دارم و هم تیغ پدر را بی‌عشق شد و سنگ شد و از تپش افتاد دیگر چه کنم این دل بی‌شور و شرر را در بندم و شادم که مرا بال‌وپری نیست وقتی که قفس می‌شکند حرمت پر را... @saeedurm
شعری برای «شهَرچایی» ۱ ◽ محرم رازها و نجواها دفتر خاطرات شیدایی خفته بر سینهٔ ارومیه‌ دلبر شهر من، شهَرچایی! ای صفابخش این دیار قدیم ای همه یاد و یادگار قدیم قصه‌پرداز روزگار قدیم راوی عشق‌های رویایی دلبر شهر من، شهَرچایی! اتفاقات دهر را دیدی توأمان نوش و زهر را دیدی تلخ و شیرین شهر را دیدی در دل شهر، رود دریایی! دلبر شهر من، شهَرچایی! شاهد زخم‌های دیرینه رازهایی تو راست در سینه خالی از کینه‌ای چو آیینه مثل خورشیدِ جلوه‌آرایی دلبر شهر من، شهَرچایی! نغمه‌هایم هنوز در گوشت کودکی‌های من در آغوشت نشود قصه‌ام فراموشت همدم من به وقت تنهایی دلبر شهر من، شهَرچایی! دور شهَر آرخاسیندا آی یولداش دالغالان چک یئنه هارای یولداش آخگینان گؤزیاشیما تای یولداش سئوگی‌دن سنسن اورمونون پایی شهریمین سئوگیلی، شهَرچایی! ۱. رودی که از میان شهر ارومیه می‌گذرد. ◽ @saeedurm
. عاشقان جهان به صف شده‌اند محو در محشر زمین شده‌ام قطره‌ها، رود؛ رودها، دریا موج در موج، اربعین شده‌ام حشمت عشق آشکار شده بندهٔ خویش کرده دنیا را ما نه خود می‌رویم در راهش جذبهٔ عشق می‌کِشد ما را نام سبز حسین گل کرده‌ست روی لب‌های عاشقان جهان همه در یک مسیر و یک مقصد فارغ از مرز و قوم و دین و زبان اربعین، ای قرارگاه عظیم جاریِ باشکوه رازآمیز هستی‌ام را بگیر و زیبا کن آه شیدایی شگفت‌انگیز ... هفدهم صفر ۱۴۴۶. نجف اشرف نایب‌الزیاره دوستانم. @saeedurm
در باغِ پرگلِ غزل آیینه‌دار شد گل کرد و خود فروغی از این جلوه‌زار شد افسونی از غزل که به گوش خزان دمید گل از گل خزان بشکفت و بهار شد در گوش سنگ یک غزل عاشقانه خواند دیدم که سنگ هم به نگاهی دچار شد «گاهی دلم برای خودم...» بغض امان نداد گاهی دلش برای خودش بی‌قرار شد لبخند زد به روی تمامی دردهاش آرام پلک بست، غزل سوگوار شد در یاد ماند زمزمه‌های نجیب او مردی که رفت و خود غزلی ماندگار شد... ⬛ روزگاری برای او سروده بودم: با همۀ بی‌سروسامانی‌اش «وارث آب و خرد و روشنی» شغل: روایت‌گر شیدای عشق نام: محمدعلی بهمنی... دیشب استاد محمدعلی بهمنی، روایت‌گر شیدای عشق، آسمانی شد؛ ولی زمزمه‌های عاشقانۀ او تا به ابد در گوش زمانه تکرار خواهد شد. مصیبت ازدست‌دادن این انسان شریف و شاعر بزرگ را به همه اهالی فرهنگ و ادب تسلیت می‌گویم. روحت شاد و قرین رحمت حق باد ای بزرگ‌مرد شعر ایران🖤 @saeedurm
عطر گلی که مأذنه ها می‌پراکنند از بوستانِ نامِ شما می‌پراکنند این نکهتی که می‌وزد از نام مصطفاست یا از بهشت، عطر خدا می‌پراکنند گویی فرشتگان که ز نام تو سرخوش‌اند درّ و گهر بر اهل ولا می‌پراکنند صد لاله‌زار داغ شوند از فراق تو این دانه‌ها که در دل ما می‌پراکنند ای کاش سوی درگهت آرند بادها روزی‌که مشتِ خاک مرا می‌پراکنند ⬛ السلام علیک یا رسول الله، و علی آلک الطیبین الطاهرین @saeedurm
