(بسم رب الفاطمه)
#فاطمیه
#غزل_فاطمی
#شهادت_حضرت_زهراعلیهاسلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
استقبال از #مطروحه حضرت استادمحمدعلی مجاهدی#پروانه👇
(به دعا دست خود که برمیداشت
بـذر آمیـن ، در آسمــان میکاشت)
𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇
بر زبان هر زمان که یاسین داشت
آسمان را به سجـده وا می داشت
خــانه را عطــــر یاس پر می کرد
مــادر آن را بهشـــت می پنداشت
ســــورهٔ قــدر و نـــور می بــارید
تا قدم سمت عرش بر می داشت
اســـتجابت میـــان دسـتـش بود
در میان قنــوت ، گــل می کاشت
دست گلچین به سمت گل چرخید
آن گلـــی کـه جــوانه در بر داشت
سوخت یاس علــی ، ولــی هــرگز
پرچــم عشــق را زمیــن نگـذاشت
ماه حیــدر خمیده می شــد چون
در دلـش بار غصـــــه می انباشت
خانه را دســت زینبــش مــی داد
چونکه کوچکتــرش نمی انگاشت
پیش چشــمش قیــام زینب بود
پرچم نهضـــتی که می افراشت
در شبی رفت و بعد از آن هر شب
خانه اش عطریاس ویاسین داشت
𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۲/۹/۶
𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇
کانال اشعار ایتا JOin↶
https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047
کانال اشعار رقیه سعیدی(کیمیا)
جشن شصت سالگی انجمن ادبی محیط و شب شعر پروانه های علوی با حضور #استاد_مجاهدی و اساتید و شاعران آیین
هو الحکیم:
تقدیم با درود بیکران محضر #پروانهٔ محفل عشق ، شاعر پروانه ها و آینه ها ، حضرت استاد مجاهدی گرانمهر.
شصت سالگی انجمن محیط عشق و معرفت را خدمت شما استاد عزیز و شاعران آینه گون مکتبتان تبریک عرض می نمایم.
#پروانهٔ شمــــع محــفل آینه ها !
از صدق تو شدصاف ، دل آینه ها
با سوختنت ، معرفت آموخته ای
لطف تو شده ست شـامل آینه ها
کمترین شاگرتان:
رقیه سعیدی(کیمیا)
@saeidikimya
(بسم رب الفاطمه)
#فاطمیه
#غزل_فاطمی
#شهادت_حضرت_زهراعلیهاسلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
استقبال از #مطروحه حضرت استادمحمدعلی مجاهدی#پروانه👇
(به دعا دست خود که برمیداشت
بـذر آمیـن ، در آسمــان میکاشت)
𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇
بر زبان هر زمان که یاسین داشت
آسمان را به سجـده وا می داشت
خــانه را عطــــر یاس پر می کرد
مــادر آن را بهشـــت می پنداشت
ســــورهٔ قــدر و نـــور می بــارید
تا قدم سمت عرش بر می داشت
اســـتجابت میـــان دسـتـش بود
در میان قنــوت ، گــل می کاشت
دست گلچین به سمت گل چرخید
آن گلـــی کـه جــوانه در بر داشت
سوخت یاس علــی ، ولــی هــرگز
پرچــم عشــق را زمیــن نگـذاشت
ماه حیــدر خمیده می شــد چون
در دلـش بار غصـــــه می انباشت
خانه را دســت زینبــش مــی داد
چونکه کوچکتــرش نمی انگاشت
پیش چشــمش قیــام زینب بود
پرچم نهضـــتی که می افراشت
در شبی رفت و بعد از آن هر شب
خانه اش عطریاس ویاسین داشت
𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۲/۹/۶
𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇
کانال اشعار ایتا JOin↶
https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047