ای ماه منیر ذوالجلالی ای شمس سپهر لایزالی ای گوهر نام تو خجسته. بر سلسلةالذَهَب نشسته ای مدفن تو دفینۀ حق ای مشهد تو شهود مطلق بر گنبد زر نشانت ای جان شد زرگر چرخ گوهرافشان خورشید چو ذرّه در هوایت بالیده به سایۀ سخایت شب سلسله‌بند گیسوانت شب سرمۀ چشم آهوانت در بارگهِ منیرت ای ماه شب گشته سیه‌غلام درگاه شد عرش دخیل بارگاهت تا بر شود از درِ نگاهت دریای کرم نمی ز جودت خورشید شعاعی از وجودت مستیم به جرعه‌ای ز جامت ساغر نکشیم جز به نامت ما دُرد کشان اهل دَردیم زین میکده هیچ برنگردیم ای ساغر وصل حق به دستت ای باده خمار چشم مستت ای مأمن و ملجأ غریبان ای مرهم جان ناشکیبان افتاده ز پا شکسته‌بالم مپسند چنین شکسته‌حالم ای مظهر رحم حیّ داور بر این دل خسته رحمت آور... ◻️ @saeedurm
غزلی تقدیم به شهریار شعر ایران‌زمین ❤️ . چشم جهان به کوکبهٔ شهریاری‌ات باغ ادب شکفته ز طبع بهاری‌ات آنانکه مست خواجهٔ شیراز می‌شوند اقرار می‌کنند به حافظ‌تباری‌ات تو شعرتر ز شعری و شیواتر از غزل شعرت که هیچ، ماتم از این شاهکاری‌ات هر دم به نعت آل نبی(ص) لب گشوده‌ای روح‌القدس ز عرش رسیده به یاری‌ات در گوش عاشقان جهان این صدای توست هشتاد سال زمزمهٔ بی‌قراری‌ات آمد حبیبت از در و جانت قرار یافت پایان گرفت محنت چشم‌انتظاری‌ات تا در زمانه شعر تو نجوای عاشقی‌ست شیرین بود به شهر غزل شهریاری‌ات۱ ◻️ ۱. تا هست تاج عشق توام بر سر ای غزال شیرین بود به شهر غزل شهریاری‌ام شهریار @saeedurm
🌸السلام علیک یا رسول‌الله (ص)🌸 ای درّ یتیم عالم‌افروز عشق از قِبل تو گوهراندوز آدم که ز خاک دیده وا کرد از خاک ره تو توتیا کرد تا روی تو گشت مهرگستر شب رفت و فرونشست آذر حسنت که نمود طاق ابرو شد طاق شهی شکسته از او اصنام به خاک بوسه دادند در پای تو ای صنم فتادند گردون به درت ز مستمندی زد حلقه و یافت سربلندی با نام تو و کلید لولاک از مخزن حق برون شد افلاک از نور تعالی و تبارک بَطحا شده بقعۀ مبارک بالیده بدل ز کوه طورت زیر قدم تو کوه نورت خلوتگه قدسی حرایت شد وادِ مقدس طُوایت آورده‌ای از خزانۀ غیب رخشان گهری که فیه لاریب در بزم نگار دلنوازت خواندند ز گوشۀ حجازت برخاست ز عرش حق صلایی بسم‌الله اگر حبیب مایی آن نغمه که شورها برانگیخت چون عشق به جان تو درآمیخت آن راه چو یافت پیشگاهی بر سوی فلک فکند راهی آن شور به جان مقام‌کرده رد شد به نوا ز هفت پرده تا بزم شهود و محفل راز همپای ملک شدی سبک‌تاز بگذشت رخت ز ماه و اختر شد بر سر سدره سایه‌گستر از عطر گل محمدی مست رفته‌ست دل ملائک از دست همراه تو راه عرش پیمود آن روح که با تو هم‌صفت بود ناگاه به رغم راه‌دانی داد از کف تاب همعنانی در ساحت جلوه‌گاه قدّوس از طیر فتاد بال طاووس محبوب فکند برقع از رو در خلوت او تو بودی و او خواندند فرشتگان واله صلْوات علی النّبی وَ آله در جلوه شده فروغ سرمد از طلعت رویت ای محمد(ص) @saeedurm
تا گشته روا حاجت دیرین‌سالت ای پیر خوشا بلندی اقبالت هنگام عروج سرخ تو آمده‌اند اجداد مطهّرت به استقبالت ◻️ ای شیعهٔ حیدری، سپه‌دار ولی ای کشتهٔ این محبت لم‌‌یزلی میراث تو از ازل شهادت بوده‌ست فرزند دلاور حسین‌بن‌علی (ع) ◻️ ای شیر جهاد و عارف جان‌آگاه ای سوخته‌ جان تو به عشق تو گواه امضا شده است حکم آزادی قدس با خون تو، سید حسنِ نصرالله @saeedurm
به تماشا نشسته‌ام امشب بزم گلگون لاله زاران را کم‌کم از یاد می‌برم دیگر، سرخی سیب‌های لبنان را دشت در دشت لاله جوشیده، مردی از زخم جامه پوشیده گلشن داغ گشته پیکر او،  رشک گلزار کرده  میدان را  لشکر عشق را طلیعه شده، وارث داغ‌های شیعه شده روضه‌خوان بر لب شریعه شده، دیده انگار جدّ عطشان را وارث تیغ حیدری به حُنین، وارث داغ جدّ خویش حسین (ع) کرده  زیر لوای پیر خمین، یاوری سیّد خراسان را حسرتی تلخ، حسرتی جانکاه در دل و جان مسجد الاقصی که ز لب‌های آن فدایی قدس،  نشنید آیه‌های قرآن را ای خوشا مومنان پا در ره، مرحبا خیل «مَن قَضی نَحبه» که به خون غرقه‌می‌شوند آخر، که به سر می‌برند پیمان را سوختی در  لهیب اهریمن، آه بیروت زخم‌خورده من بنگر با دو چشم‌ خونبارت، از  تن خویش رفتن جان را در ضمیر مجاهدان غیور، ماندگار است یاد روشن او منهید از کف آی شب‌شکنان، یک‌ دم این مشعل فروزان را می‌درخشد به روی پرچم فتح، تا ابد نام سرخ نصرالله نام مردی که تا جهان باقی‌ست، رمز آزادگی‌ست دوران را... ◻️ @saeedurm
ترکیب هلال از خم ابروت گرفتند تاریکی شب از سر گیسوت گرفتند گرد زُحل آن حلقه که بستند به صد ناز نقل است که از طرح النگوت گرفتند در خلقت لعل تو ملائک به خداوند دادند گِل خشکی و یاقوت گرفتند می خواست خدا خلق کند ماه تمامی فرمود که تا یک کپی از روت گرفتند! رفتم به گلستان و شدم واله و مدهوش عطر گل مریم مگر از بوت گرفتند در عالم امکان خبر از فتنه کجا بود تا که مدد از چشم جفاجوت گرفتند. بر دیدۀ صاحب‌نظران روشنی افزود آن سرمه که از خاک سر کوت گرفتند ◻️ @saeedurm
حافظ، زمانه مست می دلفروز توست پر کن پیالۀ غزلت را، که روز توست «حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت» در مُلک شعر داد تو را عزّ تاج و تخت زان‌پس چو دید شور تو در خلق در گرفت «تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت» «حافظ چه طُرفه شاخ نباتی‌ست کلک تو» شیرین چو یار خوش حرکاتی‌ست کلک تو شش قرن شد که یافته عشق از دم تو بهر «حافظ دگر چه می‌طلبی از نعیم دهر» آنسان که زُهره شعر تو را خوانده از نخست «حافظ سرود مجلس ما ذکر خیر توست» ▫️ (مصراعهای داخل گیومه از خواجه شیراز است.) @saeedurm
تقدیم به ساحت نورانی حضرت فاطمه معصومه(س) ⬛ تو نوگل پرپرشدۀ آل عبایی پروانۀ پرسوختۀ شمع رضایی خود آینۀ غربتی ای زینب ثانی تا در غم هجران غریب‌الغربایی چون زینب ‌کبرایی و در دهشت غربت انگار که در بادیۀ کرب ‌و بلایی ای ماه، اسیری تو در این شام‌غریبان می‌سوزی از این غم که ز خورشید جدایی با مشهد عشقی و پر از راز حضوری در خانۀ نوری و پر از نور خدایی با آن دل خونین تو ای لاله چه‌ها رفت؟ کاینسان ز غمت در دل ما داغ‌فزایی.. @saeedurm